دستهای مرموز تفرقه در نیروهای مسلح 16 مرداد – 95
برای اینکه ثابت شود زمین گرد است و شروع وپایان هر
گونه اختلاف و تضادی که بین باندهاو جناح هاو نهادهاو ارگان های نظامی و انتظامی
وپاسداری .... به وجود می آید می بایست به مخالفین منجر شود .بنابراین توهین
پاسدار حسن عباسی به ارتش که موجب شکایت ارتش وبازداشت حسن عباسی شده است .ولی پای
مجاهدین هم به میان کشیده شده است که چراا وایل انقلاب خواهان انخلال ارتش شده
بود؟
عبدالرحیم اباذری
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که بعضی افراد تندرو و گروهکهای افراطی به ویژه منافقین خلق شعارانحلال ارتش سر میدادند و تا حدودی هم آن را در میان مردم جا انداخته بودند، اما رهبر کبیر انقلاب با درایت و تیزبینی ستودنی در مقابل این حرکت انحرافی ایستاد و از جوانان خواست با حضور خود در پادگانها، ارتش را یاری و تقویت کنند. به دنبال آن نگارنده نیز در کنار انبوه جوانان کشور خود را به ژاندارمری شهرمیانه معرفی کرده و در تاریخ 18/9/ 1358به مرکز آموزشی پادگان چهل دختر شاهرود اعزام شدم.
پس از دوماه آموزشی بسیار سخت، وقتی تقسیم کردند به پادگان بدرآباد خرم آباد افتادم که رستهام: «سرباز وظیفه، عبدالرحیم اباذری، تک تیرانداز و مهمات بیارِ دسته خمپاره انداز 120م م، جمعی گروهان ارکانِ گردان182 از تیپ84خرم آباد» بود که هم اکنون این تیپ به لشکر84 تبدیل شده است. بعد از چهار ماه آموزش سلاحهای سنگین در پادگان بدرآباد در پی غائله کردستان، اوائل اردیبهشت 1359 گردان ما به شهر پاوه و منطقه اورامانات اعزام شد که این ماموریت سه ماه به طول انجامید.
بعد هم که در 31شهریور همین سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران آغاز شد، گردان ما، مثل سایر گردانها و لشکرهای ارتش مرتب در ماموریت به سر میبرد. سه ماه در شهر مهران و پاسگاههای زالوآب، دوراجی، بهرام آباد و بعد در روستای « گُلان» و « صالح آباد»مستقر بودیم. یک سه ماه دیگر به منطقه «میمک» منتقل شدیم. یک روز در منطقه میمک مرحوم سرتیپ ظهیر نژاد جهت بازدید وارد منطقه شد وقتی جلوی سنگر دسته خمپاره انداز از خودروی جیب ارتشی پایین آمد، تنها چیزی که ما سربازان را از او جدا میکرد نام «قاسمعلی ظهیرنژاد» بود که روی سینه سمت راستش حک شده بود. او با حالت تواضع جلو آمد و با همه سربازان دست داد و سلام حضرت امام را به همه ابلاغ کرد که اشگ شوق از چشمان سربازان سرازیر شد. بعد چند لحظهای با نیروها به گفتگو نشست که صفا وصمیمیت او وشرینی پیام امام را هرگز فراموش نمیکنم.
سپس یک سه ماه دیگر به دهلران آمدیم و در مناطق «مور موری»، «موسیان»، «دالپری» و «شاوریه» استقرار یافتیم. در همه این ماموریتها گردان ما حالت دفاعی داشت و هر روز درگیر تبادل آتش سلاحهای سنگین بودیم. در دسته خمپاره انداز گاهی آنقدر تیراندازی میکردیم که سر لوله خمپارهها از شدت آتش سرخ میشد و البته یک سه ماه دیگر نیز به «پادگان ابوذر» رفتیم و در عملیات فتح قلههای «بازی دراز» و منطقه «کوره موش» شرکت کردیم. آن ایامی که در پادگان ابوذر بودیم چند بار در نماز جماعت به خلبان شهید علی اکبر شیرودی اقتدا کردم و او به عنوان یک خلبان ارتشی مومن هر وقت روحانی نداشتیم امامت را بر عهده میگرفت.
پس از اتمام این عملیات دوباره به منطقه دالپری برگشتیم. در اینجا بود که خدمت دوسال سربازی من به پایان رسید و در تاریخ 18/9/1360 ازخدمت سربازی مرخص شدم. بیدرنگ به حوزه علمیه تبریز، مدرسه ولی عصر(عج) آمده و ثبت نام کردم و مشغول تحصیل علوم اسلامی شدم.
بعدها نیز در چند مرحله از طریق بسیج روحانیون تبریز و قم به همراه طلاب، فضلا و اساتید عازم جبهههای جنوب و غرب شدم البته این باربیشتر در میان برادران سپاهی و بسیجی حضور داشتم. آنچه که روشن است همراهی با برادران ارتشی، سپاهی و بسیجی، خاطره انگیزترین دوران زندگی بنده به شمار میآید و تجربههای این ایام برایم بسیار ارزشمند است وقتی خاطرات آن روزها را که نوشتم مرور میکنم بسیار غبطه میخورم، اما چون بحث در این مقاله پیرامون ارتش جمهوری اسلامی ایران است چند نکتهای فقط در این مورد تقدیم حضور خوانندگان میکنم:
1 – همان طوری که گفته شد آن ایام یک سری افراد کج سلیقه و تندرو به بهانه این که ارتش طاغوتی وآمریکایی است موضوع انحلال را مطرح میکردند چنانکه افراد و جوانان کم اطلاع مثل بنده نیزبشدت تحت تاثیرآن قرار گرفته بودیم ولی وقتی وارد ارتش شدم با تمام وجود به نادرستی این تحلیل پی بردم چرا که معلوم شد بدنه ارتش بخصوص افسران و درجهداران جوان اعتقاد راسخ به نظام اسلامی و امام خمینی داشته و دارند و اگر هم موردی باشد بسیار اندک است. بنابر این تصمیم حضرت امام مبنی بر پاکسازی و تصفیه ارتش نه انحلال آن را یک تصمیم حکیمانه و بجا یافتم.
2 – طی دوسال خدمت در میان برادران ارتشی اعم از گروهبان، درجهدار، استوار، ستوان، سروان، سرهنگ، سرتیپ و سرلشکر، صداقت، پاکی، وفا، غیرت مذهبی و تعصب میهنی آنها ستودنی بود. در بعضی افراد هم اگر این امور کم رنگ بود نیازبه فرصت بیشتر داشتند و سعی و تلاش میکردند تا خود را با اهداف نظام اسلامی تطبیق و هماهنگ کنند. گاهی چون از طرف برخی از ما سربازان که مذهبی و احیانا تند بودیم فشارهایی به آنها وارد میشد، خیلی صادقانه میگفتند: ما به اندازه سن شما در فضای آنچنانی ارتش طاغوتی رشد کردیم، حال شما میخواهید یک شبه ما را عابد و زاهد کنید؟! و این ممکن نیست و ما به فرصت بیشتر نیاز داریم.
3 – با این که فرصت بازسازی را حضرت امام به ارتشیان داده بود ولی بعضی از ما کاسههای داغتر ازاش آن را از برادران ارتشی دریغ میداشتیم و به بهانههای گوناگون آنها را به انواع واقسام اتهامات ساختگی متهم میکردیم. یادم هست در یک موردی که هنگام تیراندازی خمپاره، گلوله آن به اشتباه به منطقه خودی اصابت کرده وتلفات جانی هم نداشت، این را علیه فرمانده دسته پرونده درست کرده بودند که وی ضد انقلاب است واین کارهم عمدی انجام گرفته است! در حالی که این گونه اشتباهات در یک جنگ تمام عیار، طبیعی میباشد و نظیر آن در میان برادران سپاه و بسیج هم به مراتب بیشتر اتفاق میافتاد.
4 – بیقین امروز بعد از 38 سال در ارتش جمهوری اسلامی ایران رشد و بالندگی و تحولات عظیمی از جهات مختلف پدید آمده است که مایه افتخار میباشد. با قطع نظر از تحولات و پیشرفتهای علمی درتوسعه تجهیزات نظامی و ابتکار و نوآوری وخودکفایی در این امور، از حیث تعلیم وتربیت نیروی انسانی بسیارقابل تحسین است. دیروز اگر یک ظهیر نژاد، یک فلاحی، یک قرنی و یک شیرودی و یک صیاد شیرازی داشتیم امروز صدها از این شخصیتهای مخلص دریگانها و ردههای گوناگون ارتش حضور متعهدانه وآگاهانه دارند و گوش به فرمان رهبرمعظم انقلاب هستند. چنانکه وضعیت سپاه و بسیج نیزهمین گونه است.
5 – امروز هر صدایی از هر حلقومی در جهت تضعیف ارتش بیرون بیاید در ادامه همان صداهایی است که دیروز در انحلال ارتش سر داده میشد و حتما از روی جهالت و نادانی میباشد. اما باید توجه داشت که دستهای مرموزی پشت این ماجرا وجود دارد تا ازجهل و افراط بعضی بهره گرفته و میان دو بازوی نیرومند نظام و رهبری یعنی ارتش وسپاه تنش، تفرقه و جدایی بیاندازند و از آب گل آلود ماهی بگیرند، به نظر میرسد آنها از ایجاد اختلاف میان روحانیون و شخصیتهای برجسته نظام به هدف خود نرسیدهاند و این بار نظامیان را مورد هدف شوم خود قرار دادهاند.
6 – تمام قرائن و شواهد نشان میدهد نقشه دشمنان مبنی بر «تفرقه بیانداز و حکومت کن» تبدیل به «تفرقه بیانداز و حکومت سرنگون کن» شده که هر روز به یک شکل و شمائل خود را نشان میدهد و در این میان اصل نظام، انقلاب، ولایت فقیه وشخصیتهای بنیانگذار مورد هدف و شلیک قرار گرفتهاند و این ترفند تنها با انزوای آدمهای تندرو و مهار محافل افراطی و اتحاد و همبستگی دلسوزان از هم پاشیده و شیاطین رسوا خواهند شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که بعضی افراد تندرو و گروهکهای افراطی به ویژه منافقین خلق شعارانحلال ارتش سر میدادند و تا حدودی هم آن را در میان مردم جا انداخته بودند، اما رهبر کبیر انقلاب با درایت و تیزبینی ستودنی در مقابل این حرکت انحرافی ایستاد و از جوانان خواست با حضور خود در پادگانها، ارتش را یاری و تقویت کنند. به دنبال آن نگارنده نیز در کنار انبوه جوانان کشور خود را به ژاندارمری شهرمیانه معرفی کرده و در تاریخ 18/9/ 1358به مرکز آموزشی پادگان چهل دختر شاهرود اعزام شدم.
پس از دوماه آموزشی بسیار سخت، وقتی تقسیم کردند به پادگان بدرآباد خرم آباد افتادم که رستهام: «سرباز وظیفه، عبدالرحیم اباذری، تک تیرانداز و مهمات بیارِ دسته خمپاره انداز 120م م، جمعی گروهان ارکانِ گردان182 از تیپ84خرم آباد» بود که هم اکنون این تیپ به لشکر84 تبدیل شده است. بعد از چهار ماه آموزش سلاحهای سنگین در پادگان بدرآباد در پی غائله کردستان، اوائل اردیبهشت 1359 گردان ما به شهر پاوه و منطقه اورامانات اعزام شد که این ماموریت سه ماه به طول انجامید.
بعد هم که در 31شهریور همین سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران آغاز شد، گردان ما، مثل سایر گردانها و لشکرهای ارتش مرتب در ماموریت به سر میبرد. سه ماه در شهر مهران و پاسگاههای زالوآب، دوراجی، بهرام آباد و بعد در روستای « گُلان» و « صالح آباد»مستقر بودیم. یک سه ماه دیگر به منطقه «میمک» منتقل شدیم. یک روز در منطقه میمک مرحوم سرتیپ ظهیر نژاد جهت بازدید وارد منطقه شد وقتی جلوی سنگر دسته خمپاره انداز از خودروی جیب ارتشی پایین آمد، تنها چیزی که ما سربازان را از او جدا میکرد نام «قاسمعلی ظهیرنژاد» بود که روی سینه سمت راستش حک شده بود. او با حالت تواضع جلو آمد و با همه سربازان دست داد و سلام حضرت امام را به همه ابلاغ کرد که اشگ شوق از چشمان سربازان سرازیر شد. بعد چند لحظهای با نیروها به گفتگو نشست که صفا وصمیمیت او وشرینی پیام امام را هرگز فراموش نمیکنم.
سپس یک سه ماه دیگر به دهلران آمدیم و در مناطق «مور موری»، «موسیان»، «دالپری» و «شاوریه» استقرار یافتیم. در همه این ماموریتها گردان ما حالت دفاعی داشت و هر روز درگیر تبادل آتش سلاحهای سنگین بودیم. در دسته خمپاره انداز گاهی آنقدر تیراندازی میکردیم که سر لوله خمپارهها از شدت آتش سرخ میشد و البته یک سه ماه دیگر نیز به «پادگان ابوذر» رفتیم و در عملیات فتح قلههای «بازی دراز» و منطقه «کوره موش» شرکت کردیم. آن ایامی که در پادگان ابوذر بودیم چند بار در نماز جماعت به خلبان شهید علی اکبر شیرودی اقتدا کردم و او به عنوان یک خلبان ارتشی مومن هر وقت روحانی نداشتیم امامت را بر عهده میگرفت.
پس از اتمام این عملیات دوباره به منطقه دالپری برگشتیم. در اینجا بود که خدمت دوسال سربازی من به پایان رسید و در تاریخ 18/9/1360 ازخدمت سربازی مرخص شدم. بیدرنگ به حوزه علمیه تبریز، مدرسه ولی عصر(عج) آمده و ثبت نام کردم و مشغول تحصیل علوم اسلامی شدم.
بعدها نیز در چند مرحله از طریق بسیج روحانیون تبریز و قم به همراه طلاب، فضلا و اساتید عازم جبهههای جنوب و غرب شدم البته این باربیشتر در میان برادران سپاهی و بسیجی حضور داشتم. آنچه که روشن است همراهی با برادران ارتشی، سپاهی و بسیجی، خاطره انگیزترین دوران زندگی بنده به شمار میآید و تجربههای این ایام برایم بسیار ارزشمند است وقتی خاطرات آن روزها را که نوشتم مرور میکنم بسیار غبطه میخورم، اما چون بحث در این مقاله پیرامون ارتش جمهوری اسلامی ایران است چند نکتهای فقط در این مورد تقدیم حضور خوانندگان میکنم:
1 – همان طوری که گفته شد آن ایام یک سری افراد کج سلیقه و تندرو به بهانه این که ارتش طاغوتی وآمریکایی است موضوع انحلال را مطرح میکردند چنانکه افراد و جوانان کم اطلاع مثل بنده نیزبشدت تحت تاثیرآن قرار گرفته بودیم ولی وقتی وارد ارتش شدم با تمام وجود به نادرستی این تحلیل پی بردم چرا که معلوم شد بدنه ارتش بخصوص افسران و درجهداران جوان اعتقاد راسخ به نظام اسلامی و امام خمینی داشته و دارند و اگر هم موردی باشد بسیار اندک است. بنابر این تصمیم حضرت امام مبنی بر پاکسازی و تصفیه ارتش نه انحلال آن را یک تصمیم حکیمانه و بجا یافتم.
2 – طی دوسال خدمت در میان برادران ارتشی اعم از گروهبان، درجهدار، استوار، ستوان، سروان، سرهنگ، سرتیپ و سرلشکر، صداقت، پاکی، وفا، غیرت مذهبی و تعصب میهنی آنها ستودنی بود. در بعضی افراد هم اگر این امور کم رنگ بود نیازبه فرصت بیشتر داشتند و سعی و تلاش میکردند تا خود را با اهداف نظام اسلامی تطبیق و هماهنگ کنند. گاهی چون از طرف برخی از ما سربازان که مذهبی و احیانا تند بودیم فشارهایی به آنها وارد میشد، خیلی صادقانه میگفتند: ما به اندازه سن شما در فضای آنچنانی ارتش طاغوتی رشد کردیم، حال شما میخواهید یک شبه ما را عابد و زاهد کنید؟! و این ممکن نیست و ما به فرصت بیشتر نیاز داریم.
3 – با این که فرصت بازسازی را حضرت امام به ارتشیان داده بود ولی بعضی از ما کاسههای داغتر ازاش آن را از برادران ارتشی دریغ میداشتیم و به بهانههای گوناگون آنها را به انواع واقسام اتهامات ساختگی متهم میکردیم. یادم هست در یک موردی که هنگام تیراندازی خمپاره، گلوله آن به اشتباه به منطقه خودی اصابت کرده وتلفات جانی هم نداشت، این را علیه فرمانده دسته پرونده درست کرده بودند که وی ضد انقلاب است واین کارهم عمدی انجام گرفته است! در حالی که این گونه اشتباهات در یک جنگ تمام عیار، طبیعی میباشد و نظیر آن در میان برادران سپاه و بسیج هم به مراتب بیشتر اتفاق میافتاد.
4 – بیقین امروز بعد از 38 سال در ارتش جمهوری اسلامی ایران رشد و بالندگی و تحولات عظیمی از جهات مختلف پدید آمده است که مایه افتخار میباشد. با قطع نظر از تحولات و پیشرفتهای علمی درتوسعه تجهیزات نظامی و ابتکار و نوآوری وخودکفایی در این امور، از حیث تعلیم وتربیت نیروی انسانی بسیارقابل تحسین است. دیروز اگر یک ظهیر نژاد، یک فلاحی، یک قرنی و یک شیرودی و یک صیاد شیرازی داشتیم امروز صدها از این شخصیتهای مخلص دریگانها و ردههای گوناگون ارتش حضور متعهدانه وآگاهانه دارند و گوش به فرمان رهبرمعظم انقلاب هستند. چنانکه وضعیت سپاه و بسیج نیزهمین گونه است.
5 – امروز هر صدایی از هر حلقومی در جهت تضعیف ارتش بیرون بیاید در ادامه همان صداهایی است که دیروز در انحلال ارتش سر داده میشد و حتما از روی جهالت و نادانی میباشد. اما باید توجه داشت که دستهای مرموزی پشت این ماجرا وجود دارد تا ازجهل و افراط بعضی بهره گرفته و میان دو بازوی نیرومند نظام و رهبری یعنی ارتش وسپاه تنش، تفرقه و جدایی بیاندازند و از آب گل آلود ماهی بگیرند، به نظر میرسد آنها از ایجاد اختلاف میان روحانیون و شخصیتهای برجسته نظام به هدف خود نرسیدهاند و این بار نظامیان را مورد هدف شوم خود قرار دادهاند.
6 – تمام قرائن و شواهد نشان میدهد نقشه دشمنان مبنی بر «تفرقه بیانداز و حکومت کن» تبدیل به «تفرقه بیانداز و حکومت سرنگون کن» شده که هر روز به یک شکل و شمائل خود را نشان میدهد و در این میان اصل نظام، انقلاب، ولایت فقیه وشخصیتهای بنیانگذار مورد هدف و شلیک قرار گرفتهاند و این ترفند تنها با انزوای آدمهای تندرو و مهار محافل افراطی و اتحاد و همبستگی دلسوزان از هم پاشیده و شیاطین رسوا خواهند شد.