نصف
خواب (گفت و شنود)
گفت : سربازجومیگه دیده بود توی خواب ، پیدا
میکنه خمره ی سکه های طلا ی ناب
برکولش گذاشته ، اما افتاده به تب و تاب ،از زور سنگینی خمره ،خود را میکنه خراب
پس از بیداری می بینه شلوارش شده خیس آب ،
درکار نیست سکه ،اما بدجوری زده گلاب
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: يك خاخام يهودي از ساكنان فلسطين اشغالي خواسته است براي نابودي ايران دعا كنند!
گفت: ديگه چي؟!
گفتم: اين خاخام مي گويد «مردم ايران، مردم شروري هستند پس لازم است كه همه ما با تمام قلبمان براي نابودي آنها به درگاه خدا دعا كنيم!»
گفت: حالا دعايش به كجا رسيده؟
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو مي گفت ديشب خواب ديدم كه يك گنج كه خمره اي پر از سكه هاي طلا بود پيدا كرده و آن را روي كولم گذاشته بودم و از شدت سنگيني خودم را خراب كرده بودم. وقتي بيدار شدم ديدم نصف خوابم تعبير شده. از خمره گنج خبري نبود ولي شلوارم بدجوري نياز به شستشو داشت!
گفتم: يك خاخام يهودي از ساكنان فلسطين اشغالي خواسته است براي نابودي ايران دعا كنند!
گفت: ديگه چي؟!
گفتم: اين خاخام مي گويد «مردم ايران، مردم شروري هستند پس لازم است كه همه ما با تمام قلبمان براي نابودي آنها به درگاه خدا دعا كنيم!»
گفت: حالا دعايش به كجا رسيده؟
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو مي گفت ديشب خواب ديدم كه يك گنج كه خمره اي پر از سكه هاي طلا بود پيدا كرده و آن را روي كولم گذاشته بودم و از شدت سنگيني خودم را خراب كرده بودم. وقتي بيدار شدم ديدم نصف خوابم تعبير شده. از خمره گنج خبري نبود ولي شلوارم بدجوري نياز به شستشو داشت!
گفت : سربازجو باروش گفت وشنودی ، نقل قول کرده از یک
خاخام یهودی
ازپیروانش خواسته با هم بشن همصدا ،تا برای نابودی ایران همگی کنند دعا
گفتم : و قتی لوطی وعنترش با بازجوی اوین ،گویند اسراییل
را محو می کنند از روی زمین
کنون مقابل به مثل کرده خاخام اسراییل ،چرا سربازجو آن
موقع نداد چنین تحلیل؟
گفت : سربازجومیگه دیده بود توی خواب ، پیدا
میکنه خمره ی سکه های طلا ی ناب
برکولش گذاشته ، اما افتاده به تب و تاب ،از زور سنگینی خمره ،خود را میکنه خراب
پس از بیداری می بینه شلوارش شده خیس آب ، درکار نیست سکه ،اما
بدجوری زده گلاب