يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "چرا رياض روابط ديرينه با تل آويو را آشكار كرد؟"

اوین نامه ی کیهان 4 شنبه 10 شهریورماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "چرا رياض روابط ديرينه با تل آويو را آشكار كرد؟"
تنزل موقعيت، مهمترين پيامد سياست هاي خارجي عربستان در دوره هاي پادشاهي «ملک سلمان» به حساب مي آيد و براين اساس رژيم سعودي در تلاش است تا با کمک گرفتن از «نيروي خارجي» بر مشکل تنزل پي در پي منزلت خود فايق آيد و از آنجا که اين رژيم جايگزيني موثر ندارد، قادر به مديريت شرايط نيست و در نهايت اتفاقاتي مي افتد که کار را بر رياض دشوارتر مي نمايد. در اين خصوص گفتني هايي وجود دارد.
    
در ابتداي روي کارآمدن ملک سلمان - اواخر سال 1393 - و در آغاز تهاجم نظامي عربستان به يمن، نورسيده هاي سعودي آنقدر از حمايت کشورهاي عربي و آفريقايي و آسيايي عضو سازمان همکاري هاي اسلامي مطمئن بودند که در بعضي از موارد بدون هيچگونه تماسي با رهبران اين کشورها، اعلام کردند که اين کشورها با عربستان در سرکوب حوثي هاي يمن و خنثي سازي مداخلات ايران! ائتلاف کرده اند. در آن زمان فضاي غالب آنقدر به نفع سعودي ها بود که اکثر اين کشورها بر چنين ادعايي صحه گذاشتند و همراهي خود با عربستان را اعلام نمودند.
    
درست از زماني که اين کشورها دريافتند، رژيم سعودي قادر به مديريت بحران ها و به نتيجه رساندن آنها نيست، از آن فاصله گرفتند در اين ميان کشورهايي نظير مصر، ترکيه و پاکستان به دليل برخورداري از تجربيات زياد در مديريت بحران، زودتر از بقيه متوجه شدند که نبايد فريب سعودي ها را بخورند اما کشورهاي کوچک تر و گرفتارتر مسلمان به خصوص کشورهاي آفريقايي که مقهور جبروت شاهزادگان متمول سعودي بودند، تا چندين ماه به همراهي با رژيم سعودي ادامه دادند ولي آنان نيز با گذشت يک سال متوجه شدند که به زودي سعودي ناچار خواهد شد دست هاي خود را بالاببرد و تسليم مقاومت مردم يمن شود.
    
پس از آنکه رژيم سعودي نتوانست عليرغم وعده هاي چرب و نرم، حمايت عملي کشورهاي ترکيه، پاکستان و مصر را در ايجاد ائتلاف ضدايراني - و در واقع ضداسلامي - بدست آورد و اين موضوع به مرور به دلزدگي کل جهان اسلام نسبت به برنامه تشنج زاي اين رژيم منتهي شد، چند اتفاق مهم روي داد؛
    1- رژيم سعودي برنامه هايي براي تحت فشار قرار دادن سه کشور بزرگ اسلامي به اجرا گذاشت و در نهايت در هر سه برنامه خود با شکست مواجه گرديد. حکومت ملک سلمان در يک چرخش راهبردي، حمايت از جمعيت اخوان المسلمين را در دستور کار قرار داد و تعهدات مالي سعودي نسبت به دولت مصر را به حالت تعليق درآورد. در اين ميان اگرچه اجراي حکم اعدام تعدادي از رهبران کهنسال اخوان به تعويق افتاد ولي عملاگرهي از کار اخوان ها باز نکرد. مدتي بعد مصري ها پادشاه سعودي را به قاهره دعوت کردند و در جريان اين ديدار - نيمه فروردين 95 - ژنرال السيسي در بيانيه اي اعلام کرد که دو جزيره مورد اختلاف - صنافير و تيران - را به عربستان داده است اين در حالي بود که ژنرال در يک برنامه پيچيده و براي رفع تعليق کمک هاي مالي سعودي به مانوري روي آورد و پس از دريافت کمک ها از طريق مجلس و دادگاه قانون اساسي وعده واگذاري دو جزيره به سعودي را باطل کرد در واقع در اين بازي به ميزاني که طرف مصري هوشمندي خود را به نمايش گذاشت، طرف سعودي بلاهت خود را نشان داد. در اين ماجرا سعودي ها هم پياز خوردند و هم چماق!
    
سعودي براي تحت فشار قرار دادن اردوغان کارهاي زيادي انجام داد که آخرين اقدام آنان حمايت از کودتاي نظامي عليه او بود. همه دستاورد سعودي ها از اعمال فشار به اردوغان چند عکس متواضعانه اي بود که اردوغان را در کنار سلمان نشان مي داد. ترکيه اردوغان در عين اينکه نمي خواست دربار سعودي را برنجاند در عين حال در عدم همراهي با برنامه منطقه اي رياض مصمم بود. وقتي کودتا در ترکيه به شکست انجاميد رابطه دو کشور بحراني شد و هم اينک سعودي ها بشدت از تغيير احتمالي رويکرد ترکيه در بحران سوريه نگران هستند. اما چه اين تغيير روي دهد و چه روي ندهد، ترکيه به نسبت زماني که سلمان قدرت را بدست گرفت، از عربستان دورتر شده است.
    
فشار عربستان به پاکستان هم نتيجه اي در برنداشته است و اين تلخ ترين اتفاق در ذائقه سعودي ها به حساب مي آيد چرا که از دهها سال قبل مقامات اين رژيم به کشور پاکستان به عنوان يکي از استان هاي خود نگاه مي کردند از اين روست که در پاکستان اساسا شهري به نام «فيصل آباد» وجود دارد و بسياري از بناهاي اين کشور به نام مقامات سعودي است. رژيم عربستان توقع نداشت که وقتي به طور رسمي مي گويد پاکستان با ماست و نيروهاي نظامي آن کنار ارتش عربستان در جنگ يمن حضور دارند، دولت نوازشريف به بهانه ممانعت قانوني و مخالفت مجلس از اين همکاري طفره رفته و سفرهاي پي در پي مقامات سعودي به اسلام آباد و توسل آنان به تهديد پاکستان نيز نتواند اين شرايط را تغيير دهد.
    2-
دومين برنامه سعودي ها اين بود که به موازات شکست در پرونده هاي مختلف با دامن زدن به اختلافات سياسي خود با ايران، سعي کردند از ظرفيت ضدايراني غرب براي سرپوش گذاشتن بر ضعف خود در قبال ايران استفاده نمايند از اين رو از نيمه هاي سال گذشته که کشتي سعودي در يمن، عراق و سوريه به گل نشست، اقدامات ضدايراني سعودي ها شدت گرفت اين اقدامات از اعمال محدوديت عليه پرواز هواپيماهاي ايراني به مقصد صنعا شروع شد سپس به اعمال محدوديت شديد عليه حجاج ايراني و مديريت حج ايران کشيده شد و با فاجعه کشتار منا گره خورد و پس از آن سعودي ها عريان تر از هميشه اقدامات ضد ايراني را به صحنه آوردند. آخرين و جديدترين اقدام ضدايراني آنان، جايگزين سازي منافقين به جاي حجاج ايراني است. اما از آن طرف اقدامات ضد ايراني سعودي ها که از يک سو با هدف جبهه سازي از اهل سنت عليه ايران صورت گرفت و از سوي ديگر با هدف متقاعد کردن غرب به توجه بيشتر به آل سعود توام گرديد در عمل به جايي نرسيده است. دولت رياض گمان مي کرد ضديت غرب با ايران از آنچنان پتانسيلي برخوردار است که ايران را به حاشيه مي برد اما مدت ها پيش از آل سعود، غربي ها دريافته بودند که اقدامات تند ضد ايراني پاسخ نمي دهد و هر ائتلافي بر مبناي ضديت با ايران به زودي دچار فروپاشي مي شود از اين رو اقدامات ضدايراني سعودي اگرچه مورد حمايت سياسي و رسانه اي غرب و به خصوص آمريکا قرار گرفت اما آنان را به سمت اقدامات عملي مجزا بر ضد ايران سوق نداد در اين بين تبليغات ضد ايراني سعودي عليرغم ولخرجي زياد نتوانست فضاي جهان اسلام را نيز عليه ايران نمايد.
    
پس از اينکه غربي ها دريافتند برنامه هاي سعودي در يمن، بحرين و سوريه نمي تواند به پيروزي برسد و از سوي ديگر نشانه هايي وجود دارد که نشان مي دهد روند تحولات مي تواند با پيروزي چشمگير جبهه مقاومت در سوريه و يمن به سرانجام مورد نظر ايران برسد، انتقادات غرب نسبت به عملکرد سعودي ها به آرامي شروع شد که در اين ميان بايد به بيانيه چند هفته پيش پارلمان اروپا، سخنان بان کي مون عليه کشتار کودکان در يمن و بيانيه شوراي حقوق بشر سازمان ملل و نيز دهها مقاله اي که طي چند ماه گذشته، روزانه در مطبوعات معتبر غربي درج شده است، اشاره کرد. در واقع عيار سعودي در ميان غرب به دلايل متعدد کاهش چشمگيري پيدا کرده است.
    3-
آشکارسازي روابط با رژيم صهيونيستي شايد آخرين و به نظر سران سعودي موثرترين حربه براي جلب توجه و غلبه بر روند سياسي امنيتي ناهمخوان با رياض به حساب آيد. همه مي دانند که از آنجا که پدر جد حکومت فعلي آل سعود و رژيم صهيونيستي، «انگليس خبيث» است اساسا تصور اينکه ميان حکومت هاي سعودي و صهيونيستي تفاوت ماهوي وجود دارد و رويکرد متفاوتي ديده شود، باطل است در عين حال اسناد روشن مي گويند در دهه 1920 حاکم نجد - که در آن زمان تنها منطقه تحت سيطره آل سعود بود - صراحتا از طرف مسلمانان! - و در واقع با دستور انگلستان - طي نامه اي خطاب به وزارت خارجه انگليس نوشت با استقرار «يهوديان بيچاره»! در فلسطين موافق بوده و در اين راه با برنامه جامعه ملل همراهي مي کند. اما به هر حال اين نسبت و روابط متناسب با آن تاکنون از سوي دو رژيم تا حد زيادي پوشيده نگه داشته مي شد.
    
شرايط جديد اين رژيم و شکست هاي آن، رژيم سعودي را وادار به آشکارسازي اين روابط کرد. سفر علني سرلشکر «انورعشقي»، نماينده ويژه ملک سلمان به تل آويو و پخش تصاوير آن درست در اثناي جنگ يمن - که عربستان عليرغم به کار گرفتن نيروهاي زبده اسرائيلي در اتاق فرماندهي جنگ احساس شکست مي کند- براي آن است که عربستان به غرب بگويد مي تواند گره کور اسرائيل که بي خاصيت شدن آن در منطقه است را باز کند. کم نيستند تحليل گران غربي که معتقدند با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اسرائيل که لنگرگاه و نقطه ثقل حرکت غرب در غرب آسيا بود به شدت تضعيف و تبديل به هزينه هاي بزرگ براي غرب گرديد. از اين رو از يک سو به موازات تضعيف موقعيت و توانايي هاي اسرائيل، موقعيت غرب در آسيا نيز به طور جدي تضعيف شد و از سوي ديگر با بي اعتبار شدن اسرائيل، غربي ها مطالعه روي «راه حل هاي جديد» را آغاز کردند. در واقع در اين ماجرا، عربستان تلاش کرد تا به رژيم صهيونيستي و غرب بگويد قادر است با تشکيل يک جبهه اسلامي و به کارگيري انواع شيوه ها اوضاع را به پيش از زمان وقوع انقلاب اسلامي بازگرداند.
    
آنچه در اين ميان از هم پيماني سوته دلانه سعودي و صهيونيسم به دست آمده است برملاتر شدن چهره کريه و اهداف خبيثانه اين دو رژيم بوده است در واقع علي رغم برنامه سعودي و اسرائيل نه تنها جبهه واقعي با محوريت عربستان عليه ايران شکل نگرفت بلکه باعث انسجام بيشتر مخالفان مشترک سعودي و صهيونيسم گرديد. نويسنده: سعدالله زارعي