روزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی
3 شنبه 9 شهریور ماه سال 1395
سرمقاله : روزی
نامه جمهوری " انتفاضهای که
مبارک است "
گذشته از اینکه تاریخچه خیانت وجنجر از پشت زدن به جنبش مبارزه آزادیخواهانه
ملت فلسطین از سوی کارگزاران رژیم ولایت
فقیه 38 ساله می باشد .ار سوی دیگر سو استفاده های تبلیغاتی شیادانه
از طریق اشک تمساح زیختن برای ملت فلسطین در این مدت شده است . درحالی که در یک همگامی با
دست راستی های اسراییلی بدترین توطئه های حیانت و جنایت آمیز علیه ساف به ویژه
رهبر فلسطین زنده یاد یاسر عرفات اجرا شده است . اکنون پس ازدیدارمحمودعباس که با
مریم رجوی در پاریس داشت موج اتهامات وتهدیدو توهین به سوی محمود عباس شروع شده است .درادامه این سیاست ضد فلسطینی به
خصوص ضد ساف سرمقاله نویس درا بتدای سرمقاله اش چنین ادعا کرده
است :
محمود
عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در یک اظهارنظر کینهتوزانه علیه مقاومت
فلسطین، ادعا کرد: «انتفاضه مبارک نیست»! اگرچه وی در یک عقب نشینی آشکار بلافاصله
به توجیه ادعای کینهتوزانهاش پرداخت و گفت انتفاضه اول مبارک بوده ولی انتفاضههای
بعدی مبارک نیست!
محمود عباس رئیس
تشکیلات خودگردان فلسطین در یک اظهارنظر کینهتوزانه علیه مقاومت فلسطین، ادعا
کرد: «انتفاضه مبارک نیست»! اگرچه وی در یک عقب نشینی آشکار بلافاصله به توجیه
ادعای کینهتوزانهاش پرداخت و گفت انتفاضه اول مبارک بوده ولی انتفاضههای بعدی
مبارک نیست!
انتفاضه اول یا «انتفاضه سنگ» در 17 آذر ماه 1357 به نشانه اعتراض به زیر گرفتن چند کارگر فلسطینی توسط صهیونیستها و شهادت 4 فلسطینی آغاز شد که در واقع اعتراض به قتل عمد محسوب میشد.
حرف اول محمود عباس همان بوده که از اول گفته ولی پس از مواجه شدن با اعتراض گسترده، در موضع انفعالی قرار گرفته و آنرا توجیه کرده که تفاوتی در اصل مطلب ایجاد نمیکند.
محمود عباس انتفاضههای بعدی را مبارک نمیداند زیرا کوچکترین نقش و تاثیری در آن نداشته و ندارد، بلکه حتی در جبهه مقابل آن قرار گرفته و عملاً بر ضد انتفاضه و برای خاموش کردن و مهار شعلههای سرکش اعتراضات مردمی در پرتو انتفاضه عمل میکند و با تمامی توان و ابزارهای در اختیارش سعی دارد برای از میان بردن انتفاضه و ناکام و ناامید ساختن فلسطینیها، دست به هر اقدامی بزند تا انتفاضه سرکوب شود و به پایان برسد.
دلایل موجه و روشنی برای اثبات مبارک بودن انتفاضه وجود دارد. نخست آنکه «اعتماد به نفس» و امید فلسطینیها برای استمرار مبارزات ضد صهیونیستی را احیا کرد و قدرت آنها را عملاً به آنها نشان داد. انتفاضه حیات تازهای برای فلسطینیها بود و به آنها ثابت کرد که حتی با قطع امید از تشکلهای فاسد و موج سوار فلسطینی هم، جوانان و نوجوانان فلسطینی میتوانند صهیونیستها را منفعل و مرعوب سازند و حتی ماشین جنگی اشغالگران را زمینگیر کنند.
شعلههای انتفاضه آنچنان فضای سیاسی – تبلیغاتی جهان را در مدت زمان کوتاهی تحت تاثیر قرار داد که نوعی اعلام همبستگی و همدردی با فلسطینیها حتی در غرب هم به وضوح شکل گرفت و تدریجاً گسترش یافت.
قدرت، دامنه و شدت اثرگذاری انتفاضه، به ویژه در عملکرد صهیونیستها و ارتجاع حقیر عرب کاملاً قابل ردیابی و رصد کردن بود. انفعال و ناتوانی ماشین جنگی صهیونیستها در این مقوله آنچنان آشکار و به یادماندنی است که در صفحات تاریخ معاصر میتوان به آن استناد کرد که سران و مقامات ارشد سیاسی – نظامی و امنیتی اشغالگران بارها اعتراف کردهاند که از مهار انتفاضه ناتوانند و هرگونه عملیات سرکوبگرانه علیه انتفاضه با نتایج معکوسی مواجه گردیده و عملاً به گسترش آن کمک نموده است. این یک امتیاز جدی، موثر و ریشهای برای طرفهای فلسطینی است که قاعدتاً باید از آن استقبال کنند. اما چرا محمود عباس آنرا «نامبارک» میداند؟ و مهمتر آنکه چرا فقط انتفاضه اول را مبارک میداند؟
پاسخ این سوال روشن است. اشغالگران تصور میکردند که زمام امور انتفاضه در اختیار سازمان آزادی بخش فلسطین است. چرا که «ساف» در آن دوره با موج سواری توانست خود را هم جهت و همراه انتفاضه اول معرفی کند و همین امر باعث شد رفتار گذشته اشغالگران تغییر کند و به مذاکره با ساف روی آورند.
اگرچه صهیونیستها در مجموع هیچگونه امتیاز کلیدی و موثری به فلسطینیها ندادند ولی در عوض، رهبران فلسطینی از مجموعه مذاکره و سازش با اشغالگران، منافع شخصی و امتیازات شخصی قابل ذکری به دست آوردند و همین امر باعث شد قدم به قدم برای سازش بیشتر و حتی کرنش در برابر اشغالگران وسوسه شوند. آنها حتی موضوع سرکوب انتفاضه را هم با طرف صهیونیستی به مذاکره گذاشتند و در قبال «لو دادن فعالان فلسطینی»، سرکوب انتفاضه و معرفی طرحهای ضداشغالگری به صهیونیستها نیز از دشمن امتیازات شخصی گرفتند. اگرچه این پیگیریها در سطوح بالای «ساف» صورت میگرفت ولی پیشتاز این قضیه، «محمد دحلان» رئیس شبکه امنیتی فلسطین بود که عملاً به «مهره صهیونیست ها» تبدیل شده بود و سنگ آنها را در «ساف» به سینه میزد و البته امتیازات شخصی بیشتری میگرفت. همین پدیده باعث شد فلسطینیها از رهبران خود ناامید شوند و به سمت و سوی «مقاومت اسلامی» روی آورند.
از اینجا به بعد، حتی برای اشغالگران هم ثابت شد که «ساف» و رهبران آن نه تنها کوچکترین تاثیر و نقشی در انتفاضه ندارند، بلکه حتی آنرا حرکتی علیه خود نیز تلقی میکنند و عملاً مراتب ناتوانی رهبران «ساف» در شناسائی فعالان فلسطینی و سرکوب انتفاضه، برای صهیونیستها هم محرز شد. خشم و کینه محمود عباس و طیف خائن تشکیلات فلسطینی دقیقاً از همین نقطه و از همین ناحیه شکل گرفت و به طرز روزافزونی آشکار گردید که آنها به جای پیوستن به ملت فلسطین و جانبداری از انتفاضه و تقویت نیروهای جان برکفی که پوزه اشغالگران را به خاک مالیدهاند، عملاً در جبهه مقابل قرار گرفته و به لو دادن به دشمن و حتی «شکار فعالان فلسطینی» توسط نیروهای خودی پرداختند که البته خیانت دردناکی بود. با وجود این، فعالان فلسطینی عملاً در دو جبهه به مقابله پرداختند و مبارزات نفسگیر آنها در شرایطی ادامه یافت که از یکطرف دشمن اشغالگر در تقابل بودند و از طرف دیگر باید دسیسههای مزدوران داخلی همان دشمن جنایتکار را هم خنثی میکردند که این بار در صفوف مبارزین حضور داشتند و نفوذ کرده بودند. تلخ است ولی واقعیت دارد که ضربات سهمگین همین مهرههای نفوذی دشمن بر پیکره فلسطین و مشخصاً «به تحلیل بردن نیروهای مبارز» و حتی تغییر صورت مسئله فلسطین را باید به حساب همین مهرههای نفوذی و عناصر فاسد درون ساختار رهبری «ساف» بگذاریم که قدم به قدم برای اجرای اهداف و برنامههای اشغالگران، زمینه سازی و اقدام کردند و عملاً آرمان فلسطین را از اهداف و برنامههای ساف، حذف کردند و بلکه وارونه ساختند.
تصادفی نیست که امروزه محمود عباس، انتفاضه را «نامبارک» میداند، چرا که انتفاضه دست این شیادان خائن و وطن فروش را در پیشگاه ملتهای مسلمان و آزاده و به ویژه مردم فلسطین رو کرده و به همگان در میدان عمل ثابت کرده که این عناصر خائن از اشغالگران هم صهیونیستترند. وقتی محمود عباس، انتفاضه را نامبارک میداند، جای تعجب نیست بلکه اگر غیر از این میگفت، حیرتانگیز میبود زیرا او هنوز هم قصد موج سواری و فریب دارد؟ انتفاضه فلسطین همواره مبارک بوده و خواهد بود چرا که نشان داد راه ملتها همان راه آزادی فلسطین و قدس شریف است و هر کس در هر مقام و منزلتی هم که باشد، اگر در این مسیر نباشد، در زمره نیروهای فلسطینی و در صف بهم فشرده مردم فلسطین قرار ندارد و حتی با موج سواری و فریبکاری هم نمیتواند کسی را فریب دهد. این ادعای محمود عباس به خوبی نشان میدهد وی از آرمان فلسطین و انتفاضه فاصله گرفته و همچون اشغالگران صهیونیست در جبهه مقابل انتفاضه و مردم فلسطین قرار دارد.
انتفاضه اول یا «انتفاضه سنگ» در 17 آذر ماه 1357 به نشانه اعتراض به زیر گرفتن چند کارگر فلسطینی توسط صهیونیستها و شهادت 4 فلسطینی آغاز شد که در واقع اعتراض به قتل عمد محسوب میشد.
حرف اول محمود عباس همان بوده که از اول گفته ولی پس از مواجه شدن با اعتراض گسترده، در موضع انفعالی قرار گرفته و آنرا توجیه کرده که تفاوتی در اصل مطلب ایجاد نمیکند.
محمود عباس انتفاضههای بعدی را مبارک نمیداند زیرا کوچکترین نقش و تاثیری در آن نداشته و ندارد، بلکه حتی در جبهه مقابل آن قرار گرفته و عملاً بر ضد انتفاضه و برای خاموش کردن و مهار شعلههای سرکش اعتراضات مردمی در پرتو انتفاضه عمل میکند و با تمامی توان و ابزارهای در اختیارش سعی دارد برای از میان بردن انتفاضه و ناکام و ناامید ساختن فلسطینیها، دست به هر اقدامی بزند تا انتفاضه سرکوب شود و به پایان برسد.
دلایل موجه و روشنی برای اثبات مبارک بودن انتفاضه وجود دارد. نخست آنکه «اعتماد به نفس» و امید فلسطینیها برای استمرار مبارزات ضد صهیونیستی را احیا کرد و قدرت آنها را عملاً به آنها نشان داد. انتفاضه حیات تازهای برای فلسطینیها بود و به آنها ثابت کرد که حتی با قطع امید از تشکلهای فاسد و موج سوار فلسطینی هم، جوانان و نوجوانان فلسطینی میتوانند صهیونیستها را منفعل و مرعوب سازند و حتی ماشین جنگی اشغالگران را زمینگیر کنند.
شعلههای انتفاضه آنچنان فضای سیاسی – تبلیغاتی جهان را در مدت زمان کوتاهی تحت تاثیر قرار داد که نوعی اعلام همبستگی و همدردی با فلسطینیها حتی در غرب هم به وضوح شکل گرفت و تدریجاً گسترش یافت.
قدرت، دامنه و شدت اثرگذاری انتفاضه، به ویژه در عملکرد صهیونیستها و ارتجاع حقیر عرب کاملاً قابل ردیابی و رصد کردن بود. انفعال و ناتوانی ماشین جنگی صهیونیستها در این مقوله آنچنان آشکار و به یادماندنی است که در صفحات تاریخ معاصر میتوان به آن استناد کرد که سران و مقامات ارشد سیاسی – نظامی و امنیتی اشغالگران بارها اعتراف کردهاند که از مهار انتفاضه ناتوانند و هرگونه عملیات سرکوبگرانه علیه انتفاضه با نتایج معکوسی مواجه گردیده و عملاً به گسترش آن کمک نموده است. این یک امتیاز جدی، موثر و ریشهای برای طرفهای فلسطینی است که قاعدتاً باید از آن استقبال کنند. اما چرا محمود عباس آنرا «نامبارک» میداند؟ و مهمتر آنکه چرا فقط انتفاضه اول را مبارک میداند؟
پاسخ این سوال روشن است. اشغالگران تصور میکردند که زمام امور انتفاضه در اختیار سازمان آزادی بخش فلسطین است. چرا که «ساف» در آن دوره با موج سواری توانست خود را هم جهت و همراه انتفاضه اول معرفی کند و همین امر باعث شد رفتار گذشته اشغالگران تغییر کند و به مذاکره با ساف روی آورند.
اگرچه صهیونیستها در مجموع هیچگونه امتیاز کلیدی و موثری به فلسطینیها ندادند ولی در عوض، رهبران فلسطینی از مجموعه مذاکره و سازش با اشغالگران، منافع شخصی و امتیازات شخصی قابل ذکری به دست آوردند و همین امر باعث شد قدم به قدم برای سازش بیشتر و حتی کرنش در برابر اشغالگران وسوسه شوند. آنها حتی موضوع سرکوب انتفاضه را هم با طرف صهیونیستی به مذاکره گذاشتند و در قبال «لو دادن فعالان فلسطینی»، سرکوب انتفاضه و معرفی طرحهای ضداشغالگری به صهیونیستها نیز از دشمن امتیازات شخصی گرفتند. اگرچه این پیگیریها در سطوح بالای «ساف» صورت میگرفت ولی پیشتاز این قضیه، «محمد دحلان» رئیس شبکه امنیتی فلسطین بود که عملاً به «مهره صهیونیست ها» تبدیل شده بود و سنگ آنها را در «ساف» به سینه میزد و البته امتیازات شخصی بیشتری میگرفت. همین پدیده باعث شد فلسطینیها از رهبران خود ناامید شوند و به سمت و سوی «مقاومت اسلامی» روی آورند.
از اینجا به بعد، حتی برای اشغالگران هم ثابت شد که «ساف» و رهبران آن نه تنها کوچکترین تاثیر و نقشی در انتفاضه ندارند، بلکه حتی آنرا حرکتی علیه خود نیز تلقی میکنند و عملاً مراتب ناتوانی رهبران «ساف» در شناسائی فعالان فلسطینی و سرکوب انتفاضه، برای صهیونیستها هم محرز شد. خشم و کینه محمود عباس و طیف خائن تشکیلات فلسطینی دقیقاً از همین نقطه و از همین ناحیه شکل گرفت و به طرز روزافزونی آشکار گردید که آنها به جای پیوستن به ملت فلسطین و جانبداری از انتفاضه و تقویت نیروهای جان برکفی که پوزه اشغالگران را به خاک مالیدهاند، عملاً در جبهه مقابل قرار گرفته و به لو دادن به دشمن و حتی «شکار فعالان فلسطینی» توسط نیروهای خودی پرداختند که البته خیانت دردناکی بود. با وجود این، فعالان فلسطینی عملاً در دو جبهه به مقابله پرداختند و مبارزات نفسگیر آنها در شرایطی ادامه یافت که از یکطرف دشمن اشغالگر در تقابل بودند و از طرف دیگر باید دسیسههای مزدوران داخلی همان دشمن جنایتکار را هم خنثی میکردند که این بار در صفوف مبارزین حضور داشتند و نفوذ کرده بودند. تلخ است ولی واقعیت دارد که ضربات سهمگین همین مهرههای نفوذی دشمن بر پیکره فلسطین و مشخصاً «به تحلیل بردن نیروهای مبارز» و حتی تغییر صورت مسئله فلسطین را باید به حساب همین مهرههای نفوذی و عناصر فاسد درون ساختار رهبری «ساف» بگذاریم که قدم به قدم برای اجرای اهداف و برنامههای اشغالگران، زمینه سازی و اقدام کردند و عملاً آرمان فلسطین را از اهداف و برنامههای ساف، حذف کردند و بلکه وارونه ساختند.
تصادفی نیست که امروزه محمود عباس، انتفاضه را «نامبارک» میداند، چرا که انتفاضه دست این شیادان خائن و وطن فروش را در پیشگاه ملتهای مسلمان و آزاده و به ویژه مردم فلسطین رو کرده و به همگان در میدان عمل ثابت کرده که این عناصر خائن از اشغالگران هم صهیونیستترند. وقتی محمود عباس، انتفاضه را نامبارک میداند، جای تعجب نیست بلکه اگر غیر از این میگفت، حیرتانگیز میبود زیرا او هنوز هم قصد موج سواری و فریب دارد؟ انتفاضه فلسطین همواره مبارک بوده و خواهد بود چرا که نشان داد راه ملتها همان راه آزادی فلسطین و قدس شریف است و هر کس در هر مقام و منزلتی هم که باشد، اگر در این مسیر نباشد، در زمره نیروهای فلسطینی و در صف بهم فشرده مردم فلسطین قرار ندارد و حتی با موج سواری و فریبکاری هم نمیتواند کسی را فریب دهد. این ادعای محمود عباس به خوبی نشان میدهد وی از آرمان فلسطین و انتفاضه فاصله گرفته و همچون اشغالگران صهیونیست در جبهه مقابل انتفاضه و مردم فلسطین قرار دارد.