پرونده رقت
انگیزی که اشک قاضی را در آورد پختن کباب با پوست مرغ و حسرت فرزندان همسایه. 4
مرداد- 91
این گزارش تکان دهنده ی ناشی از فقر
وتبعیض وبی عدالتی نهادینه شده که همراه بافاصله ی عمیق طبقاتی می باشد .مرا به
یاد خاطره ای اوایل انقلاب انداخت که رندی می گفت ما آن شیره ی تریاکی هستیم که
دیگران از جمله آخوندهای مفت خور حکومتی که اهل دود ومنقل می باشند از جمله علی
خامنه ای که این سنگر را هیچگاه رها نمی کند بر سوراخ وافور با کشیدن و سوختن مان با آتش ذغال دود می شود که ما سوخته امااینان
نشئه می شوند . اکنون در کشور غنی
وثروتمند ایران سهم محرومان از این ثروت طبیعی وقول خمینی شیاد که حکومت به این
محرومان و پا برهنگان حواله داد با عملکرد جانشین وی علی خامنه آنی شده است که در
گزارش از یک دادگاه ضمیمه شده ارائه شده است. زیرا که رهبر ومسئولان حکومتی وشرکای
غارتگرشان کباب وجوجه و... می خورند ومحرومان وتهی دستان پوست مرغ کباب شده.
روزنامه خراسان نوشت: مردی با تسلیم
شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در
چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم
اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می
کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها
از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای
آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به
اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من
تقاضای کباب بکنندشاکی این
پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم
برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم
مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره
بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند قاضی
باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این
ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه،
مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندممستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت:
آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده
است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشنداو ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل
یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی
برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنماین قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار
برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست
کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که
کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا
مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کندبه همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او
گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان
مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت
وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای
شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم
اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شودقاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را
می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به
آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به
آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم( اين واقعه در
کشوری که سومين صادر کننده نفت است و بوق عدالتخواهيش گوش فلک را کر نموده و در
استان خراسان رضوی که بیش از نيمی از درآمد آن مربوط به حضرت امام رضا ع است اتفاق
افتاده!!! نه در هند و بنگلادش و سومالی و . . . .)