يادداشت روز اوین نامه کیهان "پاي لنگ آل سعود در تحولات آفريقا"

اوین نامه کیهان 5 شنبه 5 اردیبهشت  ناه سال 1397
يادداشت روز  اوین نامه  کیهان "پاي لنگ آل سعود در تحولات آفريقا"
پس از 40 سال  عملکرد رژیم ولایت فقیه طوری عیان شده است  که نه در منطقه و آفریقا  تابلوورسوا شده  است که در داخل کشور به خصوص در زمینه  بحران های نفتی و اقتصادی و ارزی و رشد تورم وگرانی و در مناطق سیل زده اخیر استان ها و  بحرانی شدن شرایط سیل زدگان  کارگزارات  و ودست اندرکارانش تازانو توی گل فرو رفته  و گیرکرده وتوان حرکت ندارند ولی قلم بردست و تحلیل گر  همکار اوین نامه کیهان سربازجو شریعت نداری و خبرگزاری  سپاه قدس  لنگ عربستان در آفریقا به خصوص درسودان را گرفته است وتاتوانسته  بد وبیراه گفته تا با عقده گشایی انتقام گرفته باشد.

با هم نظري به تحولات سودان، ليبي و الجزاير بيندازيم. تجربه مي گويد تغيير در مسير انقلاب ها، باعث كندي موقت مي شود اما با گذشت زمان بار ديگر موج انقلابي احيا مي شود؛ اين بار مقاوم تر و ماناتر. وقتي انقلاب فوريه مردم يمن، با طراحي و فتنه آل سعود به بازسازي حكومت علي عبدالله صالح با محوريت معاون او «منصور هادي» منجر شد، انقلاب بعد از وقفه اي دو ساله از نقطه اي ديگر شروع به ادامه حركت كرد. اين سنت و صنعت همه انقلاب ها است.
موج پرقدرت حركت مردمي در سودان عليه «اليت حاكم» بر مبناي تغييرات مسالمت آميز و در چارچوب برگزاري انتخابات سالم قرار دارد و هر روز دامنه آن گسترده تر مي شود. بدون ترديد موج «دموكراسي خواهي»، موج مطلوب آمريكا، رژيم صهيونيستي و رژيم هاي ديكتاتوري قبيله اي عرب نيست و با وضع آنها سازگاري ندارد. از اين رو آنان تلاش مي كنند تا در شرايطي كه نمي توانند حكومت مطلق نظاميان را بر مردم تحميل نمايند، كار را با توافق بين مردم و نظاميان به پايان رسانده و مانع رسيدن كار به انتخابات شوند.
سودان دموكراتيك، حتما سودان مذهبي خواهد بود چرا كه سوداني ها به ديانت شهرت دارند. مذهب در سودان از دو عنصر هويتي برخوردار است. اهل بيتي بودن و مخالفت با تندروي مذهبي. بر اين اساس هر دولتي كه از طريق انتخابات سر كار آيد، از اين دو خصيصه جدا نخواهد بود. سودان با خصلت اول از غرب جدا خواهد شد و با خصلت دوم از وهابي ها و رژيم سعودي جدا مي شود. از اين رو به موازات آنكه سوداني ها چاره دردهاي خود را «انتخابات آزاد» مي دانند، غرب و سعودي آن را نقطه آغاز مشكل خويش ارزيابي مي كنند.
«بشير» به دليل تن دادن به جدايي جنوب و تغيير مسير و نقش آفريني پررنگ در كشتار مردم مظلوم يمن، و قرار گرفتن كنار عربستان، بدون شك مطلوب غرب و حوزه عربي بود و حفظ او در قدرت، يك راهبرد اساسي براي آن ها به حساب مي آمد. اما عربستان و... در زماني كه ديدند موج حركت مردم اجازه ادامه كار را به عمرالبشير نمي دهد، از او خواستند با توافق ارتش كنار برود تا كار به انقلاب نينجامد. اما مردم كه واقعا درصدد تحول اساسي هستند، تا امروز زير بار نرفته اند.
الجزاير، كشوري كه برخلاف كشورهاي عربي ديگر، تجربه يك «انقلاب پيروز» را دارد هر چند از زمان پيروزي اين انقلاب 56 سال مي گذرد و اثر زيادي از بنيادهاي اين انقلاب آزادي بخش باقي نمانده است ولي هنوز درصدي از نسلي كه انقلاب آزادي بخش را همراهي كرده اند، وجود دارند. الجزاير كانون سه دسته نيروي سياسي است يك دسته نيروي سياسي سنتي است كه صبغه اي ملي گرايانه دارد و درست يا غلط متهم است كه در طول پنج شش دهه گذشته بر مناصب در الجزاير نشسته است و از اين رو اعتراضات كنوني الجزاير تا حد زيادي خالي از جلوه هاي ملي گرايانه است و اين مسئله به فرانسه امكان داده تا به عنوان يك بازيگر فعال كه روزي از همين مردم رانده شد، در صحنه ظاهر شود.
دسته دوم نيرويي است كه تحت تاثير افراط گرايي مذهبي قرار دارد. آنان اگرچه در الجزايري كه مذهب با تصوف ماهيت واحدي پيدا كرده است، نمي توانند كار عمده اي انجام دهند اما به مدد پول و سياست سعودي و آرمان گرايي كاذبي كه ابناء وهابيت در غرب آسيا و شمال آفريقا انجام داده است، تحرك قابل ملاحظه اي در اين كشور دارد. البته تحولات دو سه هفته اخير الجزاير نشان داد كه تندروان مذهبي و سياست عربستان تا حد بسيار زيادي به حاشيه رفته اند.
دسته سوم نيروهايي هستند كه خواسته هاي خود را در چارچوب «آزادي هاي بيشتر» و اصلاح روند انتخاباتي دنبال مي كنند. مخالفت آنان با بوتفليقه بعد از شكست جريانات افراط گراي مذهبي در منطقه كاملا  معنادار است. اين مخالفت در انتخابات دور قبلي رياست جمهوري از ترس قدرت يافتن افراط گراها در الجزاير، ابراز نشد و بوتفليقه به راحتي توانست براي يك دوره پنج ساله ديگر رياست جمهوري را در اختيار داشته باشد. نيروي سوم امروز از انتخابات به عنوان يك مبنا سخن مي گويد و اين به آن معناست كه آنچه دنبال مي شود، «تغيير رژيم» نيست و به نوعي اصلاح در روند انتخابات به حساب مي آيد.
تحولات در ليبي در بعد نظامي و در بعد مداخلات خارجي، پررنگ تر از نقش آفريني نظاميان در سودان و الجزاير است. «خليفه حفتر» كه به طور مشترك مورد حمايت مصر، عربستان، امارات، آمريكا، اروپا و بعضي ديگر از دولت ها مي باشد، براي تسخير پايتخت كه تحت اداره «فايز سراج» قرار دارد، وارد عمل شد اما حركت نيروهاي او با مقابله نيروهاي سراج، دچار ركود گرديد. سفري كه حفتر حين ركود در عمليات، به عربستان داشت به خوبي پرده را از نقش پررنگ و فتنه گرايانه سعودي ها كنار زد. بازگشت حفتر از رياض و تشديد اين حملات نيز نشان داد كه وعده پشتيباني بيشتري از سوي عربستان دريافت كرده است.
از سوي ديگر تعارض نيروهاي حفتر و سراج و تشديد اقدامات نظامي نشان داد كه راهكار مطرح شده در شوراي امنيت سازمان ملل مبني بر توسعه تدريجي سيطره دولت سراج بر كل ليبي با شكست مواجه شده و راه به جايي نمي برد. همكاري مشترك كشورهاي عربي و غربي در به قدرت رسيدن حفتر بيانگر پايان عمر ابتكار شوراي امنيت سازمان ملل است. اما حفتر در عين حال براي جمع كردن اوضاع ليبي دچار مشكل جدي است. اينك دو سال از پيدايي حفتر در منظومه قدرت در ليبي مي گذرد اما او همچنان فقط حاكم شرق ليبي شناخته مي شود. او نه فقط قرار بود نقش ژنرال «السيسي» را در ليبي بازي كند، بلكه به طور جدي مورد حمايت رئيس جمهور نظامي مصر نيز قرار گرفت و اين حمايت كماكان ادامه دارد اما با اين وجود و با آنكه در اين مدت در كارزار حفتر با مخالفانش چند هزار نفر از مردم و نظاميان ليبي جان خود را از دست داده اند، او نتوانسته است بر مخالفان فراوانش غلبه كند.
نقش آفريني عربستان، امارات و قطر در حمايت از حفتر بيانگر آن است كه آنچه در اين روزها در ليبي شاهد هستيم، محصول فتنه گري عربي است. اما سوال اين است كه آيا اين كشورهاي ثروتمند عرب قادر به اداره تحولات ليبي خواهند بود. اگر به تجربه سال هاي اخير نگاهي بيندازيم پاسخ اين سوال منفي است؛ رهبران مترف عرب هيچ گاه بازيگران و رهبران خوبي براي ميادين خوف و خطر نيستند، هزينه مي كنند و هزينه هايي هم تحميل مي كنند اما در نهايت نمي توانند تحولي پديد آورند و در اكثر موارد صحنه را به رقباي خود واگذار مي نمايند.
كشورهاي عربي و غيرعربي دخيل در بحران هاي امنيتي و تعارضات سياسي منطقه، بيش از كشورهايي نظير سودان، الجزاير و ليبي نيازمند تحول انساني در بنيان هاي حكومتي خود هستند، عربستان سعودي به عنوان آتش بيار معركه هاي غرب آسيا و شمال آفريقا، بيشتر از هر كشور ديگري نيازمند تحول اساسي است. اگر بنام مقابله با ديكتاتوري وارد كشوري مي شوند، حكومت خود آنان در درجه اي بالاتر از ديكتاتوري قرار دارد! اگر انحطاط و آشفتگي مبناي دخالت باشد، كشور عربستان بيش از همان كشورها آشفتگي دارد و اگر دست خارجي نبود در زماني بسيار كوتاه تر از سقوط حكومت ها در ليبي و... سقوط مي كردند. مگر همين چند هفته پيش ترامپ به مقامات سعودي نگفت كه بدون حمايت ما، بيش از يك هفته دوام نمي آوريد؟
الان يك سوال اساسي اين است كه دليل دخالت هاي سعودي و امارات در كشورهايي نظير ليبي، الجزاير و سودان چيست؟ براي اين سوال پاسخ هاي متعددي وجود دارد ولي قوي ترين پاسخ اين است كه گويا عربستان براي به دست گرفتن قدرت، در كشورهاي عربي هزينه نمي كند! چرا كه اگر اين بود تجربه ناكام در لبنان، سوريه، عراق و يمن بايد او را از تكرار مداخلات در ليبي و... باز مي داشت. براساس خبر منتشر شده هفته پيش در يك نشريه عربي نزديك به آل سعود، حكومت رياض اعتراف مي كند كه براي قبضه كردن قدرت در لبنان، بيش از 200 ميليارد دلار هزينه كرده اما نتوانسته بر سياست ايران كه هزينه هاي آن در لبنان از چند صد هزار دلار هم كمتر است، غلبه كند. پس بايد جواب ديگري وجود داشته باشد. به نظر اين قلم در واقع سعودي تلاش مي كند تا با روشن كردن آتش در سرزمين هاي عربي دوردست، مانع شعله ور شدن سرزمين عربستان بشود. اين شبيه كاري است كه صهيونيست ها انجام مي دهند. آنان در حالي كه به شدت در معرض تهاجمات امنيتي قرار دارند با حمله هاي فاقد ارزش به نقاطي در سوريه تلاش مي كنند خود را در جايگاه يك كشور تهاجمي معرفي نمايند!
اگر به رژيم آل سعود و عوامل اصلي قدرت آن كه آمريكا، وهابيت، نفت و خاندان مي باشد، نظر بيفكنيم، مي بينيم در طول حدود 85 سال كه از عمر ننگين اين رژيم مي گذرد، براي اولين بار است كه سه ضلع از مربع قدرت آل سعود دچار تزلزل جدي شده است. آل سعود براي آنكه خود را در عين حال قوي معرفي كند به مداخلات بي فرجام خارج از مرزهاي خود روي آورده اما عمر اين بازي به نقطه پايان نزديك است. آل سعود حكومتي نيست كه بتواند روي «پاي خود» بايستد و اين در حالي است كه پاهايي كه به آن تكيه كرده بود، به دليل كهولت دچار لرزش جدي شده اند. نويسنده: دكتر سعدالله زارعي