مصائب عجیب
شوهر وسواسی10 اردیبهشت-98
«وقتی بهداد در اجرای دستور قضائی به
کلانتری آمد حاضر نشد روی صندلی اتاق بنشیند و با این بهانه که خودکار خودش را به
همراه ندارد و خودکارهای دیگر آلودهاند، از امضای اظهارات خودش نیز خودداری کرد و
این پرونده به دادسرا ارسال شد.»
به گزارش ایسنا، روزنامه خراسان نوشت: زن
۳۸ سالهای که آثار ضرب و جرح روی صورتش نمایان بود در پی شکایت از همسرش به
کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: «در یک خانواده هفت نفره به دنیا آمدم و پدرم
به خاطر خرید نان خشک و فروش نمک در کوچه و خیابان به «نوذر نمکی» معروف بود به
همین دلیل همواره در مدرسه مورد تمسخر همکلاسیهایم قرار میگرفتم. زمانی که معلم
از شغل پدرمان میپرسید با شرمندگی سرم را پایین میانداختم و دیگران فریاد میزدند
«نوذر نمکی!» با وجود این او بهترین پدر دنیا بود اگر چه پولی برای خرید اسباب
بازی نداشت اما من و خواهرانم را روی دوشهایش سوار میکرد و همبازی خوبی بود. همه
خواهرانم با اولین خواستگار به خانه بخت رفتند. من به خاطر علاقهای که به ادبیات
و نویسندگی داشتم تا مقطع لیسانس تحصیل کردم اما به دلیل نداشتن توانایی مالی
ادامه تحصیل برایم امکانپذیر نبود از سوی دیگر خواستگاری داشتم که باید ازدواج میکردم؛
چرا که به خاطر شغل پدر و وضعیت خانوادگی، کمتر خواستگاری در خانه ما را میزد.
از طرفی هم خواستگارم ظاهر زیبایی داشت
و از خانواده سطح بالا بود همه اطرافیانم حیرت کرده بودند که چگونه چنین جوانی
حاضر به ازدواج با دختر «نوذر نمکی» شده است. پدر و مادرم خیلی خوشحال بودند و با
افتخار از دامادشان سخن میگفتند. خلاصه زندگی مشترک من و «بهداد» در حالی زیر یک
سقف شروع شد که فهمیدم او از یک اختلال روحی و شخصیتی رنج میبرد؛ به طوری که
رفتارهای او زندگی من و دختر کوچکم را تحت تأثیر قرار داده بود. هیچ کس به خانه ما
رفت و آمد نمیکرد؛ چرا که بعد از رفتن هر فردی از منزل، «بهداد» همه اتاقها را
میشست و در صورتی که مقاومت میکردم کتک شدیدی میخوردم. نه تنها دچار بیماری
پوستی و جسمی شده بودم بلکه حسرت یک مسافرت هم به دلم ماند؛ چرا که همسرم محیط
بیرون را ناپاک میدانست و ما محکوم به حبس در منزل بودیم به همین دلیل او سر کار
نمیرفت و پدرشوهرم هزینههای زندگیمان را پرداخت میکرد.
«بهداد» شغل پدرم و وضعیت بد مالی او را
همواره به رخم میکشید تا این که مادرم از دنیا رفت و پدرم نیز از کار افتاده شد.
در این شرایط به ناچار پدرم را به منزل خودم آوردم تا از او مراقبت کنم ولی او سالهای
پایانی عمرش را با تحقیر و سختی همراه با توهینها و سرزنشهای همسرم گذراند. با
وجود این بهداد نهتنها به معالجه خودش نپرداخت بلکه دخترم را نیز در تنگنای
رفتارهای پرخاشگرانهاش قرار داد؛ تا جایی که حتی نمیتواند به کیف مدرسهاش دست
بزند. دختر ۱۴ سالهام زمانی که از مدرسه به منزل بازمیگردد اجازه راه رفتن در
منزل را ندارد و باید ابتدا دوش بگیرد و من هم مجبورم همه لباسهایش را دوباره شست
و شو بدهم به طوری که دیگر دخترم دچار افسردگی روحی شده است. شوهرم پس از کتک کاری
مرا تهدید کرد که اگر مشکلات او را برای کسی بازگو کنم دیگر دخترم را نخواهم دید و…»
وقتی بهداد با دستور سروان محمد ولیان
(رئیس کلانتری پنجتن مشهد) و در اجرای دستور قضائی به کلانتری آمد حاضر نشد روی
صندلی اتاق بنشیند و با این بهانه که خودکار خودش را به همراه ندارد و خودکارهای
دیگر آلودهاند از امضای اظهارات خودش نیز خودداری کرد و این پرونده به دادسرا
ارسال شد.»