گزیده ها قسمت سوم 16
مرداد -95
بازیگر فیلم «قرمز» تقویت روحیه را
مهمترین اصل در درمان بیماریاش دانست و گفت: مثل یک سامورایی و به عشق مادرم،
خانوادهام و مردم با بیماری خود مبارزه کردم تا دوباره زندگیام را از نو بسازم.
به گزارش خبرآنلاین، شهره سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون با حضور در چهاردهمین قسمت این برنامه با اجرای فرزاد حسنی به بیماری خود اشاره کرد و گفت: بیماری من ناشی از ضعف سیستم ایمنی بدن است.
وی افزود: در این بیماری، سیستم ایمنی بدن دچار اختلال شده، بدن با کمبود همه ویتامینها مواجه میشود و درنتیجه آن، بدن به خودش حمله می کند.
سلطانی ادامه داد: از دیگر عارضههای این بیماری علاوه بر کمبود ویتامین، اختلال دستگاه گوارش، مختل شدن فعالیتهای تیروئید و البته کمخونی است.
شهره سلطانی اظهار داشت: هرگز دوست نداشتم راجع به نوع بیماریام در یک برنامه تلویزیونی صحبت کنم اما احساس کردم حضورم در «اکسیر» و صحبت راجع به بیماریام شاید بتواند به دیگر افرادی که علائم این بیماری را دارند، کمک کند.
وی کمبود ویتامین B و D و کاهش ید و منیزیم را از علائم بیماری خود برشمرد و بیان داشت: خستگی مفرط، اضافه وزن شدید، ریزش موی بسیار و حتی مشکلات تنفسی بسیاری داشتم. زبان و حلقم متورم شده بود و به همین دلیل حتی قدرت تکلم هم نداشتم و دچار نوعی لکنت زبان شده بودم و این مشکلات سبب شد نزدیک 9 ماه خانهنشین باشم و از دنیای بازیگری فاصله بگیرم.
سلطانی تصریح کرد: این بیماری موجب تغییر چهره و مختل شدن روند زندگی ام شده بود تا جاییکه نمیتوانستم به عنوان یک بازیگر فعالیت هنری خود را ادامه دهم؛همین موضوع سبب شد در مقطعی از بیماری حتی دچار افسردگی و مشکلات روحی-روانی شوم.
بازیگر سریال «روزی روزگاری» با اشاره به تاثیرات این بیماری روی مزاج، اظهار داشت: طبع سرد یکی از نشانههای این بیماری است. در طول بیماری از داروهای شیمیایی هم استفاده کردم وماهی یک بار ویتامین D و هر هر سه روز در میان نیز، ویتامین B تزریق می کردم که البته با بهبود وضعیت جسمانی به تدریج مصرف دارو و ویتامین کاهش پیدا کرد.
این بازیگر تئاتر«تقویت روحیه» را مهمترین اصل در درمان بیماری دانست و گفت: گرچه هنوز به طور کلی از این بیماری خلاص نشدهام اما معتقدم تقویت روحیه میتواند روند بهبود را تسریع کند. بنابراین مثل یک سامورایی به عشق مادرم، خانوادهام و مردم با بیماری خود مبارزه کردم تا دوباره زندگیام را از نو بسازم.
وی در پایان با اشاره به اعتماد کامل نسبت به پزشک معالج و شرایط مناسب روحی-روانی اش خاطرنشان کرد: ایمان دارم خیلی زود بهبودی کامل خود را بهدست می آورم چراکه آینده و روزهای بهتری در انتظار من است.
به گزارش خبرآنلاین، شهره سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون با حضور در چهاردهمین قسمت این برنامه با اجرای فرزاد حسنی به بیماری خود اشاره کرد و گفت: بیماری من ناشی از ضعف سیستم ایمنی بدن است.
وی افزود: در این بیماری، سیستم ایمنی بدن دچار اختلال شده، بدن با کمبود همه ویتامینها مواجه میشود و درنتیجه آن، بدن به خودش حمله می کند.
سلطانی ادامه داد: از دیگر عارضههای این بیماری علاوه بر کمبود ویتامین، اختلال دستگاه گوارش، مختل شدن فعالیتهای تیروئید و البته کمخونی است.
شهره سلطانی اظهار داشت: هرگز دوست نداشتم راجع به نوع بیماریام در یک برنامه تلویزیونی صحبت کنم اما احساس کردم حضورم در «اکسیر» و صحبت راجع به بیماریام شاید بتواند به دیگر افرادی که علائم این بیماری را دارند، کمک کند.
وی کمبود ویتامین B و D و کاهش ید و منیزیم را از علائم بیماری خود برشمرد و بیان داشت: خستگی مفرط، اضافه وزن شدید، ریزش موی بسیار و حتی مشکلات تنفسی بسیاری داشتم. زبان و حلقم متورم شده بود و به همین دلیل حتی قدرت تکلم هم نداشتم و دچار نوعی لکنت زبان شده بودم و این مشکلات سبب شد نزدیک 9 ماه خانهنشین باشم و از دنیای بازیگری فاصله بگیرم.
سلطانی تصریح کرد: این بیماری موجب تغییر چهره و مختل شدن روند زندگی ام شده بود تا جاییکه نمیتوانستم به عنوان یک بازیگر فعالیت هنری خود را ادامه دهم؛همین موضوع سبب شد در مقطعی از بیماری حتی دچار افسردگی و مشکلات روحی-روانی شوم.
بازیگر سریال «روزی روزگاری» با اشاره به تاثیرات این بیماری روی مزاج، اظهار داشت: طبع سرد یکی از نشانههای این بیماری است. در طول بیماری از داروهای شیمیایی هم استفاده کردم وماهی یک بار ویتامین D و هر هر سه روز در میان نیز، ویتامین B تزریق می کردم که البته با بهبود وضعیت جسمانی به تدریج مصرف دارو و ویتامین کاهش پیدا کرد.
این بازیگر تئاتر«تقویت روحیه» را مهمترین اصل در درمان بیماری دانست و گفت: گرچه هنوز به طور کلی از این بیماری خلاص نشدهام اما معتقدم تقویت روحیه میتواند روند بهبود را تسریع کند. بنابراین مثل یک سامورایی به عشق مادرم، خانوادهام و مردم با بیماری خود مبارزه کردم تا دوباره زندگیام را از نو بسازم.
وی در پایان با اشاره به اعتماد کامل نسبت به پزشک معالج و شرایط مناسب روحی-روانی اش خاطرنشان کرد: ایمان دارم خیلی زود بهبودی کامل خود را بهدست می آورم چراکه آینده و روزهای بهتری در انتظار من است.
هفت سال پیش همه تصور میکردند المپیک
میتواند ریو را مانند توکیو و سئول به لحاظ اقتصادی جلو بیندازد؛ اما زمان چیز
دیگری را ثابت کرد.
به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی اتاق بازرگانی ایران، «به جهنم خوش آمدید» پلیسهای برزیلی در اعتراض به عدم دریافت حقوق خود با پلاکاردهایی با این نوشته به استقبال المپیکیها رفتهاند. بیش از یک قرن از نخستین بازی المپیکی که در آتن برگزار شد، میگذرد. نخستین المپیک در سال 1896 در یونان برگزار شد و اکنون در سال 2016 ریو دژانیرو میزبان المپیکیهاست. بازیهای المپیک آنقدر اهمیت دارند که کشورها و شهرها افتخار میکنند میزبانی آن را به عهده داشته باشند و برای آن سر و دست میشکنند.
بسیاری معتقدند اهمیت المپیک تنها به خاطر خودِ رقابتها نیست بلکه یک کسبوکار صلحآمیزِ بینالمللی به شمار میآید. البته تا پیش از سال 1984 هیچ یک از شهرهایی که میزبان المپیک بودند، سودی از این طریق به دست نیاوردند اما به هر حال یک انگیزه برای رشد اقتصادی پشت پرده میزبانی المپیک بود. اما نگاه جدیِ اقتصادی به المپیک از کجا آغاز شد؟
ژاپن با المپیک به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد
بررسیهای پایگاه خبری اتاق ایران نشان میدهد ژاپنیها در سال 1964 موفق شدند المپیک را در توکیو برگزار کنند. آنها نخستین کسانی بودند که روی سرمایهگذاری عمومی تأکید کردند. دولت نیز در آن سال المپیک را یکی از مهمترین محلهای کسب درآمد معرفی کرد. به این ترتیب خیلی سریع برنامه ساختوساز و بهبود خدمات و حملونقل در دستور کار قرار گرفت. مطالعاتی که بعداً در مورد اقتصاد ژاپن صورت گرفت نشان داد نرخ رشد سالانه تولید ناخالص داخلی ژاپن پس از برگزاری المپیک روند افزایشیِ چشمگیری گرفت و از 10.1درصد به 26.1درصد رسید. رشد تولید ناخالص داخلی این کشور از بسیاری کشورهای توسعهیافته غربی نظیر فرانسه و آلمان نیز بیشتر شد. به این ترتیب میتوان ادعا کرد بازیهای المپیک، ژاپن را به دومین اقتصادی بزرگ جهان تبدیل کرد. از این رویداد حتی با عنوان «انفجار توکیو» نیز یاد میکنند.
کره جنوبی چگونه ببر آسیای شرقی شد؟
پس از ژاپن نوبت به کره جنوبی رسید که با برگزاری المپیک در سئول در سال 1988 به سودهای کلان اقتصادی دست پیدا کند؛ این کشور از یک طرف خودش را به عنوان کشوری صنعتی در جهان معرفی کرد و از طرف دیگر اقتصادش را به پای دیگر اقتصادهای توسعهیافته رساند. ساختوسازهایی که این کشور در فاصله سالهای 1981 تا 1988 به خاطر المپیک داشت باعث شد 330هزار کارگر مشغول به کار شوند و درآمد سالانه تا 12.4درصد افزایش پیدا کند. سرانه تولید ناخالص داخلی نیز در این کشور از 2300دلار به 6300دلار رسید. به همین راحتی کره جنوبی نیز به ببر آسیای شرقی تبدیل شد. به این ترتیب برگزاری المپیک در کره جنوبی نیز یکی دیگر از موارد انقلابی این رویداد ورزشی بود که باعث شد این کشور به لحاظ اقتصادی متحول بشود.
المپیک سیدنی نیز به عنوان بهترین بازی المپیک شناخته شد. موفقیتهای المپیک 2000 نه تنها باعثِ بهبود ساختوساز در این شهر شد بلکه روی توریسم و گردشگریِ آن نیز اثرات مثبتی بر جای گذاشت و این شهر را به شهرت و اعتباری جهانی رساند. البته در کنار این نمونههای موفق، موارد ناموفقی نیز وجود داشتهاست. المپیک 2004 در آتن تنها هزینه به بار آورد و هیچ سود و صرفه اقتصادی برای یونان نداشت. گفته میشود هزینه بازیهای المپیک در آتن بیش از 12میلیارد دلار شد و بدهیهایی به بار آورد که پرداخت آنها 10سال زمان میبرد. اگر از این موارد استثنایی چشمپوشی کنیم، بازیهای المپیک حتما میتواند روی توسعه شهرهای میزبان اثرات مثبت بگذارند.
المپیک کجا به سود اقتصادی میانجامد؟
بر اساس مطالعات صورتگرفته، اثرات اقتصادی بازیهای المپیک به ساختار اقتصادی کشورهای میزبان بستگی دارد. کشورهای مانند ژاپن و کره جنوبی در زمان برگزاری این بازیها، سرگرم توسعه بودند. به این ترتیب سرمایهگذاریهای عظیمی که در این کشورها و در شهرهای میزبان صورت گرفت، در حقیقت صرفِ توسعه شد و به رشد اقتصادی انجامید. اما کشورهایی مانند اسپانیا، امریکا، استرالیا و یونان زمانی میزبان این بازیها شدند که توسعه یافته بودند. به همین خاطر است که بازیهای المپیک در این کشورها سود اقتصادی چندانی به دنبال نداشت. به این ترتیب کشورهای در حال توسعه میتوانند با برگزاری بازیهای المپیک، اقتصاد خود را از فرش به عرش برسانند اما اقتصادهای پیشرفته تنها با هزینههای اضافی مواجه خواهند شد.
از ریودژانیرو چه خبر؟
برزیل حال و روز خوشی ندارد. چندی پیش دیلما روسف رئیسجمهوری این کشور استیضاح شد و اکنون دولتی موقت آن را اداره میکند. برزیل که زمانی درخشانترین ستاره امریکای لاتین بود اکنون به دلیل فساد و پولشویی به رکود اقتصادی رسیدهاست. شرکت نفت پتروبراز و رسوایی مالی این شرکت یکی از بزرگترین دغدغههای اخیر برزیلیها بودهاست. ویروس زیکا نیز دیگر مشکل این ستاره رو به افول است که بلای جان آن شدهاست. اما این کشور طبق تعهدی که هفت سال قبل کرده، امسال میزبان بازیهای المپیک تابستانه است. بازیها در حالی در برزیل برگزار میشود که مردم هنوز شاکی هستند و تصور میکنند این هزینههای اضافی المپیک میتوانست دردی از دردهای آنها را دوا کند.
به جهنم خوشآمدید
اوایل امسال (2016) بود که رویترز در گزارشی نوشت هزینه المپیک تابستانه در ریو 100میلیون دلار دیگر افزایش یافتهاست. قرار بود هزینه برگزاری تمامی بازیهای المپیک در ریو (به جز فوتبال) 14میلیارد و 400میلیون دلار بشود. هفتسال پیش زمانیکه ریو به عنوان میزبان المپیک انتخاب شد همه تصور میکردند این شهر مانند توکیو و سئول خواهد بود. برزیل یک اقتصاد نوظهور بود و همه تصور میکردند برگزاری المپیک در آن میتواند به رشد و توسعه بیشترِ آن کمک کند.
اما مشکلاتی که برزیل در حال حاضر با آنها دستوپنجه نرم میکند بیشتر از آن است که بتواند همراه با آن، المپیک را هم مدیریت کند و سود اقتصادی از آن به دست بیاورد. در شهری که پلیسهای آن با پلاکاردهای «به جهنم خوش آمدید» به استقبال توریستها و ورزشکاران میروند، نمیتوان انتظار داشت بازیهای المپیک بتواند اقتصاد آن را از جا بلند کند.
به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی اتاق بازرگانی ایران، «به جهنم خوش آمدید» پلیسهای برزیلی در اعتراض به عدم دریافت حقوق خود با پلاکاردهایی با این نوشته به استقبال المپیکیها رفتهاند. بیش از یک قرن از نخستین بازی المپیکی که در آتن برگزار شد، میگذرد. نخستین المپیک در سال 1896 در یونان برگزار شد و اکنون در سال 2016 ریو دژانیرو میزبان المپیکیهاست. بازیهای المپیک آنقدر اهمیت دارند که کشورها و شهرها افتخار میکنند میزبانی آن را به عهده داشته باشند و برای آن سر و دست میشکنند.
بسیاری معتقدند اهمیت المپیک تنها به خاطر خودِ رقابتها نیست بلکه یک کسبوکار صلحآمیزِ بینالمللی به شمار میآید. البته تا پیش از سال 1984 هیچ یک از شهرهایی که میزبان المپیک بودند، سودی از این طریق به دست نیاوردند اما به هر حال یک انگیزه برای رشد اقتصادی پشت پرده میزبانی المپیک بود. اما نگاه جدیِ اقتصادی به المپیک از کجا آغاز شد؟
ژاپن با المپیک به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد
بررسیهای پایگاه خبری اتاق ایران نشان میدهد ژاپنیها در سال 1964 موفق شدند المپیک را در توکیو برگزار کنند. آنها نخستین کسانی بودند که روی سرمایهگذاری عمومی تأکید کردند. دولت نیز در آن سال المپیک را یکی از مهمترین محلهای کسب درآمد معرفی کرد. به این ترتیب خیلی سریع برنامه ساختوساز و بهبود خدمات و حملونقل در دستور کار قرار گرفت. مطالعاتی که بعداً در مورد اقتصاد ژاپن صورت گرفت نشان داد نرخ رشد سالانه تولید ناخالص داخلی ژاپن پس از برگزاری المپیک روند افزایشیِ چشمگیری گرفت و از 10.1درصد به 26.1درصد رسید. رشد تولید ناخالص داخلی این کشور از بسیاری کشورهای توسعهیافته غربی نظیر فرانسه و آلمان نیز بیشتر شد. به این ترتیب میتوان ادعا کرد بازیهای المپیک، ژاپن را به دومین اقتصادی بزرگ جهان تبدیل کرد. از این رویداد حتی با عنوان «انفجار توکیو» نیز یاد میکنند.
کره جنوبی چگونه ببر آسیای شرقی شد؟
پس از ژاپن نوبت به کره جنوبی رسید که با برگزاری المپیک در سئول در سال 1988 به سودهای کلان اقتصادی دست پیدا کند؛ این کشور از یک طرف خودش را به عنوان کشوری صنعتی در جهان معرفی کرد و از طرف دیگر اقتصادش را به پای دیگر اقتصادهای توسعهیافته رساند. ساختوسازهایی که این کشور در فاصله سالهای 1981 تا 1988 به خاطر المپیک داشت باعث شد 330هزار کارگر مشغول به کار شوند و درآمد سالانه تا 12.4درصد افزایش پیدا کند. سرانه تولید ناخالص داخلی نیز در این کشور از 2300دلار به 6300دلار رسید. به همین راحتی کره جنوبی نیز به ببر آسیای شرقی تبدیل شد. به این ترتیب برگزاری المپیک در کره جنوبی نیز یکی دیگر از موارد انقلابی این رویداد ورزشی بود که باعث شد این کشور به لحاظ اقتصادی متحول بشود.
المپیک سیدنی نیز به عنوان بهترین بازی المپیک شناخته شد. موفقیتهای المپیک 2000 نه تنها باعثِ بهبود ساختوساز در این شهر شد بلکه روی توریسم و گردشگریِ آن نیز اثرات مثبتی بر جای گذاشت و این شهر را به شهرت و اعتباری جهانی رساند. البته در کنار این نمونههای موفق، موارد ناموفقی نیز وجود داشتهاست. المپیک 2004 در آتن تنها هزینه به بار آورد و هیچ سود و صرفه اقتصادی برای یونان نداشت. گفته میشود هزینه بازیهای المپیک در آتن بیش از 12میلیارد دلار شد و بدهیهایی به بار آورد که پرداخت آنها 10سال زمان میبرد. اگر از این موارد استثنایی چشمپوشی کنیم، بازیهای المپیک حتما میتواند روی توسعه شهرهای میزبان اثرات مثبت بگذارند.
المپیک کجا به سود اقتصادی میانجامد؟
بر اساس مطالعات صورتگرفته، اثرات اقتصادی بازیهای المپیک به ساختار اقتصادی کشورهای میزبان بستگی دارد. کشورهای مانند ژاپن و کره جنوبی در زمان برگزاری این بازیها، سرگرم توسعه بودند. به این ترتیب سرمایهگذاریهای عظیمی که در این کشورها و در شهرهای میزبان صورت گرفت، در حقیقت صرفِ توسعه شد و به رشد اقتصادی انجامید. اما کشورهایی مانند اسپانیا، امریکا، استرالیا و یونان زمانی میزبان این بازیها شدند که توسعه یافته بودند. به همین خاطر است که بازیهای المپیک در این کشورها سود اقتصادی چندانی به دنبال نداشت. به این ترتیب کشورهای در حال توسعه میتوانند با برگزاری بازیهای المپیک، اقتصاد خود را از فرش به عرش برسانند اما اقتصادهای پیشرفته تنها با هزینههای اضافی مواجه خواهند شد.
از ریودژانیرو چه خبر؟
برزیل حال و روز خوشی ندارد. چندی پیش دیلما روسف رئیسجمهوری این کشور استیضاح شد و اکنون دولتی موقت آن را اداره میکند. برزیل که زمانی درخشانترین ستاره امریکای لاتین بود اکنون به دلیل فساد و پولشویی به رکود اقتصادی رسیدهاست. شرکت نفت پتروبراز و رسوایی مالی این شرکت یکی از بزرگترین دغدغههای اخیر برزیلیها بودهاست. ویروس زیکا نیز دیگر مشکل این ستاره رو به افول است که بلای جان آن شدهاست. اما این کشور طبق تعهدی که هفت سال قبل کرده، امسال میزبان بازیهای المپیک تابستانه است. بازیها در حالی در برزیل برگزار میشود که مردم هنوز شاکی هستند و تصور میکنند این هزینههای اضافی المپیک میتوانست دردی از دردهای آنها را دوا کند.
به جهنم خوشآمدید
اوایل امسال (2016) بود که رویترز در گزارشی نوشت هزینه المپیک تابستانه در ریو 100میلیون دلار دیگر افزایش یافتهاست. قرار بود هزینه برگزاری تمامی بازیهای المپیک در ریو (به جز فوتبال) 14میلیارد و 400میلیون دلار بشود. هفتسال پیش زمانیکه ریو به عنوان میزبان المپیک انتخاب شد همه تصور میکردند این شهر مانند توکیو و سئول خواهد بود. برزیل یک اقتصاد نوظهور بود و همه تصور میکردند برگزاری المپیک در آن میتواند به رشد و توسعه بیشترِ آن کمک کند.
اما مشکلاتی که برزیل در حال حاضر با آنها دستوپنجه نرم میکند بیشتر از آن است که بتواند همراه با آن، المپیک را هم مدیریت کند و سود اقتصادی از آن به دست بیاورد. در شهری که پلیسهای آن با پلاکاردهای «به جهنم خوش آمدید» به استقبال توریستها و ورزشکاران میروند، نمیتوان انتظار داشت بازیهای المپیک بتواند اقتصاد آن را از جا بلند کند.
محققان
دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا مدعی شدهاند که توانستهاند ژنی را که به انسان در
سازگار شدن با سمیت دود کمک کرده، شناسایی کنند.
به گزارش ایسنا به نقل از دیلیمیل، این ژن در گونههای مرتبط با نئاندرتال یا دنیسووا که دو انسانواره معاصرهوموساپینها بودند، و همچنین سایر پستانداران نخستین مشاهده نشد.
به تصور دانشمندان، این جهش باید یک لبه تکاملی بین دو گونه دیگر باشد. حدود 50 هزار سال پیش، انسانها، نئاندرتالها و دنیسوواها بیشتر در غار زندگی میکردند که در آن، دود آتش همه جا را پر میکرد.
زمانی که غذا روی آتش پخته میشد، محصولات جانبی سمی مانند هیدروکربنهای آروماتیک چند حلقه (PAHs)جذب بدن میشدند که باعث جهش دیانای، سرطان یا مرگ زودهنگام است.
خوشبختانه زمانی که این ماده سمی وارد بدن میشود، آنزیمهایی تولید میشوند که مواد شیمیایی را تجزیه کرده و آنها را از بدن خارج میکنند. اما در صورت مواجهه با دود زیاد، بدن با تولید بیش از حد آنزیم روبرو میشود که باعث ایجاد چندین ماده سمیتر میشود.
وجود جهش ژنتیکی در گیرنده هیدروکربن آریل که در مرکز دامنه اتصال پروتئین لیگاند وجود دارد، با این وضعیت مقابله میکند.
همه انسانهای امروزی از این جهش برخوردارند اما محققان با تعیین توالی دی.ان.ای سه نئاندرتال و یک دنیسووا دریافتند که آنها فاقد این جهش بودهاند. نبود این جهش احتمالا باعث تفاوت بسیار زیادی میشده که از آن جمله میتوان به حساسیت صدها تا هزاران برابر گیرنده هیدروکربن آریل اشاره کرد.
به گفته محققان، در نئاندرتالها، تنفس دود و مصرف گوشت کبابی باعث میشده تا آنها در معرض چندین منبع هیدروکربنهای آروماتیک چند حلقه قرار بگیرند که سرطانزا بوده و تعداد زیادی از سلول را از بین میبرند. طبق نظریه تکاملی، اگر نئاندرتالها با مقادیر زیادی از مواد سمی ناشی از دود روبرو بودند، ممکن بود به بیماریهای تنفسی زیادی مبتلا شوند، نرخ باروری زنان کاهش یابد و بیشتر مستعد ویروسهای تنفسی قرار بگیرند.
البته این سازگاری با گذشت زمان، عوارض منفی را نیز نشان داده است. برای مثال، احتمالا این جهش ژنی باعث شده تا انسانها تحمل بیشتری نسبت به دود سیگار داشته و با مصرف آن، در معرض خطر ابتلا به سایر بیماریها قرار بگیرند.
این یافتهها در مجله Molecular Biology and Evolution منتشر شده است.
به گزارش ایسنا به نقل از دیلیمیل، این ژن در گونههای مرتبط با نئاندرتال یا دنیسووا که دو انسانواره معاصرهوموساپینها بودند، و همچنین سایر پستانداران نخستین مشاهده نشد.
به تصور دانشمندان، این جهش باید یک لبه تکاملی بین دو گونه دیگر باشد. حدود 50 هزار سال پیش، انسانها، نئاندرتالها و دنیسوواها بیشتر در غار زندگی میکردند که در آن، دود آتش همه جا را پر میکرد.
زمانی که غذا روی آتش پخته میشد، محصولات جانبی سمی مانند هیدروکربنهای آروماتیک چند حلقه (PAHs)جذب بدن میشدند که باعث جهش دیانای، سرطان یا مرگ زودهنگام است.
خوشبختانه زمانی که این ماده سمی وارد بدن میشود، آنزیمهایی تولید میشوند که مواد شیمیایی را تجزیه کرده و آنها را از بدن خارج میکنند. اما در صورت مواجهه با دود زیاد، بدن با تولید بیش از حد آنزیم روبرو میشود که باعث ایجاد چندین ماده سمیتر میشود.
وجود جهش ژنتیکی در گیرنده هیدروکربن آریل که در مرکز دامنه اتصال پروتئین لیگاند وجود دارد، با این وضعیت مقابله میکند.
همه انسانهای امروزی از این جهش برخوردارند اما محققان با تعیین توالی دی.ان.ای سه نئاندرتال و یک دنیسووا دریافتند که آنها فاقد این جهش بودهاند. نبود این جهش احتمالا باعث تفاوت بسیار زیادی میشده که از آن جمله میتوان به حساسیت صدها تا هزاران برابر گیرنده هیدروکربن آریل اشاره کرد.
به گفته محققان، در نئاندرتالها، تنفس دود و مصرف گوشت کبابی باعث میشده تا آنها در معرض چندین منبع هیدروکربنهای آروماتیک چند حلقه قرار بگیرند که سرطانزا بوده و تعداد زیادی از سلول را از بین میبرند. طبق نظریه تکاملی، اگر نئاندرتالها با مقادیر زیادی از مواد سمی ناشی از دود روبرو بودند، ممکن بود به بیماریهای تنفسی زیادی مبتلا شوند، نرخ باروری زنان کاهش یابد و بیشتر مستعد ویروسهای تنفسی قرار بگیرند.
البته این سازگاری با گذشت زمان، عوارض منفی را نیز نشان داده است. برای مثال، احتمالا این جهش ژنی باعث شده تا انسانها تحمل بیشتری نسبت به دود سیگار داشته و با مصرف آن، در معرض خطر ابتلا به سایر بیماریها قرار بگیرند.
این یافتهها در مجله Molecular Biology and Evolution منتشر شده است.
یک دیوار رنگارنگ، چند میخ، کلمه
مهربانی و دیگر هیچ. این است حال و روز این روزهای دیوار مهربانی در پایتخت. برخی
دیوارها که وضع بهتری دارند چند لباس ژنده و پاره هم روی میخ دارند و لباسهای
مندرسی که روی زمین پخش و پلاست. رو به روی متروی میدان حر حتی میخهای روی دیوار
هم کنده شده. فقط چند حفره خالی میبینی و رنگی که از دیوار مهربانی مانده است.
کاملاً تعطیل است. زنی میگذرد نگاهش به دستهای من است که از دیوار خالی عکس میگیرم.
میگوید خانم تمام شد، عمر مهربانی هم سرآمد.
جملهاش بارها در سرم تکرار میشود. واقعاً کجاست آن همه ذوق، شور و استقبال از این ایده.عمرش تمام شد؟ چرا کسی این روزها ایدهای که میلیونها نفر را جذب کرده بود دنبال نمیکند. چرا کسی به فکر سر و سامان دادنش نیست؟ شاید فصل گرما مردم را بیعلاقه کرده یا وضع آشفته و نابسامان دیوارها. آیا براستی عمر مهربانی سر آمده؟
لیلی ارشد، مدیرعامل خانه خورشید که تجربه سالها کار با زنان معتاد و آسیبدیده را در محله دروازه غار و شوش دارد میگوید: «من هر روز از کنار این دیوارها و یخچالها در شوش عبور میکنم. عمرشان به سر آمد و تمام شد. این ایده را دوستانی پیشنهاد دادند که خیلی لحظهای وارد این جریان شدند و فکر میکردند این ایده میتواند حرکتی مهم، متفاوت و عمیق باشد. کار اجتماعی پوست انداختن میخواهد و به همین راحتیها نیست که اگر ایدهای را دیدیم لحظهای اجرایش کنیم و فکر کنیم موفق هم خواهد بود.
فعالیتهای اجتماعی این گونه نیازمند تجربه، دانش و سالها نزدیکی با مسائل اجتماعی و آسیبهاست. این چنین ایدههایی فقط میتواند عدهای را جوگیر کند. نمیدانم چقدر فعالیتهای این دیوارها را پیگیری کردهاید؛ بارها دیدهام مردم چیزی میگذارند و کسی که منتظر است سریع برش میدارد و همان لحظه فرد دیگری میآید و آن را میخرد. این یک سوی قضیه و سوی دیگر هم لباسهای کهنه و کثیف است که هم توهین به کرامت انسانی بود و هم چهره شهر را زشت کرده بود.»
به گفته لیلی ارشد ممکن است روزی یک حرف نو بتواند تا زمان کوتاهی مردم را جذب کند، اما اگر این ایده بیریشه و بیبن و از دانش و تفکر دور باشد، ماندگاری ندارد. آیا کسی از خودش پرسید چگونه این ایده در آینده پیگیری میشود؟ این دیوارها قرار است کجای شهر نصب شود؟ به مردم چگونه دربارهاش اطلاعرسانی کنیم؟ تنها کاری که شد، این بود که شهرداری از راه رسید و چند دیوار را رنگ آمیزی کرد و بعد چند میخ به دیوار نصب شد و تعدادی جوک و تمام.
دیوار مهربانی خیابان آذربایجان هم وضعیت مشابهی دارد. با همان شعار «نیازداری بردار، نیاز نداری بگذار». یکی دو لباس پاره و کثیف به میخهای روی دیوار آویزان شده. پیراهنی هم روی زمین مچاله شده. پسر بچهای با پا لباس گلوله شده را پرتاب میکند. درست مثل توپ: «مامانم گفته دست نزن، این لباسها کثیفند.»
آیا دیوارهای مهربانی باید ساماندهی میشد؟
«عشق آن است که موقوف به هدایت باشد.» اکبر رجبی، مدیر مؤسسه خیریه طلوع بینام و نشان ها حرفهایش را با این جمله شروع میکند: «همین که در جامعه ما مهربانی بود من خوشحال بودم. جامعه ما به مهربانی نیاز داشت اما این ایده باید هدایت میشد. این ایده به ذات خوب بود. ما کار تیمی بلد نیستیم باید یک عده در کنارمان بودند و کمکمان میکردند. مردم ما نیاز به آموزش دارند. یادتان میآید روزی اگر در شهرها گل میکاشتند مردم میکندنشان؟ مردم امروز یاد گرفتهاند گلها را همه جا ببینند اما از شاخه جدایش نکنند.»
او از ایده خودشان برای معتادان کارتن خواب میگوید: «ما آدم ها را فقط دورهم جمع نکردیم که به آنها غذا بدهیم. ما برایشان اشتغال ایجاد کردیم تا مردم این افراد را باور کنند. باور اینکه یک کارتن خواب هم بهبود مییابد که توانمند میشود.»
مجید صفارینیا، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه اما این ایده را ارزشمند میداند: «این حرکت به خودی خود قابل تحسین است. حتی اگر از روی هیجان و احساس باشد، اما اسباب و لوازم آن از سوی مسئولان فراهم نشد. مردم توانستند ایدهای به این خوبی را خودشان طرح کنند و حالا نیازمند حمایت هستند.»
به اعتقاد او از رونق افتادن فعالیت این دیوارها به خاطر فصل گرماست، چون خیلی از مردم فکر میکنند به خاطر تابستان نیازمندان به لباس احتیاج ندارند. شهرداری باید باجههایی را ویژه نگهداری این لباس ها و حتی وسایلی که مردم به آن نیاز ندارند طراحی کند تا این لباسها به این شکل روی زمین پخش و پلا نشود.
دیوار مهربانی و کرامت انسانی
آیا شیوهای که دیوارهای مهربانی برای جذب خیران داشتهاند درست بوده است؟ آیا این ایده احساسی، از روی عاطفه صرف و بدون برنامهریزی اجرا شد؟
«ایده دیوارهای مهربانی کاملاً غیرکارشناسانه بود و من حدس میزدم که عمرش خیلی زود تمام شود، اما نه به این کوتاهی و این روزها واقعاً پایان یافته است.»
این گفتههای قاسم دریاباری، مدیر روابط عمومی انجمن یاریگران خورشید است. اوکه بیش از 8 سال تجربه کار داوطلبانه و آموزش به کودکان را در کورههای آجرپزی منطقه محمودآباد شهرری دارد،می گوید: «خیلی از نهادهای مدنی هم به سمت حرکتهای خیریهای صرف رفتهاند. من با این فعالیت های احساسی، بدون کارشناسی و مبتنی بر عواطف زودگذر کاملاً مخالفم. این برنامهها هدف بلند مدت ندارند و نتیجه بیشترشان افزایش نیازمندان در جامعه است و معمولاًهم زود تمام میشوند. نمیخواهم جمع ببندم اما فعالیت هایی از این دست باعث شده عدهای ازنیازمندان از احساسات مردم سوءاستفاده کنند و تن به کار ندهند. مثلاً در همین منطقه محمود آباد شهرری عدهای کورهها را بر اساس تعداد خیرانی که به آنها سر میزنند اجاره میدهند. حرکتهای احساسی این گونه مانند ازدواجهای احساسی دوام زیادی ندارند.»
دریاباری که دیوارهای مهربانی و فعالیت هایشان را مدتی رصد میکرده معتقد است: «برخی کمکها در جامعه براساس اعتقادات مردم است. مثلاً خیلی افراد به نیازمندان کمک میکنند، چون به لحاظ مذهبی اعتقاد دارند که باید به نیازمندان یا یتیمان یاری کنند. این افراد ممکن است تحت تأثیر تبلیغات موقتی به این دیوارها هم کمک کرده باشند اما بعد وقتی میبینند مشتری اصلی این دیوارها معتادان هستند و احتمالاً این با آموزههای آنها همخوانی ندارد از کمک دلسرد میشوند. دیوارهای مهربانی کرامت نیازمندان را هم نشانه میگیرد.
چون یک نیازمند واقعی که احساس غرور و کرامت دارد، دست به این لباسهای کهنه و کثیف نمیزند. پس دیوارها بعد از یک مدت تبدیل شد به پاتوق معتادانی که لباسها را بیشتر برای فروش میخواهند. بهتر است مردم برای این نوع کمکها به سراغ انجمنهای مردمی بروند. ما خودمان این لباسها را در کورهها پخش میکنیم اما اول همه را میشوییم. حتی اگر لباسی مندرس و کهنه به نظر بیاید آن را کنار میگذاریم. چون شأن و کرامت انسانها برایمان مهم تر است.»
دریاباری از نوع کمکهای خیریهای صرف که نمایشی از فقر را نشان میدهد نیزانتقاد دارد: «شهرداری تهران اکنون در مناطق حاشیهای غذا پخش میکند. پخش غذا چنان در این مناطق رواج یافته که تا اعلام کنیم منطقهای نیاز به مواد غذایی دارد همه احساساتی میشوند و مشارکت میکنند. اما همه بدانند که کار خیر فقط غذا پخش کردن نیست و ایران هم آفریقا نیست. دلم میخواهد بپرسم این همه پخش غذا کدام مشکل را حل کرده؟ چه مشکلی از حاشیه نشینی را برطرف کرده؟ نه تنها حل نکرده که ورود شهرداری باعث شده جنبه احساسی موضوع بیشتر شود و کلی انرژی و بودجه هدر رود.»
به گفته او 30 تا 35 ان. جی. او این روزها فعالیت آموزشی و پایهای میکنند اما بیش از 300 گروه مشغول پخش غذا هستند: «این کمکها یا پخش وسایل زندگی باعث شده عدهای مثلاً در کورهها یک زندگی نمایشی داشته باشند تا بتوانند از کمک خیران استفاده کنند. درست مثل نمایشگاه. همین فعالیتهای احساسی موجب شده کودکانی که برای آموزش مشتاق بودند به نهادهایی که این فعالیتها را دارند مراجعه نکنند، چون خانوادهها ترجیح میدهند جلوی چشم نیکوکاران باشند.»
این روزها یک دیوار رنگارنگ، چند میخ روی دیوار، لباسهای کهنه و مندرس و... دیگر هیچ. خیلیها میپرسند مهربانان را چه شد؟منبع: روزنامه ایران
جملهاش بارها در سرم تکرار میشود. واقعاً کجاست آن همه ذوق، شور و استقبال از این ایده.عمرش تمام شد؟ چرا کسی این روزها ایدهای که میلیونها نفر را جذب کرده بود دنبال نمیکند. چرا کسی به فکر سر و سامان دادنش نیست؟ شاید فصل گرما مردم را بیعلاقه کرده یا وضع آشفته و نابسامان دیوارها. آیا براستی عمر مهربانی سر آمده؟
لیلی ارشد، مدیرعامل خانه خورشید که تجربه سالها کار با زنان معتاد و آسیبدیده را در محله دروازه غار و شوش دارد میگوید: «من هر روز از کنار این دیوارها و یخچالها در شوش عبور میکنم. عمرشان به سر آمد و تمام شد. این ایده را دوستانی پیشنهاد دادند که خیلی لحظهای وارد این جریان شدند و فکر میکردند این ایده میتواند حرکتی مهم، متفاوت و عمیق باشد. کار اجتماعی پوست انداختن میخواهد و به همین راحتیها نیست که اگر ایدهای را دیدیم لحظهای اجرایش کنیم و فکر کنیم موفق هم خواهد بود.
فعالیتهای اجتماعی این گونه نیازمند تجربه، دانش و سالها نزدیکی با مسائل اجتماعی و آسیبهاست. این چنین ایدههایی فقط میتواند عدهای را جوگیر کند. نمیدانم چقدر فعالیتهای این دیوارها را پیگیری کردهاید؛ بارها دیدهام مردم چیزی میگذارند و کسی که منتظر است سریع برش میدارد و همان لحظه فرد دیگری میآید و آن را میخرد. این یک سوی قضیه و سوی دیگر هم لباسهای کهنه و کثیف است که هم توهین به کرامت انسانی بود و هم چهره شهر را زشت کرده بود.»
به گفته لیلی ارشد ممکن است روزی یک حرف نو بتواند تا زمان کوتاهی مردم را جذب کند، اما اگر این ایده بیریشه و بیبن و از دانش و تفکر دور باشد، ماندگاری ندارد. آیا کسی از خودش پرسید چگونه این ایده در آینده پیگیری میشود؟ این دیوارها قرار است کجای شهر نصب شود؟ به مردم چگونه دربارهاش اطلاعرسانی کنیم؟ تنها کاری که شد، این بود که شهرداری از راه رسید و چند دیوار را رنگ آمیزی کرد و بعد چند میخ به دیوار نصب شد و تعدادی جوک و تمام.
دیوار مهربانی خیابان آذربایجان هم وضعیت مشابهی دارد. با همان شعار «نیازداری بردار، نیاز نداری بگذار». یکی دو لباس پاره و کثیف به میخهای روی دیوار آویزان شده. پیراهنی هم روی زمین مچاله شده. پسر بچهای با پا لباس گلوله شده را پرتاب میکند. درست مثل توپ: «مامانم گفته دست نزن، این لباسها کثیفند.»
آیا دیوارهای مهربانی باید ساماندهی میشد؟
«عشق آن است که موقوف به هدایت باشد.» اکبر رجبی، مدیر مؤسسه خیریه طلوع بینام و نشان ها حرفهایش را با این جمله شروع میکند: «همین که در جامعه ما مهربانی بود من خوشحال بودم. جامعه ما به مهربانی نیاز داشت اما این ایده باید هدایت میشد. این ایده به ذات خوب بود. ما کار تیمی بلد نیستیم باید یک عده در کنارمان بودند و کمکمان میکردند. مردم ما نیاز به آموزش دارند. یادتان میآید روزی اگر در شهرها گل میکاشتند مردم میکندنشان؟ مردم امروز یاد گرفتهاند گلها را همه جا ببینند اما از شاخه جدایش نکنند.»
او از ایده خودشان برای معتادان کارتن خواب میگوید: «ما آدم ها را فقط دورهم جمع نکردیم که به آنها غذا بدهیم. ما برایشان اشتغال ایجاد کردیم تا مردم این افراد را باور کنند. باور اینکه یک کارتن خواب هم بهبود مییابد که توانمند میشود.»
مجید صفارینیا، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه اما این ایده را ارزشمند میداند: «این حرکت به خودی خود قابل تحسین است. حتی اگر از روی هیجان و احساس باشد، اما اسباب و لوازم آن از سوی مسئولان فراهم نشد. مردم توانستند ایدهای به این خوبی را خودشان طرح کنند و حالا نیازمند حمایت هستند.»
به اعتقاد او از رونق افتادن فعالیت این دیوارها به خاطر فصل گرماست، چون خیلی از مردم فکر میکنند به خاطر تابستان نیازمندان به لباس احتیاج ندارند. شهرداری باید باجههایی را ویژه نگهداری این لباس ها و حتی وسایلی که مردم به آن نیاز ندارند طراحی کند تا این لباسها به این شکل روی زمین پخش و پلا نشود.
دیوار مهربانی و کرامت انسانی
آیا شیوهای که دیوارهای مهربانی برای جذب خیران داشتهاند درست بوده است؟ آیا این ایده احساسی، از روی عاطفه صرف و بدون برنامهریزی اجرا شد؟
«ایده دیوارهای مهربانی کاملاً غیرکارشناسانه بود و من حدس میزدم که عمرش خیلی زود تمام شود، اما نه به این کوتاهی و این روزها واقعاً پایان یافته است.»
این گفتههای قاسم دریاباری، مدیر روابط عمومی انجمن یاریگران خورشید است. اوکه بیش از 8 سال تجربه کار داوطلبانه و آموزش به کودکان را در کورههای آجرپزی منطقه محمودآباد شهرری دارد،می گوید: «خیلی از نهادهای مدنی هم به سمت حرکتهای خیریهای صرف رفتهاند. من با این فعالیت های احساسی، بدون کارشناسی و مبتنی بر عواطف زودگذر کاملاً مخالفم. این برنامهها هدف بلند مدت ندارند و نتیجه بیشترشان افزایش نیازمندان در جامعه است و معمولاًهم زود تمام میشوند. نمیخواهم جمع ببندم اما فعالیت هایی از این دست باعث شده عدهای ازنیازمندان از احساسات مردم سوءاستفاده کنند و تن به کار ندهند. مثلاً در همین منطقه محمود آباد شهرری عدهای کورهها را بر اساس تعداد خیرانی که به آنها سر میزنند اجاره میدهند. حرکتهای احساسی این گونه مانند ازدواجهای احساسی دوام زیادی ندارند.»
دریاباری که دیوارهای مهربانی و فعالیت هایشان را مدتی رصد میکرده معتقد است: «برخی کمکها در جامعه براساس اعتقادات مردم است. مثلاً خیلی افراد به نیازمندان کمک میکنند، چون به لحاظ مذهبی اعتقاد دارند که باید به نیازمندان یا یتیمان یاری کنند. این افراد ممکن است تحت تأثیر تبلیغات موقتی به این دیوارها هم کمک کرده باشند اما بعد وقتی میبینند مشتری اصلی این دیوارها معتادان هستند و احتمالاً این با آموزههای آنها همخوانی ندارد از کمک دلسرد میشوند. دیوارهای مهربانی کرامت نیازمندان را هم نشانه میگیرد.
چون یک نیازمند واقعی که احساس غرور و کرامت دارد، دست به این لباسهای کهنه و کثیف نمیزند. پس دیوارها بعد از یک مدت تبدیل شد به پاتوق معتادانی که لباسها را بیشتر برای فروش میخواهند. بهتر است مردم برای این نوع کمکها به سراغ انجمنهای مردمی بروند. ما خودمان این لباسها را در کورهها پخش میکنیم اما اول همه را میشوییم. حتی اگر لباسی مندرس و کهنه به نظر بیاید آن را کنار میگذاریم. چون شأن و کرامت انسانها برایمان مهم تر است.»
دریاباری از نوع کمکهای خیریهای صرف که نمایشی از فقر را نشان میدهد نیزانتقاد دارد: «شهرداری تهران اکنون در مناطق حاشیهای غذا پخش میکند. پخش غذا چنان در این مناطق رواج یافته که تا اعلام کنیم منطقهای نیاز به مواد غذایی دارد همه احساساتی میشوند و مشارکت میکنند. اما همه بدانند که کار خیر فقط غذا پخش کردن نیست و ایران هم آفریقا نیست. دلم میخواهد بپرسم این همه پخش غذا کدام مشکل را حل کرده؟ چه مشکلی از حاشیه نشینی را برطرف کرده؟ نه تنها حل نکرده که ورود شهرداری باعث شده جنبه احساسی موضوع بیشتر شود و کلی انرژی و بودجه هدر رود.»
به گفته او 30 تا 35 ان. جی. او این روزها فعالیت آموزشی و پایهای میکنند اما بیش از 300 گروه مشغول پخش غذا هستند: «این کمکها یا پخش وسایل زندگی باعث شده عدهای مثلاً در کورهها یک زندگی نمایشی داشته باشند تا بتوانند از کمک خیران استفاده کنند. درست مثل نمایشگاه. همین فعالیتهای احساسی موجب شده کودکانی که برای آموزش مشتاق بودند به نهادهایی که این فعالیتها را دارند مراجعه نکنند، چون خانوادهها ترجیح میدهند جلوی چشم نیکوکاران باشند.»
این روزها یک دیوار رنگارنگ، چند میخ روی دیوار، لباسهای کهنه و مندرس و... دیگر هیچ. خیلیها میپرسند مهربانان را چه شد؟منبع: روزنامه ایران