اوين نامه ي
كيهان 4 شنبه 9 اسفنى ماه سال 1396
يادداشت روز اوين نامه ي كيهان "از سپاه پيروز سوال نمي كنند! "
1- «جيمز وولسي»، رئيس اسبق سازمان اطلاعات آمريکا چند روز پيش ميهمان شبکه تلويزيوني فاکس نيوز بود. وقتي خبرنگار از او پرسيد، «آيا واشنگتن در امور داخلي و انتخابات ساير کشورها دخالت مي کند؟» پاسخ شنيد؛ «بله». سپس هردو بلند خنديدند. رئيس سازمان اطلاعات «بيل کلينتون» پس از چند قهقهه بلند ادامه داد، براي مداخله در امور داخلي کشورها دلايل بسيار خوبي دارند. سپس به نمونه هايي از اين مداخلات اشاره کرد و دلايلي هم نام برد مثل مقابله با ديکتاتوري و حمايت از دموکراسي و...! در همان روز خبري هم از چين مخابره شد با اين مضمون: «حزب حاکم چين، با اعمال تغييراتي در قانون اساسي اين کشور با طرح اوليه مادام العمر کردن رياست جمهوري موافقت کرده و اين طرح براي دو دوره به صورت آزمايشي اجرا خواهد شد.» اين يعني آقاي «شي جين پينگ» دست کم تا 10 سال ديگر رئيس جمهور چين باقي مي ماند. او از سال 2013 رئيس حزب حاکم و رئيس جمهور است.
فرداي آن روز خبرنگاري از خانم «سارا هاکبي»، سخنگوي
کاخ سفيد نظرش را در باره اين طرح جنجالي چيني ها پرسيد، «هاکبي» هم گفت که «اين موضوع مسئله داخلي چين است و به ما ربطي ندارد.» و اينکه «بر اين باورم اين تصميم از سوي دولت چين بهترين گزينه براي اين کشور است.»(!) آمريکا چرا اينجا از چين سوال نکرد و اين کشور را به ديکتاتوري متهم نکرد؟
اين واکنش يعني، اگر کشوري مولفه هاي قدرت را داشته باشد، قلدري با مختصات آمريکا هم در برابرش ذليل خواهد بود، حتي اگر ديکتاتورها در آن کشور حکومت کنند. اظهارات هاکبي به اين معني نيست که واشنگتن «نمي خواهد» در امور داخلي چين مداخله کند بلکه به اين معني است که، «نمي تواند» براي آزار رساندن به اين کشور کاري کند و گرنه، لحظه اي در تضعيف يا ضربه زدن به اين قدرت ترديد نمي کرد، آن هم نه به خاطر کمک به دموکراسي يا مقابله با ديکتاتوري، که به خاطر جايگاه برجسته چين و مقابله با به خطر افتادن هژموني اش در دنيا؛ امروز ديکتاتورترين کشورها و مرتجع ترين آنها، متحدين آمريکا هستند. نيستند؟!
براي رسيدن به اين نقطه (نقطه اي که آمريکا جرئت و توان رساندن گزند را نداشته باشد) بر خلاف تئوري بافي هاي جريان هاي واداده داخلي که القاء مي کنند، راه رسيدن به اقتدار، دادن تک تک مولفه هاي قدرت از طريق نزديکي به فلان کشور يا مثلا پيوستن به جريان تجارت آزاد نيست. بلکه بايد ضمن پرورش روحيه خودباوري و دوري از تبليغ روحيه اشرافيگري و تن پروري، همواره بر مولفه هاي قدرت افزود. توان هسته اي يکي از مولفه هاي اصلي قدرت ما بود که به اسم «مانع نزديکي کشور به قدرت هاي بزرگ» کنار گذاشته شد. حالا به دنبال گرفتن توان موشکي با همان اسم هستند؛ اروپا و آمريکا هم اختلافي در اين باره ندارند!
چين پيش از اينکه به اين نقطه از توانمندي برسد، همواره از سوي کشورهاي آلمان، فرانسه و آمريکا از ناحيه دموکراسي و حقوق بشر تحت فشار و تهديد بود. ماجراي دالايي لاما و استفاده از او عليه پکن مثال نزديکي است. امروز که چين قدرتمند شده دالايي لاما کجاست؟! پکن مي گويد برنامه ريزي کرده تا چند سال آينده در صادرات «همه محصولات» رتبه اول را داشته و تبديل به قدرت اول دنيا در حوزه نظامي و اقتصادي شود و اين مسئله شايد، بزرگ ترين کابوس تئوريسين هاي بزرگ آمريکايي است. اما چين چگونه به اين نقطه رسيد؟
2- شبکه «مستند» چندي پيش برنامه اي داشت راجع به کشاورزي در چين. گوينده با يک مقدمه تاريخي اينطور آغاز کرد؛ «کشاورزان چيني به مائو شکايت آوردند که، پرستوها با حمله به محصولاتشان به آنها خسارت زيادي وارد مي کنند. مائو دستور مي دهد، همه پرستوها را از بين ببرند. در مدارس به دانش آموزان از بدي هاي اين پرنده گفته شده و از دانش آموزان مي خواهند هر جا آنها را ديدند بکشند، لانه هايشان را تخريب و تخم هايشان را از بين ببرند. همه جا از مضرات و خطرات اين پرنده گفته مي شد. همه مشغول پرستو کشي مي شوند. هر کس لاشه پرستويي را براي ماموران دولتي مي آورد، جايزه مي گرفت. بعد از مدتي پرستوها به شدت کمياب شدند، تقريبا از بين رفتند. با از بين رفتن اين پرنده ها، تعادل به هم خورد، حشرات زياد شدند و به مزارع هجوم آوردند. خسارت سنگين تري به کشاورزان وارد شد. اين بار کشاورزان به سم و سمپاشي متوسل شدند و به جنگ حشرات رفتند. زنبورها در کنار بسياري از حشرات از بين رفتند. حالا چين زنبور ندارد(در کل کشور يا در برخي مناطق آن؛ ترديد از نگارنده است).
کشاورزان چيني امروز گل ها و شکوفه هاي برخي درختان را مي چينند، گرده ها و پرچم هاي گل را با ظرافت خاصي جدا و فرآوري کرده، پس از بسته بندي به ديگر کشاورزان مي فروشند. روي هر درخت، چند کشاورز را مي بيني که با دقت و حوصله، مشغول گرده افشاني است! کشاورزان چيني کار زنبورها را هم مي کنند! راز موفقيت اين کشور در اين روحيه نهفته است. سخت کوشي، شکست ناپذيري و دوري از اشرافيگري. روحيه برخي مديران کشور ما اين گونه است که مي گويند، جز در پخت آبگوشت بزباش و قرمه سبزي هيچ برتري نداريم!
3- کشورهايي مثل چين، ژاپن و کره جنوبي جايگاه اقتصادي خود را بيش از هر چيزي مديون چنين روحيه اي هستند تا تجارت آزاد يا نزديکي و دوري از فلان کشور. توجه به ظرفيت هاي داخلي، تربيت نيروي انساني متعهد(نه واداده) و سبک زندگي خاص، يک شعار که عملياتي نمي شود نيست، يک واقعيت مهم است که برخي مديران آن را جدي نمي گيرند. پروفسور هاجون چنگ، استاد کره اي اقتصاد دانشگاه کمبريج، مشاور پيشين بانک جهاني و بانک توسعه آسيا و مولف ۱۴ کتاب، در کتاب «نيکوکاران تبهکار» راز پيشرفت کره جنوبي را فاش مي کند. به گفته اين استاد برجسته جهاني، دليل جايگاه اقتصادي امروز کره جنوبي و بسياري از کشورهاي ديگر دقيقا عکس چيزي است که امروز تبليغ مي کنند!
از نگاه پروفسور «هاجون چنگ»، «آنچه کره دهه هاي گذشته انجام داد، اين بود که با استفاده از اشکال مختلف حمايت هاي دولتي و يارانه اي و با انتخاب دولت در مشاوره با بخش خصوصي، صنايع معين جديدي را ايجاد کرد تا زماني که آنقدر «رشد» کنند که بتوانند در برابر رقابت بين المللي دوام آورند. دولت، مالک تمامي بانک ها بود پس مي توانست خون لازم براي ادامه حيات بنگاه هاي اقتصادي (يعني پول و اعتبار) را در رگ هايشان جاري کند. بنگاه هاي دولتي مستقيما بعضي از پروژه هاي بزرگ را در اختيار گرفتند. (مثل شرکت توليد فولاد POSCO) ... اگر بنگاه هاي بخش خصوصي خوب کار مي کردند، چه بهتر؛ ولي اگر در حيطه هاي پراهميت سرمايه گذاري نمي کردند، دولت در ايجاد بنگاه هاي دولتي هيچ ترديدي از خود نشان نمي داد؛ و اگر برخي بنگاه هاي بخش خصوصي دچار سوءمديريت مي شد، دولت اغلب اختيارشان را در دست مي گرفت، بازسازي مي کرد و معمولا ولي نه هميشه، آنها را مي فروخت... دولت روي ارز کمياب کنترل مطلق داشت! (تخلف از کنترل هاي ارزي مي توانست مجازات مرگ را در پي داشته باشد). اين کنترل مطلق دولتي بر منابع ارزي اين اطمينان خاطر را فراهم مي آورد که ارزي که سخت به دست آمده بود در راه واردات ماشين آلات بسيار ضروري و نهاده هاي صنعتي بسيار مهم صرف شود.(نه واردات کود انساني!) دولت کره بر سرمايه گذاري خارجي نيز کنترل شديدي اعمال مي کرد! و مطابق با برنامه توسعه ملي، در حالي که در بعضي بخش ها از سرمايه گذاري خارجي با آغوش باز استقبال مي کرد، در بخش هاي ديگر در را کاملا روي آن مي بست.
به عقيده هاجون چنگ آنچه اين تصور عمومي، اما غلط، را ايجاد کرده که اقتصاد کره بر تجارت خارجي آزاد مبتني است موفقيت کره در امر صادرات بوده است و همان طور که ژاپن و چين نيز نشان داده اند، موفقيت در صادرات نيازمند تجارت خارجي آزاد نيست!
چنگ در نهايت نتيجه مي گيرد که: «مورد کره، موردي استثنايي نيست و عملا تمام کشورهاي توسعه يافته امروز، از جمله بريتانيا و ايالات متحده، يعني کشورهايي که زادگاه بازار آزاد و تجارت خارجي آزاد پنداشته مي شوند، بر اساس سياست هايي ثروتمند شده اند که با اقتصاد نوليبرالي در تضاد است.»
4- چين امروز تقريبا همه اين مولفه ها را دارد يا طي چند سال آينده آن را خواهد داشت. بر مي گرديم به سوال ابتداي اين نوشتار. چرا آمريکا از چين درباره چرايي مادام العمر کردن رياست جمهوري سوال نکرد؟ اسکندر مي گويد، از سپاه پيروز سوال نمي کنند! نويسنده: جعفر بلوري