يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "بعد از اين نوبت چيست؟!"

 اوین نامه ی  شنبه 25 آذرماه سال 1396
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان  "بعد از اين نوبت چيست؟!"
چرا معاون سربازجو شریعت نداری دراوین نامه ی کیهان اکنون که کالبد شکافی کرده وبه دوران سازندگی رفسنجانی حذف شده پس از ازآتش بس جنگ رجوع  کرده که رفسنجانی برای به حاشیه بردن اقتصاد خری خمینی شیاد با تز مشکل نه گرانی که ارزانی است و تعدیل اقتصادی را شروع کرد که موجب پیدایش پدیده آقازاده پروری و عمیق تر شدن  شکاف طبقاتی تارشد تورم 49% شد.
 از طرف دیگر پاسدارانی که برخی از فرماندهان شان به اتهام خیانت  شکست جنگی قرار بود بازداشت ومحاکمه ومجازات شوند ولی رفسنجانی اینان را وارد عرصه فعالیت اقتصادی کرد و در پروژه های راه وجاده وسد سازی و.... اینان را سهیم کرد تا جایی که به مرور موجب قدرت روزافزون اقتصادی ونظامی واجرایی و سیاسی ارگان فاشیستی پاسداران شد طوریکه  نه رفسنجانی را حذف کردند  که روحانی را وادار کردند ناپرهیزی کند ودست به افشاگری بزند چون  پاسداران را با عنوان دولت با تفنگ ورسانه و اقتصاد مورد خطاب خود قرار داد که اجازه به فعال شدن بخش خصوصی در زمینه اقتصادی نمی دهد؟  ولی تلاش شده با پاک کردن صورت مسأله پرونده خیانت جنگ افروزی وهسته ای و  موشکی وغارتگری های نجومی پاسداران  گشوده نشود در مقابل حزب کزاران و دولت وروحانی ومدعیان اصلاح طلب مورد انتقاد شدید قرارگیرند  که با نزدیکی به غرب مسئول ومقصر شرایط کنونی معرفی شوند.

از حدود دو قرن قبل، استعمارگران و بخصوص انگليسي ها، هر وقت قصد داشتند بخشي از خاک يک سرزمين را جدا کنند، با تربيت اشرار و عوامل دست نشانده، مدتي در آن منطقه ناامني ايجاد مي کردند، استمرار اين وضعيت مردم را آواره و فراري مي کرد و مدتي بعد، حاکميت مرکزي که در تامين امنيت و تثبيت اسکان مردم ناکام مانده بود، با وساطت يک دولت استعمارگر، از آن بخش آشوب زده خود چشم پوشي مي کرد و حق حاکميت را در قالب کشور يا دولتي مستقل به آنها واگذار مي کرد!
    بررسي تاريخ معاصر نشان مي دهد که بسياري از رهبران شورشي، هرگز نمي دانستند که در پازل مثلا انگليس بازي مي کنند و بعضاً در اين توهم بودند که عدالتخواهانه يا استقلال طلبانه مبارزه مي کنند! اما سناريو را ديگري نوشته بود و حتي سناريونويس، اسباب نارضايتي را هم در حکومت مرکزي تعبيه مي کرد!

    حالا سالهاست که تقسيم جغرافيايي جاي خود را به تسليم سياسي داده و استعمار همان شگرد را در قالبي جديد و البته بسيار هوشمندانه دنبال مي کند و جا دارد همه تحولات مربوط به جمهوري اسلامي- با اين همه دشمن قسم خورده- را در اين فضا ببينيم، هرچند ديگران با گفتن کلمه «توهم توطئه» خود را به خواب بزنند و انتظار داشته باشند ما هم خواب بمانيم!

    آرزوي مهم دشمنان انقلاب و در راس آن آمريکا، دلسرد کردن اصلي ترين پشتوانه نظام يعني مردم از فداکاري براي جمهوري اسلامي است. اين آرزو، صد البته به گور بردني است اما نبايد از کيد دشمن غافل بود.

    يکي از اصلي ترين زمينه هاي نااميدي و دلسردي مردم، احساس عقب ماندگي اقتصادي و گرفتاري اداري است. پيچيده تر شدن بروکراسي اداري (در همه دستگاه ها و قوا) از يک سو و فقر و رکود و بيکاري از سوي ديگر، موجب رنجش و ناراحتي مردم مي شود و طبيعي است که دشمن روي اين قضيه حساب جدي باز کند و براي نيل به آن، از هيچ کوششي دريغ نکند. فراز و فرود اين حرکت تلخ را مي توان به صورت مفصل مرور کرد، اما به اختصار مي توان اين روند را در دو برش تاريخي ملاحظه کرد:

    1- نخستين سال هاي دهه هفتاد، دوران استيلاي جريان ليبراليستي کارگزاران سازندگي بود. مردم از جنگي 8 ساله بيرون آمده بودند و نيازمند آرامش و ساختن و آباد کردن کشور بودند. جريان کارگزاران معتقد بود براي ساختن ايران، بايد نسخه هاي غربي را اجرا کرد. نتيجه آن شد که برنامه هاي بانک جهاني، صندوق بين المللي پول، فائو، سازمان بهداشت جهاني و... به ايران سرازير شد و از زبان افرادي به ظاهر موجه در دستور کار قرار گرفت. اجراي آن برنامه ها خيلي زود انفجار تورمي ايجاد کرد و مردمي را که به آرامي در حال زندگي معمول بودند، با وعده زيباي فردايي بهتر و درآمدي بيشتر، با بي سابقه ترين تورم تاريخي کشور يعني تورم بالاي 50 درصد (البته بر اساس آمار رسمي) مواجه کرد. اساس آن سياست ها، آزاد کردن همه قيمت ها و رهاسازي همه مديريت ها بود و اسم آن هم «سياست تعديل اقتصادي» بود. سياستي که بر اساس اظهار صريح مدير وقت آن، با «له شدن فقرا و محرومين زير چرخ هاي توسعه» عملياتي و اجرايي مي شد! در آن سياست ها، حتي اداره بيمارستان ها هم «خودگردان» بود و مردم بدون هيچ گونه توجيهي بايد زير بار همه هزينه ها از نفس مي افتادند، آموزش و پرورش برخلاف نص صريح قانون اساسي غيرانتفاعي شد و.... 

    اين سياست ها، شديدترين آسيب ها را به مردم و حاميان اصلي نظام وارد کرد و در يک شب،ثروت مرد ايران را به يک دهم ارزش خود تقليل داد.

    2- در سال هاي آغازين دهه 90 اجراي تحريم هاي سخت که بر گراهاي داخلي مبتني بود، زمينه تحميل يکي از پيچيده ترين سياست هاي آمريکا را فراهم کرد و باعث شد بخشي از حاکميت خود در عرصه هسته اي را با دشمن به اشتراک بگذاريم. آرزوي آمريکايي ها اين است که اين اتفاق در همه عرصه ها از جمله موشکي و منطقه اي و... هم عملياتي شود و براي رسيدن به آن هدف، نيازمند ايجاد شرايطي مساعد در جامعه براي پذيرش اين اتفاق اند. تکرار شرايط روزهاي پس از جنگ، شرايط آغاز دهه 90 و در يک کلام شرايطي که مردم خسته شده و به هر راهي تن بدهند، بالاترين هدف دشمن است و در اين راه ممکن است کساني ناخواسته همراهي کنند.

    3- حالا حدود 26 سال بعد از روزهاي تلخ و فراموش نشدني حزب کارگزاران، دولت دوازدهم بودجه سال 97 را دقيقا با همان الگو و سياق و البته بدون آن اسم ها تقديم مجلس کرده است. افزايش 50 درصدي قيمت حامل هاي انرژي، يک شوک تکان دهنده و دقيقا کپي سياست هاي تعديل اقتصادي است. اين يکي از محوري ترين بخش هاي بودجه است که از قضا به قلم همان عوامل دهه 70 نوشته شده است. همانند همان سالها،شاهد آنيم که بودجه شرکت هاي دولتي (که تقريبا و بي استثنا تمامي آنها جزء شرکت هاي زيان ده هستند) افزايش شديد و شگفت آوري داشته است! و اين يعني حيات برخي ها در حياط خلوت دولت همچنان ادامه يابد. در نقطه مقابل، مردم تحت شديدترين تضييقات مالي و بودجه اي قرار مي گيرند! از قطع يارانه بخش عظيمي از مردم تا افزايش قيمت حامل هاي انرژي و... که طوفان تورمي را در پي خواهد داشت. ماجرا چيست و چرا چنين عملياتي در حال شکل گيري است!؟

    4- دولتمردان سال هاست از کاهش شديد نرخ تورم به عنوان بزرگ ترين دستاورد دولت ياد مي کنند. ترجيع بند مشهور کانديداي پوششي انتخابات رياست جمهوري اخير با عنوان«مردم يادتان هست که...» بارها و بارها بر تورم در گذشته و آرامش در امروز تاکيد داشت. اين اتفاق را بايد به فال نيک گرفت که يک دولت بتواند تورم را تا مرز 9 درصد کاهش دهد. حتما هم در آينده اين رقم به عنوان بخشي از تاريخ ثبت خواهد شد و برگ زريني در کارنامه دولت خواهد بود اما اگر به راستي کشوري تورم 9 درصد دارد، چرا بايد قيمت حامل هاي انرژي آن کشور بيش از 50 درصد رشد کند!؟ يکي از اين دو عدد دروغ است! پول بنزين را که مردم مي دهند، پس دروغ نيست...

     همزمان بيش از 160 قلم از اساسي ترين و روزمره ترين داروهاي مورد نياز مردم از ابتداي ماه آتي از شمول بيمه خارج مي شود! اين يعني شما حق بيمه مي دهيد، اما دفترچه شما اعتبار ندارد! اين فرجام قابل پيش بيني طرح تحول سلامت است که دولت در طول 4 سال گذشته بدون توجه به هشدارهاي مکرر کارشناسان دلسوز- حتي اصلي ترين هم جناح هاي خود- با مقاصد سياسي و انتخاباتي دنبال کرد. تحميل ناگهاني چنين فشاري به مردم در شرايط کنوني چه معنايي دارد!؟ مسئول دفتر رئيس جمهور قبلا گفته بود: ««فکر مي کرديم» مردم از گرفتن يارانه انصراف مي دهند و طرح تحول را به راحتي مي توان اجرا کرد!» اينکه اين نوع برنامه ريزي، ناشي از فکر است يا تخيل، به کنار اما اکنون که قرار است يارانه ها اجبارا قطع شود، چرا دارو آزاد مي شود و هزينه هاي درمان بالا مي رود!؟ 

    5- ممکن است کسي استدلال کند درآمد دولت کم است و ناچار از افزايش قيمت ها است. در پاسخ بايد گفت اولا خود دولتمردان بارها و بارها گفته اند به برکت اجراي برجام، فروش نفت به سطح بي سابقه اي افزايش يافته و پول آن هم به برکت توافقات بانکي، به کشور باز مي گردد، پس چگونه مي توان ادعاي کاهش درآمد را پذيرفت آن هم در شرايطي که هيچ سرويس ويژه و خدمت تازه اي به مردم داده نمي شود!؟ ثانيا فشار اقتصادي شديد به مردم در حالي است که اختلاس ها و غارت هاي 15 هزار ميلياردي و... از صندوق ذخيره فرهنگيان و بانک سرمايه و... هر روز اعلام مي شود و پولي معادل کل بودجه عمراني کشور يا چند برابر خسارت زلزله کرمانشاه، توسط چند نفر انگشت شمار و البته نورچشمي دولت غارت مي شود! چرا دولت به جاي جلوگيري از آن دست درازي ها، انتقام آن را از مردم در لايحه بودجه مي گيرد!؟ مثلا اگر ثروت به يغما رفته توسط برادر فلان مقام ارشد دولتي يا برادر آن يکي مقام ارشدتر و... به بيت المال برمي گشت، بودجه اي بيش از بودجه چند استان محروم به دست مي آمد و فشار روي مردم کم مي شد. بهتر نيست دو نفر قرباني چند ميليون نفر بشوند!؟ هم اکنون قريب يکصد هزار ميليارد تومان معوقه بانکي اعلام شده داريم! بهتر نيست دولت به جاي له کردن مردم، فکري براي بازستاندن آنها بکند!؟ در طول دولت يازدهم تاکنون، شستا (مجموعه عظيم شرکت هاي سازمان تامين اجتماعي) بعنوان بزرگ ترين کانون اقتصادي کشور که چندصد شرکت و بانک و بيمه و پتروشيمي و.... عظيم و ممتاز را تحت مالکيت دارد، تقريبا هر يک سال يک مدير به خود ديده است! آيا اين از تدبير و دورانديشي است که چنين مجموعه اي تا اين حد ثبات مديريتي نداشته و کار آن به نگراني کارشناسان و متخصصان امين در اداي ديون و تکاليف قانوني برسد!؟ آيا رواست به جبران آن دست و دل بازي ها و رفيق بازي هاي سياسي در پست هاي مديريتي و کليدي، به مردم و مستمري بگيران و بازنشستگان و... فشار مضاعف وارد شود!؟
    6- در آستانه انتخابات، پيامک هايي به مردم مي رسيد که يارانه شما مجددا برقرار شد! سخنگوي دولت حذف 24 ميليون نفر از يارانه بگيران را جفا به مردم و ناعادلانه مي دانست! رئيس جمهور قول افزايش خدمات عمومي و استمرار طرح تحول سلامت را داد و... آيا نمي توان گفت با گذر از روزهاي انتخاباتي و بي نيازي دولت به راي مجدد مردم، همه وعده ها زير پا گذاشته شده است!؟ آيا آن حرف ها و کارها مصداق بارز «پول پاشي» نبود!؟ حرف ها و کارهاي کنوني دولتمردان، جفا به مردم و توهين به اعتماد آنهاست و اين روزها آثار آن در فضاي مجازي و با ترند شدن عناويني چون «پشيمانيم» آشکارا ديده مي شود. اما به نظر مي رسد برنامه از اين هم وسيع تر باشد و نبايد موضوع را صرفا انتخاباتي ديد. به نظر مي رسد برنامه اي جدي براي نااميدي مردم در دستور کار است. برنامه اي که از پايتخت تا دورترين نقاط کشور را با فرمول بودجه، زير سخت ترين فشار ها قرار مي دهد تا... تا يک هدف مهم ديگر را تحميل کند! بايد قبول کرد که سال هاست تعرضات جغرافيايي جاي خود را به تحميلات سياسي و برنامه ريزي شده داده است.
نويسنده: حسين شمسيان