رفاقت يعني اين...14 آذر-92
این
داستان ارزشی که حکایت تا به جان دفاع از ر فاقت دارد بیشتر به اعتصاب غذا کنندگان زندان لیبرتی و
همرزم وهم سنگران شان در کشورهای دیگر شباهت دارد و هر گز با یک دریا سیریج به عوامل رژیم ضد بشری
بربرمنش حاکمان برایران نمی چسبد که در روزی نامه ی جمهوری اسلامی
بازتاب داده شده است که مدیر مسئولش مشاور رفسنجانی دارد و رابطه ی خوبی هم با
رهبر وبیت رهبری دارد .
دوست ديرينهاش در وسط ميدان جنگ افتاده، ميتوانست بيزاري و نفرتي
كه از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته، حس كند.سنگر آنها توسط نيروهاي بيوقفه دشمن
محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت كه آيا امكان دارد بتواند برود و خودش را به
منطقه مابين سنگرهاي خود و دشمن برساند و دوستش را كه آنجا افتاده بود بياورد؟
ستوان جواب داد: ميتواني بروي اما من فكر نميكنم كه ارزشش را داشته باشد، دوست
تو احتمالا مرده و تو فقط زندگي خودت را به خطر مياندازي.
حرفهاي ستوان را شنيد، اما سرباز تصميم گرفت برود و به طرز معجزه
آسايي خودش را به دوستش رساند، او را روي شانههاي خود گذاشت و به سنگر خودشان
برگرداند، تركشهايي هم به چند جاي بدنش اصابت كرد.
وقتي كه دو مرد با هم بر روي سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمي را
نگاه كرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و
زخمي است.
سرباز گفت: ولي ارزشش را داشت، ستوان پرسيد منظورت چيست؟ او كه مرده،
سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما اين كار ارزشش را داشت، زيرا وقتي من به او رسيدم
او هنوز زنده بود و به من گفت: ميدانستم كه ميآيي....
مي داني؟! هميشه نتيجه مهم نيست. كاري كه تو از سر عشق وظيفه انجام
ميدهي مهم است. مهم آن كسي است يا آن چيزي است كه تو بايد به خاطرش كاري انجام
دهي. پيروزي يعني همين