فرجام تلخ قائم مقام فراهانی


فرجام تلخ قائم مقام فراهانی 11 آذر -96
«با سعایت بدخواهان و با اجرای فرمان محمدشاه، اسماعیل‌خان قراچه‌داغی، رئیس فراشان خلوت، در حوضخانه باغ نگارستان به قائم‌مقام فراهانی قهوه قجر دادند و چون دیر مؤثر افتاد، سه نفر از عوانان بر سرش ریختند و با دستمالی خفه‌اش کردند. جسدش را شبانه بر استری پیچیده در بعقه شاه عبدالعظیم و در ۳۰ صفر ۱۲۵۱ ه.ق بدون غسل و کفن به خاک سپردند
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران در نوشتاری به قلم ولی‌الله شمشیربندی، پژوهشگر تاریخ، درباره قائم مقام فراهانی نوشت: «با برافتادن دولت زندیان، آغامحمدخان قاجار، میرزا محمدحسین فراهانی وزیر را به طهران فراخواند و از او خواست با دولت نوپای قاجار همراهی کند. با اصرار سرسلسله قاجار او به خدمت تن‌درنداد و به بهانه ضعف و پیری، داماد و برادرزاده‌اش میرزا عیسی‌ فراهانی مشهور به میرزابزرگ را برای خدمت معرفی کرد که مورد اجابت خان قاجار قرار گرفت. بعد از آغامحمدخان، فتحعلیشاه جانشین او شد. نفوذ بسیار زیاد صدراعظم او میرزا ابراهیم کلانتر شیرازی، شاه را به وحشت انداخت و در یک روز تمام کسان صدراعظم قتل‌ عام شدند و خود او را زبان بریده و به دیگ آب‌جوش تحویل دادند. تنها میرزا ابوالحسن‌ شیرازی برادرزاده او باقی ماند که به تلافی خون عمویش با انگلیسی‌ها بند و بست کرد و تا زنده بود از آن دولت مقرری دریافت کرد و با نفوذ عمال سیاسی بیگانه، دربار ایران را چنان فاسد کرد که هیچ مرد توانایی قادر نبود آن را به محور اصلی خود بازگرداند. ایران، همیشه مردان بزرگ و سیاستمدارانی سترگ داشته است که هنگام ضرورت چون الماس درخشان برای سربلندی این سرزمین کوشیده‌اند و جان خود را فدای آن کرده‌اند. از آن جمله یکی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی فرزند میرزا عیسی و دیگری فرزند آشپز این خانواده میرزا محمد تقی‌خان فراهانی (امیرکبیر) است که هر دو سرنوشت مشابهی داشتند؛ هر دو بیگانه‌ستیز، پیش‌رو و خدمتگزار بودند. هر دو با خدعه بیگانگان خانه‌نشین شده و هر دو به فرمان پادشاهانی که خود بر تخت نشانده، شهید شده‌اند.
میرزا ابوالقاسم در سال ۱۱۹۳ هجری قمری در روستای هزاوه، یکی از ۳۵۰ روستای فراهان در ۱۲ کیلومتری اراک به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در خانواده‌ای که مظهر علم و ادب و اخلاق و سیاست بود، آغاز کرد. از این خانواده همین بس که وقتی محمدحسین فراهانی با آغامحمدخان همکاری نکرد، شاه کتابخانه بی‌نظیر و نفیس او را تصاحب کرد و بعد از فوت آغامحمدخان انگلیسی‌ها کتابخانه او را به مبلغ سرسام‌آوری از دلالان وطن‌فروش خریداری کرده به لندن فرستادند.
اوضاع جهان در اوان پادشاهی قاجار
شروع سلطنت فتحعلیشاه مصادف با اوج انقلاب فرانسه و درگیری دولت‌های اروپایی بود. جنگ‌های شدید بین ناپلئون بناپارت و مخالفان او از جمله انگلیس درگرفت. اتحادیه‌های نظامی به اشکال مختلف در اروپا بسته می‌شدند. تزار روسیه که در عثمانی به فتوحاتی نائل شده بود، لشکر تازه‌نفسی به قفقاز فرستاد. ژنرال پاول سیسیانف پس از قتل عام گنجه برای تصرف باکو که جزئی از خاک ایران بود، تلاش بسیار کرد و سعی داشت با تصرف صفحات شمالی ایران، خود را به آب‌های گرم نزدیک کند. فرانسه دشمن خونی انگلیس برای تصرف هندوستان هیأتی را به سرپرستی ژنرال کلود متیو گاردان به ایران فرستاد تا با شناسایی راه‌ها و تعلیم سپاه ایران بتواند هندوستان را تسخیر و انگلیسی‌ها را خانه‌نشین کند. عباس‌میرزا نایب‌السلطنه درگیر جنگ در جبهه قفقاز بود و قائم‌ مقام فراهانی پیشکار کل آذربایجان، مهمات و تجهیزات جنگی او را تدارک می‌دید. برادران و بنی‌اعمام فتحعلیشاه و مدعیان فراوان سلطنت در خراسان و فارس نیز طغیان کردند. قائم‌مقام و عباس‌میرزا سعی داشتند آشوب‌هایی را که در شرق ایران توسط انگلیسی‌ها شکل می‌گرفت سرکوب کنند. با تحریک افغان‌ها و ازبک‌ها و تراکمه و راه‌اندازی فتنه آقاخان محلاتی برای دولت مرکزی گرفتاری ایجاد می‌کردند و می‌خواستند عباس‌میرزا و قائم‌مقام را از فکر جنگ و تصرف هرات و حمله به افغانستان منصرف کنند. روس‌ها در جبهه‌های جنگ زمانی مغلوب و گاهی غالب می‌شدند. انگلیس در مدت ۱۰ سال جنگ، همواره در جبهه‌ها حضور داشت و صحنه‌گردان معرکه جنگ بود.
وقتی حمله به هرات توسط محمدمیرزا و قائم‌مقام شدت گرفت، افسران انگلیسی در جبهه‌های شمال به مرخصی رفتند و با حمله شدید روس‌ها بیم تسخیر کامل آذربایجان می‌رفت که فتحعلیشاه را مجبور به پذیرش عهدنامه گلستان کردند.
جنگ با عثمانی و معاهده ارز روم
وقتی قائم‌مقام در تبریز بود با همکاری ژنرال گاردان بخش عمده‌ای از سپاه ایران را با تعلیمات اروپایی آشنا کرد. او بر خلاف دولت‌های استعماری که نمی‌خواستند ایران ارتش نوین داشته باشد عمل کرد و ۲۵ هنگ سرباز با لباس وطنی و اسلحه کامل تربیت کرد. عثمانی‌ها که لشکر ایران را شکست خورده و ضعیف می‌دیدند مرتباً مزاحم زوار ایرانی می‌شدند و دست تجاوز به صفحات غربی ایران دراز کرده‌ بودند. نایب‌السلطنه یکی از نزدیکان خود را برای مذاکره به آنجا فرستاد ولی عثمانی‌ها پیک را تحقیر، دستگیر و زندانی کردند. قائم‌مقام ولیعهد را وادار کرد با چهار هزار نفر از فوج تعلیم دیده فراهان ترک‌های عثمانی را گوشمالی دهد. او موفق شد ۵۰ هزار لشکر تازه‌نفس عثمانی را در اطراف خوی مورد حمله قرار دهد و در جنگی چند ساعته چهار هزار نفر از سربازان و افسران ترک را معدوم و چند صد آتشبار و هزاران اسب و تفنگ از آنان غنیمت گیرد. چندین شهر عثمانی را تصرف کردند و معاهده ارز روم با تدبیر میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر) منعقد شد. از آنجایی که قائم مقام مردی با اعتماد به نفس بالا  بود، مفت‌خورها و جاسوس‌ها را از دربار دور کرد و همان باعث شد که اکثر شاهزاده‌ها و درباریان که خود را در خطر می‌دیدند به او حسادت کنند و درصدد خانه‌نشین کردن او و گناهکار جلوه دادنش باشند.
قائم‌مقام و معاهده ترکمانچای
بعد از معاهده گلستان، روس‌ها به آذربایجان و حدود و ثغور آن و مردم تجاوز می‌کردند. شاه قصد آذربایجان کرد تا از نزدیک شاهد رویدادها باشد. او سرداران، خوانین و بزرگان عشایر را فراخواند تا برای حمله جدید و بازپس‌گیری شهرهای از دست رفته مصلحت‌اندیشی کند. حاضران همه رجزخواندند، همه زره پوشیده خفتان و شمشیر بسته بودند و یک‌صدا از جنگ جانبداری می‌کردند. نایب‌السلطنه و قائم‌مقام ساکت بودند، وقتی شاه علت را پرسید، قائم‌مقام گفت: باید کار لشکر و جنگ را از سرداران خواست و من مرد قلمم. وقتی شاه اصرار کرد قائم‌مقام پاسخ داد مالیات مملکت ایران چقدر است؟ شاه گفت شش کرور. قائم‌مقام گفت آیا مالیات مملکت روس به عرض مبارک رسیده؟ شاه به تندی گفت: ششصد کرور. قائم‌مقام گفت: جنگ ششصد کرور با شش کرور نه شرط عقل است. چون پایان کار برای قائم‌مقام روشن بود، سکوت کرد و میدان را به دیگران سپرد. روز بعد فرمان رسید که قائم‌مقام به خراسان تبعید شده است.
با فتوای علما و دفاع از ناموس، طبل جنگ از طرف ایران نواخته شد. ایوان فیودورویچ پاسکوویچ، سردار روسی، سرمست از فتوحات بالکان، ژنرال اریستف را مأمور فتح تبریز کرد. شهر تبریز سقوط کرد و محل حرمسرای شاه به ساخلوی روس‌ها تبدیل شد. روس‌ها تا زنجان و قافلانکوه پیش‌راندند وقتی فتحعلیشاه خبر فتح تبریز را شنید، درباریان، سرداران و سران عشایر را جمع کرد و طی نطقی گفت: شنیده‌ام روس‌های پدر... عباس‌میرزا را شکست داده و تبریز را اشغال کرده‌اند. حالا وقت آن رسیده که به میدان جنگ رفته با همین شمشیر (یک وجب شمشیر را از نیام بیرون کشید) سر این سگ‌توله‌ها را از تن جدا کنم!
انگلیسی‌ها که انتظار چنین کاری را نداشتند از وحشت در خطر افتادن هندوستان به دست و پا افتادند و شاه را مجبور به مصالحه و قبول معاهده ننگین ترکمانچای کردند. روس‌ها مُصر بودند زمین‌های متصرفی را در تملک ارتش نگه دارند و مرز جدید، خط جنوب آذربایجان باشد. شاه که قائم‌مقام را حریف روس‌ها می‌دانست پیکی به نام فرخ‌خان برای دلجویی و عذرخواهی از قائم‌مقام با وکالت‌نامه‌ برای شرکت او در مذاکرات صلح به مشهد فرستاد اما دیگر دیر شده بود. همین قدر نیز کفایت قائم‌مقام کارساز شد و روس‌ها را مجبور کرد قوای خود را عقب کشیده، سرحد ایران و روس خط فعلی رود ارس قرار گرفت. عمده علل شکست‌های ایران، مطامع استعماری انگلیس بود که همواره مصالح و منافع ایران را فدای منافع خویش می‌کرد. زمینه جنگ‌های ایران و روس نتیجه سیاست خائنانه انگلیس بود که در خفا با دولت‌های روس و مخالفین ایران هم‌داستان بودند و شاه و درباریان ساده‌لوح را فریب می‌دادند. هنگام ضرورت از تعهدات خود چشم‌پوشی می‌کردند و چون ایران را «محتاج و مقروض» می‌دانستند در برابر اندک وجهی قراردادهای بزرگ را زیر پا می‌گذاشتند.
قتل گریبایدوف
روس‌های فاتح که غرور آنها را گرفته بود، گریبایدوف، خواهرزاده پاسکوویچ را برای طلب غرامت جنگ به ایران فرستادند. گریبابدوف چون ایران را مستعمره خود می‌دانست، رفتار بسیار بدی با مردم داشت و بر زخم ملت نمک می‌پاشید. وقتی دو نفر از زنان تازه مسلمان را به زور تحویل گرفت تا به روسیه بازگرداند، مردم تهران به خشم آمدند و به اقامتگاه او ریختند و گریبایدوف و ۳۵ نفر همراهانش را قتل عام کردند. در این میان نامه قائم‌مقام فراهانی به پاسکوویچ چاره‌کار شد، تدبیر و پا در میانی او و رابطه بسیار خوبی که با سردار روس داشت، ایران را از مشکل بزرگی که گریبانش را گرفته بود رها کرد و با تبعید صوری میرزا مسیح مجتهد قضیه خاتمه یافت.
در این موقع حسام‌السلطنه، حکمران خراسان به تحریک عده‌ای منفعت‌طلب پرچم سیاهی را بر دوش گرفته همراه تعدادی آشوب‌طلب و اوباش به قصد بیرون راندن روس‌ها و تحقیر عباس‌میرزا از مشهد روانه دارالخلافه تهران شدند. فتحعلیشاه با هدف حذف مخارج زیاد و رضایت علما قصد جایگزینی حسام‌السلطنه را به ولیعهدی داشت؛ غافل از این که ولایتعهدی عباس‌میرزا و دودمان او طبق عهدنامه گلستان در لندن و سن‌پترزبورگ تعیین شده بود و ژنرال اریستف روسی طبق بند ۴ همان معاهده شاه را از این کار برحذر داشت و این سرآغاز دخالت استعمارگران در ایران است.
محاصره هرات و مرگ عباس‌میرزا
وقتی قشون ایران سرگرم جنگ با روسیه بود، افاغنه آشوبی برپا کرده و به کاروان‌های ایرانیان در خاک خراسان دستبرد می‌زدند. دولت انگلیس هم به طغیان آنان دامن می‌زد. فرمانروای هند که افغانستان را سنگر خود و هرات را کلید شبه‌قاره هند می‌دانست، نسبت به روابط دوستانه ایران و روس ناراحت بود. نایب‌السلطنه بعد از محاصره سرخس سه هزار ایرانی را که در بند خوانین ترکستان بودند، آزاد کرد. این واقعه در آسیای مرکزی انعکاس خوبی داشت و خوانین ترکستان را که گاه‌گاه دم از استقلال می‌زدند، آرام و مطیع کرد.
عباس‌میرزا برای یکسره کردن کار افغانستان فرزندش محمدمیرزا و قائم مقام را مأمور فتح هرات کرد ولی چون مرگ خود را نزدیک و آینده پسرش را در خطر می‌دانست، به مشهد رفت و از قائم‌مقام و محمدمیرزا خواست به او ملحق شوند. عباس‌میرزا چون از لیافت و درایت قائم‌مقام مطلع بود، در حرم امام هشتم از او خواست که نسبت به پسرش وفادار باشد و به او خیانت نکند و از محمدمیرزا نیز خواست که هرگز خون او را نریزد.
عباس‌میرزا بعد از قسم‌های آنان احساس آرامش کرد و با خیال راحت هر دو را دوباره به محاصره هرات فرستاد و سپاه ایران برای فتح کامل هرات حلقه محاصره را روز به روز تنگ‌تر کرد که ناگهان خبر فوت عباس‌میرزا نایب‌السلطنه به اردو رسید. ولیعهد در ابتدای جنگ دوم روسیه به بیماری سل استخوان مبتلا شده بود و معالجات پزشکان کارساز نشد و در نهم جمادی‌الثانی ۱۲۴۹ه.ق در سن ۴۸ سالگی جهان را وداع گفت.
مرگ فتحعلیشاه
فتحعلیشاه که برای تمشیت کار اصفهان به آن شهر رفته بود، پس از آرامش نسبی شهر، به سودای جوانی هوس شکار مرغابی در کنار زاینده‌رود کرد و چون بدون خرقه و جبه کافی بیرون رفته بود، به شدت بیمار شد و در نهایت فوت کرد. غلامحسین‌خان سپهدار عراق نظم اصفهان را در دست گرفت، جنازه شاه را به قم فرستاد و سپس نامه‌ای برای محمدمیرزا و قائم مقام فراهانی به تبریز فرستاد و آنان را به شتاب درآمدن به پایتخت دعوت کرد.
سلطنت محمدشاه
وقتی محمدشاه به مسند شاهی نشست قائم‌ مقام فراهانی را به صدارت برگزید. وطن‌پرستی و درایت صدراعظم بر هیچ‌کس پوشیده نبود. مدیران کمپانی هند شرقی و فرمانروای انگلیسی هندوستان با تفکرات ضد استعماری قائم‌مقام آشنا بودند و از نفوذ او بر محمدشاه به خوبی اطلاع داشتند. آنها سعی می‌کردند با هر ترفندی قائم‌مقام و محمدشاه را از تصرف هرات منصرف کنند. لذا از ابتدا درصدد توطئه و براندازی قائم‌مقام بودند تا بتوانند بر محمدشاه تسلط کامل داشته باشند. سر اویوارد فریزر، فرستاده مخصوص لرد پالمرستون، نخست‌وزیر انگلیس در حضور سرجان مکنیل، وزیر مختار با قائم‌مقام به گفت‌وگو پرداخت. قائم‌مقام در رد تقاضای انگلیس برای گرفتن امتیازات تجاری چنین گفت: « تا به حال عهدنامه ترکمنچای را در تأسیس قنسولخانه روس اجرا نکرده‌ایم و تا آخر به هر طریق با مردی یا نامردی آن را باطل و مردود خواهیم کرد و چنین حقی را به هیچ دولت دیگری نمی‌دهیم.» انگلیس و ایادی او بر محمدشاه القا کردند که صدراعظم نسبت به او بی‌اعتنا است و قصد براندازی پادشاهی او را دارد زیرا قائم‌مقام معتقد به تفکیک حکومت و سلطنت بود. نمایندگان استعمار، توأمان خواهان سلطنت و حکومت محمدشاه بودند زیرا شاه فردی ضعیف بود و به آسانی تسلیم خواسته‌های ایشان می‌شد. بر این پایه آنان برای انجام مقاصد خود از مهد علیا، زن محمدشاه و مادام شل، جاسوس انگلیسی در دربار استفاده کردند و محمدشاه نیز به اغوای آنان، در ۲۴ صفر ۱۲۵۱ ه.ق به قتل قائم‌مقام رضا داد.
قتل قائم‌مقام
باغ نگارستان محل توقف و استراحت موقت شاه بود. قائم‌مقام فراهانی طبق معمول به باغ نگارستان احضار شد. او همیشه با عده‌ای از یاران و منشیان خود حرکت می‌کرد. آن روز از ورود همراهانش به باغ جلوگیری کردند. او را به عمارت اندرون بردند. سه روز در حوضخانه به انتظار ملاقات نشست رخصت دیدار شاه را به او ندادند. قائم‌مقام همه چیز دستگیرش شد. او چنین روزهایی را پیش‌بینی می‌کرد. بالاخره با سعایت بدخواهان و با اجرای فرمان محمدشاه، اسماعیل‌خان قراچه‌داغی، رئیس فراشان خلوت، در حوضخانه باغ نگارستان به او قهوه قجر دادند و چون دیر مؤثر افتاد، سه نفر از عوانان بر سرش ریختند و با دستمالی خفه‌اش کردند. جسدش را شبانه بر استری پیچیده در بعقه شاه عبدالعظیم و در ۳۰ صفر ۱۲۵۱ ه.ق بدون غسل و کفن به خاک سپردند. از متولی آستان نقل شده: «اذان صبح بود که در صحن مطهر را زدند. من خود رفتم در را گشودم. چند نفر از غلامان کشیک‌خانه نعشی را وارد کرده، گفتند: شاه فرموده این نعش را دفن کنیم. پرسیدم جنازه کیست، گفتند: قائم مقام فراهانی. خواستم غسل داده کفن کنم، راضی نشدند. گفتند، وقت تنگ است و مجال نیست بالاخره سید بزرگوار و عالم علم دانش با ملبوس تن بدون غسل و کفن در صحن امامزاده حمزه جنب مزار ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد
تمام کسان او را تبعید کردند یا به اسارت بردند

لسان‌الملک سپهر در جلد دوم ناسخ‌التواریخ شرح آن را چنین آورده است: «مع القصه بعد از بازداشت قائم‌مقام در بالاخانه دلگشا (باغ نگارستان) شاهنشاه غازی فرمودند نخستین قلم و قرطاس را از دست او بگیرید و اگر خواهد شرحی به من نگار کند، مگذارید که سحری در قلم جادویی و در بنان و بیان اوست که اگر خط او را ببینم، فریفته می‌شوم و او را رها کنم. پس برحسب فرمان شاه، عوانان دژخیم ادات نگارش از او گرفتند. از بالاخانه دلگشا فرود کردند و در بیغوله‌ای که حوضخانه خوانند، محبوس داشتند و بعد از شش روز در شب شنبه سلخ (سی) صفر خپه‌اش (خفه) کردند و جسدش را در جوار بقعه شاهزاده عبدالعظیم رضی‌الله عنه به خاک سپردند