يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "حلب، موصل و غربِ پسا داعش "

اوین نا مه ی کیهان  4 شنبه 8 دیماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "حلب، موصل و غربِ پسا داعش "
آزادي «حلب» آنقدر مهم هست که بتوان گفت، با رسيدن به اين مهم، طومار «داعش»، «تکفير» و «توهمِ خلافت»، هر سه يکجا در سوريه در هم پيچيده شد. نگاهي به تحولات ميداني و سياسي مرتبط با اين عرصه پس از آزادسازي حلب نشان مي دهد، پيروزي در حلب فقط پيروزي در يک ميدان بزرگ جنگ نبود. اينکه بشار اسد مي گويد، تاريخ سوريه را بايد به قبل و بعد از آزادسازي حلب تقسيم کرد هم، حرف زياد بيراهي نيست. بعد از آزادي حلب، مذاکرات بسيار مهم و سرنوشت سازي بين فاتحان جنگ از يک طرف و برخي بازندگان اين ميدان از طرف ديگر، در جريان است. برخي ديگر از بازندگان اين جنگ نيز به نوشته اسپوتنيک، تقاضاي پيوستن به اين مذاکرات را دارند که تا اين لحظه با تقاضاي آنها موافقت نشده است. تقاضا براي شرکت داده شدن در مذاکرات از سوي کشورهايي که شعارشان«اسد بايد برود» - Assad Must Go - بود، يکي از پيامدهاي مهم آزادسازي حلب است. 
    
مذاکرات ايران و روسيه با ترکيه در مسکو و ادامه اين مذاکرات در قزاقستان آن هم در غياب آمريکا پيام محکمي مخابره مي کند. آمريکا شايد براي نخستين بار در چند دهه گذشته، هيچ نقشي-تاکيد مي شود-هيچ نقشي در مهمترين نشست منطقه درباره مهمترين تحول منطقه ندارد.
    پيش از آزادسازي حلب، آمريکا به کمک ابزارهاي خود يعني سازمان ملل، رسانه ها و متحدينش، تلاش مي کرد با مذاکره، جنگ بين تروريست هاي آدم خوار و دولت بشار اسد را حل کند! بدين ترتيب که تروريست ها را به خوب و بد تقسيم و از گروه هايي که هنوز مثل داعش رسوا نشده بودند، علنا حمايت مي کرد. اصرار به حل سياسي بحران نيز همزمان با پيروزي هاي ارتش سوريه و مقاومت، بيشتر و بيشتر مي شد! مقاومت اما، فريب نخورد و نتيجه شيرين مقاومت را چشيد. آمريکا امروز نقشي در تحولات سوريه ندارد و از معادلات اين کشور-حداقل فعلا-حذف شده است.
    
برخلاف حلب، موصل اما، به رغم شروع طوفاني عمليات و پيشرفت هاي خيره کننده جبهه مقاومت، هنوز آزاد نشده است. آغاز عمليات آزادسازي حلب با عمليات آزادسازي موصل، تقريبا همزمان بود. اهميت اين دو عمليات نيز به دليل پيامدهاي مشابه و مهم آنها براي منطقه و جهان تقريبا يکسان است. حلب آزاد و روياي تکفيري ها در سوريه نقش بر آب شد. در اين کشور حملات کور و پراکنده اي در جريان است و تروريست ها نيز اميد چنداني به بازگشت دوران طلايي نخست خود ندارند. خبرهايي هم که از سوريه مخابره مي شود، بيش از اينکه راجع به نبردها در ميدان جنگ باشد، درباره چگونگي بازسازي حلب و کشف جنايات قديمي تروريست ها و ... است. اما موصل... چرا اين شهر هنوز آزاد نشده است؟
    
در عمليات آزادسازي حلب، آمريکا در جبهه دشمن و تروريست ها بود و همانطور که اشاره شد از هيچ کمکي به تروريست هاي تکفيري دريغ نکرد. بنابر اعلام برخي رسانه ها و سياسيون، کمک هاي مالي و تسليحاتي غرب و ارتجاع عرب به تروريست ها در حلب آنقدر زياد بود که تعجب را بر مي انگيخت. آمريکا و متحدانش تا آخرين لحظات از تروريست هاي حلب حمايت کردند اما حريف «مقاومت» نشدند.
    
آمريکا در عمليات موصل نيز حضور دارد اما در جبهه مقاومت! نکته دقيقا در همينجاست. راز پيروزي مقاومت در حلب اين است که آمريکايي ها نتوانستند خود را در جبهه مقاومت جا زده و در عمليات بازپس گيري حلب سنگ اندازي کنند. اما در عراق توانستند. امروز آمريکايي ها مي گويند، با تشکيل ائتلاف ضد داعش، در کنار ارتش عراق با تروريست هاي تکفيري در موصل مي جنگند! به گفته برخي منابع نظامي ارتش و بسيج عراق، آمريکا با سنگ اندازي در عمليات موصل، مانع از پيشروي ارتش و مقاومت مي شود. اظهارات فرمانده ائتلاف آمريکايي به اصطلاح ضد داعش مبني بر اينکه، آزادي موصل تا 2 سال آينده تحقق نمي يابد نيز، پيام تهديدي است براي مقاومت که حداقل خسارت آن، تضعيف روحيه جبهه عراق است. عمليات موصل هيچ چيز کم ندارد. ارتش، حشدالشعبي، انگيزه، تجهيزات جنگي و اتحاد و همدلي در اين ميدان هست اما تا وقتي پايگاه نظامي القياره و آمريکايي ها در جبهه عراق حضور دارند، اين عمليات به کندي پيش خواهد رفت. آمريکايي ها اگر مثل حلب، علنا به جبهه تکفيري ها بروند، طي يکي دو ماه آينده، شاهد دومين پيروزي سرنوشت ساز و بزرگ مقاومت در منطقه و درهم پيچيده شدن طومار تروريست هاي تکفيري در منطقه خواهيم بود.
    
اما دير يا زود، آمريکا چه بخواهد و چه نخواهد اين غائله تمام خواهد شد و تروريست هاي تکفيري نيز يا به هلاکت رسيده يا به کشورهاي خودشان باز خواهند گشت؛ چرا که اصولاداعش و تروريست هاي تکفيري براي ماندن و تشکيل خلافت ساخته نشده بودند. تغيير مرزهاي جغرافيايي منطقه (تکرار طرح سايکس پيکو و از سرگيري طرح شکست خورده خاورميانه بزرگ) و تشکيل کشورهاي ضعيف و وابسته اي که نتوانند خطري براي اسرائيل داشته باشند، هدف اصلي راه اندازي پروژه داعش بود که به لطف مقاومت، ايران و سردار سليماني ها شکست خورد. ميليون ها نفر در سراسر جهان از تروريست هاي تکفيري زخم خورده اند و هيچ انساني قادر به تحمل چنين موجودات وحشي و نفرت انگيزي نيست. در چنين فضايي نگاه اين مردم به کساني که بتوانند شاخ داعش را بشکنند، چگونه خواهد بود؟ نگاه آنها به کساني که داعش را تغذيه فکري و نظامي کردند چطور؟!
    «
رابرت فيسک»، روزنامه نگار نام آشناي انگليسي چندي پيش در روزنامه اينديپندنت نوشت که بازيگران اصلي منطقه از اين پس فاتحان جنگ با داعش و النصره و ... يعني «تشيع، ايران و روسيه» خواهند بود. «رابرت» درست مي گويد. در اين چند سال گذشته که از زمان ظهور پديده ناميمون داعش مي گذرد، پديده هاي مبارک ديگري هم ظهور کرده اند که از اين پس تحولات منطقه را آنها رقم خواهند زد. بسيج مردمي امروز فقط در عراق و سوريه نيست؛ اعضاي تشکيل دهنده بسيج هم فقط شيعيان نيستند. امروز يک بسيج ميليوني جهاني متشکل از شيعه، سني، مسيحي، ايزدي و... تشکيل شده است که اگر در اعتقادات ديني شان اختلافات علمي دارند، در دشمني با وهابيت سعودي و يهوديت صهيونيسم و آمريکا هيچ اختلاف نظري ندارند. 
    
غرب اما در مقابل، با ملغمه اي از بحران هاي پيچ در پيچ مواجه شده که آنها هم از دل داعش زاييده شده اند. هجوم پناهجويان و جنگ زدگان، بازگشت تروريست هاي چشم آبي، حملات بي امان تروريستي، تقويت جريان هاي تندرو و نژاد پرست، خطر فروپاشي (اتحاديه اروپا)، تجزيه طلبي و به طور کلي «نا امني و هرج و مرج» در کشورهايي که سال هاست با بحران اقتصادي دست به گريبان هستند، گوشه هايي کوچک از بحران هاي بزرگ غربِ پس از داعش هستند...عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. نويسنده: جعفر بلوري