كارنامه دولت خالي است /كناره گيري كن تا راي بياوري!

اوین نامه ی کیهان 11 آذر- 96
كارنامه دولت خالي است /كناره گيري كن تا راي بياوري!
توصيه اصلاح طلبان به جهانگيري براي انتخابات 1400

جالب است سیاست عوامفریبی و وارونه  ودروغگویی باوجوداینکه تجربه 4 دهه ی نخ نما شده دارد و این تاکتیک دیگر کسی را نمی فریبد .ولی قلم زنان اوین نامه ی کیهان سربازجو شریعت نداری همچنان با چاشنی شیوه بازجویی قلم زنی  می کنند چون آنگونه علاقمندند علیه رقیب قلم زنی کند که کارنامه دولت خالی است که شامل حال خودی ها نمی شود البته قلمزنان بدون آنکه ناپرهیزی کنند و کوچکترین اشاره ای به انتقادات خودی کنند . بطور نمونه در شرایطی نقل قول افشاگرانه از مطبوعات اصلاح طلب  شده که توصیه نموده اند جهانگیری باید استعفا دهد تابتواند درنمایش انتخابات ریاست جمهوری 1400 رأی بیاورد انگاری که افشاگری های کاری تیم احمدی نژاد موجب شده است تا کارنامه  یا دست اصول گرایان حامی خامنه ای وپاسداران وحوزه  خیلی  پربار باشد .

جرياني که روزي خود را عامل راي آوردن رئيس جمهور مي دانست و سهم خود را تمام و کمال از دولت دريافت کرد، با مشاهده واقعيت هاي جامعه، به مرزبندي با دولت برآمده است.
    
اتفاقات زيادي هر روز در کشور رخ مي دهد که برخي از آنها تيتر رسانه ها مي شود و به همان نسبت، توجه افکار عمومي و مسئولان را به خود معطوف مي کند؛ از موضوعات اقتصادي گرفته تا مسائل فرهنگي و دعواهاي سياسي. رسانه ها نيز به نسبت دغدغه مندي و تعهد خود، اين اتفاقات را برجسته يا سانسور مي کنند و به اين ترتيب به افکار عمومي جهت مي دهند.
    
اما بررسي تحولاتي که در سال هاي گذشته و بويژه ماه هاي اخير در کشور رخ داده، نشان مي دهد برخي جريان هاي رسانه اي تمايل دارند موضوعات اصلي و فرعي کشور را جابجا کرده و ذهن جامعه را از مسئولاني که در بروز اين شرايط دخيل هستند منحرف کنند. اين جريان حتي پا را فراتر نهاده و تلاش مي کند نقش پررنگ خود را در مشکلات کنوني جامعه انکار نمايد.
    
    «
استعفا بِده»!
    
يکي از روزنامه هاي زنجيره اي اين جريان، روز پنجشنبه، از برجسته ترين سهميه اصلاح طلبان در کابينه دولت يازدهم و دوازدهم - معاون اول رئيس جمهور- خواسته است که «استعفا بِده»! البته صحت و سقم اين سخن و اينکه تا چه حد به يک دستور کار شبيه است يا بازي رسانه اي، مهم نيست، مهم تر آن است که خود اصلاح طلبان هم از مدت ها قبل از عمق مشکلات و کارنامه بسيار ضعيفي که محصول مشترک «اعتدال» و «اصلاحات» است پي برده اند و بيش از هر کس از اشتباهات صورت گرفته و کارهاي نکرده خود آگاهند و بايد تا زمان از دست نرفته، در ذهن جامعه چنان جا بيندازند که راه ما از اعتداليون جداست! جالب است در برهه اي که خود روحاني در گفت وگوي تلويزيوني اخيرش، کمي آرامتر از گذشته با انتقادات و مشکلات برخورد مي کند، معاون اول اصلاح طلب او در متشنج کردن فضا و اصرار عجيب بر دوقطبي سازي – حتي به قيمت نگران کردن ميليون ها ساکن مسکن مهر- حد و مرزي نمي شناسد و رسانه هاي اصلاح طلبان هم بر اين طبل تو خالي مي دمند!
    
    
فرار از مسئوليت
    
البته اين وظيفه تنها بر دوش يک نفر نيست. مدتي است که تعدادي از صاحبنظران اصلاحات در تلاشند هر طور شده خط کشي با دولت را پر رنگ و سهم خود را در بروز مشکلات امروز کشور کمرنگ کنند، چرا که ايجاد اين تصور در جامعه را به نوعي برگ برنده خود در انتخابات آينده مي دانند.
    
افرادي چون عبداله نوري و محمدعلي ابطحي، صادق زيباکلام و ديگران که اوضاع کشور را از همين يکصد روز نخست دولت تدبير و اميد، نااميدکننده مي بينند، مي کوشند خود را درجايگاه مطالبه گري و اپوزيسيوني نسبت به دولت قرار دهند. ابطحي گفته است که «اگر کانديداتوري آقاي جهانگيري در انتخابات آينده قطعي است، بايد از دولت جدا شود و فاصله بگيرد. در اين صورت شرايط بهتري براي راي آوردن خواهد داشت
    
زيباکلام هم روز گذشته در يادداشتي نوشته است که «... بودن آقاي جهانگيري در دولت دوازدهم، آنچنان به نفع او از جهت راي آوري نخواهد بود. چراکه در دور دوم رياست جمهوري آقاي روحاني بنا بر دلايلي که براي خود دارم، کارنامه چندان موفقي را براي ايشان پيش بيني نمي کنم. به اين دليل که مرکز ثقل دولت دوم آقاي روحاني و بزرگترين مشکلات و چالش هايي که با آن روبه رو است به مسائل اقتصادي باز مي گردد. از همين رو نوري براي مشاهده موفقيت اقتصادي دولت دوازدهم به چشم نمي خورد. بنابراين چه آقاي اسحاق جهانگيري و چه هر فرد ديگري که در دولت آقاي روحاني شريک باشند بايد توجه کنند که اين شراکت يک سرمايه گذاري سودده و پر منفعت براي کسي که مي خواهد بعدها نامزد رياست جمهوري شود نخواهد بود چراکه عدم موفقيت دولت، دامن همه را خواهد گرفت و اين « همه» شامل آقاي اسحاق جهانگيري هم خواهد بود. بنابراين عقل سليم و منفعت شخصي و سياسي آقاي معاون اول حکم مي کند که او کناره بگيرد و شريک در ضرر و زيان هاي سياسي دولت دوم آقاي روحاني نشود
    
    
تغيير اولويت ها
    
آنچه از مجموع اتفاقات اين روزهاي کشور برمي آيد نشان مي دهد که اين جريان به طور هدفمند در تلاش است ناکارآمدي خود را در پشت هياهوي رسانه اي پنهان کند.
    
براي تحليل اين رفتار رسانه اي، بايد لحظه اي ايستاد و به عقب نگاه کرد؛ مسئوليت اجرايي کشور با چه کساني است؟ و کدام گروه ها مسئول چنين وضعيتي در اقتصاد و فرهنگ و سياست و... هستند؟ اگر از مسئولان دولت و اصلاح طلبان بپرسيد، به احتمال قوي خواهند گفت «دولت هاي نهم و دهم»! و بدون اشاره به نقش آنها در دولت تدبير و اميد، پاي خود را از مسئوليتي که در پنج سال گذشته داشته اند، عقب مي کشند! اين است ذات نهفته جريان هايي که آگاهي مردم را تنها براي راي آوردن خود مي خواهند.
    
اکنون اصلاح طلباني که خود را عامل روي کار آمدن دولت مي دانستند و سهميه هاي قابل توجهي در دولت تصاحب کردند، در دو حوزه تلاش مي کنند؛ يکي اينکه با طرح موضوعات حاشيه اي، کانون توجهات را از مسايل اصلي به فرعيات منحرف کنند و ديگر آنکه کم کم نقش و مسئوليت خود را در دولت روحاني انکار نمايند.
    
    
حاشيه به جاي متن
    
به عنوان مثال، در روزهاي گذشته، ماجراي روسري سر کردن مربي تايلندي تيم ورزشي بانوان اين کشور به يکي از موضوعات اصلي رسانه ها بدل شده است. جداي از صحت و سقم اظهارات صورت گرفته، آيا اين موضوع مشکل درجه اول کشور است که اين همه به آن پرداخته شود؟
    
يا اينکه پس از زلزله تلخ کرمانشاه، معاون اول رئيس جمهور تنها چند ساعت پس از حادثه، دهان به انتقاد از مسکن مهر و دولت قبل از خود مي گشايد، بي آنکه کمي بينديشد در اين لحظات حساس، درد مردم چيست. به سرعت اين اظهارات خودساخته، تيتر نخست برخي رسانه هاي زنجيره اي مي شود و اين خط خبري تا چندين روز به مسئله نخست کشور بدل مي شود تا کسي از سوءمديريت دولت در اين ماجرا سوال نکند.
    
مورد ديگر، دعواهاي سياسي دولتمردان حال و گذشته با دستگاه قضايي است که به يکي از بسترهاي تنش آفريني در کشور بدل شده است. اين موضوع هم روزها به تيتر گزارش ها و عکس و کاريکاتور صفحه نخست روزنامه ها تبديل مي گردد بدون آنکه کسي بپرسد آيا واقعا اينها درد امروز جامعه و مشکلات اساسي مردم و کشور هستند؟
    
    
درد مردم
    
اين روزها دغدغه مردم و مسئله کشور موضوعات ديگري است. مردم بسياري با اعتماد به دولت، در موسسات مالي سپرده گذاري کرده اند و هنوز به پول خود نرسيده اند. وعده هايي که بعد از مدتها داده مي شود هم هر روز با تبصره و بهانه اي تن آنان را مي لرزاند.
    
اين رسانه ها نمي پرسند چرا در برابر چشم همگان و در روز روشن، صندوق ذخيره فرهنگيان غارت شد و چرا يکي از متهمان آن پرونده از کشور گريخت؟ تکليف سرمايه معلمان زحمتکش که به افراد خاصي داده شده چه مي شود؟
    
آيا تحريم هاي جديد در راه نيست؟ بعد از ناکامي برجام و نتايج تقريبا هيچ آن، دولت چه برنامه اي براي کنترل تبعات تحريم هاي جديد دارد؟ ارسال لايحه «اصلاح قانون مبارزه با پولشويي» از دولت به مجلس، آن هم خيلي بي سر و صدا، و کوبيدن ميخ FATF مهم تر است يا روسري مربي تايلندي؟
    
حباب قيمت در بازارهاي ارز و طلا به کجا مي رسد و تا کجا قرار است اين بازارها در دامن سودجويان رها شود؟
    
پرونده عجيب برادر فلان مسئول و پرونده عجيب تر برادر فلان معاون اول به کجا رسيد؟ اوضاع بانک ها و اخبار تکان دهنده از تراز مالي آنها اهميت بيشتري از اظهارات فلان مقام دولت هاي قبل ندارد؟
    
يادآوري يک درس تاريخي به عنوان حسن ختام اين گزارش مفيد به نظر مي رسد. رهبر يکي از کشورهاي بلوک شرق دوست نزديکي داشت که بعدها معلوم شد اين فرد جاسوس CIA است. اين فرد بعدا در اعترافات خود گفت که آمريکايي ها فقط از او مي خواستند اولويت ها را عوض کند و افراد را سر جاي غير خودشان بگذارد. اين اظهارات تکان دهنده نشان مي دهد که پرداختن به اولويت هاي يک کشور چه اندازه اهميت دارد و تغيير نادرست اين اولويت ها چقدر در عقب افتادن کشور موثر است.