اوین نامه ی کیهان 5 شنبه 3 اسفند ماه سال 1396
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "مي خواهند سليماني برگردد "
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "مي خواهند سليماني برگردد "
اکنون که موج سناریوسازی وتهاجم به دراویش معترض شروع
شده است همکار وهم قلم سربازجو شریعت نداری هم در این مورد قلم فرسایی کرده است .
ابتدا پس از اشاره به مواضع نخست وزیر اسراییل و ترامپ علیه
رژیم ولایت فقیه که شروع کرده به پادشاه عربستان رسیده ودر
نهایت اینان را وصل به دراویش کرده است . البته آنقدر مدعی ارائه
تحلیل مستند کرده است که تداعی کننده جمله طنز خمینی شیاد است که گفته بود لاکن
مینی بوس ازاتوبوس بزرگ تر است . برای اینکه بااین الگو قلم زن اوین
نامه ی کیهان بدون توجه به 360 بازداشتی های دراویش مدعی شده 200 نفر
دراویش متهم به منحرف شده درکوچه ای از خیابان تجمع کردند . اگر تجمع
200 دراویش درکوچه خیابان بوده است .چرا کشته شدگان با اتوبوس به دراویش توی خیابان
نسبت داده شده است و فرمانده ناجا هم برای راننده اتوبوس تقاضای حکم اعدام
کرده است . بهرحال یادداشت نویس وارونه گوی ضدآمریکایی چنین لغزخوانی
سربازجوشریعت نداری گوته کرده است :
تجمع دراویش منحرف در کوچهای از این خیابان در یک
شهر حدود 8 میلیون نفری به 200 نفر نمیرسید. کما اینکه تجمعات هفته اول دی تهران
و چند شهرستان نیز هر کدام جدا جدا در همین حدود بوده و این در حالی است که حتی
اگر قرار بود ناراضیان اقتصادی در ایران برای توجه دادن به مطالبات خود به خیابان
بیایند، خیلی بیش از این عدد میشوند ولی وقتی کار به «اعتراض سیاسی» میرسد، عدد
کسانی که به خیابان میآیند و جرأت میکنند چیزی را بر زبان جاری کنند که با
اعتقادات و باورهای میلیونها ایرانی تعارض دارد، عدد آنان بسیار کوچک میشود.
آمریکاییها و دنبال کنندگان خارجی و داخلی «خط
آمریکا» بخوبی میدانند که این نظام با این تجمعات آسیب نمیبیند چه اینکه چنین
تجمعاتی هیچ نظامی را در معرض آسیب قرار نمیدهد.
آنان اما به «زنجیر شدن» اقدامات کوچک و توالی
رخدادهای ریز دل بستهاند. چرا؟ به نظر میآید دستهای مرموز خارجی و داخلی به این
موارد تمرکز دارند:
البته این مدعی نگفته است چگونه رژیم مدعی قدرت منطقه
و امن ترین کشور جهان نه وحشت از تجمعات 200 نفری درشهرهای کشور کشور در دی ماه و
اسفند تهران داشت که همراه با فریاد مرگ بردیکتاتور وخامنه ای بود که از
شدت وحشت و اطلاع رسانی این تعداد معترض 200 نفره فضای مجازی را فیلتر
کرد و بازداشت شدگان را با اتهام معتاد و جاسوس بیگانه و خودکشی بزدلانه زیر
شکنجه در زندان ها کشت و فضای پلیسی – امنیتی درجامعه تحمیل کرذه است؟
بازهم ادعای آماری مضحک تر دیگری هم کرده است . چون
درشرایطی که یکی از مهره های رژیم به4-5 حامی آمریکا در ایران کرده است . 4 میلیون
پیرو دراویش وجوددارذ حال اقلیت های قومی ناراضی ومخالف جای خوددارد ولی
ادعای 90% حمایتی مردم ایران ازرژیم ولایت فقیه شده است.
وقتي مي خواهيم از «ايران امروز» سخن بگوئيم، طبيعي ترين تصوير اين است که «ايران هم اينک در نقطه اي ايستاده که دستکم هزار سال در چنين نقطه اي نبوده است.» اما نه اينکه جايگاه برجسته ايران در منطقه، دستاورد يک سلسله اقدامات نظامي عليه کشورهايي بوده و در پي فرو پاشيدن کشورها، دولت ها و ملت هايي پديد آمده است. بلکه محصول «کمک برادرانه» به کشورها، دولت ها و ملت هاي منطقه بوده است و صد البته پيش از آن هم «پيام انقلاب اسلامي» اقتدار بخش ملت ها و کشورهاي منطقه بوده است. در اين بين دشمن ترين دشمنان انقلاب اسلامي به اين موضوع اعتراف مي کنند اما با ادبيات خودشان. مثلاً بنيامين نتانياهو چند روز پيش و در جريان سخنراني در اجلاس امنيتي «مونيخ» گفت اينک ايران به مثابه «ببري مهاجم» بر منطقه سيطره يافته است و دونالد ترامپ در همان نطقي که ملت ايران را تروريست خواند، مي گويد ايران برخاسته و با تکيه بر سابقه تمدني اش در حال گسترش خطرناک در منطقه است. همين دو تعبير از آنان کافي است تا ببينيم غرب ايران را چگونه مي بيند و نسبت به حال و آينده آن چه احساسي دارد. در اين بين محمد بن سلمان وليعهد سعودي حدود چهار ماه پيش در يک گفت وگوي تلويزيوني گفت اسلام ايراني بر منطقه سيطره پيدا کرده و سياست هاي مهارگرانه پادشاهان سعودي از خالد تا عبداله اشتباه بوده و به نتيجه نرسيده و بايد تغيير کند. پس تصوير انقلاب اسلامي و ايران در نزد دشمنان و نيز رقباي منطقه اي ايران نيز کاملاً مشخص است و با احساس آمريکايي و صهيونيستي هيچ تفاوتي ندارد.
خب سوال اين است که آمريکا، اروپا، رژيم صهيونيستي، دولت سعودي و بطور کلي غرب بايد چکار کند؟ آيا اين توقع منطقي است که در برابر آنچه نتانياهو آن را «ببر مهاجم» و ترامپ آن را «گسترشي خطرناک» و بن سلمان آن را «اسلامي سيطر» خواندند، سکوت کنند و دست به هيچ کاري نزنند، مسلماً نه منطقي نيست. خب چه راه حل هايي پيش روي آنان براي مواجه شدن با آنچه آن را خطر روزافزون مي خوانند، وجود دارد. بله راه هاي زيادي در عرصه هاي مختلف وجود دارند ولي طبعاً در اينجا منظور راه هايي است که ضريب تحقق آن بالا تلقي گردد.
آمريکا و بقيه چه به انفراد و چه به اجتماع قادر نيستند با حمله نظامي، ايران را از صحنه خارج نمايند چون ايران از نظر نظامي قدرتمند است و مي تواند به گونه اي از خود در برابر تهاجم دفاع کند که حمله به ايران براي مهاجم صرف نداشته باشد. يک راه ديگر اقدامات اقتصادي است که حسب تجربه، به خودي خود منتهي به خارج شدن ايران از صحنه نمي شود و ضمناً در پي تحولات سال هاي اخير در عرصه بين الملل امکان ابقاء بين المللي فشارهاي اقتصادي بر ايران وجود ندارد، اقدامات محدود کننده آمريکايي عليه اقتصاد ايران نيز در حدي نخواهد بود که ايران را به عقب برگرداند. کار روي يک جناح خاص در ايران نيز اگرچه مغتنم است اما مردمي که در ايران پاي کار نظام سياسي ايستاده اند، آنقدر زيادند که هيچ جناحي قادر نخواهد بود، آنگونه که آمريکا و... مي خواهند «ايران» را از صحنه خارج نمايند البته آمريکا، اروپا، رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي ترکيبي از همه اين ها را به کار مي گيرند و در آن درنگ نمي کنند اما اگر ما براي دشمن خود مقداري عقل قايل باشيم مي گوئيم به نتيجه اين سياست ها خوشبين نيست.
با نگاهي به قضاياي يکي- دو سال اخير و بخصوص قضايايي که در اين دو ماهه شاهد بوده ايم و نيز آنچه طي ماه هاي آينده قابل پيش بنيي مي دانيم مي توانيم بگوئيم دشمن به فرمول جديدي در مواجهه با ايران رسيده است: فشارهاي سياسي، اقتصادي و امنيتي را ادامه مي دهيم و خيابان هاي ايران را به کمک مي گيريم تا دنيايي که ايران را قدرتمند مي ديد، «ايران در حال تغيير» را به تماشا بنشيند و به ما براي تشديد فشارها به نظام جمهوري اسلامي بپيوندد. آمريکايي ها وقتي با اين سوال که حاکي از ترديد مي کند- که آيا واقعاً مي شود- مواجه مي گردد، مي گويد بله حتماً ولي واقعيت آن است که آنان نيز به اين باور نرسيده اند.
از اين منظر مي توان به تماشاي اتفاقات ريز و در عين حال پيوسته ماه هاي اخير کشور و از جمله به ماجراي دو روز پيش دراويش خيابان پاسداران تهران نگاه کرد. تجمع دراويش منحرف در کوچه اي از اين خيابان در يک شهر حدود 8 ميليون نفري به 200 نفر نمي رسيد. کما اينکه تجمعات هفته اول دي تهران و چند شهرستان نيز هر کدام جدا جدا در همين حدود بوده و اين در حالي است که حتي اگر قرار بود ناراضيان اقتصادي در ايران براي توجه دادن به مطالبات خود به خيابان بيايند، خيلي بيش از اين عدد مي شوند ولي وقتي کار به «اعتراض سياسي» مي رسد، عدد کساني که به خيابان مي آيند و جرات مي کنند چيزي را بر زبان جاري کنند که با اعتقادات و باورهاي ميليون ها ايراني تعارض دارد، عدد آنان بسيار کوچک مي شود.
آمريکايي ها و دنبال کنندگان خارجي و داخلي «خط آمريکا» بخوبي مي دانند که اين نظام با اين تجمعات آسيب نمي بيند چه اينکه چنين تجمعاتي هيچ نظامي را در معرض آسيب قرار نمي دهد. آنان اما به «زنجير شدن» اقدامات کوچک و توالي رخدادهاي ريز دل بسته اند. چرا؟ به نظر مي آيد دست هاي مرموز خارجي و داخلي به اين موارد تمرکز دارند:
1- ايران را نمي توان با اتفاقات بزرگ خارجي و يا داخلي به شکست کشاند چه اگر اين شدني بود، «اتفاقات بزرگ» پيشين از قبيل جنگ 8 ساله و فتنه 88 بايد به چنين نتيجه اي مي انجاميد اما مي توان زنجيره اي از حوادث را در ايران پديد آورد تا از يک سو نظام جمهوري اسلامي را در داخل سرگرم کند و از سوي ديگر براي مخاطب منطقه اي و بين المللي جلوه و جلالي نداشته باشد. از منظر دشمنان انقلاب اسلامي «يک ايران درگير با داخل» نمي تواند نقش موثري در خارج پيدا کند و اميدي را برانگيزد. همين حدود دو ماه پيش يک مقام سعودي در ديدار با يک مسئول عراقي گفته بود «سليماني بايد به ايران برگردد و ما او را به ايران برمي گردانيم.» از نظر آمريکايي ها يک ماجراي کوچک در مقياس 200 درويش مغرور که نجابت نيروي انتظامي در عدم برخورد فيزيکي را به ناتواني نظام در برخورد قدرتمندانه ارزيابي کرده است، براي يک هفته بحث از اين منظر در فضاي داخلي و خارجي پيرامون ايران کافي است و مي توان مشابه اين حادثه کوچک را بر سر هر مسئله اي و در هر نقطه ديگري پديد آورد بالاخره جمع کردن 200 نفر عنصر ماجراجو در هيچ نقطه اي از ايران کار دشواري نيست آمريکايي ها مي گويند ما کاري مي کنيم که از ايران جز اين اخبار به گوش مردم منطقه و جهان نرسد.
2- حدود شش ماه پيش يک مقام روسيه که با معاون رئيس جمهور آمريکا ملاقات کرده است مي گويد من وقتي وارد اتاق شدم، نقشه ايران روبروي اين مقام آمريکايي ديده مي شد با تعجب پرسيدم شما چه کار به ايران داريد، گفت اين دلمشغولي هر روزه ماست و تا آن را حل نکنيم از پاي نمي نشينيم. در يکي ديگر از ملاقات هايي که يک تاجر صاحب نفوذ ايراني با «مايک پنس» معاون اول رئيس جمهور آمريکا ملاقات داشته و از او درباره ايران پرسيده است. پنس پاسخ داده در حال فعال کردن گسل هاي اجتماعي در ايران هستيم و به زودي به اندازه اي اين گسل ها را بر سر ايران آوار مي کنيم که نتواند از آن خارج شود. البته اگر ما به آنچه به عنوان «گسل اجتماعي» ياد مي شود نظر بيندازيم مي بينيم که در ايران چنين گسل هاي بزرگي که چالش واقعي باشند، وجود ندارند. ايران چالش ديني ندارد چون بيش از 99 درصد پيرو يک دين هستند. چالش مذهبي نيز ندارد چراکه دستکم 85 درصد ايرانيان شيعه هستند ضمن آنکه آن 15 درصد نيز مخالف تشيع به حساب نمي آيند در ايران چالش قوميتي وجود ندارد چراکه ده ها قرن است که قوميت هاي ايراني در مفهوم «ايران» غرق شده اند. در ايران چالش سياسي جدي هم وجود ندارد چراکه نظام جمهوري اسلامي مورد پذيرش بيش از 90 درصد مردم ايران مي باشد. آمريکايي ها دنبال حاشيه ها و فرعياتي هستند که قابليت آن رادارند که به سرعت امنيتي شوند مثل همين بحث فرقه دراويش گنابادي. در اين بين البته دشمن روي خطاي نيروهاي انقلاب نيز حساب ويژه اي باز کرده اند و بر اين اساس معتقدند مي توان يک حادثه کوچک را با ترکيب خطاي طرف مقابل به ماجرايي بزرگ تبديل کرد. آنچه در ماجراي دراويش پيش آمد، نشان داد که اينک نيروهاي انقلاب پخته شده اند و به دام هاي دشمن نمي افتند.
3- دراين ميان دشمن روي «جرات بخشي به مخالفان» حساب باز کرده است و در اين رابطه دو کار مشخص را انجام مي دهند. از يک طرف با پهن کردن «تور حقوق بشر» و زير فشار قرار دادن ايران به معارضين ايراني مي گويد مطمئن باشيد نظام براي اينکه بيش از اين متهم نشود در مواجه با اعتراضات خياباني و حتي آشوب ها مماشات مي کنند. از سوي ديگر دشمن به آن دسته از به قول خودش گسل هاي خاموش پيام مي دهد که «بيايند» ببينيد آنکه آمد به سلامت بازگشت و حداقل اتفاقي که براي او افتاد چند روز زندان بود که آن هم براي او در حکم «چک نقد» خواهد بود. درواقع آمريکايي ها معتقدند اين حلقه هاي کوچک 200 نفره را در يک فرايند يکي - دو ساله مي تواند به حلقه هاي چند هزار نفره منجر شود و به طور واقعي براي نظام دردسر به وجود آورد. از اين رو مي توان گفت اگر براي اين موضوع چاره انديشي نشود، ممکن است در حوادث آينده ما با خشونت بيشتر از سوي «حلقه هاي کوچک آشوب» مواجه شويم.
4- يکي ديگر از رويکردهاي دشمن دوپارچه سازي نظام است. دوپارچه سازي نظام مي تواند دو گونه مدنظر باشد يکي از جنبه حاکميتي و ديگري از جنبه جناح هاي کشور. آمريکايي ها معتقدند از آنجاکه نظام ايران مبتني بر انتخابات است، وقتي پاي شکاف هاي اجتماعي پيش مي آيد و حوادثي نظير شورش حقيرانه دراويش روي مي دهد، بخشي از حاکميت و نيمي از جناح هاي سياسي ايران که با برجسته سازي ميزان تاثير اين حلقه ها نگران آراي آينده خود هستند، عملا يا به سمت توجيه اقدامات آشوب طلبانه اين حلقه ها و يا به سمت انفعال مي روند و عملا نظام در استفاده از بخشي از توانمندي هاي خود براي دفاع از امنيت و اقتدار جمهوري اسلامي محروم مي ماند و آسيب پذير مي گردد. به باور باطل آنان در اين شرايط مردم در دفاع از نظام اسلامي و آنچه بر سر آن مي آيد، دچار ترديد شده و زمينه تضعيف آن فراهم مي شود. از اين منظر واقعا رفتار دولت و بخشي از جناح هاي کشور که به دليل سابقه 88 مورد طمع دشمنان هستند، قابل مطالعه و ارزيابي است. بعضي اظهارات دوپهلو که مکرر شنيده شد مبتني بر اينکه «خشونت محکوم است از هر طرف که باشد» و يا بعضي تاخيرها در موضع گيري ها و بعضي سکوت ها بيش از فتنه انگيزي آنان که جوانان ناجا و بسيجي ها را سر و سينه دريدند و به شهادت رساندند، به کار دشمن مي آيد. نويسنده: سعدالله زارعي