زیر پوست قتل همسر توسط مرد مشکینشهری
-بادقت این گزارش را به
خوانید که ابتدایش چنین شروع شده است" مرد مشکینشهری عنان
از کف داده بود. با آجر به سر زنش کوباند، با ضربات چاقو بدنش را خونین کرد و دستآخر
با چماق به سرش زد تا او بمیرد. زن مُرد؛ آنهم جلوی چشم پسرش. حالا وقت فرار بود.
مرد پا روی گاز درون خودروی پرایدش در جاده کمربندی مشکینشهر میراند که به دلِ
تریلی زد و خودش هم درجا مُرد"
اکنون سئوال است این تراژدی محصول چه حکومت و جامه و شرایطی است؟ پیام های رهبر بنیانگذار وجانشین وی و سایر کارگزاران رژی موارونه
ولایت فقیه درمدت 38 سال چه بوده که منجر به چنین شرایطی شده است؟ مگر غیرازاین
است که زن مقتول ومرد قاتل جزو قربانیان پرورش یافتگان رژیم وارونه ی ولایت بودند؟
چون وقتی جنگ خانمان برانداز موهبت الهی شود
و روسری یا توسری وحجاب اجباری با چادر سیاه حجاب برتر شده باشد ....
سنگسار کردن مکل شلاق ودارزدن های خیابانی شده باشد. همچنین وقتی خمینی رهبر بنیانگذار به مناسب نوروز پیام داد
به جای برگزاری مراسم جشن نوروز شهروندان ایرانی باید به گورستان ها بروند وبرسر
قبر کشته شدگان جنگ خانمانسوز 8 ساله ایران وعراق فاتحه بخوانندو....خلاصه وقتی
دین ابزار قدرت وثروت وسرکوب وسانسور وزن ستیزی وتبعیض و بی عدالتی وغارتگری و جنگ
افروزی وتروریست شده باشدنتیجه بهترازاین گزارش نمی شود؟
فرارو- مرد مشکینشهری عنان
از کف داده بود. با آجر به سر زنش کوباند، با ضربات چاقو بدنش را خونین کرد و دستآخر
با چماق به سرش زد تا او بمیرد. زن مُرد؛ آنهم جلوی چشم پسرش. حالا وقت فرار بود.
مرد پا روی گاز درون خودروی پرایدش در جاده کمربندی مشکینشهر میراند که به دلِ
تریلی زد و خودش هم درجا مُرد.
به گزارش فرارو، اینکه چه شد که او چماق و آجر بهدست گرفت تا زنش را بکشد کسی نمیداند؛ راز این زن و شوهر سر به مُهر است. اما جزییات حادثه میگویند او معلم بود، سرشناس بود، آرام بود، بچههای خوبی داشت و... .
پس چطور میشود که آدمی مانند او پس از چندسال زندگی میشود قاتل زنش و خبرش به گوش همه میرسد؟
داستان او پیچیده است. داستانی که اولینبار نبود و آخرینبار هم نیست که میخوانیم، میشنویم و شوکه میشویم. معلم مشکینشهری تنها یکی از آدمهای دور و بر و شهر ماست که روزی جایی به ناگهان قاتل شدهاست.
پیشتر از اینها هم خبرهایی خوندهایم. مانند آن مردی که به شهادت اطرافیانش سالها آرام و سربهزیر کارمند یک شرکت بوده و ناگهان معتاد میشود و پسربچهای را در کوچهای در تهرانپارس سر میبُرد.
یا زنی که از یک مادر مهربانِ دلسوز تبدیل میشود به مادری که دو فرزند کوچکش را با خشونت کُشته بود.
یا حتی ماجرای پسری که در خیابان ایتالیا پدر پزشک و خواهر تحصیلکردهاش را با چاقو کُشت و به دار آویخت و کسی باورش نمیشد که کارِ او باشد.
این آدمها چطور قاتل میشوند؟
یک روانشناس میگوید هر آدمی میتواند هستههای ناگوار احساسیای را با خودش حمل کند؛ هستههایی که جایی ممکن است بترکند.
به گفته مهدی مسلمیفر در تحلیل روانشناختی چنین ماجراهایی باید به تیپهای شخصیتی افراد، حوادث ناگوار کودکیاشان و همچنین شرایطی اجتماعی نگاه کرد که افراد را به این مرحله میرساند.
این مشاور و هیپنوتراپ در گفتگو با فرارو گفت: هر آدمی مجموعهای احساسات در خودش دارد منجر میشود تا در مواقعی ماشه اتفاقات خشونتبار توسط او چکانده شود.
این مشاور درباره ناخودآگاه آدمها گفت: سیر احساسی هر آدمی از کودکی تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. از کتکخوردن گرفته تا تحقیر کلامی در کلاس درس احساساتی را از خودآگاهِ ما به ناخودآگاهمان میفرستند.
وی همچنین با اشاره به عقدههای فردی ادامه داد: ممکن است در هر آدمی هستههای ناگوار و تلخی از کودکی ایجاد شده باشد که تکامل پیدا نکرده باشند؛ هستههایی که بهنام عقدهها ایجاد میشوند.
مهدی مسلمیفر توضیح داد: عقده در زبان عامیانه پدیدهای منفی است. درحالی که لزوما منفی نیست؛ مانند کسی که در کودکی هرباره خواسته خلاقیت یا کنجکاویای انجام دهد خانواده جلویش را گرفتهاند و درنهایت در بزرگسالی این عقده و خلاقیت به شکل نخبهگرایانهای درآمدهاست.
وی تاکید کرد: درنتیجه عقده میتواند بهعنوان مرکز جذابیت در یک فرد باشد.
به اعتقاد این مشاور و روانشناس از این که بگذریم به مشهورترین عقده در روانشناسی میرسیم که عقده حقارت است؛ عقدهای که در بزرگسالی میتواند به تمایل به اعمال قدرت معطوف شود.
مسلمیفر میگوید این دست از عقدهها در برخی جوامع بیشتر هم هست؛ مثلا جوامعی که در آنها الگوهای انتخاب کمتری وجود دارد، مانند جامعه ما.
وی همچنین با اشاره به زمینههای ایجاد عقده در افراد گفت: در ایران مثالی در اینمورد رشتههای دانشگاهی است که علاقههای فردی را نمیتوانند پوشش دهند.
این هیپنوتیزم درمانگر ادامه داد: مشخصا در جوامع توسعهیافتهتر که امکان رشد استعدادها بیشتر وجود دارد رشد عقدههایی از این دست نیز کمتر خواهد بود.
مسلمیفر در ادامه 4 نوع عقده در افراد را برشمرد. او گفت: اما عقدهها را باید در 4 دسته بررسی کرد. اولین آنها عقدههای تسعیدی است؛ عقدهای که خیلی از نوابغ داشتهاند. در این نوع تحقیر فرد اثری معکوس گذاشته و منجر به رشد یک فرد خواهد شد.
به گفته او نوع دوم عقده به شکل اعتراض درخواهد آمد؛ دانشآموزی را تصور کنید که در کلاسدرس تویط معلمش تحقیر شده، چون نمیتواند به معلمش بگوید چرا به من توهین میکنی، به خیابان رفته و روی بدنه یک ماشین خط میاندازد.
مهدی مسلمیفر همچنین اظهار کرد: فرقی ندارد که چهکسی چنین عقدهای را بروز دهد؛ از هر آدمی برمیآید چرا که محدودیت خودش عامل عقدهگشایی معترضانه خواهد بود.
وی گفت: اما دستهای از عقدهها هم حل شدنی هستند؛ تربیت درست و تحصیلات میتوانند احساسات سرکوبشده افراد را حل کنند.
به اعتقاد او از این سه نوع عقده که بگذریم به بحثی میرسیم که میتوانیم با آن دلیل اعمال خشونت بسیاری افراد را بفهمیم؛ افرادی که بهنظر نمیرسد بتوانند قاتل باشند.
چیزهایی که بروز ندادهایم
این کارشناس در اینباره توضیح داد: دسته دیگری از عقدهها هستند که به شکل نامتکامل باقی میمانند. در این حالت فرد نمیتواند عقدهاش را بروز دهد و در نتیجه درونش باقی خواهد ماند. پس در موقعیتهایی فرد خواهد توانست اعمال خشونت کند؛ فرد در اینجا میتواند معلم، مدیر، پزشک یا غیره باشد.
وی با اشاره به فیلم سینمایی معروف کوبریک گفت: مصداق این امر را میتوان در فیلم غلاف تمام فلزی استنلی کوبریک دید؛ اعمال قدرت و خشونت از جانب فردی که پیش از این بهنظر نمیآمد دست به رفتار خشن بزند.
مهدی مسلمیفر تاکید کرد: باید بگوییم عقدههایی از این دست برخلاف تصور ما بیشتر گریبانگیر بچهمثبتهاست! درست همان کسانی که ارتباط کمتری با دنیای بیرون از خود دارند، شاید افرادی با وقار و مظلوم و ... .
وی درباره انواع شحصیتهایی که میتوانند به ناگهان دست به اعمال خشونت بزنند نیز توضیخ داد.
به گفته این کارشناس شخصیتهای افسرده و وسواسی مانند فنری هستند که در طول سالهای زندگی دائم جمع میشوند و بازخورد نمیدهند و در نهایت جایی به ناگهان بیرون میجهند.
مسلمیفر همچنین در گفتگو با فرارو میگوید ما با شخصیتهایی در جامعه روبر هستیم که ضداجتماعی یا Anti Social هستند. تشخیص این افراد سخت است، آنها گزینههای دومی هستند که در قالب یک معلم معتبر، دندانپزشک و غیره فعالیت میکنند.
وی در اینباره نتبجه میگیرد که بنابراین چگونگی سیر زندگی مردم در اقدامات آینده آنها نقشی اساسی دارد. در آموزههای مذهبی ما نیز آمده که باید اجازه داد کودک تا رسیدن به 7سالگی پادشاهی کند.
این روانشناس همچنین با اشاره به آموزههای دینی اسلام گفت: بنابر آیههای دینی اگر ما نفس کسی را عزیز کنیم باعث میشود تا او یک جامعه را عزیز کند و اگر نفس کسی را ضعیف کنیم میتواند خلقی را به ستوه دربیاورد.
وی ادامه داد: افراد افسرده به خودشان خواهند گفت ما چیزی برای از دست دادن نداریم و همچنین توانی برای مبارزه. درنتیجه همین میشود که مرد مشکینشهر پس از کُشتن همسرش خودش را هم به زیر تریلی میفرستد.
این کارشناس شخصیتهای افسرده در کنار شخصیتهای دوقطبی و شخصیتهایی که تکانههای اضطرابی دارند سه تیپ شخصیتی نامید که میتوانند رفتارهایی پرخطر انجام دهند.
آموزشِ رفتار
مهدی مسلمیفر آموزش را مهمترین راه برای کاهش این تیپهای شخصیتی و همچنین رفتارهای غیرعقلانی دانسته و اظهار کرد: برای کاهش رفتارهای خشونتآمیز در جامعه و رساندن افراد به سلامت روان نیاز به آموزش و همچنین پیشگیری هست.
وی با ذکر مثالی ادامه داد: اگر زمانی فردی در خیابان در حین رانندگی به شما ناسزا گفت یا پیچید جلویتان، اقتضای عقل میگوید از مقابله به مثل با او پرهیز کنی. این اقتضای عقل از آموزش سر بر میآورد.
وی در ادامه به مبحث توسعه نیز اشاره کرده و در اینباره نیز توضیح داد: همچنین توسعهنیافتگی یکی از دلایل دیگر اعمال خشونت است؛ چراکه توسعهیافتگی تنها محدود به اقتصاد نمیشود بلکه آن را در هر سطح اعم از خانواده، فرهنگ، سینما، فوتبال و ... هم میبینیم.
این هیپنوتراپ به درحال گذار بودن جامعه ایرانی پرداخته و گفت: جامعه ایران در حال گذار است و در چنین جامعهای دور از انتظار نیست که خشونت شکل بگیرد؛ عدم ارتباط صحیح افراد با یکدیگر یکی از ویژگیهای دوران گذار در جامعه ایرانی است.
مهدی مسلمیفر در نهایت و در نتیجهگیری معتقد است که این آموزش مهارتهای ارتباطی است که میتواند به کاهش خشونت در روابط میان افراد در ایران کمک کند.
به گزارش فرارو، اینکه چه شد که او چماق و آجر بهدست گرفت تا زنش را بکشد کسی نمیداند؛ راز این زن و شوهر سر به مُهر است. اما جزییات حادثه میگویند او معلم بود، سرشناس بود، آرام بود، بچههای خوبی داشت و... .
پس چطور میشود که آدمی مانند او پس از چندسال زندگی میشود قاتل زنش و خبرش به گوش همه میرسد؟
داستان او پیچیده است. داستانی که اولینبار نبود و آخرینبار هم نیست که میخوانیم، میشنویم و شوکه میشویم. معلم مشکینشهری تنها یکی از آدمهای دور و بر و شهر ماست که روزی جایی به ناگهان قاتل شدهاست.
پیشتر از اینها هم خبرهایی خوندهایم. مانند آن مردی که به شهادت اطرافیانش سالها آرام و سربهزیر کارمند یک شرکت بوده و ناگهان معتاد میشود و پسربچهای را در کوچهای در تهرانپارس سر میبُرد.
یا زنی که از یک مادر مهربانِ دلسوز تبدیل میشود به مادری که دو فرزند کوچکش را با خشونت کُشته بود.
یا حتی ماجرای پسری که در خیابان ایتالیا پدر پزشک و خواهر تحصیلکردهاش را با چاقو کُشت و به دار آویخت و کسی باورش نمیشد که کارِ او باشد.
این آدمها چطور قاتل میشوند؟
یک روانشناس میگوید هر آدمی میتواند هستههای ناگوار احساسیای را با خودش حمل کند؛ هستههایی که جایی ممکن است بترکند.
به گفته مهدی مسلمیفر در تحلیل روانشناختی چنین ماجراهایی باید به تیپهای شخصیتی افراد، حوادث ناگوار کودکیاشان و همچنین شرایطی اجتماعی نگاه کرد که افراد را به این مرحله میرساند.
این مشاور و هیپنوتراپ در گفتگو با فرارو گفت: هر آدمی مجموعهای احساسات در خودش دارد منجر میشود تا در مواقعی ماشه اتفاقات خشونتبار توسط او چکانده شود.
این مشاور درباره ناخودآگاه آدمها گفت: سیر احساسی هر آدمی از کودکی تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. از کتکخوردن گرفته تا تحقیر کلامی در کلاس درس احساساتی را از خودآگاهِ ما به ناخودآگاهمان میفرستند.
وی همچنین با اشاره به عقدههای فردی ادامه داد: ممکن است در هر آدمی هستههای ناگوار و تلخی از کودکی ایجاد شده باشد که تکامل پیدا نکرده باشند؛ هستههایی که بهنام عقدهها ایجاد میشوند.
مهدی مسلمیفر توضیح داد: عقده در زبان عامیانه پدیدهای منفی است. درحالی که لزوما منفی نیست؛ مانند کسی که در کودکی هرباره خواسته خلاقیت یا کنجکاویای انجام دهد خانواده جلویش را گرفتهاند و درنهایت در بزرگسالی این عقده و خلاقیت به شکل نخبهگرایانهای درآمدهاست.
وی تاکید کرد: درنتیجه عقده میتواند بهعنوان مرکز جذابیت در یک فرد باشد.
به اعتقاد این مشاور و روانشناس از این که بگذریم به مشهورترین عقده در روانشناسی میرسیم که عقده حقارت است؛ عقدهای که در بزرگسالی میتواند به تمایل به اعمال قدرت معطوف شود.
مسلمیفر میگوید این دست از عقدهها در برخی جوامع بیشتر هم هست؛ مثلا جوامعی که در آنها الگوهای انتخاب کمتری وجود دارد، مانند جامعه ما.
وی همچنین با اشاره به زمینههای ایجاد عقده در افراد گفت: در ایران مثالی در اینمورد رشتههای دانشگاهی است که علاقههای فردی را نمیتوانند پوشش دهند.
این هیپنوتیزم درمانگر ادامه داد: مشخصا در جوامع توسعهیافتهتر که امکان رشد استعدادها بیشتر وجود دارد رشد عقدههایی از این دست نیز کمتر خواهد بود.
مسلمیفر در ادامه 4 نوع عقده در افراد را برشمرد. او گفت: اما عقدهها را باید در 4 دسته بررسی کرد. اولین آنها عقدههای تسعیدی است؛ عقدهای که خیلی از نوابغ داشتهاند. در این نوع تحقیر فرد اثری معکوس گذاشته و منجر به رشد یک فرد خواهد شد.
به گفته او نوع دوم عقده به شکل اعتراض درخواهد آمد؛ دانشآموزی را تصور کنید که در کلاسدرس تویط معلمش تحقیر شده، چون نمیتواند به معلمش بگوید چرا به من توهین میکنی، به خیابان رفته و روی بدنه یک ماشین خط میاندازد.
مهدی مسلمیفر همچنین اظهار کرد: فرقی ندارد که چهکسی چنین عقدهای را بروز دهد؛ از هر آدمی برمیآید چرا که محدودیت خودش عامل عقدهگشایی معترضانه خواهد بود.
وی گفت: اما دستهای از عقدهها هم حل شدنی هستند؛ تربیت درست و تحصیلات میتوانند احساسات سرکوبشده افراد را حل کنند.
به اعتقاد او از این سه نوع عقده که بگذریم به بحثی میرسیم که میتوانیم با آن دلیل اعمال خشونت بسیاری افراد را بفهمیم؛ افرادی که بهنظر نمیرسد بتوانند قاتل باشند.
چیزهایی که بروز ندادهایم
این کارشناس در اینباره توضیح داد: دسته دیگری از عقدهها هستند که به شکل نامتکامل باقی میمانند. در این حالت فرد نمیتواند عقدهاش را بروز دهد و در نتیجه درونش باقی خواهد ماند. پس در موقعیتهایی فرد خواهد توانست اعمال خشونت کند؛ فرد در اینجا میتواند معلم، مدیر، پزشک یا غیره باشد.
وی با اشاره به فیلم سینمایی معروف کوبریک گفت: مصداق این امر را میتوان در فیلم غلاف تمام فلزی استنلی کوبریک دید؛ اعمال قدرت و خشونت از جانب فردی که پیش از این بهنظر نمیآمد دست به رفتار خشن بزند.
مهدی مسلمیفر تاکید کرد: باید بگوییم عقدههایی از این دست برخلاف تصور ما بیشتر گریبانگیر بچهمثبتهاست! درست همان کسانی که ارتباط کمتری با دنیای بیرون از خود دارند، شاید افرادی با وقار و مظلوم و ... .
وی درباره انواع شحصیتهایی که میتوانند به ناگهان دست به اعمال خشونت بزنند نیز توضیخ داد.
به گفته این کارشناس شخصیتهای افسرده و وسواسی مانند فنری هستند که در طول سالهای زندگی دائم جمع میشوند و بازخورد نمیدهند و در نهایت جایی به ناگهان بیرون میجهند.
مسلمیفر همچنین در گفتگو با فرارو میگوید ما با شخصیتهایی در جامعه روبر هستیم که ضداجتماعی یا Anti Social هستند. تشخیص این افراد سخت است، آنها گزینههای دومی هستند که در قالب یک معلم معتبر، دندانپزشک و غیره فعالیت میکنند.
وی در اینباره نتبجه میگیرد که بنابراین چگونگی سیر زندگی مردم در اقدامات آینده آنها نقشی اساسی دارد. در آموزههای مذهبی ما نیز آمده که باید اجازه داد کودک تا رسیدن به 7سالگی پادشاهی کند.
این روانشناس همچنین با اشاره به آموزههای دینی اسلام گفت: بنابر آیههای دینی اگر ما نفس کسی را عزیز کنیم باعث میشود تا او یک جامعه را عزیز کند و اگر نفس کسی را ضعیف کنیم میتواند خلقی را به ستوه دربیاورد.
وی ادامه داد: افراد افسرده به خودشان خواهند گفت ما چیزی برای از دست دادن نداریم و همچنین توانی برای مبارزه. درنتیجه همین میشود که مرد مشکینشهر پس از کُشتن همسرش خودش را هم به زیر تریلی میفرستد.
این کارشناس شخصیتهای افسرده در کنار شخصیتهای دوقطبی و شخصیتهایی که تکانههای اضطرابی دارند سه تیپ شخصیتی نامید که میتوانند رفتارهایی پرخطر انجام دهند.
آموزشِ رفتار
مهدی مسلمیفر آموزش را مهمترین راه برای کاهش این تیپهای شخصیتی و همچنین رفتارهای غیرعقلانی دانسته و اظهار کرد: برای کاهش رفتارهای خشونتآمیز در جامعه و رساندن افراد به سلامت روان نیاز به آموزش و همچنین پیشگیری هست.
وی با ذکر مثالی ادامه داد: اگر زمانی فردی در خیابان در حین رانندگی به شما ناسزا گفت یا پیچید جلویتان، اقتضای عقل میگوید از مقابله به مثل با او پرهیز کنی. این اقتضای عقل از آموزش سر بر میآورد.
وی در ادامه به مبحث توسعه نیز اشاره کرده و در اینباره نیز توضیح داد: همچنین توسعهنیافتگی یکی از دلایل دیگر اعمال خشونت است؛ چراکه توسعهیافتگی تنها محدود به اقتصاد نمیشود بلکه آن را در هر سطح اعم از خانواده، فرهنگ، سینما، فوتبال و ... هم میبینیم.
این هیپنوتراپ به درحال گذار بودن جامعه ایرانی پرداخته و گفت: جامعه ایران در حال گذار است و در چنین جامعهای دور از انتظار نیست که خشونت شکل بگیرد؛ عدم ارتباط صحیح افراد با یکدیگر یکی از ویژگیهای دوران گذار در جامعه ایرانی است.
مهدی مسلمیفر در نهایت و در نتیجهگیری معتقد است که این آموزش مهارتهای ارتباطی است که میتواند به کاهش خشونت در روابط میان افراد در ایران کمک کند.