اوین
نامه ی کیهان 3 شنبه 12 بهمن ماه سال 1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "خميني و خامنه اي؛ معماي قدرت هوشمند"
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "خميني و خامنه اي؛ معماي قدرت هوشمند"
تازه ترين برآوردها و ارزيابي ها درباره موازنه قدرت ميان
جمهوري اسلامي ايران و جبهه آمريکا از کدام واقعيت حکايت مي کند؟
1- آمريکا و متحدانش پس از جنگ جهاني دوم (1945 ميلادي) روي دور قدرت افزايي قرار گرفتند و با وجود توسعه طلبي شوروي و بلوک شرق، توانستند غرب آسيا را زير پنجه خويش بگيرند. آنها ايران را ژاندارم و پاسبان منطقه تحت استعمار خود قرار دادند و غارت را از همين جا شروع کردند. در هيچ محاسبه اي نمي گنجيد شورش عليه سلطه آمريکا از همان نقطه اي آغاز شود که قرار بود ژاندارمري تامين امنيت و منافع غرب در منطقه باشد. نظريه پردازان سياسي و تحليل گران اطلاعاتي غرب همچنان متحيرند چگونه آيت الله خميني(ره) توانست به مردمي تحقير شده، روحيه انقلابي ببخشد و به حرکت درآورد. حتي سران گروهک هاي ضدانقلاب انکار نمي کنند که ملت با وجود همه تابلوها و گروه ها، صرفاً به دعوت امام پاي کار آمدند. سايت ضد انقلابي «گويانيوز» 18 بهمن 1390 نوشت «پس از پيروزي انقلاب، گروهي از سياسيون به کريم سنجابي گله مند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبي، از خميني حمايت کرده بودند؟ سنجابي در پاسخ با پوزخندي جواب مي دهد که ما نه تنها در بهترين شرايط هرگز قادر به کشاندن مردم به خيابان ها آن هم کمتر از 50 نفر نبوديم و هميشه در حسرت راهپيمايي ميليوني بوديم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه اين نفوذ شخصيت و کاريزماي آيت الله خميني بود که ما را هم به دنبال خود مي کشاند... اين، واقعيتي تلخ است».
2- چهار روز قبل از گويانيوز، فرخ نگهدار (رئيس گروهک فدائيان خلق) به سايت اپوزيسيوني ميهن گفته بود «من از وقايع 15 خرداد 42 فهميدم آيت الله خميني نفوذ فوق العاده در کشور دارد و تکيه او بر مردم و توده هاي تهيدست است و اتکايي به منابع خارجي ندارد؛ در مقابل شاه که تکيه گاه مردمي نداشت و قدرت او ناشي از حمايت خارجي بود... سال 1349 در اطراف دهات بين قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر مي کرديم و مي ديدم در خانه روستائيان هم عکس آقاي خميني روي ديوار بود و سخنش اعتبار داشت... من کاملاً عنوان «امام» را براي او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکست ناپذير شاه را شکست. اين ايجاب مي کرد نامي مانند رهبر و پيشوا و امام براي او انتخاب شود... ارزيابي مسعود رجوي نادرست بود. ما نيروي سازماندهي و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتيم. ما نفهميديم که نبايد در مقابل استقرار نظام ايستاد.»
3- هرچند دو ابرقدرت غرب و شرق، هر کدام به نوعي ضربات سنگيني از انقلاب اسلامي خوردند و در ماجراي جنگ تحميلي 8 ساله کنار صدام ايستادند، اما آمريکا در دوره اي که دست بر قضا با رحلت حضرت امام مقارن شد، خيزهاي بزرگي براي احياي ابرقدرتي برداشت. اوت 1990 ميلادي (تابستان 1369) دولت آمريکا به رياست جرج بوش پدر ضمن حمله به عراق، قدرت نمايي بزرگي انجام داد. به فاصله يک سال يعني اوت 1991 در شوروي کودتا صورت گرفت و چند ماه بعد (دسامبر- آذر 1370) اتحاد جماهير شوروي فرو پاشيد، شرق اروپا که 45 سال زير پنجه روس ها بود، از هم گسيخت و يکي يکي در آغوش آمريکا سقوط کرد. از چکسلواکي تا يوگسلاوي و بعدها اوکراين و گرجستان و قرقيزستان به انحاء مختلف تحت فشار جدايي از روسيه قرار گرفتند و آمريکا و ناتو به تدريج تا دروازه هاي مسکو نزديک شدند؛ مشابه کاري که آلمان نازي در دوره هيتلر انجام داد. يک دهه بعد از جنگ خليج فارس و فروپاشي بلوک شرق (سال 2001) دولت نومحافظه کار بوش براساس پروژه امريکن اينترپرايز بر سر کار آمد تا طرح هايي مانند قرن جديد آمريکايي، جنگ جهاني چهارم و «خاورميانه جديد» را به واسطه اشغال افغانستان و عراق نهايي کند. درست در همين دوره تاريخي در ايران ابتدا تکنوکرات هاي کارگزاران و سپس موتلفان اصلاح طلب آنها سرکار مي آمدند که در احساس و اظهار ضعف نسبت به آمريکا مشترک بودند و بر طمع جهان گشايان آمريکايي مي افزودند. براساس معادلات ظاهري و تحولات جهاني در حد فاصل 1990 تا 2003، کار ايران هم تمام بود... اما روند تحولات در همين 16 ساله آغازين هزاره سوم ميلادي - به واسطه مديريت راهبردي جانشين حضرت روح الله- چنان با پيروزي و موفقيت هاي معجزه آسا براي ايران رقم خورد که اگر سران اپوزيسيون جرات و شجاعت داشته باشند، لاجرم بايد بگويندعنوان «امام» سزاوار آيت الله خامنه اي است؛ بخوانيد!
4- سال گذشته به فاصله چند ماه، هنري کيسينجر (وزير خارجه اسبق آمريکا) و ژنرال موشه يعلون وزيرجنگ اسرائيل گفتند «جنگ سوريه، جنگ جهاني سوم است». سرنوشت اين جنگ که از شمال عراق در همسايگي ايران تا درياي مديترانه امتداد داشت، به رغم تدارک پرحجم آمريکا و جبهه حاميان او در موصل و حلب، به کجا ختم شده است؟ ترزا مي نخست وزير انگليس اخيراً در جمع نمايندگان جمهوري خواه آمريکا چند جمله قابل تامل گفت؛ «اولويت ما عقب راندن ايران در جبهه اي است که با ورود در آن، نفوذ خود را تا مديترانه گسترش مي دهد. بايد ضمن حفظ برجام، با اين نفوذ شرورانه در منطقه مقابله کرد». دو خبر در اين اظهارات نهفته است؛ اولاً نفوذ و عمق راهبردي کشوري که 30 سال پيش مجبور بود در داخل خاک خود بجنگد تا مديترانه وسعت يافته است. ثانيا برجام، استثنايي بر قاعده قدرت و نفوذ فزاينده جمهوري اسلامي است. نفوذي چنين عميق که تا نيجريه در غرب آفريقا و بوليوي و ونزوئلادر حياط خلوت ايالات متحده گسترده شده، در حالي است که غرب با استخدام برخي محافل در داخل ايران و فشار منطقه اي، طوفاني از معارضه و مخالفت و مزاحمت عليه جمهوري اسلامي به راه انداخته بود.
5- هرچند آمريکا (به تعبير توماس فريدمن) توانست «با غلاف خالي از اسلحه» (و به واسطه بد عملي برخي سياستمداران ايراني) امتيازاتي بگيرد و آقاي اوباما آن را به عنوان «دستاورد بزرگ خود بدون شليک حتي يک گلوله» معرفي کند، اما جمع بندي کلان در جبهه غرب، از دست برتر ايران در سال ميلادي گذشته حکايت مي کند؛ چنان که شاول شاي معاون پيشين شوراي امنيت ملي رژيم صهيونيستي يک ماه پيش در اسرائيل هيوم نوشت «سال 2016 به واسطه پيروزي هاي چشمگير ايران و متحدانش در عراق و سوريه و يمن و لبنان و تشکيل دولت مورد حمايت حزب الله، يکي از پرموفقيت ترين سال ها در تاريخ حکومت اسلامي بود». و امريکن اينترست گزارش داد «ايران در سال 2016 ميلادي، هفتمين قدرت برتر دنيا و در زمره 8 قدرت بزرگ قرار گرفت». سوم بهمن سال گذشته رابرت گيتس (وزير دفاع دولت هاي بوش و اوباما- رئيس اسبق سيا) در گفت وگو با بيزينس اينسايدر تاکيد کرد «اين تلقي که جمهوري اسلامي به خاطر توافق هسته اي، زيربناي انقلابي خود را رها خواهد کرد و رفتاري ديگر در منطقه خواهد داشت، اشتباه است. بعد از 36 سال برانگيختگي اعتقادي و روحيه بلندپروازانه منطقه اي، نمي توان انتظار تغيير رفتار جمهوري اسلامي و آرمان هاي آن را داشت و من انتظار ندارم اهداف ژئوپولتيک ايران به خاطر پذيرش توافق تغيير کند. اين توقع کاملاغيرواقع بينانه است». دقيقا در همين دوره پرماجرا و تلاطم بود که «هرتسل هالوي» (فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائيل) در جمع مديران سازمان متبوع خود گفت «از ابتداي انقلاب اسلامي 1979، ما 3 برابر رشد علمي داشته ايم اما رشد علمي و فني ايران 20 برابر شده است. آنها به برتري فني نزديک مي شوند. جنگ واقعي در آينده نيست؛ بلکه همين امروز ادامه دارد. برداشتن فاصله 30 سال پيش ايران با ما، براي ما بسيار پرهزينه خواهد بود. جنگ امروز جنگ ذهن ها و عقل هاست و تبليغات طرف مقابل مي تواند روحيه اسرائيلي ها [صهيونيست ها] را درهم بشکند.»
6- تير 89 يک سال پس از آشوب نيابتي سبز در ايران، فريد زکريا (سردبير نيوزويک و مشاور دولت اوباما) در واشنگتن پست نوشت: «من حامي جنبش سبز بودم اما مقايسه ايران با انقلاب هاي مخملين در اروپاي شرقي اشتباه است، چون در ايران ملي گرايي، مذهب و دموکراسي برقرار است. اينکه تصور کنيم جمهوري اسلامي نزد ايراني ها مشروعيت ندارد و با نيروي نظامي حفظ شده، خلاف واقعيت است. ميليون ها نفر از جمهوري اسلامي حمايت مي کنند. آيت الله خامنه اي رهبر ايران همچنان محبوب ترين چهره سياسي در ايران است». 4 سال بعد (25 اسفند 93) نشريه واشنگتن اگزماينر به قلم ري تاکيه (عضو شوراي روابط خارجي آمريکا) در بحبوحه مذاکرات هسته اي تاکيد کرد «آمريکا بايد امتيازات زيادي از ايران بگيرد. هرچند ايران بارها در ضعيف ترين موضع وارد مذاکرات شده اما به واسطه مديريت و نبوغ رهبر عالي ايران توانسته با دست پر ظاهر شود.» همان زمان واشنگتن پست خاطرنشان کرد «آيت الله خامنه اي توانسته توازن ميان اصولگراها و تکنوکرات ها را حفظ کند و با وجود همه اختلاف ها، جبهه واحدي را به نمايش بگذارد.» در سايه چنين مديريتي بود که گاردين تصريح کرد «ثبات و امنيت ايران، يک استثنا در خاورميانه آشوب زده است» و هافينگتون پست نوشت «واقعيت هاي خاورميانه، تحليل آيت الله خامنه اي درباره قدرت ايران و توهم آلود بودن ارزيابي هاي اوباما را تاييد مي کند. امروز نفوذ ايران در منطقه بسيار بيشتر از آمريکاست».
7- در اين 37 سال با وجود همه فراز و نشيب ها - و برخي کج فهمي ها و بدعملي هاي بزرگ نظير آشوب 88 و اظهار عجز در مذاکرات هسته اي مقابل دشمن- ما قدرتمندتر شده ايم و قدرت آمريکا رو به ضعف و انحلال گذاشته است. دونالد ترامپ آخرين منتخب آمريکايي ها، از خارج ايالات متحده نيامده بلکه عصاره و معجوني از همه آورده ها و اقداماتي است که دموکرات ها و جمهوري خواهان (بوش پدر و پسر، بيل کلينتون و اوباما) به ويژه ظرف 26-7 سال اخير تدارک کرده اند. ترامپ در قله سرمايه داري و ليبرال- دموکراسي جهان (با 20 هزار ميليارد دلار بدهي و 48 ميليون فقير و گرسنه مطلق) با صداي بلند مي گويد «با هزينه هاي جنگ عراق مي توانستيم دوبار آمريکا را بازسازي کنيم؛ اول آمريکا!» و در اولين مصاحبه پس از رياست جمهوري با ABC NEWS تصريح مي کند «ايالات متحده در حال فرو پاشيدن است. ما هزينه ساخت يک مدرسه در بروکلين يا لس آنجلس را نداريم. شيکاگو مانند افغانستان شده هر چند روز يک بار شماري از مردم هدف گلوله قرار مي گيرند. ... من مي خواهم مطمئن شوم در دوره من هيچ کسي در خيابان هاي آمريکا (به خاطر بيمه و فقر) نخواهد مرد»!
8- هر قدر توانمندي ما رو به پيچيدگي و توسعه و تنوع مي گذارد، در آن سو مشت آمريکا در زمينه جنگ هوشمند تهي تر مي شود؛ ترامپ نهايتاً حتي اگر همان بوش «صهيونيست مسيحي» (هم آهنگ با انگليس و اسرائيل) باشد، اما بوش و اوباماي تاخته اي خواهد بود که صراحتاً مي گويد اسلافش، چيزي از قدرت براي او باقي نگذاشته اند. اقتضائات اين دوره را بايد در مجال ديگري به بحث گذاشت اما اجمالاً بايد نوشت که همچنان رمز موفقيت در اهتمام به مکتب امام خميني (رکن قدرت ايران جديد) و اظهار بي اعتنايي و بي نيازي نسبت به شيطان بزرگ است. در اين راه به تعبير رهبر حکيم انقلاب بايد مقابل تحريف گران مکتب امام(ره) و جماعتي که بي اعتقاد به مبارزه با شيطان بزرگ هستند، ايستاد؛ همان ها که براي نطق خداحافظي اوباما (ادعاي پيروزي بر ايران بدون شليک يک گلوله) تيتر زدند «برکت رفت»! و همان ها که سخنگوي وزارت خارجه فرانسه مي گويد «بايد با دادن امتياز تجاري تقويت شان کرد و به مردم ايران نشان داد که توافق برايشان خوب بوده است»؛ جماعتي که ساورز رئيس MI6 ، اميد به انقلاب زدايي از ايران به واسطه تحرکات پسابرجامي آنها دارد. نويسنده: محمد ايماني
1- آمريکا و متحدانش پس از جنگ جهاني دوم (1945 ميلادي) روي دور قدرت افزايي قرار گرفتند و با وجود توسعه طلبي شوروي و بلوک شرق، توانستند غرب آسيا را زير پنجه خويش بگيرند. آنها ايران را ژاندارم و پاسبان منطقه تحت استعمار خود قرار دادند و غارت را از همين جا شروع کردند. در هيچ محاسبه اي نمي گنجيد شورش عليه سلطه آمريکا از همان نقطه اي آغاز شود که قرار بود ژاندارمري تامين امنيت و منافع غرب در منطقه باشد. نظريه پردازان سياسي و تحليل گران اطلاعاتي غرب همچنان متحيرند چگونه آيت الله خميني(ره) توانست به مردمي تحقير شده، روحيه انقلابي ببخشد و به حرکت درآورد. حتي سران گروهک هاي ضدانقلاب انکار نمي کنند که ملت با وجود همه تابلوها و گروه ها، صرفاً به دعوت امام پاي کار آمدند. سايت ضد انقلابي «گويانيوز» 18 بهمن 1390 نوشت «پس از پيروزي انقلاب، گروهي از سياسيون به کريم سنجابي گله مند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبي، از خميني حمايت کرده بودند؟ سنجابي در پاسخ با پوزخندي جواب مي دهد که ما نه تنها در بهترين شرايط هرگز قادر به کشاندن مردم به خيابان ها آن هم کمتر از 50 نفر نبوديم و هميشه در حسرت راهپيمايي ميليوني بوديم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه اين نفوذ شخصيت و کاريزماي آيت الله خميني بود که ما را هم به دنبال خود مي کشاند... اين، واقعيتي تلخ است».
2- چهار روز قبل از گويانيوز، فرخ نگهدار (رئيس گروهک فدائيان خلق) به سايت اپوزيسيوني ميهن گفته بود «من از وقايع 15 خرداد 42 فهميدم آيت الله خميني نفوذ فوق العاده در کشور دارد و تکيه او بر مردم و توده هاي تهيدست است و اتکايي به منابع خارجي ندارد؛ در مقابل شاه که تکيه گاه مردمي نداشت و قدرت او ناشي از حمايت خارجي بود... سال 1349 در اطراف دهات بين قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر مي کرديم و مي ديدم در خانه روستائيان هم عکس آقاي خميني روي ديوار بود و سخنش اعتبار داشت... من کاملاً عنوان «امام» را براي او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکست ناپذير شاه را شکست. اين ايجاب مي کرد نامي مانند رهبر و پيشوا و امام براي او انتخاب شود... ارزيابي مسعود رجوي نادرست بود. ما نيروي سازماندهي و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتيم. ما نفهميديم که نبايد در مقابل استقرار نظام ايستاد.»
3- هرچند دو ابرقدرت غرب و شرق، هر کدام به نوعي ضربات سنگيني از انقلاب اسلامي خوردند و در ماجراي جنگ تحميلي 8 ساله کنار صدام ايستادند، اما آمريکا در دوره اي که دست بر قضا با رحلت حضرت امام مقارن شد، خيزهاي بزرگي براي احياي ابرقدرتي برداشت. اوت 1990 ميلادي (تابستان 1369) دولت آمريکا به رياست جرج بوش پدر ضمن حمله به عراق، قدرت نمايي بزرگي انجام داد. به فاصله يک سال يعني اوت 1991 در شوروي کودتا صورت گرفت و چند ماه بعد (دسامبر- آذر 1370) اتحاد جماهير شوروي فرو پاشيد، شرق اروپا که 45 سال زير پنجه روس ها بود، از هم گسيخت و يکي يکي در آغوش آمريکا سقوط کرد. از چکسلواکي تا يوگسلاوي و بعدها اوکراين و گرجستان و قرقيزستان به انحاء مختلف تحت فشار جدايي از روسيه قرار گرفتند و آمريکا و ناتو به تدريج تا دروازه هاي مسکو نزديک شدند؛ مشابه کاري که آلمان نازي در دوره هيتلر انجام داد. يک دهه بعد از جنگ خليج فارس و فروپاشي بلوک شرق (سال 2001) دولت نومحافظه کار بوش براساس پروژه امريکن اينترپرايز بر سر کار آمد تا طرح هايي مانند قرن جديد آمريکايي، جنگ جهاني چهارم و «خاورميانه جديد» را به واسطه اشغال افغانستان و عراق نهايي کند. درست در همين دوره تاريخي در ايران ابتدا تکنوکرات هاي کارگزاران و سپس موتلفان اصلاح طلب آنها سرکار مي آمدند که در احساس و اظهار ضعف نسبت به آمريکا مشترک بودند و بر طمع جهان گشايان آمريکايي مي افزودند. براساس معادلات ظاهري و تحولات جهاني در حد فاصل 1990 تا 2003، کار ايران هم تمام بود... اما روند تحولات در همين 16 ساله آغازين هزاره سوم ميلادي - به واسطه مديريت راهبردي جانشين حضرت روح الله- چنان با پيروزي و موفقيت هاي معجزه آسا براي ايران رقم خورد که اگر سران اپوزيسيون جرات و شجاعت داشته باشند، لاجرم بايد بگويندعنوان «امام» سزاوار آيت الله خامنه اي است؛ بخوانيد!
4- سال گذشته به فاصله چند ماه، هنري کيسينجر (وزير خارجه اسبق آمريکا) و ژنرال موشه يعلون وزيرجنگ اسرائيل گفتند «جنگ سوريه، جنگ جهاني سوم است». سرنوشت اين جنگ که از شمال عراق در همسايگي ايران تا درياي مديترانه امتداد داشت، به رغم تدارک پرحجم آمريکا و جبهه حاميان او در موصل و حلب، به کجا ختم شده است؟ ترزا مي نخست وزير انگليس اخيراً در جمع نمايندگان جمهوري خواه آمريکا چند جمله قابل تامل گفت؛ «اولويت ما عقب راندن ايران در جبهه اي است که با ورود در آن، نفوذ خود را تا مديترانه گسترش مي دهد. بايد ضمن حفظ برجام، با اين نفوذ شرورانه در منطقه مقابله کرد». دو خبر در اين اظهارات نهفته است؛ اولاً نفوذ و عمق راهبردي کشوري که 30 سال پيش مجبور بود در داخل خاک خود بجنگد تا مديترانه وسعت يافته است. ثانيا برجام، استثنايي بر قاعده قدرت و نفوذ فزاينده جمهوري اسلامي است. نفوذي چنين عميق که تا نيجريه در غرب آفريقا و بوليوي و ونزوئلادر حياط خلوت ايالات متحده گسترده شده، در حالي است که غرب با استخدام برخي محافل در داخل ايران و فشار منطقه اي، طوفاني از معارضه و مخالفت و مزاحمت عليه جمهوري اسلامي به راه انداخته بود.
5- هرچند آمريکا (به تعبير توماس فريدمن) توانست «با غلاف خالي از اسلحه» (و به واسطه بد عملي برخي سياستمداران ايراني) امتيازاتي بگيرد و آقاي اوباما آن را به عنوان «دستاورد بزرگ خود بدون شليک حتي يک گلوله» معرفي کند، اما جمع بندي کلان در جبهه غرب، از دست برتر ايران در سال ميلادي گذشته حکايت مي کند؛ چنان که شاول شاي معاون پيشين شوراي امنيت ملي رژيم صهيونيستي يک ماه پيش در اسرائيل هيوم نوشت «سال 2016 به واسطه پيروزي هاي چشمگير ايران و متحدانش در عراق و سوريه و يمن و لبنان و تشکيل دولت مورد حمايت حزب الله، يکي از پرموفقيت ترين سال ها در تاريخ حکومت اسلامي بود». و امريکن اينترست گزارش داد «ايران در سال 2016 ميلادي، هفتمين قدرت برتر دنيا و در زمره 8 قدرت بزرگ قرار گرفت». سوم بهمن سال گذشته رابرت گيتس (وزير دفاع دولت هاي بوش و اوباما- رئيس اسبق سيا) در گفت وگو با بيزينس اينسايدر تاکيد کرد «اين تلقي که جمهوري اسلامي به خاطر توافق هسته اي، زيربناي انقلابي خود را رها خواهد کرد و رفتاري ديگر در منطقه خواهد داشت، اشتباه است. بعد از 36 سال برانگيختگي اعتقادي و روحيه بلندپروازانه منطقه اي، نمي توان انتظار تغيير رفتار جمهوري اسلامي و آرمان هاي آن را داشت و من انتظار ندارم اهداف ژئوپولتيک ايران به خاطر پذيرش توافق تغيير کند. اين توقع کاملاغيرواقع بينانه است». دقيقا در همين دوره پرماجرا و تلاطم بود که «هرتسل هالوي» (فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائيل) در جمع مديران سازمان متبوع خود گفت «از ابتداي انقلاب اسلامي 1979، ما 3 برابر رشد علمي داشته ايم اما رشد علمي و فني ايران 20 برابر شده است. آنها به برتري فني نزديک مي شوند. جنگ واقعي در آينده نيست؛ بلکه همين امروز ادامه دارد. برداشتن فاصله 30 سال پيش ايران با ما، براي ما بسيار پرهزينه خواهد بود. جنگ امروز جنگ ذهن ها و عقل هاست و تبليغات طرف مقابل مي تواند روحيه اسرائيلي ها [صهيونيست ها] را درهم بشکند.»
6- تير 89 يک سال پس از آشوب نيابتي سبز در ايران، فريد زکريا (سردبير نيوزويک و مشاور دولت اوباما) در واشنگتن پست نوشت: «من حامي جنبش سبز بودم اما مقايسه ايران با انقلاب هاي مخملين در اروپاي شرقي اشتباه است، چون در ايران ملي گرايي، مذهب و دموکراسي برقرار است. اينکه تصور کنيم جمهوري اسلامي نزد ايراني ها مشروعيت ندارد و با نيروي نظامي حفظ شده، خلاف واقعيت است. ميليون ها نفر از جمهوري اسلامي حمايت مي کنند. آيت الله خامنه اي رهبر ايران همچنان محبوب ترين چهره سياسي در ايران است». 4 سال بعد (25 اسفند 93) نشريه واشنگتن اگزماينر به قلم ري تاکيه (عضو شوراي روابط خارجي آمريکا) در بحبوحه مذاکرات هسته اي تاکيد کرد «آمريکا بايد امتيازات زيادي از ايران بگيرد. هرچند ايران بارها در ضعيف ترين موضع وارد مذاکرات شده اما به واسطه مديريت و نبوغ رهبر عالي ايران توانسته با دست پر ظاهر شود.» همان زمان واشنگتن پست خاطرنشان کرد «آيت الله خامنه اي توانسته توازن ميان اصولگراها و تکنوکرات ها را حفظ کند و با وجود همه اختلاف ها، جبهه واحدي را به نمايش بگذارد.» در سايه چنين مديريتي بود که گاردين تصريح کرد «ثبات و امنيت ايران، يک استثنا در خاورميانه آشوب زده است» و هافينگتون پست نوشت «واقعيت هاي خاورميانه، تحليل آيت الله خامنه اي درباره قدرت ايران و توهم آلود بودن ارزيابي هاي اوباما را تاييد مي کند. امروز نفوذ ايران در منطقه بسيار بيشتر از آمريکاست».
7- در اين 37 سال با وجود همه فراز و نشيب ها - و برخي کج فهمي ها و بدعملي هاي بزرگ نظير آشوب 88 و اظهار عجز در مذاکرات هسته اي مقابل دشمن- ما قدرتمندتر شده ايم و قدرت آمريکا رو به ضعف و انحلال گذاشته است. دونالد ترامپ آخرين منتخب آمريکايي ها، از خارج ايالات متحده نيامده بلکه عصاره و معجوني از همه آورده ها و اقداماتي است که دموکرات ها و جمهوري خواهان (بوش پدر و پسر، بيل کلينتون و اوباما) به ويژه ظرف 26-7 سال اخير تدارک کرده اند. ترامپ در قله سرمايه داري و ليبرال- دموکراسي جهان (با 20 هزار ميليارد دلار بدهي و 48 ميليون فقير و گرسنه مطلق) با صداي بلند مي گويد «با هزينه هاي جنگ عراق مي توانستيم دوبار آمريکا را بازسازي کنيم؛ اول آمريکا!» و در اولين مصاحبه پس از رياست جمهوري با ABC NEWS تصريح مي کند «ايالات متحده در حال فرو پاشيدن است. ما هزينه ساخت يک مدرسه در بروکلين يا لس آنجلس را نداريم. شيکاگو مانند افغانستان شده هر چند روز يک بار شماري از مردم هدف گلوله قرار مي گيرند. ... من مي خواهم مطمئن شوم در دوره من هيچ کسي در خيابان هاي آمريکا (به خاطر بيمه و فقر) نخواهد مرد»!
8- هر قدر توانمندي ما رو به پيچيدگي و توسعه و تنوع مي گذارد، در آن سو مشت آمريکا در زمينه جنگ هوشمند تهي تر مي شود؛ ترامپ نهايتاً حتي اگر همان بوش «صهيونيست مسيحي» (هم آهنگ با انگليس و اسرائيل) باشد، اما بوش و اوباماي تاخته اي خواهد بود که صراحتاً مي گويد اسلافش، چيزي از قدرت براي او باقي نگذاشته اند. اقتضائات اين دوره را بايد در مجال ديگري به بحث گذاشت اما اجمالاً بايد نوشت که همچنان رمز موفقيت در اهتمام به مکتب امام خميني (رکن قدرت ايران جديد) و اظهار بي اعتنايي و بي نيازي نسبت به شيطان بزرگ است. در اين راه به تعبير رهبر حکيم انقلاب بايد مقابل تحريف گران مکتب امام(ره) و جماعتي که بي اعتقاد به مبارزه با شيطان بزرگ هستند، ايستاد؛ همان ها که براي نطق خداحافظي اوباما (ادعاي پيروزي بر ايران بدون شليک يک گلوله) تيتر زدند «برکت رفت»! و همان ها که سخنگوي وزارت خارجه فرانسه مي گويد «بايد با دادن امتياز تجاري تقويت شان کرد و به مردم ايران نشان داد که توافق برايشان خوب بوده است»؛ جماعتي که ساورز رئيس MI6 ، اميد به انقلاب زدايي از ايران به واسطه تحرکات پسابرجامي آنها دارد. نويسنده: محمد ايماني