اوین نامه ی کیهان دوشنبه 20 آذر ماه سال 1396
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "نازنين، سيامك
جانسون و... سكوت!"
نقش
ولی فقیه همکاره و بازوی نظامی حامی اش ارگان فاشیستی پاسداران دو پارامتر بسیار
پرهزینه وخطر ناک اند که نه ایران رااشغال ونابودو تخریب کرده که مردم ایران را به
گروگان گرفته وبه خاک سیاه نشانده اند .مهمتر اینکه باسیاست جنگ افروزی شان منطقه
هم ناامن وبی ثبات کرده اند .
بنابراین هنگامی آزادی و آرامش و امنیت دایمی در ایران
وثبات و صلح در منطقه به وجود برقرار می
شود تا بساط ولایت فقیه جمع شود و
پاسداران از صحنه اجرایی – نظامی – جنگی- اقتصادی- سیاسی کنار گذاشته شوند .
برای
اینکه اینان 4 دهه سیاست گروگان گیری وجنگ افروزی موازی سیاست سرکوب شدید
وحشیانه همراه با سانسور و غارتگری کرده
اند .
لذا بی
جهت نیست که درروند جنگ قدرت وثروت باندی وجناحی
از هروسیله وابزار و بهانه ای استفاده می شود . بخاطر همین اطلاعات سپاه هر دوتابعیتی که
ازآمریکا و انگلیس و... به ایران سفر می کنند اینان را شکار می کند تا در سرفصل
مناسب با اتهامات ساختگی وارده به عنوان چماق علیه رقبا بکار گرفته شوند .
نمونه
یادداشت معاون سربازجو شریعت نداری در اوین نامه ی کیهان است که قلم بر دست مأمور
شده به نیابت اطلاعات پاسداران پیرامون
سفر اخیر وزیر امور خارجه انگلیس به تهران
اینگونه از پرونده تشکیل شده ازدوتابعیتی های آمریکایی – انگلیسی علیه دولت
روحانی رو نمایی کند:
- آيا اکنون هم
فکر مي کنيد نازنين زاغري، معلم ساده اي است که براي آموزش چند خبرنگار به ايران آمده
بود!؟ و بخاطر همين معلم است که وزير خارجه انگليس به ايران آمده !؟ جاي تعارف
نيست که جامعه هدف نمازي ها و زاغري، هرگز مردم عادي کف خيابان نبود و آنها دنبال
يارگيري از مسئولين بوده اند و در اين مسير،موفقيت هاي بسياري هم کسب کردند.شايد
تاريخ، حقايق تلخ بسياري در اين موضوع را آشکار کند.
نويسنده: حسين شمسيان
بوريس جانسون در يک سفر ديپلماتيک به تهران آمد. قبل و بعد از سفر او، مهم ترين محور مذاکرات وي تلاش براي آزادي «نازنين زاغري» جاسوس ايراني تباري که اکنون تابعيت انگليس هم دارد، عنوان شده بود.
جانسون مدعي است: «ديدارش با آقاي ظريف سازنده بوده و طي آن گفت وگوي صريحي درباره نازنين زاغري انجام شده است.»
مي دانيد که پس از دستگيري زاغري توسط اطلاعات سپاه، موج حمايتي کم سابقه اي از وي به راه افتاد که تعجب برانگيز بود.
عفو بين الملل درباره سلامتي نازنين زاغري و خطر خودکشي (!) او هشدار داد!
«اِما تامسون» فيلمنامه نويس و بازيگر انگليسي برنده اسکار، خطاب به وزيرخارجه انگليس نوشت: «سوار هواپيما شو و به ايران برو و نازنين زاغري را آزاد کن»!
«ريچارد راتکليف» همسر انگليسي زاغري هم در نامه سرگشاده اي خطاب به بوريس جانسون نوشت: « امکان دارد همسرش به سرطان سينه مبتلا شده باشد...»!
مي بينيد که عمليات در همه عرصه ها کليد خورده و ابزار ديپلماسي و ديپلماسي عمومي و... به کار گرفته شده اند.
واقعا نازنين زاغري کيست که همه براي او اينگونه به ميدان آمده اند و از جان و دل براي او مايه مي گذارند!؟چرا روزنامه هاي اصلاح طلب هم مي نويسند آن قدر به موضوع مذاکره جانسون براي آزادي زاغري نپردازيد!؟
آيا او آن گونه که وزير خارجه انگليس گفته، واقعا براي آموزش خبرنگاري به ايران آمده بود!؟ يعني دولت روباه پير استعمار براي آزادي معلم روزنامه نگاري اين همه هزينه مي کند و به آب و آتش مي زند!؟
به نظر نمي آيد ارزش چنين شخصي در اين حد و اندازه باشد و بايد براي کشف حقايق، موضوعات مختلفي را در کنار هم چيد تا چشم انداز بهتري به دست بيايد.
1- 25 شهريور 94 بود که رهبر عزيز انقلاب در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صريحا هشدار دادند: «دشمن در پي نفوذ در مراکز تصميم گيرنده و تصميم ساز است» اين هشدار مهم، گرچه به ظاهر مي تواند امري هميشگي و آرزوي هر روزه دشمن تلقي گردد، اما در آن مقطع خاص و با رخدادهاي بعدي، مفهوم خاصي پيدا کرد. کافي است به اين نکته توجه کنيد که از آن زمان تاکنون، چند تيم و شخص نفوذي و به ظاهر امين در مراکز مختلف و بعضا بسيار حساس(همچون تيم مذاکره کننده هسته اي) دستگير شده اند و لابد مواردي هم هست که به ملاحظات امنيتي، هنوز خبري نشده است.
2- سپاه ثارالله کرمان بعد از دستگيري زاغري اطلاعيه اي داد و در آن تصريح کرد: «نامبرده يکي از «سرشبکه هاي اصلي» موسسات معاند بوده که تحت هدايت و حمايت سرويس هاي رسانه اي و جاسوسي دولت هاي بيگانه فعاليت هاي مجرمانه خود را «طي ساليان گذشته» انجام داده است.» با خواندن دوباره اين مطلب، به نظر مي رسد راز دستگيري نازنين زاغري چيزي مثل آموزش خبرنگاري نبوده باشد و اظهارات مضحک وزير خارجه انگليس را بايد يک عمليات فريب براي پوشاندن جرم اصلي و البته مهم تر از آن«پنهان کردن دوستان اصلي در تهران» دانست. بسيار منطقي است که انگليس براي حفظ شبکه خود در سطوح مختلف کشور، زاغري را به کاري کم ارزش و بي اهميت متهم کند، رسانه ها و احزاب انگليس به وزير خارجه حمله کنند... تا سرپل هاي اصلي محفوظ بمانند وگرنه با هيچ منطق امنيتي نمي توان پذيرفت که اين سخن جانسون، «گاف» باشد. اما زاغري با چه کساني در ايران سر و سِر داشت و برنامه بلندمدت او، ساخت و تجهيز کدام شبکه اجتماعي در «کدام طبقه » بود!؟ مردم عادي جامعه هدف او بودند يا برخي خواص و فعاليت هاي خيريه و اجتماعي خانواده آنها و فرزندانشان اصلي ترين هدف زاغري بودند!؟ مي دانيد که زاغري کارمند بنياد خيريه(!)تامسون رويترز بود و بنابراظهار صريح «ونيک ويا» مدير اجرايي اين بنياد «زاغري روزنامه نگار نيست و در اين بنياد به عنوان «مدير پروژه» کار مي کرده است...» حال بايد پيدا کرد «پروژه اي» را که ارزش سفر وزير خارجه انگليس به ايران و اقامت يک شبه و چانه زني هاي مختلف را داشته باشد.
3- دستگاه هاي ذي ربط، اطلاعات زيادي درباره پرونده زاغري منتشر نکرده اند و متاسفانه ميدان رسانه اي را براي دشمن خالي کرده اند. اما مي توان براي نورافکندن به زواياي تاريک اين پرونده، به نمونه مشابهي مراجعه کرد و از شباهت هاي آن، براي کشف اهميت موضوع و نيز ريشه يابي برخي رفتار هاي داخلي استفاده کرد.
پاييز 95 بود که خبر رسيد «سيامک نمازي» دستگير شده است. نمازي از آن مهره هايي بود که خيلي نرم دل برخي ها را برده بود و سال ها به عنوان عقل منفصل بعضي ها در تدوين برخي اسناد مهم در برخي مراکز خاص نقش آفريني کرده بود! نمازي هم مثل زاغري خيلي مهم بود، لابد چون با آدم هاي مهم سروکار داشت! آن قدر مهم که جان کري براي آزادي او تماس هاي مکرر و متعددي با وزير خارجه کشورمان برقرار کرد. در داخل هم برخي خودشان را به زحمت انداختند و از سيامک به عنوان جواني فعال، خوش فکر، پويا، ايده پرداز و... دفاع کردند و اتهام جاسوسي وي را غيرقابل قبول دانستند. هنوز پرونده سيامک باز بود و وي حرف هاي زيادي نزده بود که يک اتفاق جالب افتاد! پدر سيامک يعني «باقر نمازي» در اولين روزهاي اسفند 95 براي آزادي فرزندش به ايران آمد. شايد بپرسيد اين چه چيز جالبي دارد!؟ اما وقتي بدانيد که او، آخرين استاندار رژيم پهلوي در استان خوزستان بود و به جز همه سيئات اعمالش، آتش سوزي سينما رکس يکي از وقايع دوران مديريت او بود، شما هم تعجب خواهيد کرد. او با کدام جرات و پشت گرمي به ايران آمده بود!؟ راز کار در همين جاست. اطمينان و اميد به حمايتي که باعث شد سيامک و باقر پس از دستگيري، تا مدتي يقين داشته باشند که به زودي آزاد مي شوند و به آمريکا باز مي گردند، پس سکوت پيشه کنند و به هيچ جرمي اقرار نکنند! اطميناني تا آن درجه قريب به يقين که حتي ادامه بازداشت آنها را هم با مشکلاتي مواجه مي کرد!
واقعيت اين است که نمازي ها پس از سقوط پهلوي از ايران رفتند ولي در اول دهه 70 به ايران بازگشتند و پايه و مايه يک شبکه عظيم را در داخل کشور بنا نهادند. يادتان هست در دهه 70 چه کساني بر سر کار بودند!؟ آنها الان کجا هستند و چه سمت هايي دارند!؟
نمازي ها در نفوذي حيرت آور، بابک و بيژن خواجه پور- داماد خانواده بزرگ نمازي- را به مجمع نزديک کردند و آنها هم در تدوين مقررات «سرمايه گذاري خارجي» و «مسئوليت اجتماعي شرکتي در ايران» مشارکت کردند!
سيامک اما مجموعه شرکت هاي گروه «آتيه» را با هدف قبضه کردن مهم ترين گلوگاه هاي اقتصادي با مشارکت برخي دولتي هاي مشهور و فرزندانشان بنا نهاد! آنها به محض فعاليت، بزرگ ترين قراردادهاي نفتي کشور را با شرکت هاي چندمليتي به خود اختصاص دادند و حتي شکل قراردادهاي نفتي ايران را به نيابت از مقامات نفتي در لندن ارائه کردند! تقريبا اکثريت قريب به اتفاق شرکت هاي مهم در حوزه مخابرات، صنايع غذايي، نفت و گاز، صنايع و... بدون واسطه گري انحصاري و خدمات دلالي گروه آتيه (که با همراهي برخي نورچشمي ها ممکن شده بود) هرگز امکان ورود به بازار ايران را پيدا نمي کردند. يک نمونه از قراردادهاي ناشي از اين شبکه، قرارداد مشهورکرسنت است! وزير وقت آن قرارداد اکنون در دولت دوازدهم هم وزير است.
باقر نمازي هم همان سال هاي دهه هفتاد، با همکاري جاسوسان نفوذي دولت اصلاحات از جمله س-ر و برخي عوامل ديگر، برنامه ويژه تعريف شده در مجموعه سازمان هاي امنيتي آمريکايي و انگليسي، پروژه «شبکه همياران غير دولتي ايران» با نام اختصاري«همياران غدا» بنيان گذاشت و در شرايطي که حتي دولت اصلاحات از ارائه آمار دقيق تحولات NGO هاي ايران ناتوان بود، با بسط يدي که به واسطه برخي ارتباطات خاص با افراد خاص و تراز بالا داشت، ضمن قانون گذاري داخلي در اين حوزه، گزارش دقيق اقدامات خود را در سازمان ملل ارائه کرد و جوايز بين المللي نيز به همين سبب کسب نمود!
با تشکيل زيرساخت مذکور، مجموعه بزرگي از سازمان هاي بين المللي وجوه قابل توجهي را به منظور«توانمندسازي جامعه مدني ايرانيان» به همياران غدا پرداخت کردند. نمازي در بخشي از اطلاعات ارائه شده به نهادهاي وابسته به سازمان ملل به عنوان «سفارش دهندگان پروژه»، از همکاران آمريکايي- صهيونيستي خود پرده برمي دارد. وي در اجراي پروژه هايي مثل «برنامه تحديد نسل ايرانيان» و پروژه «شبکه سازي اجتماعي» آشکارا از نقش موثر نهادهايي همچون بنياد فورد، شواري جهاني جمعيت، انديشکده وودرو ويلسون، انديشکده آلتون جونز، بنياد فورد، خانه آزادي، سازمان صهيونيستي جست وجوي زمينه هاي مشترک، بنياد اينتراکت، بنياد هيفوس،NED؛ گزارش مي دهد و در عين حال به موضوعات مهمي همچون «تشکيل بانک اطلاعات» جمع آوري شده از افراد و سازمان هاي فعال غيردولتي در ايران اشاره مي کند.
4- آيا اکنون هم فکر مي کنيد نازنين زاغري، معلم ساده اي است که براي آموزش چند خبرنگار به ايران آمده بود!؟ و بخاطر همين معلم است که وزير خارجه انگليس به ايران آمده !؟ جاي تعارف نيست که جامعه هدف نمازي ها و زاغري، هرگز مردم عادي کف خيابان نبود و آنها دنبال يارگيري از مسئولين بوده اند و در اين مسير،موفقيت هاي بسياري هم کسب کردند.شايد تاريخ، حقايق تلخ بسياري در اين موضوع را آشکار کند.
5- بخشي از اين تلخي را هم اکنون و در نوع واکنش مقامات کشورمان نسبت به جاسوس ها و کشور فرستنده آنها مي توان ملاحظه کرد. همگان مي بينيم که وقتي در کشوري،جاسوسي از کشور ديگر دستگير مي شود، روابط آن دو کشور تا مدتها دستخوش سردي و حتي تيرگي مي شود و روابط ديپلماتيک تا سطوح حداقلي تنزل مي يابد. در سه سال اخير چند جاسوس وابسته به انگليس دستگير شده اند، اما آيا کوچکترين تحرک ديپلماتيک را شاهد بوده ايم!؟ وزير خارجه انگليس با طلبکاري و وقاحت به ايران مي آيد و با مقامات ما از صدر تا ذيل ديدار مي کند! بدون اينکه درباره جاسوس هاي دستگير شده عذرخواهي کند! اين رفتار عجيب و مشکوک را مقايسه کنيد با پررويي و وقاحت «نيکلاس هاپتون» سفير انگليس در ايران که حتي نسبت به گزارش پخش شده از سيماي جمهوري اسلامي درباره زاغري واکنش نشان مي دهد و در توئيتر خود مي نويسد: «در گزارش نادرست ديشب برنامه «۲۰:۳۰» در شبکه ۲ سيما، موفق به درک اين نشدند که دولت بريتانيا تصريح کرده است که تنها دليل حضور «نازنين زاغري- راتکليف» در ايران مسافرت براي ديدار با خانواده بوده است، و من از اين موضوع ناراضي هستم.»! مي بينيد!؟ آقاي سفير ناراضي هستند ولي مقامات وزارت خارجه،حتي او را براي تذکر دادن،احضار هم نمي کنند!؟
آن وقاحت را مقايسه کنيد با اين سخنان عجيب: «موضوع آزادي خانم زاغري به قوه قضائيه مربوط مي شود که دستيابي به اين نتيجه در اين مذاکرات قابل پيش بيني نيست...موضوع دو تابعيتي يک حق بين المللي است و چنين نيست که فردي به صرف اين مسئله در مظان اتهام جاسوسي، ارتباط با بيگانه يا نفوذ قرار گيرد. متاسفانه بخش قابل توجهي از اين مسئله در داخل سياسي شده است، بدين معنا که قسمتي از تسويه حساب هاي سياسي به بهانه دو تابعيتي ها انجام ميگيرد تا به واسطه آن مديران ارشد دولتي به نوعي موردترديد افکار عمومي قرار گيرند»! اينها اظهارات عليرضا رحيمي نماينده اصلاح طلب «ليست اميد» در مجلس است! همان که پيشتر نيز در ماجراي سلفي حقارت آميز نمايندگان مجلس با موگريني حاشيه ساز شده بود.او حالا به دلسوزي براي جاسوس هاي ملکه انگليس مي پردازد و دستگيري خائنان و وطن فروشان مزدور سازمانهاي جاسوسي غربي را به تسويه حسابهاي سياسي تقليل مي دهد.آيا اگر يک نمايند مجلس عوام انگليس مي خواست از زاغري دفاع کند، بهتر از اين مي توانست!؟
نويسنده: حسين شمسيان
بوريس جانسون در يک سفر ديپلماتيک به تهران آمد. قبل و بعد از سفر او، مهم ترين محور مذاکرات وي تلاش براي آزادي «نازنين زاغري» جاسوس ايراني تباري که اکنون تابعيت انگليس هم دارد، عنوان شده بود.
جانسون مدعي است: «ديدارش با آقاي ظريف سازنده بوده و طي آن گفت وگوي صريحي درباره نازنين زاغري انجام شده است.»
مي دانيد که پس از دستگيري زاغري توسط اطلاعات سپاه، موج حمايتي کم سابقه اي از وي به راه افتاد که تعجب برانگيز بود.
عفو بين الملل درباره سلامتي نازنين زاغري و خطر خودکشي (!) او هشدار داد!
«اِما تامسون» فيلمنامه نويس و بازيگر انگليسي برنده اسکار، خطاب به وزيرخارجه انگليس نوشت: «سوار هواپيما شو و به ايران برو و نازنين زاغري را آزاد کن»!
«ريچارد راتکليف» همسر انگليسي زاغري هم در نامه سرگشاده اي خطاب به بوريس جانسون نوشت: « امکان دارد همسرش به سرطان سينه مبتلا شده باشد...»!
مي بينيد که عمليات در همه عرصه ها کليد خورده و ابزار ديپلماسي و ديپلماسي عمومي و... به کار گرفته شده اند.
واقعا نازنين زاغري کيست که همه براي او اينگونه به ميدان آمده اند و از جان و دل براي او مايه مي گذارند!؟چرا روزنامه هاي اصلاح طلب هم مي نويسند آن قدر به موضوع مذاکره جانسون براي آزادي زاغري نپردازيد!؟
آيا او آن گونه که وزير خارجه انگليس گفته، واقعا براي آموزش خبرنگاري به ايران آمده بود!؟ يعني دولت روباه پير استعمار براي آزادي معلم روزنامه نگاري اين همه هزينه مي کند و به آب و آتش مي زند!؟
به نظر نمي آيد ارزش چنين شخصي در اين حد و اندازه باشد و بايد براي کشف حقايق، موضوعات مختلفي را در کنار هم چيد تا چشم انداز بهتري به دست بيايد.
1- 25 شهريور 94 بود که رهبر عزيز انقلاب در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صريحا هشدار دادند: «دشمن در پي نفوذ در مراکز تصميم گيرنده و تصميم ساز است» اين هشدار مهم، گرچه به ظاهر مي تواند امري هميشگي و آرزوي هر روزه دشمن تلقي گردد، اما در آن مقطع خاص و با رخدادهاي بعدي، مفهوم خاصي پيدا کرد. کافي است به اين نکته توجه کنيد که از آن زمان تاکنون، چند تيم و شخص نفوذي و به ظاهر امين در مراکز مختلف و بعضا بسيار حساس(همچون تيم مذاکره کننده هسته اي) دستگير شده اند و لابد مواردي هم هست که به ملاحظات امنيتي، هنوز خبري نشده است.
2- سپاه ثارالله کرمان بعد از دستگيري زاغري اطلاعيه اي داد و در آن تصريح کرد: «نامبرده يکي از «سرشبکه هاي اصلي» موسسات معاند بوده که تحت هدايت و حمايت سرويس هاي رسانه اي و جاسوسي دولت هاي بيگانه فعاليت هاي مجرمانه خود را «طي ساليان گذشته» انجام داده است.» با خواندن دوباره اين مطلب، به نظر مي رسد راز دستگيري نازنين زاغري چيزي مثل آموزش خبرنگاري نبوده باشد و اظهارات مضحک وزير خارجه انگليس را بايد يک عمليات فريب براي پوشاندن جرم اصلي و البته مهم تر از آن«پنهان کردن دوستان اصلي در تهران» دانست. بسيار منطقي است که انگليس براي حفظ شبکه خود در سطوح مختلف کشور، زاغري را به کاري کم ارزش و بي اهميت متهم کند، رسانه ها و احزاب انگليس به وزير خارجه حمله کنند... تا سرپل هاي اصلي محفوظ بمانند وگرنه با هيچ منطق امنيتي نمي توان پذيرفت که اين سخن جانسون، «گاف» باشد. اما زاغري با چه کساني در ايران سر و سِر داشت و برنامه بلندمدت او، ساخت و تجهيز کدام شبکه اجتماعي در «کدام طبقه » بود!؟ مردم عادي جامعه هدف او بودند يا برخي خواص و فعاليت هاي خيريه و اجتماعي خانواده آنها و فرزندانشان اصلي ترين هدف زاغري بودند!؟ مي دانيد که زاغري کارمند بنياد خيريه(!)تامسون رويترز بود و بنابراظهار صريح «ونيک ويا» مدير اجرايي اين بنياد «زاغري روزنامه نگار نيست و در اين بنياد به عنوان «مدير پروژه» کار مي کرده است...» حال بايد پيدا کرد «پروژه اي» را که ارزش سفر وزير خارجه انگليس به ايران و اقامت يک شبه و چانه زني هاي مختلف را داشته باشد.
3- دستگاه هاي ذي ربط، اطلاعات زيادي درباره پرونده زاغري منتشر نکرده اند و متاسفانه ميدان رسانه اي را براي دشمن خالي کرده اند. اما مي توان براي نورافکندن به زواياي تاريک اين پرونده، به نمونه مشابهي مراجعه کرد و از شباهت هاي آن، براي کشف اهميت موضوع و نيز ريشه يابي برخي رفتار هاي داخلي استفاده کرد.
پاييز 95 بود که خبر رسيد «سيامک نمازي» دستگير شده است. نمازي از آن مهره هايي بود که خيلي نرم دل برخي ها را برده بود و سال ها به عنوان عقل منفصل بعضي ها در تدوين برخي اسناد مهم در برخي مراکز خاص نقش آفريني کرده بود! نمازي هم مثل زاغري خيلي مهم بود، لابد چون با آدم هاي مهم سروکار داشت! آن قدر مهم که جان کري براي آزادي او تماس هاي مکرر و متعددي با وزير خارجه کشورمان برقرار کرد. در داخل هم برخي خودشان را به زحمت انداختند و از سيامک به عنوان جواني فعال، خوش فکر، پويا، ايده پرداز و... دفاع کردند و اتهام جاسوسي وي را غيرقابل قبول دانستند. هنوز پرونده سيامک باز بود و وي حرف هاي زيادي نزده بود که يک اتفاق جالب افتاد! پدر سيامک يعني «باقر نمازي» در اولين روزهاي اسفند 95 براي آزادي فرزندش به ايران آمد. شايد بپرسيد اين چه چيز جالبي دارد!؟ اما وقتي بدانيد که او، آخرين استاندار رژيم پهلوي در استان خوزستان بود و به جز همه سيئات اعمالش، آتش سوزي سينما رکس يکي از وقايع دوران مديريت او بود، شما هم تعجب خواهيد کرد. او با کدام جرات و پشت گرمي به ايران آمده بود!؟ راز کار در همين جاست. اطمينان و اميد به حمايتي که باعث شد سيامک و باقر پس از دستگيري، تا مدتي يقين داشته باشند که به زودي آزاد مي شوند و به آمريکا باز مي گردند، پس سکوت پيشه کنند و به هيچ جرمي اقرار نکنند! اطميناني تا آن درجه قريب به يقين که حتي ادامه بازداشت آنها را هم با مشکلاتي مواجه مي کرد!
واقعيت اين است که نمازي ها پس از سقوط پهلوي از ايران رفتند ولي در اول دهه 70 به ايران بازگشتند و پايه و مايه يک شبکه عظيم را در داخل کشور بنا نهادند. يادتان هست در دهه 70 چه کساني بر سر کار بودند!؟ آنها الان کجا هستند و چه سمت هايي دارند!؟
نمازي ها در نفوذي حيرت آور، بابک و بيژن خواجه پور- داماد خانواده بزرگ نمازي- را به مجمع نزديک کردند و آنها هم در تدوين مقررات «سرمايه گذاري خارجي» و «مسئوليت اجتماعي شرکتي در ايران» مشارکت کردند!
سيامک اما مجموعه شرکت هاي گروه «آتيه» را با هدف قبضه کردن مهم ترين گلوگاه هاي اقتصادي با مشارکت برخي دولتي هاي مشهور و فرزندانشان بنا نهاد! آنها به محض فعاليت، بزرگ ترين قراردادهاي نفتي کشور را با شرکت هاي چندمليتي به خود اختصاص دادند و حتي شکل قراردادهاي نفتي ايران را به نيابت از مقامات نفتي در لندن ارائه کردند! تقريبا اکثريت قريب به اتفاق شرکت هاي مهم در حوزه مخابرات، صنايع غذايي، نفت و گاز، صنايع و... بدون واسطه گري انحصاري و خدمات دلالي گروه آتيه (که با همراهي برخي نورچشمي ها ممکن شده بود) هرگز امکان ورود به بازار ايران را پيدا نمي کردند. يک نمونه از قراردادهاي ناشي از اين شبکه، قرارداد مشهورکرسنت است! وزير وقت آن قرارداد اکنون در دولت دوازدهم هم وزير است.
باقر نمازي هم همان سال هاي دهه هفتاد، با همکاري جاسوسان نفوذي دولت اصلاحات از جمله س-ر و برخي عوامل ديگر، برنامه ويژه تعريف شده در مجموعه سازمان هاي امنيتي آمريکايي و انگليسي، پروژه «شبکه همياران غير دولتي ايران» با نام اختصاري«همياران غدا» بنيان گذاشت و در شرايطي که حتي دولت اصلاحات از ارائه آمار دقيق تحولات NGO هاي ايران ناتوان بود، با بسط يدي که به واسطه برخي ارتباطات خاص با افراد خاص و تراز بالا داشت، ضمن قانون گذاري داخلي در اين حوزه، گزارش دقيق اقدامات خود را در سازمان ملل ارائه کرد و جوايز بين المللي نيز به همين سبب کسب نمود!
با تشکيل زيرساخت مذکور، مجموعه بزرگي از سازمان هاي بين المللي وجوه قابل توجهي را به منظور«توانمندسازي جامعه مدني ايرانيان» به همياران غدا پرداخت کردند. نمازي در بخشي از اطلاعات ارائه شده به نهادهاي وابسته به سازمان ملل به عنوان «سفارش دهندگان پروژه»، از همکاران آمريکايي- صهيونيستي خود پرده برمي دارد. وي در اجراي پروژه هايي مثل «برنامه تحديد نسل ايرانيان» و پروژه «شبکه سازي اجتماعي» آشکارا از نقش موثر نهادهايي همچون بنياد فورد، شواري جهاني جمعيت، انديشکده وودرو ويلسون، انديشکده آلتون جونز، بنياد فورد، خانه آزادي، سازمان صهيونيستي جست وجوي زمينه هاي مشترک، بنياد اينتراکت، بنياد هيفوس،NED؛ گزارش مي دهد و در عين حال به موضوعات مهمي همچون «تشکيل بانک اطلاعات» جمع آوري شده از افراد و سازمان هاي فعال غيردولتي در ايران اشاره مي کند.
4- آيا اکنون هم فکر مي کنيد نازنين زاغري، معلم ساده اي است که براي آموزش چند خبرنگار به ايران آمده بود!؟ و بخاطر همين معلم است که وزير خارجه انگليس به ايران آمده !؟ جاي تعارف نيست که جامعه هدف نمازي ها و زاغري، هرگز مردم عادي کف خيابان نبود و آنها دنبال يارگيري از مسئولين بوده اند و در اين مسير،موفقيت هاي بسياري هم کسب کردند.شايد تاريخ، حقايق تلخ بسياري در اين موضوع را آشکار کند.
5- بخشي از اين تلخي را هم اکنون و در نوع واکنش مقامات کشورمان نسبت به جاسوس ها و کشور فرستنده آنها مي توان ملاحظه کرد. همگان مي بينيم که وقتي در کشوري،جاسوسي از کشور ديگر دستگير مي شود، روابط آن دو کشور تا مدتها دستخوش سردي و حتي تيرگي مي شود و روابط ديپلماتيک تا سطوح حداقلي تنزل مي يابد. در سه سال اخير چند جاسوس وابسته به انگليس دستگير شده اند، اما آيا کوچکترين تحرک ديپلماتيک را شاهد بوده ايم!؟ وزير خارجه انگليس با طلبکاري و وقاحت به ايران مي آيد و با مقامات ما از صدر تا ذيل ديدار مي کند! بدون اينکه درباره جاسوس هاي دستگير شده عذرخواهي کند! اين رفتار عجيب و مشکوک را مقايسه کنيد با پررويي و وقاحت «نيکلاس هاپتون» سفير انگليس در ايران که حتي نسبت به گزارش پخش شده از سيماي جمهوري اسلامي درباره زاغري واکنش نشان مي دهد و در توئيتر خود مي نويسد: «در گزارش نادرست ديشب برنامه «۲۰:۳۰» در شبکه ۲ سيما، موفق به درک اين نشدند که دولت بريتانيا تصريح کرده است که تنها دليل حضور «نازنين زاغري- راتکليف» در ايران مسافرت براي ديدار با خانواده بوده است، و من از اين موضوع ناراضي هستم.»! مي بينيد!؟ آقاي سفير ناراضي هستند ولي مقامات وزارت خارجه،حتي او را براي تذکر دادن،احضار هم نمي کنند!؟
آن وقاحت را مقايسه کنيد با اين سخنان عجيب: «موضوع آزادي خانم زاغري به قوه قضائيه مربوط مي شود که دستيابي به اين نتيجه در اين مذاکرات قابل پيش بيني نيست...موضوع دو تابعيتي يک حق بين المللي است و چنين نيست که فردي به صرف اين مسئله در مظان اتهام جاسوسي، ارتباط با بيگانه يا نفوذ قرار گيرد. متاسفانه بخش قابل توجهي از اين مسئله در داخل سياسي شده است، بدين معنا که قسمتي از تسويه حساب هاي سياسي به بهانه دو تابعيتي ها انجام ميگيرد تا به واسطه آن مديران ارشد دولتي به نوعي موردترديد افکار عمومي قرار گيرند»! اينها اظهارات عليرضا رحيمي نماينده اصلاح طلب «ليست اميد» در مجلس است! همان که پيشتر نيز در ماجراي سلفي حقارت آميز نمايندگان مجلس با موگريني حاشيه ساز شده بود.او حالا به دلسوزي براي جاسوس هاي ملکه انگليس مي پردازد و دستگيري خائنان و وطن فروشان مزدور سازمانهاي جاسوسي غربي را به تسويه حسابهاي سياسي تقليل مي دهد.آيا اگر يک نمايند مجلس عوام انگليس مي خواست از زاغري دفاع کند، بهتر از اين مي توانست!؟