تهران چگونه مدرن و امروزی شد؟


تهران چگونه مدرن و امروزی شد؟ 11 آذر -96
ورود دستاوردهای نوین جهانی چگونه جامعه ایران اواخر عصر قاجار را دگرگون کرد؟
به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «نخستین سال‌های سده چهاردهم خورشیدی را که با اواخر دوره حکومتگری قاجارها بر ایران همزمان می‌شود، روزگار دگرگونی‌های جدید اجتماعی در ایران می‌توان در نظر گرفت. ورود پدیده‌های تازه به جامعه ایران چهره فرهنگی و اجتماعی ایران به‌ ویژه پایتخت را به‌ عنوان مرکز این دگرگونی‌ها، دگرگون کرد. خیابان‌ها و گذرهای خاکی شهر آسفالت شدند، اتومبیل به شکل‌های گوناگون شخصی و همگانی در این خیابان‌ها به راه افتادند، آب لوله‌کشی به خانه‌ها راه یافت و بسیاری دگرگونی‌های دیگر که تصویری تازه از ایران ارایه می‌کرد. پاره‌ای مظاهر تمدن نوین در آن روزگار در ایران رواج یافت که آگاهی از آنها می‌تواند نمایی از ایران و تهران عصر نو در تاریخ معاصر ایران را به نمایش بگذارد.
اتومبیل و شغل جذاب شوفری
اتومبیل از جذاب‌ترین دستاوردهای جدید در ایران به شمار می‌آمد. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» چگونگی ورود اتومبیل را به ایران این‌ گونه توصیف کرده است: «اتومبیل از بعد از جنگ اول بین‌الملل به ایران پا باز نمود که اول به دربار و منازل یکی دو وزیر راه یافته کم‌کم شیاع [رواج] گرفته در اختیار دیگر مردم قرار گرفت، در دو نوع اتومبیل سواری بنامهای (فورد) و (شورلت) و بارکش‌هائی بسیار ابتدائی با لاستیک‌های توپر و چرخهائی زنجیری بدون (دیفرانسیل) تا کم‌کم که از سال‌های ١٩٢٢ میلادی به بعد باری‌های لاستیک بادی دیفرانسیل‌دار و کاملتر وارد شد، اگرچه هنوز سواری‌های لاستیک تو پر کم‌وبیش دیده می‌شدند و بادی‌بودن لاستیک چندان مرغوبیتی نداشته مورد توجه قرار نگرفت که در رفتن باد آنها را در بیابان از معایب آن می‌شمردند ... از بهترین مشاغل شغل‌های مربوط به اتومبیل شناخته شده هرکس سعی داشت خود را در یکی از کارهای آن داخل بکند، مخصوصا کار شوفری آن‌ که دل از پیر و برنا برده شوفر کسی بود که در هر کجا به هنر و مقام و منزلت انگشت‌نما شده زنها و دخترها برایشان سر و دست شکسته در هرجا از کافه و رستوران و ... مورد عزت خاص قرار می‌گرفتند
ورود اتوبوس به ایران و فرهنگ نو
ورود اتوبوس به ایران پس از حضور برخی اتومبیل‌های کوچک امکان‌پذیر شد. آگاهی‌هایی بسیار درباره چگونگی ورود اتوبوس به ایران اما وجود ندارد. از پاره‌ای اشاره‌های تاریخی می‌توان با این پدیده نو آشنا شد. مجله بلدیه در شماره اردیبهشت و خردادماه ١٣١٠ نوشتاری منتشر کرد که وضع تهران اواخر قاجار و شیوه رفتار مردم را در زمان ورود اتوبوس به ایران نشان می‌دهد: «موقعی بود که اساسا در شهر خیابان‌های وسیع نبود که وسایل نقلیه بزرگ مثل اتوبوس و غیره بتواند حرکت کنند که مردم طرز سوارشدن و رفتار در اتوبوس را بدانند حالا که خیابان‌های وسیع و قشنگ برای رفاهیت مردم ساخته شده و اتوبوس‌های متعدد برای سواری بهر نقطه شهر مهیا گردیده وظیفه سوارشدگان که: از قیمت بلیت اطلاع داشته باشند که بدون جهت با بلیت‌فروش گفت‌وگو نکرده وقت بلیت‌فروش (در حقیقت وقت بیست نفر) را تلف نکنند. سبقت جستن برای سوار شدن اتوبوس در شهر مثل چندسال قبل که وسایط نقلیه از شهر تا حضرت عبدالعظیم منحصر به ٤ ماشین بود که بیچاره مردم برای سوار شدن سر و دست میشکنند! به هیچ‌وجه پسندیده نیست. اگر حقیقتا یکنفر پیری یا خانمی با بچه در وسط اتوبوس ایستاده است انصاف نیست که یکنفر مرد قوی روی نیمکت بنشیند. در ممالک متمدنه هم رسم چنین است در کلیه امور خانمها را مقدم می‌شمارند. ... البته در اتوبوس با رفیق خود آهسته صحبت کردند عیبی ندارد لکن داخل صحبت دیگری شدن و آنهم بلند از حرکات زشت بشمار می‌رود
پیدایش کودکستان و خاطره‌های شیرین کودکی
از دگرگونی‌های صنعتی که بگذریم، جامعه ایران همپای این مظاهر تمدن نوین، در پاره‌ای زمینه‌ها به بسترهایی نیاز داشت. کودکستان از پدیده‌هایی بود که همزمان با این دگرگونی‌ها در جامعه ایران رخ نمود.
علی‌اکبر کسمایی، روزنامه‌نگار و نویسنده زاده‌ سال ١٢٩٩ خورشیدی، روایتی جذاب درباره یکی از نخستین کودکستان‌های تهران دارد.
با توصیف جذاب وی درمی‌یابیم این نهاد نو در تهران اوایل سده چهاردهم خورشیدی چگونه به‌ عنوان یکی از دستاوردهای نوین فرنگستان پدید آمده است: «در حیاط بیرونی خانه اشراقی، در دل بازار بزرگ تهران، نخستین سال‌های بی‌پدری و یتیمی را گذراندم. مرا به حسینیه گذاشتند که در خم کوچه‌ی عریضی از کوچه‌های شرقی بازار بزرگ بود. در آن روزگار، نخستین کلاس دبستان را کلاس «تهیه» می‌گفتند و من در این کلاس «تهیه» رفوزه شدم... مدرسه حسینیه‌ی بازار، حیاط بزرگی داشت که در باغچه‌های آن، گذشته از انواع درخت، گل و گیاه و به‌ویژه گلهای لاله عباسی کاشته بودند. هرچه از نشستن در مدرسه بیزار بودم، از گردش در زیر این درختها و عبور از برابر آن گلها خوشم می‌آمد. شاید این اثر نخستین مدرسه‌ای بود که چندسال پیش پدرم مرا در آن گذاشت. مدرسه نبود کودکستان بود. شاید نخستین کودکستانی بود که در تهران تأسیس شد. باغی بود در بیرون از خندق شمالی تهران که در آن، گذشته از گلکاری، سبزیکاری هم کرده بودند. آن باغ متعلق به خانواده‌ی زنگنه بود و موسسان آن کودکستان که زن و شوهری تازه از فرنگستان آمده بودند، در خانه‌ی یک‌طبقه‌ای همجوار همان باغ می‌زیستند و روزها به نگهداری و پرستاری کودکانی که به آنان سپرده شده بودند، در کنار همان گلکاری‌ها و سبزه‌زارها می‌پرداختند. هنوز عطر بوته‌های گوجه‌فرنگی را که در زیر پاهای کوچک ما کودکان پرجست‌وخیز، له و لورده می‌شدند، با مشام جانم حس می‌کنم. عاشق آن باغ و هوا و صفای آن بودم و گرچه شاید در نخستین روزها که هنوز پنج‌سال تمام هم نداشتم، هنگام جدا شدن از پدر و ماندن در کودکستان، گریه‌ام گرفت؛ ولی لحظه‌ای بعد، موقعی که پدر می‌رفت و آن زن و شوهر مهربان به سراغم می‌آمدند و کودکان دیگر دورم را می‌گرفتند، اشک‌هایم کم‌کم خشک می‌شد و دیگر بغض نمی‌کردم و بقیه‌ روز، شیطنتهای کودکانه، مرا و دیگر کودکان را دور از پدر و مادر و به جای آنها، دربرمی‌گرفتند
خیابانی که با چنارهایش تاریخی شد
حضور اتومبیل به‌ ویژه اتوبوس در تهران به خیابان‌هایی بزرگ نیاز داشت. دست تهران اواخر دوره قاجار اما در این زمینه‌ها بسیار تنگ بود. خیابان کنونی ولی‌عصر در چنین شرایطی پدیدار شد؛ خیابانی بلند که چنارهای آن در دهه‌های بعد به نمادی از تهران نو بدل شدند.
«عبدالله مستوفی»، کارگزار خوش‌نام حکومتی در دوره‌های قاجار و پهلوی از چگونگی پیدایش چنارهای خیابان پهلوی (ولی‌عصر کنونی) توصیفی جذاب در کتاب «شرح زندگانی من» ارایه داده است: «دیگر از کارهای خوب شهرداریهای دوره رضا شاه درختکاری خیابانها است. خیابانهای قدیم، عرض و طول و پیاده و سواره‌روی، که در آنها درختی کاشته شود ... پهلوی عنایت خاصی بدرخت‌کاری داشت.
هرسال در فصل بهار بلدیه مکلف بود آنچه از درختانی کاشته ‌سال قبل، بواسطه بی‌توجهی رفتگرها خشک شده بود، واکاریزند و سالی نبود که دو سه تا از خیابان‌های عقب‌مانده، یا جدیدالاحداث، درختکاری اولیه صورت نگیرد. این درخت‌کاری بخیابانهای خارج شهر هم رسید. دو خیابان از تهران بشمیران، که یکی بسعدآباد، و دیگری بتجریش میرود، و در سر پل بهم می‌پیوندد، در طرفین دو نهر، تُنک درز درخت‌کاری شد. مخصوصا خیابان پهلوی، که بفاصله هر دو متر یک درخت چنار و بعلاوه در بین هر دو چنار یک بوته گل سرخ هم کاشتند. مواظبت این پادشاه، در این امر بقدری بود که در زمستان ١٣١٩ امر داد بلدیه، پای درخت‌های خیابان پهلوی را، از سمت بیرون نهر بعمق یک متر و نیم، گودبرداری و با کامیون از تهران کود حمل و کنده‌ها را پر کردند
اداره ثبت اسناد؛ مالکیت سامان یافت
مالکیت در دوره جدید، از مسائلی به شمار می‌آمد که باید سامان می‌یافت. ایرانیان تا پیش از آن روزگار به شیوه‌ای سنتی انجام می‌پذیرفت. محسن میرزایی در کتاب «٢٣٠‌سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسی‌زبان» در زمینه چگونگی رواج ثبت اسناد در ایران آورده است: «اداره ثبت اسناد از پدیده‌های تمدنی جدیدی بود که در آخرین سال‌های حکومت قاجار به وجود آمد و پیش از آن مدرک مالکیت، قباله‌هایی بود که در محاکم شرع نوشته می‌شد و چون در یک مرکز دولتی ثبت نمی‌شد، احتمال تقلب و جعل وجود داشت. با تمام این احوال، وقتی ثبت اسناد به وجود آمد، مالکان با شوق و ذوق از آن استقبال نکردند و مدت‌ها طول کشید تا مردم به مزایای ثبت املاک خود پی بردند. سخت‌گیری‌های دولت در انجام‌دادن معامله‌ها نیز عامل دیگری بود که به این کار کمک می‌کرد
روایت وی دراین‌باره با اشاره جعفر شهری در بخش مربوط به «رشوه‌خورها» در کتاب «تاریخ طهران قدیم در قرن سیزدهم» می‌تواند نشان دهد این پدیده چگونه توانسته است بخشی از مهمترین مسائل مالکیتی را در ایران آن روزگار برطرف سازد.

«چون اداره ثبت اسناد و دستگاه شناخت اموال غیر منقول افراد در میان نبود هر قلدر و صاحب نفوذ و کیسه‌پری که چشم بر موقوفه یا خانه و ملک و ده و آبادی و زمین و دکان و مستغلات کسی داشت می‌توانست دم محضردار و مأمور حاکم و داروغه‌ای را دیده، با دستیاری خود آنان شهود و شهادت‌نامه اجاره و خرید و مالکیت آن محل را فراهم نموده با زور خود آنان آنرا به تصرف درآورد و در صورت تصرف از تحویل آن به صاحب و قیم و یا وارث آن خودداری نموده ... .»