یادداشت مهمان/
آقای مطهری با سازمانی که علاوه بر اقدام نظامی به سوی دشمن رفته و خیانت کرده چه باید کرد؟ 10 شهریور - 95
آقای مطهری با سازمانی که علاوه بر اقدام نظامی علیه انقلاب، در جنگ تحمیلی به سوی دشمن رفته و صدها خیانت را در جریان دفاع مقدس در پرونده خود دارد و آن روز آن گونه کشور را از نظر نظامی با چالش جدی روبرو ساخته بود باید چگونه رفتار کرد؟
به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری فارس، روز گذشته علی مطهری نائب رئیس مجلس شورای اسلامی در نامهای خطاب به وزیر دادگستری درباره اظهارات اخیر وی در خصوص فایل صوتی آیتالله منتظری بر لزوم ارائه توضیحاتی در زمینه شایعات مربوط به سال 67 تأکید کرد.
در همین راستا مجید سجادی پناه، استاد دانشگاه در نامهای به سخنان علی مطهری خطاب به پورمحمدی واکنش نشان داد.
در این نامه آمده است:
هرچه سعی کردم به خودم بقبولانم که آقای مطهری به هنگام چرخش قلمش بر روی کاغذ که خطاب به آقای پورمحمدی در خصوص وقایع سال 67 مینوشت بهتر از هرکس دیگری به شرایط آن زمان واقف بوده و دیگر لازم نیست جعرافیای آن موضوع را برای توجیه ابعاد آن تصمیم مهم و اجرای زیبایش برای ایشان ترسیم کنیم اما نتوانستم و فکر کردم که شاید صندلی نایب رئیسی مجلس روپوشی بر عقل بزرگ او افکنده است تا آن شرایط را به هنگام طرح سؤال از وزیر دادگستری به خاطر نیاورد و به دلیل همین اظهار نظر اوست که فکر میکنم مطالبی که راجع به انتصاب آقای مرعشی در سال 86 گفته، بیشتر راجع به خود ایشان صادق است تا شخص دیگر.
مقاله آن سال آقای مطهری را بیاد بیاوریم که کنایه وار خطاب به آقای هاشمی میگفت: «حال سؤال این است که چرا افرادی با چنین افکاری سالها در پستهای حساس نظام جمهوری اسلامی مسئولیت داشتهاند؟ امیدواریم مسئولان در انتصابات خود بیشتر، افکار افراد را مورد توجه قرار دهند و....".
اما یادآوری مجدد قسمتی از شرایط تابستان سال 67 برای کسانی که خود را به فراموشی زدهاند:
در تیر ماه 67 صدام حسین طی یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «... بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهیدن خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید"
مسعود رجوی در سخنرانی قبل از عملیات: " مطمئن باشید نیروهای ما آنطرف مرزها منتظر هستند و به محض ورود به ماخواهند پیوست"
مسعود رجوی در شب آغاز عملیات فروغ جاویدان گفت: "براساس تقسیمات انجام شده، 48 ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت بزرگ است زیرا فقط یک ابرقدرت است که می تواند سه روزه یک کشور را فتح کند"
نیروهای عراقی به جنوب و حوالی خرمشهر حملات گستردهای را صورت داده که تا آستانه تصرف کامل آن هم پیشروی کرده بودند و این موضوع باعث شده بود که نیروهای دفاعی ما به ناچار به جبهههای جنوبی کشیده شوند و به این ترتیب راه نفوذ برای ارتش مجاهدین خلق از منطقه غرب کشور باز شود و منافقین توانسته بودند عملیات گسترده خود را از مرزهای غربی ایران آغاز کنند.
مسعود رجوی در شب آغاز عملیات فروغ جاویدان گفت: "براساس تقسیمات انجام شده، 48 ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت بزرگ است زیرا فقط یک ابرقدرت است که می تواند سه روزه یک کشور را فتح کند"
نیروهای عراقی به جنوب و حوالی خرمشهر حملات گستردهای را صورت داده که تا آستانه تصرف کامل آن هم پیشروی کرده بودند و این موضوع باعث شده بود که نیروهای دفاعی ما به ناچار به جبهههای جنوبی کشیده شوند و به این ترتیب راه نفوذ برای ارتش مجاهدین خلق از منطقه غرب کشور باز شود و منافقین توانسته بودند عملیات گسترده خود را از مرزهای غربی ایران آغاز کنند.
دراین عملیات مقرر شده بود نیروها با سرعت 100 کیلومتر در جاده آسفالته با سرعت به سمت کرمانشاه، سپس همدان و سرانجام به تهران برسند.
در نهایت یگانهای رزمی این سازمان در روز سوم مرداد با پشتیبانی توپخانه و نیروی هوایی عراق پیشروی خود را آغاز کردند و با سرعت و از طریق جاده به سمت عمق کشور ما پیش آمدند. ابتدا شهرهای کرند و اسلام آباد برای ساعاتی تسخیر شد. پس از 150 کیلومتر پیشروی و با عبور از گردنه پاتاق در مسیر کرمانشاه، نیروهای عملیاتی این سازمان به دشت وسیعی به نام حسن آباد در نزدیکی کرمانشاه رسیدند و گردنه بعدی "چهارزبر"بود که ...
در نهایت یگانهای رزمی این سازمان در روز سوم مرداد با پشتیبانی توپخانه و نیروی هوایی عراق پیشروی خود را آغاز کردند و با سرعت و از طریق جاده به سمت عمق کشور ما پیش آمدند. ابتدا شهرهای کرند و اسلام آباد برای ساعاتی تسخیر شد. پس از 150 کیلومتر پیشروی و با عبور از گردنه پاتاق در مسیر کرمانشاه، نیروهای عملیاتی این سازمان به دشت وسیعی به نام حسن آباد در نزدیکی کرمانشاه رسیدند و گردنه بعدی "چهارزبر"بود که ...
مهمترین قسمت ماجرا این بود که نیروهای سازمان منافقین توانستند در عرض24 ساعت خود را به 34 کیلومتری کرمانشاه برسانند و کشور را وارد یک بحران عمیق کنند.
من اصلاً نمیخواهم راجع به جنایات آنها در مسیر این 150 کیلومتر صحبت کنم که در کتاب خاطرات خانم ایران ترابی به خوبی آورده شده است که منافقین در اسلامآباد غرب روی زن حاملهای شرطبندی میکردند و سپس شکم آن زن را پاره و نوزادش را بیرون میآوردند تا ببینند پسر است یا دختر.
امروز فقط با دیدن جنایات داعش است که میتوان این اقدامات را در هزاره سوم باور کرد. آنها در دهه شصد و هفتاد صدها تن از مسئولان، علما، روحانیون، پاسداران و مردم عادی حامی جمهوری اسلامی را با انفجار و ترور و دزدیدن و شکنجه کردن به شقی ترین شکل ممکن همانند داعش امروز به شهادت می رساندند.
صرف نظر از این جنایات آنها که خارج از موضوع بحث ماست، منافقین اگرچه از نظر ایدئولوژیک فاقد توانمندی قابلاعتنایی بودند اما از نظر سازماندهی نیروها و توان تشکیلاتی بسیار قدرتمند ظاهر میشدند به گونهای که کارشناسان معتقد بودند منافقین فقط نان توان تشکیلاتی خود را میخورند.
پیشروی باورنکردنی آنها در خاک ایران نیز مدیون همین کار تشکیلاتی بود، در کنار حملات صدام در جنوب کشور و احتمال سقوط خوزستان و اجرای استراتژی بعدی منافقین در استفاده از نیروهای خودی در زندان که طی اعلامیههای مکرر آنها را دعوت به شورش و قیام میکردند.
یکی از طرحهای راهبردی منافقین برای پیروزی در این عملیات، شورش در زندانهایی بود که اعضا و هواداران منافقین در آنجا زندانی بودند.
مطابق این طرح قرار بود بعد از نزدیک شدن منافقین به تهران، در برخی زندانها شورش شود و آنان با استفاده از سازماندهی تشکیلاتی در داخل شهرها، زمینه را برای پیروزی منافقین هموار سازند، همگی باعث شد که در آن زمان برای حمله به این استراتژِی مهم دشمن و خنثی کردن آن توطئه بزرگ، فرمان حضرت امام صادر شود که همگی با آن آشنا هستیم و مهمترین نقطه قوت آن هم اجرای سریع متناسب با آن بحران توسط هیأت شجاع و ولایت پذیری بود که امروز محور حملات دوست و دشمن قرار گرفتهاند.
جناب آقای مطهری واقعاً به نظر شما با سازمانی که علاوه بر اقدام نظامی علیه انقلاب، در جنگ تحمیلی به سوی دشمن رفته و صدها خیانت را در جریان دفاع مقدس در پرونده خود دارد و آن روز آن گونه کشور را از نظر نظامی با چالش جدی روبرو ساخته بود باید چگونه رفتار کرد؟
اقدامی که توسط حضرت امام آن روز صورت گرفت نظیر همان اقدامی بود که پیامبر اسلام(ص) با بنی قریظه انجام داد، البته بنی قریضه مسلمانها را نکشتند، با مسلمانان متحد بودند اما به مشرکین پیغام دادند اگر شما بیایید ما هم از پشت به مسلمانان حمله میکنیم. پیامبر به خاطر پیمان شکنی نظامی، سرانشان را اعدام کرد.
در حادثه سال 67 نظیر این اتفاق در حال وقوع بود که حضرت امام آن حکم را صادر کرد و یا در جای دیگر فرمودند که اگر کسی عالماً و عامداً به جبهه جنگ ضربه جبرانناپذیری بزند مجازاتش اعدام است.
اما در خصوص نحوه اجرای آن حکم تاریخی؛ همان طور که میدانید بین امام خمینی و آیتالله منتظری در خصوص اعدامهای سال 67 از نظر فقهی اختلاف نظر جدی وجود داشت و این موضوع برای هیأتی که قرار بود حکم را اجرا کنند و همه آنها به جز یک نفر روحانی بوده و جایگاه فقهی آقای منتظری را بخوبی میشناختند ممکن بود صدور این حکم در اذهان آنها تشکیکی ایجاد کند و دست آنها را برای اجرای این حکم تاریخی بلغزاند به گونهای که امام با درایت حتی این لغزش ذهنی را پیش بینی و در انتهای حکم خود به آن توجه کرده بود " .... رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا است "
و به این ترتیب به مجریان این حکم قوت قلب می دهد،حالا مجریانی که شجاعت و درایت داشتند و حتی می دانستند در آینده به القابی تحت عنوان جنایتکار تاریخ ملقب میشوند اجرای دستور آن مرد الهی را برای پسند دیگران و اظهار نظر آیندگان معطل نکردند و کوچکترین خللی به خود راه نداده و آن حکم را به سرعت به اجرا درآوردند و یکبار دیگر خطر بزرگی را از سر کشور دور کردند و واقعا امروز باید به آنها مدال افتخار داد.
اما شاید هیچگاه در آن زمان به ذهن این مجریان خطور نمی کرد که روزی از روی صندلی هئیت رئیسه مجلس بابت آن اقدام شجاعانه مورد سوال واقع بشوند.
می گویند که حسین بن منصور حلاج را که به دار آویختند، جماعتی فریب خورده یا زرگرفته و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود، نه سخنی به اعتراض می گفت و نه از درد فریادی میکشید.
در این میان شیخ شبلی نیز که از آن کوی می گذشت، سنگی برداشته و به سوی او پرتاب کرد، منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید و به فریاد از درد نالید، پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند گلایه ای نکردی، مگر سنگ شبلی چه سنگینی داشت که فریاد برآوردی؟
منصور در پاسخ گفت: از آن جماعت فریب خورده انتظاری نیست، چرا که مرا نمی شناسند و علت بر دار شدنم را نمیدانند، شبلی اما از ماجرا باخبر است. از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم، نه سنگ پرانی و ملامت!