روزی مردی نزد شیخ آمد


روزی مردی نزد شیخ آمد و گفت : یا شیخ در خانه اتاقی کوچک داریم و من به همراه همسرم و فرزندان به سختی در این فضای کم زندگی میکنم... یا شیخ چه کنم ؟
شیخ گفت : آیا جاندار دیگری در خانه داری؟ مرد گفت: بلی, بزی دارم که در حیاط خانه میبندم
شیخ گفت : آن بز را نیز به درون اتاق بیاور و زندگی کن
هفت روز گذشت و مرد نزد شیخ بازگشت و گفت : یا شیخ زندگیم نابود شده در آن اتاق کوچک با زن، فرزندان و بزغاله زندگی میکنیم و زندگی بر ما جهنم شده،یا شیخ چه کنیم؟
شیخ گفت: آن بز را از اتاق بیرون ببر   و در حیاط خانه ببند
فردای آن روز مرد با گل و شیرینی نزد شیخ آمد با خوشحالی گفت: یا شیخ سپاسگزارم ما رو از عذاب نجات دادی ..اینقدر جامون باز شده و راحتیم که نگو، ممنونم ازت ..... Flushed faceFlushed faceAngry faceAngry faceLoudly crying face
بیرون راندن بز از خانه و پیروزی ملت همیشه در صحنه را در راستای توافق هسته ای، تبریک میگویم باشد که شاد کام و خوشحال باشید از بیرون راندن بز .... !!!
ضمنا دیروز هم از شیخ پرسیدند یا شیخ وقتی مر دم برای برگشتن به شرایط 10 سال پیش اینقدر شادی میکنند اگر به شرایط 40 سال پیش برگردند چه میکنند ..........

میگن هنوز شیخ پاسخی نداده !!!!