واکنش
متفاوت یک روزنامهنگار به طرح جدید ترافیک12بهمن-96
«من
خبرنگار اگر خیلی مهمم و کارم برای رسانهام خیلی ارزش دارد و اگر بی من آسمان به
زمین میآید و هیچ خبر و گزارش و تحلیلی منتشر نمیشود، خب دنده صاحبکارم نرم!
برود از هر جا میتواند برایم مجوز طرح ترافیک بخرد و با هزار احترام تقدیمم کند.
چرا خودمان را این قدر ارزان حراج میکنیم ما روزنامهنگارها؟»
به گزارش ایسنا، محمد مهاجری،
سردبیر خبرآنلاین در یادداشتی که در کانال تلگرامیاش بازنشر داده است، نوشت:
«چه کیفی
می کنیم از رانتخواهی، ما روزنامه نگارها!
* هر سال
موقع توزیع مجوز ورود به طرح ترافیک، حق مان را می خواهیم ما روزنامهنگارها!
* بچهمان
را باید ببریم مدرسه؛ همسرمان را برسانیم سر کار؛ کار معطل اداری داریم؛ باید عصر
بروم سر شغل دومم؛ جلسه دارم با رئیس فلان جا؛... اینها توجیههایی است که داشتن
مجوز را "حق" می کند برای ما روزنامهنگارها.
* این همه
توی مملکت رانت میخورند چرا به این یکی گیر می دهی؛ ماشین های میلیاردی را ببین
توی محدوده طرح ترافیک؛ اگر ما مجوز نگیریم میدهند به فلان دستگاه؛ این همه داریم
جان می کنیم برای حقوق ناچیز؛... اینها موجه می کند بهره برداری از مجوز طرح
ترافیک را برای ما روزنامه نگارها.
* وقتی نان
ارمنی می خوریم باید سنگ ارمنی به سینه بزنیم؛ وقتی از اداره و سازمانی امکانی را
می گیریم باید در برابر ناکارآمدی ها وتخلفاتش خفه شویم؛ وقتی از شهرداری مجوز طرح
ترافیک، آن هم به قیمت تقریبا مفت دریافت می کنیم باید لال شویم در برابر املاک
نجومی و برف نروبی. اینها اتفاقاتی است که می افتد برای ما روزنامه نگارها.
* هر روز از
تبعیض می نویسیم؛ از حق خوریها رگ گردنمان متورم می شود؛ از تحویل گرفتنهای بیجا
خشمگین می شویم؛ زیرمیزی ها آزارمان میدهد اما وقتی نوبت خودمان می شود با لبخندی
از کنارش می گذریم ما روزنامه نگارها.
* می دانم
همکاران و همصنفانم از این نوشتهام ناراحت می شوند؛ شاید دندان قروچه هم بکنند؛
زیر لب دریوری هم بگویند.از اینها باکی ندارم. اما اگر اصولگراییم، اگر اصلاح
طلبیم، اگر مستقل و بیطرفیم و اگر وجدان داریم، حیثیت و شرف شغلیمان را با یک
مجوز طرح ترافیک عوض نکنیم ما روزنامه نگارها.
* این
همسایهای که هفتهای سه بار باید همسرش را برای دیالیز تا آن طرف شهر ببرد؛ آن
خانم معلمی که هر روز بچه اش را برای رساندن به خانه مادرشوهر زیر چندتا پتو و
لباس گرم پنهان می کند؛ آن کارمند اداره غله که با بیماری قلبی ناگزیر است دههاکیلومتر
را طی کند و هزاران مانند اینها هم آدمند. و خون شان کمرنگ تر نیست از ما روزنامه
نگارها.
* جامعه هدف
ما اهل قلم که ادعایمان دفاع از حقوق شهروندی آنهاست،توی مترو هستند، سوار اتوبوس
می شوند، با راننده تاکسی سروکله می زنند و اتفاقا خیلی از حرفهاشان را در همین
وسایل نقلیه می زنند. سفره دلشان را همین جاها باز می کنند. خودمان را از نشستن
پای این سفره محروم نکنیم ما روزنامه نگارها.
* من
خبرنگار اگر خیلی مهمم و کارم برای رسانه ام خیلی ارزش دارد و اگر بی من آسمان به
زمین می آید و هیچ خبر و گزارش و تحلیلی منتشر نمی شود، خب دنده صاحبکارم نرم.
برود از هر جا می تواند برایم مجوز طرح ترافیک بخرد و با هزار احترام تقدیمم کند.
چرا خودمان را اینقدر ارزان حراج می کنیم ما روزنامه نگارها.