گفتگو با
مصطفی اقلیما درباره شیوع بدگمانی در جامعه
به همسرم
شک کردم و او را کشتم! 4 خرداد-94
محصول جامعه معنوی-
اخلاقی- دینی و امنیت اجتماعی !
فرارو- انگیزهشان از آدمکشی
را سوءظن بیان کردهاند. یکی به خواهرش شک داشته و دیگری به همسرش. "من و
افسانه به دلیل اختلافاتی که با هم داشتیم از هم جدا شدیم اما بعد از مدتی به صورت
پنهانی رجوع کردیم. شب حادثه من به خانه او رفتم. تلفن همراهش زنگ خورد، اما او
تماس را رد کرد، همین باعث شد به وی مشکوک شوم. با هم مشاجره کردیم و درحالیکه
عصبانی شده بودم دستم را دور گلویش فشار دادم، در همین اثنا برادرم نیز وارد خانه
شد. او هم دهان افسانه را گرفت. بالاخره همسرم از حال رفت."شک، سوءظن یا بدگمانی
دلیل کشتهشدن این زن بوده است. در اصطلاح علمی به سوءظن "شیزوفرنی" میگویند؛
که نوعی اختلال روانی است. چرا باید نوعی از اختلال روانی و یک حدس و گمان تا جایی
پیش برود که حتی منجر به قتل گردد؟
ذهنی که منقطع میشود
سوءظن یا شیزوفرنی میتواند کمابیش در
همه آدمها وجود داشته باشد. نام این بیماری از یک واژه یونانی به معنای "ذهن
منقطع" گرفته شده است. شیزوفرنی اگر به مرحله حاد برسد، بدل به بیماریای جدی
خواهد شد. از نظر علمی، کارکرد بیش از حد یا عدم کارکرد دوپامین در گذرگاه
مزولیمبیک مغز باعث شیزوفرنی میشود. گذرگاه مزو لیمبیک یک عبورگاه عصبی مغزی است
که مامور ایجاد احساس لذت، تقدیر و خواهش است.
این احساس و تفکرات میتوانند در قالبهای
مختلف اجتماعی و فردی وجود داشته باشد؛ بدگمانی زن به شوهر یا بالعکس. بدگمانی
فرزندان به والدین یا بالعکس. بدگمانی فرزندان خانواده نسبت به یکدیگر و سایر بدبینیهای
اجتماعی.
بیاعتمادی به بدگمانی میرسد
شخصی که دچار شیزوفرنی میشود نسبت به
اطراف خود تصورات غیرواقعی پیدا میکند. بیکاری، فقر، ناامیدی، خودکشی و مشکلاتی
از این دست در این بیماران دیده میشود. اما به طور کلی روانپزشکان آسیبپذیریهای
ذهنی و رویدادهای ناگوار زندگی شخصی را از مهمترین عوامل کلی ایجاد سوءظن در افراد
میدانند. فضای شک و تردید، ترس، تظاهر، بیاعتمادی، دروغگویی، زورگویی در فضای
خانه، داشتن زندگی پرفشار و استرس و ویژگیهای ارثی و سرشتی و زیستشناختی از دیگر
عوامل ایجادکننده سوءظن هستند.
سوءظن باآدمها چه میکند؟
دکتر غلامحسین معتمدی –روانپزشک- در
رابطه با سوءظن و عوامل ایجادکننده آن میگوید: بدگمانی با بیاعتمادی رابطه
مستقیم داد. فردِ بیاعتماد به اطراف، در درجه اول بیاعتمادی را نسبت به خود
احساس میکند. او فردی است منزوی، پرخاشگر، ناموفق در برقراری ارتباط با دیگران و
دارای اعتماد به نفس اندک و احساس حقارت شدید.
عوامل و دلایل ایجاد سوءظن در جوامع
مختلف میتواند متفاوت باشد. تاکنون در رابطه با ریشهها و عوامل موثر در سوءظن در
میان ایرانیان پژوهش مشخص و دقیقی صورت نگرفته است. البته درباره تاثیرات منفی این
اختلال روانی بر روی خانواده بسیاره سخن به میان آمده، اما واکاوی فرهنگی و
اجتماعی در این باره نیست. با این وجود، برخی از روانپزشکان عواملی را در شکلگیری
سوءظن در میان ایرانیان برشمردهاند. برای مثال خاصیت فرهنگ ایرانی یکی از این عوامل
است. روانشناسان معتقدند نظام فرهنگی ایرانیان در اینکه آنها نتوانند عقایدشان
را راحت و با صراحت بیان کنند تاثیر گذاشته است.
از بیماری تا فرهنگ
دکتر مصطفی اقلیما –رئیس انجمن علمی
مددکاری ایران- در گفتگو با فرارو درباره تفاوت سوءظن در
ایران با بسیاری از کشورهای دیگر سخن گفت. این استاد دانشگاه معتقد است که
شیزوفرنی در ایران لزوما یک بیماری روانی نیست، بلکه بیش از هرچیز یک مسئله فرهنگی
و اجتماعی است.
اقلیما ضمن اشاره به وضعیت این بیماری
در کشورها گفت: در جوامع توسعهیافته و پیشرفته، سوءظن داشتن یا شیزوفرنی در
افرادی وجود دارد که از تعادل روانی برخوردار نیستند و روان آنها واقعا بیمار
است. تعداد افرادی که به این اختلال روانی دچار میشوند نیز زیاد نیست. در کشور ما
اما سوء ظن و بدگمانی شکل دیگری مییابد؛ سوء ظن در جامعه ما از یک فرد به فرد
دیگر منتقل شده است و همه به نوعی در سادهترین رفتارهای اجتماعی درگیر آن هستند.
برای مثال هنگامی که یک دختر و پسر در خیابان با هم راه میروند، عمده مردم در
ذهنشان تصور میکنند که این دو با یکدیگر روابطی دوستانه برقرار کردهاند. کمتر
کسی ممکن است خارج از این قاب نگاه کند و بگوید آنها خواهر و برادر و یا دو همکار
هستند. بنابراین سوءظن در ایران نه یک بیماری که یک مسئله است.
یک بحرانِ اجتماعی همهگیر
رئیس انجمن علمی مددکاری در ادامه
درباره عامل موثر دیگر در ایجاد سوءظن در جامعه ما اظهار کرد: یکیدیگر از دلایل
سوءظن را باید در پنهانکاریها و رفتارهای ناهنجاری دید که بسیاری از افراد خود
به آن دست زدهاند و چون با آن آشنایی دارند، همین موضوع سبب میگردد تا گمان کنند
دیگران –از اعضای خانواده تا دوستان- نیز ممکن است دست به چنین رفتارهایی بزنند.
برای مثال ما بارها در جامعه شنیدهایم که در بیانی عامیانه میگویند "خودش
هزارتا کار کرده حالا داره به زنش گیر میده!". هرچند در پشت این حرف پژوهش
مشخصی وجود ندارد، اما این خود به همین معناست که سوءظن از خود به دیگران منتقل میشود.
این بخش از بدگمانیها نیز بیش از همه در رابطه با زنان شکل میگیرد؛ مردان بسیاری
با بهانه تعصب یا غیرت –که رفتاری کلیشهای و غیرمنطقی است- به مادر، خواهر یا
همسران خود شک میکنند و به آنها آسیب میزنند.
وی ادامه داد: در کشورهای توسعهیافته
ما با چنین رفتارهایی روبرو نیستیم. اگر مردی یا زنی به یکدیگر بدگمان شوند، ابتدا
از آن مطمئن میگردند و پس از اطمینان، به جایِ دستزدن به خشونت و رفتارهای
نسنجیده از یکدیگر جدا میشوند. بنابراین اینکه ما در کشورمان با رفتارهایی خشن
در پی سوءظن مواجه هستیم بیش از همه به وضعیت اجتماعی بازمیگردد تا یک اختلال
روانی.
دروغ، دروغ، دروغ و بدگمانی!
مصطفی اقلیما ضمن تاکید بر تاثیر رواج
دروغگویی در جامعه بر بالارفتن سوءظنها اظهار کرد: یکی از دلایل ازدیاد بدگمانی
و افکار منفی نسبت به دیگران در جامعه ما به "دروغ" بازمیگردد.
متاسفانه ما با سطح وسیع و پیچیدهای از دروغها در جامعه روبرو هستیم. روندی که
سبب شده تا بیاعتمادی نسبت به یکدیگر در جامعه گسترش بیابد. مثالی میزنم که به
تجربه شاهد تکرار آن در جامعه بودهایم؛ بسیاری از زنان جوان پس از مدتی اعتمادشان
را نسبت به مردان از دست میدهند. چرا که تجربه به آنها ثابت کرده که نباید
اعتماد کنند؛ در زندگی این زنان مردانی قرار گرفتهاند که هربار به آنها ابراز
علاقه کرده و از ماندگاری رابطه سخن گفتهاند، اما در نهایت به آنها دروغ گفته و
پس از مدتی رابطه را تمام کردهاند. آیا چنین فردی با چنین تجربهای میتواند با
جامعه اعتماد کند؟
زندگی در شبکهای از دروغها
وی همچنین درباره سازوکار دروغ در جامعه
ایران توضیح داد: دروغگویی منجر به بیاعتمادی و در نتیجه افزایش سوءظن در جامعه
میگردد. در جامعه ما شبکهای از دروغها وجود دارد. افراد به یکدیگر دروغ میگویند
چون راستگویی در جامعه جایگاهی ندارد و کسی که دروغ نگوید باید منتظر تبعات آن
باشد! بسیاری از افراد تلاش میکنند تا با دروغ پیشرفت کنند، بنابراین در زندگی آنها
دروغ پشت دروغ ساخته میشود؛ تا جایی که افراد پیرامونِ او دیگر نمیتوانند به او
اعتماد کنند. این دروغگویی مختص مردم عامه نیست، بلکه در تمام سیستمهای ما وجود
دارد، در ادارات، بیمارستانها، دانشگاهها، فضای خانه، بازار و... همه دروغ میگویند
و چه دردناک که آن را عموما "دروغی مصلحتی" میخوانند. در واقع این
دروغ، دروغی است ناشی از ترسِ افراد برای از دست ندادن جایگاههای اجتماعی و
ارتباطی خود. بنابراین در چنین شرایطی و در حالی که همه نیز میدانند که دروغگویی
تا چه حد گسترده است؛ کسی نمیتواند به دیگری اعتماد کند و سوءظن همه را فرا خواهد
گرفت که میتواند نتایج بدی نیز در مسائل فرهنگی مانند مسائل به اصطلاح ناموسی
داشته باشد.
مشکل عمیق است
رئیس انجمن علمی مددکار تصریح کرد: دلیل
وجود اینهمه شبکه دروغگویی در جامعه، به سیستم اداری، مدیریتی، آموزشی و تربیتی
بازمیگردد و عمیقتر از آن است که با نامِ یک بیماری آن را تخطئه کنیم. قطعا ما
نمیتوانیم در یک جامعه تا به این حد بیمار شیزوفرنی داشته باشیم. بنابراین مشکل
را باید در جامعه و فرهنگ جستجو کرد.
اقلیما در انتها گفت: متاسفانه با توجه
به شناختهنبودن و مطرحنشدن عوامل اصلی سوءظن، بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان
ما به جای درمان صحیح فرد، تنها به تجویز داروهای اعصاب برای او بسنده میکنند و
یک "فرد سالم" را به مرور به یک "فرد بیمار" تبدیل میکنند.