تاریخستیزی
11 اسفند - 96
تهران- ایرنا- در خاورمیانه تفکری حاکم
است که دشمنی با تاریخ یکی از برجستهترین مشخصات آن است و بهکرات، تخریب آثار
تاریخی را دنبال کردهاند. این سکه تاریخستیزی روی دیگری هم دارد؛ تجددگرایی بیدروپیکر.
این اندیشه در ایران دوران پهلوی هم سابقه دارد.
روزنامه شرق در سرمقاله ای به قلم احمد
مسجدجامعی عضو شورای شهر تهران آورده است: یکی از القابی که هفتهنامه مشهور
«توفیق»به برخی از سردمداران رژیم گذشته میداد، «کلنگی»بود؛ یعنی تفکری که اساس
کارش بر خودنمایی حاصل از تخریب است. پیوند این دو نگاه را در بعضی از دورههای
مدیریتی پس از انقلاب میبینیم. در همین شهر تهران سرمایهگذاری هنگفتی برای
مظاهری از همین تجدد تخیلی مانند منوریل انجام شد که هیچ نیازی به آن نبود.
برخی از آنها چندان دور از علم بود که به کل –با وجود سرمایهگذاری سنگینی که شده بود- جمع شد. این نگاه با پایانیافتن دوره مدیریت سیاسی سابق به انتها نرسید و در بخشهایی از کشور، این تاریخستیزی و ذوقزدگی در برابر تجدد و بیاعتنایی به هویت تاریخی ادامه دارد. در یکی از تهرانگردیهای منطقه ری به بیبیزبیده رفته بودم که در آنجا گنبد و بارگاه تاریخی آن را به کلی دگرگون کرده و به جای آن گنبد و گلدستههای حلبی زردرنگ کار کرده بودند که چشم را میآزرد.
همانجا خانوادهای به ظاهر از نزدیکان ماشأاللهخان عکاسباشی را دیدم و قبر این عکاس مشهور تهران را نشانم دادند که به وضع فجیعی تخریب شده بود.قبر جوانمرد قصاب هم بینصیب نمانده بود.این فقط مربوط به جوانمرد قصاب نیست. هرکدام از این امامزادهها و بقعهها و حتی برخی گورها به معنایی منحصربهفرد بودهاند.
معماری و شعر و هنرهای خاص خودشان را داشتهاند و همچون گالریهای جداگانه و گوناگون رنگووارنگ بودهاند. اما آنچه اینان نوسازی مینامند تحمیل یک مجموعه از کلیشههاست که در همهجا تکرار میشود. درباره سنگ قبرها هم همینطور است. ساماندهی شهری و نوسازی و عمران فضاهای اینچنین، آداب و قواعدی دارد و چنین نیست که مدیریتهای جزیرهای یا شخص و دستگاهی رأسا برای آن تصمیم بگیرد و خودمختار عمل کند که اگر چنین کند عنوان سامانزدایی شایستهتر است. اینها که موارد تاریخی است، در بهشتزهرا که چندان تاریخی هم ندارد، در حوزه مطالعات اجتماعی از این سنگقبرها، رسالهها و مقالات مختلف نوشته شده و میشود که در آن مثلا از نام و نوشته (اعم از خط و عبارتپردازی و شعر) و تصاویر زن و مرد و تاریخ فوت و امثالهم نتایج اجتماعی بسیاری گرفتهاند.
چندی پیش یک پژوهشگر آلمانی از مجموعه قبرهای کنار مقبره خواجه بهاءالدین نقشبند در بخارا کتاب و آلبومی انتشار داد و بر اساس آن تحلیلهایی از سلسلههای حاکم بر آسیای مرکزی و رواج زبان فارسی گزارشهای بسیار جالبی ارائه کرده است. در همین ایران خودمان مرحوم دکتر منوچهر ستوده بخشی از آثار ماندگار خود را به ثبت و ضبط عبارات منقوش بر سنگ قبرها اختصاص داده بود. اخیرا امامزاده عبدالله که روزگاری یکی از مهمترین زیارتگاهها و تفریحگاههای مردم و یکی از چند قبرستان تاریخی تهران است و بسیاری از مشاهیر و مفاخر از گروههای مختلف اجتماعی مانند خاندانهای مفخم، سالار معتضد، ماهرالنقش، نصر یا دانشجویان پیشرو در حادثه ١٦ آذر سال ١٣٣٢ و بنیانگذار مکتب قهوهخانه، حسین قوللر آغاسی و پایهگذار دانشنامه کودکونوجوان، توران میرهادی و بنیانگذار انجمن خوشنویسی ایران و سیدجعفر شهیدی، رئیس مرکز لغتنامه دهخدا، در آن آرمیدهاند و نمونههایی از سنگقبرها و بناها و کاشیکاریها و... در آن وجود دارد، در معرض -به اصطلاح- «ساماندهی» از نوعی است که گفتیم پیش از این هم در امامزاده صالح و ابنبابویه و قیطریه و... مشابه چنین کارهای تاریخستیزانهای شده بود.
نوه استاد فقید دکتر جعفر شهیدی نامه مفصلی به من نوشته که حاوی نکات قابلتوجهی است. لازم است بخشهایی از این نامه را، با وجود تفصیل در اینجا بیاورم تا موضوع روشنتر شود. در بخشی از این نامه که عنوان «حکایت یک بازداشت حدودا دو ساعته» به خود گرفته است، میخوانیم:
«درخصوص عملیات بهسازی، نگارنده این سطور که به مناسبت مدفونبودن برخی بستگان در امامزاده عبدالله و هم برای پیگیری تحقیق چندساله پیرامون مشاهیر مدفون درگورستان ابنبابویه به شهرری آمدوشد دارم روز پنجشنبه، 26 بهمن1396، برای مشاهده دقیقتر عازم منطقه شدم. در آنجا مشاهده شد که از ورودی امامزاده تا نزدیک بقعه کانالی کنده شده و دو کارگر داخل کانال مشغول به کار بودند.
یکی در دیواره کانال سوراخی کنده و استخوانهایی را که حین حفاری مییافت، در آنجا میداد و دیگری کیسه زباله سیاه بزرگی را در دست داشت و استخوانها را درون آن میریخت. با مشاهده این صحنه و از شدت تپش قلب از کانال دور شدم و به جایی تکیه دادم و دوباره نزدیک کانال رفتم. کارگر داخل کانال با همه احتیاطی که در جمعآوری استخوانها داشت، اما قطعهای از مهره ستون فقرات را همراه خاکها بیرون ریخته بود که به دست او دادم تا کنار بقیه استخوانهای شکسته جا دهد. دراینبین از برداشتن عکس و فیلم هم غفلت نداشتم تا اینکه توجه مهندس ناظر بر عملیات جلب شده و در نهایت به دفتر امامزاده هدایت شدم... ماشین پلیس در ورودی امامزاده متوقف شد و بنده مجرم را هم دستبند بر دست به کلانتری واقع در میدان هادی ساعی بردند و پس از حدود دو ساعت قضیه با نوشتن تعهدنامهای ختم به خیر! شد و به منزل بازگشتم. البته برخورد آقایان پلیس وکلانتری با احترام بود و حتی مأموری که دستبند به دست من زد از اظهار ناراحتی نسبت به نبش قبور خودداری نکرد. یکی از مأموران ارشد کلانتری هم که مسئول رسیدگی بود و درآغاز چنین میپنداشت که قبور امامزاده حداکثر 40 سالهاند، پس از توضیحات بنده قدری کنجکاو شد و حتی ابراز علاقه کرد که از ارزش میراثی گورستانهای امامزاده عبدالله و ابنبابویه بیشتر آگاه شود و بنا شد بعدا خدمتشان برسیم.
در اواسط دهه 1370، شهرداری تهران پس از جلوگیری از تدفین در گورستانهای ابنبابویه و امامزاده عبدالله به عنوان رعایت بهداشت و حفظ آرامش اهالی محل، در گام نخست تمامی آرامگاههای خانوادگی در ابنبابویه را (حدود280مقبره) به جز تعدادی انگشتشمار منهدم کرد و بنا بود این کار در امامزاده عبدالله نیز صورت گیرد که گویا با ایستادگی صاحبان آرامگاهها کار متوقف شد». آنچه نوه مرحوم استاد شهیدی نوشتهاند امری نگرانکننده است. به هر تقدیر در چشم مدیران این پروژهها، کریستالهای خوشآبورنگ «مال»ها که قارچگونه در همهجای شهر میرویند از آجرها و کاشیهای موزهها مفیدتر و ارزشمندترند. احتمالا در پس همه این اتفاقات همان نگاه پولپرستانه حاکم است که از تجارت قبر هم چشمپوشی نمیکند.
*منبع:روزنامه شرق،1396،12،10
برخی از آنها چندان دور از علم بود که به کل –با وجود سرمایهگذاری سنگینی که شده بود- جمع شد. این نگاه با پایانیافتن دوره مدیریت سیاسی سابق به انتها نرسید و در بخشهایی از کشور، این تاریخستیزی و ذوقزدگی در برابر تجدد و بیاعتنایی به هویت تاریخی ادامه دارد. در یکی از تهرانگردیهای منطقه ری به بیبیزبیده رفته بودم که در آنجا گنبد و بارگاه تاریخی آن را به کلی دگرگون کرده و به جای آن گنبد و گلدستههای حلبی زردرنگ کار کرده بودند که چشم را میآزرد.
همانجا خانوادهای به ظاهر از نزدیکان ماشأاللهخان عکاسباشی را دیدم و قبر این عکاس مشهور تهران را نشانم دادند که به وضع فجیعی تخریب شده بود.قبر جوانمرد قصاب هم بینصیب نمانده بود.این فقط مربوط به جوانمرد قصاب نیست. هرکدام از این امامزادهها و بقعهها و حتی برخی گورها به معنایی منحصربهفرد بودهاند.
معماری و شعر و هنرهای خاص خودشان را داشتهاند و همچون گالریهای جداگانه و گوناگون رنگووارنگ بودهاند. اما آنچه اینان نوسازی مینامند تحمیل یک مجموعه از کلیشههاست که در همهجا تکرار میشود. درباره سنگ قبرها هم همینطور است. ساماندهی شهری و نوسازی و عمران فضاهای اینچنین، آداب و قواعدی دارد و چنین نیست که مدیریتهای جزیرهای یا شخص و دستگاهی رأسا برای آن تصمیم بگیرد و خودمختار عمل کند که اگر چنین کند عنوان سامانزدایی شایستهتر است. اینها که موارد تاریخی است، در بهشتزهرا که چندان تاریخی هم ندارد، در حوزه مطالعات اجتماعی از این سنگقبرها، رسالهها و مقالات مختلف نوشته شده و میشود که در آن مثلا از نام و نوشته (اعم از خط و عبارتپردازی و شعر) و تصاویر زن و مرد و تاریخ فوت و امثالهم نتایج اجتماعی بسیاری گرفتهاند.
چندی پیش یک پژوهشگر آلمانی از مجموعه قبرهای کنار مقبره خواجه بهاءالدین نقشبند در بخارا کتاب و آلبومی انتشار داد و بر اساس آن تحلیلهایی از سلسلههای حاکم بر آسیای مرکزی و رواج زبان فارسی گزارشهای بسیار جالبی ارائه کرده است. در همین ایران خودمان مرحوم دکتر منوچهر ستوده بخشی از آثار ماندگار خود را به ثبت و ضبط عبارات منقوش بر سنگ قبرها اختصاص داده بود. اخیرا امامزاده عبدالله که روزگاری یکی از مهمترین زیارتگاهها و تفریحگاههای مردم و یکی از چند قبرستان تاریخی تهران است و بسیاری از مشاهیر و مفاخر از گروههای مختلف اجتماعی مانند خاندانهای مفخم، سالار معتضد، ماهرالنقش، نصر یا دانشجویان پیشرو در حادثه ١٦ آذر سال ١٣٣٢ و بنیانگذار مکتب قهوهخانه، حسین قوللر آغاسی و پایهگذار دانشنامه کودکونوجوان، توران میرهادی و بنیانگذار انجمن خوشنویسی ایران و سیدجعفر شهیدی، رئیس مرکز لغتنامه دهخدا، در آن آرمیدهاند و نمونههایی از سنگقبرها و بناها و کاشیکاریها و... در آن وجود دارد، در معرض -به اصطلاح- «ساماندهی» از نوعی است که گفتیم پیش از این هم در امامزاده صالح و ابنبابویه و قیطریه و... مشابه چنین کارهای تاریخستیزانهای شده بود.
نوه استاد فقید دکتر جعفر شهیدی نامه مفصلی به من نوشته که حاوی نکات قابلتوجهی است. لازم است بخشهایی از این نامه را، با وجود تفصیل در اینجا بیاورم تا موضوع روشنتر شود. در بخشی از این نامه که عنوان «حکایت یک بازداشت حدودا دو ساعته» به خود گرفته است، میخوانیم:
«درخصوص عملیات بهسازی، نگارنده این سطور که به مناسبت مدفونبودن برخی بستگان در امامزاده عبدالله و هم برای پیگیری تحقیق چندساله پیرامون مشاهیر مدفون درگورستان ابنبابویه به شهرری آمدوشد دارم روز پنجشنبه، 26 بهمن1396، برای مشاهده دقیقتر عازم منطقه شدم. در آنجا مشاهده شد که از ورودی امامزاده تا نزدیک بقعه کانالی کنده شده و دو کارگر داخل کانال مشغول به کار بودند.
یکی در دیواره کانال سوراخی کنده و استخوانهایی را که حین حفاری مییافت، در آنجا میداد و دیگری کیسه زباله سیاه بزرگی را در دست داشت و استخوانها را درون آن میریخت. با مشاهده این صحنه و از شدت تپش قلب از کانال دور شدم و به جایی تکیه دادم و دوباره نزدیک کانال رفتم. کارگر داخل کانال با همه احتیاطی که در جمعآوری استخوانها داشت، اما قطعهای از مهره ستون فقرات را همراه خاکها بیرون ریخته بود که به دست او دادم تا کنار بقیه استخوانهای شکسته جا دهد. دراینبین از برداشتن عکس و فیلم هم غفلت نداشتم تا اینکه توجه مهندس ناظر بر عملیات جلب شده و در نهایت به دفتر امامزاده هدایت شدم... ماشین پلیس در ورودی امامزاده متوقف شد و بنده مجرم را هم دستبند بر دست به کلانتری واقع در میدان هادی ساعی بردند و پس از حدود دو ساعت قضیه با نوشتن تعهدنامهای ختم به خیر! شد و به منزل بازگشتم. البته برخورد آقایان پلیس وکلانتری با احترام بود و حتی مأموری که دستبند به دست من زد از اظهار ناراحتی نسبت به نبش قبور خودداری نکرد. یکی از مأموران ارشد کلانتری هم که مسئول رسیدگی بود و درآغاز چنین میپنداشت که قبور امامزاده حداکثر 40 سالهاند، پس از توضیحات بنده قدری کنجکاو شد و حتی ابراز علاقه کرد که از ارزش میراثی گورستانهای امامزاده عبدالله و ابنبابویه بیشتر آگاه شود و بنا شد بعدا خدمتشان برسیم.
در اواسط دهه 1370، شهرداری تهران پس از جلوگیری از تدفین در گورستانهای ابنبابویه و امامزاده عبدالله به عنوان رعایت بهداشت و حفظ آرامش اهالی محل، در گام نخست تمامی آرامگاههای خانوادگی در ابنبابویه را (حدود280مقبره) به جز تعدادی انگشتشمار منهدم کرد و بنا بود این کار در امامزاده عبدالله نیز صورت گیرد که گویا با ایستادگی صاحبان آرامگاهها کار متوقف شد». آنچه نوه مرحوم استاد شهیدی نوشتهاند امری نگرانکننده است. به هر تقدیر در چشم مدیران این پروژهها، کریستالهای خوشآبورنگ «مال»ها که قارچگونه در همهجای شهر میرویند از آجرها و کاشیهای موزهها مفیدتر و ارزشمندترند. احتمالا در پس همه این اتفاقات همان نگاه پولپرستانه حاکم است که از تجارت قبر هم چشمپوشی نمیکند.
*منبع:روزنامه شرق،1396،12،10