طنز دانشجويي

طنز دانشجويي  11 تیر-94
دماي هوا كه خيلي بالاست قيمت بنزين را نمي دانم!
  اوین نامه ی کیهان سربازجو شریعت  نداری  حال "طنز دانشجویی " را موازی وچاشنی ستون هجونویسی  گفت وشنود اوین نامه اش کرده است تا بطور مضاعف  دولت روحانی  را زیر ضرب انتقاد وریشخند گرفته باشد.

نويسنده: مسعود بني قاسم *
از قضاي روزگار هوا خيلي گرم است چون تابستان شروع شده و کمي هم خشکسالي شامل حال ما شده است. شايد علتش را جويا شويد، بايد گفت علت هاي متعددي دارد ولي يکي از علت هايش آن است که خوب طبيعتاً در تابستان بارش باران خيلي کم است و ديگر خبري هم از بادي که هر از گاهي مي آمد و نوازشي بر ما مي کرد نيست. بنابراين دماي هوا هم مانند بعضي چيزهاي ديگر بالاو بالاتر مي رود ولي دماي هوا تا آنجا که مي دانيم بالارفتنش طبيعي است ولي چيزهاي ديگر خيلي هم طبيعي به نظر نمي رسد البته شايد من نمي فهمم چون تحريميم!
    هوا که گرم مي شود و رو به داغي مي گذارد مخصوصاً اگر در ماه رمضان هم باشد که فيوضات زيادي نازل مي شود و صد البته نبايد از آنها غافل شد شرايط خاصي به وجود مي آورد ولي همين گرما معمولاً مشکلات فراواني را ايجاد مي کند که گاهي از صبر آدم پيشي مي گيرد.

    يکي از اين مشکلات وقتي بروز مي کند که مثلاشما به عنوان بنده نوعي قرار باشد سر ظهر در خياباني و يا در اعماق شهر کاري داشته باشيد و نيازمند گرفتن تاکسي عاجزانه و ناتوان زير آفتاب سوزان خرماپزان تهران در کناري ايستاده ايد تا يک راننده محترم با توجه به سنجش ميزان استهلاک خودروي محترمش براي شما متوقف شود. 

    اگر احتمالاً بعد از مدت ها موفق شديد که تاکسي سوار شويد و سقفي بالاي سرتان برود يکي ديگر از مکافات الاعمال شما خودش را نشان مي دهد و آن هنگام است که شما وارد مکعبي داغ و فولادي مي شويد که نه ديگر راهي به بيرون دارد و نه هوايي در آن است و نه حتي باد خنکي از جانب خوارزم وزان!

    وقتي چنين حالتي بر شما رفت از صاحب آن دُرّ گرانمايه تقاضا مي کنيد که اگر صلاح مي داند و ممکن است بر شما منتي بگذارد و کولر خود را روشن کند تا از نسيم شفابخشش جاني بگيريد و از نشستن و تنفس بي هوازي خلاصي پيدا کنيد ولي هزاران افسوس که اگر آن راننده عزيز هم اراده بر اين امر کند نمي تواند چراکه دليلي دارد که اگر شما از باب فلسفه و رياضيات محض و علوم ماورايي همتراز با ارسطو و سقراط و يا حتي همين نيوتن خودمان باشيد هم جوابي در رد آن نخواهيد يافت و آن اين يک جمله است و ديگر هيچ: «آقا بنزين گران است مگر من چقدر کرايه از شما مي گيريم که حالاشما کولر هم مي خواهي؟!» - البته اين دليل بنابر رعايت اخلاق کمي هم توسط نويسنده سانسور شده است - اين همان برهاني است که حتي از قانون هاي اول تا سوم نيوتن و حتي قضيه تالس در هندسه محکم تر است و خلاف آن را هرگز نمي توان ثابت کرد.

    لکن اگر ديديد که در اين شرايط تاب و تحمل شما از حد گذشته است و ديگر عقل و متعلّقاتش جوابگوي شما نيست و ممکن است تا رسيدن به مقصد ديگر در قيد حيات نباشيد(!) مي توانيد از چند راه حل استفاده نماييد که ماحصل کارگروه هاي تخصصي ماست:

    اول اينکه اگر واقعاً اميدي به ادامه حيات در خود نمي بينيد و اين تاکسي براي شما آخر خط است، فوراً موبايل خود را که احتمالاً از نوع تاچ است از کيف و يا جيب خود خارج کنيد از منو - بخوانيد فهرست(!) - مربوط به دفتر تلفن شماره خانواده خود و يا نزديک ترين عزيزان خود را که مي تواند همسر يا برادر و يا خواهر شما باشد، انتخاب کنيد و حتما ايشان را در جريان تصميم جديدي که گرفته ايد قرار دهيد چون اين حق مسلم آنهاست که خود را براي مراسم هايي که پيش روي دارند آماده کنند از قبيل سوم، هفتم، چهلم يا سالگرد!

    دومين راه حل پيشنهادي اين است که اگر انسان پرانگيزه اي هستيد و هنوز قصد ادامه تحصيل داريد و همه خويشاوندان و فاميل از کودکي تاکنون شما را به عنوان فردي بااستعداد و زيرک و حتماً موجودي آينده دار مي شناسند و از همه مهمتر افزايش روزافزون قيمت بنزين - يا حامل هاي انرژي - هم نمي تواند شما را از پاي دربياورد مي توانيد پيشاني سفيد راننده عزيز و زحمتکش را به آرامي ببوسيد طوري که به رانندگي او هم آسيبي نرساند و کرايه خود را به صورت دوبرابر معمول تسليم وي کنيد و با همان ديد زيبايي که به افق زندگي دوخته ايد از تاکسي روياها پياده شويد و طي طريق نماييد!

    در اکثر جوامع بشري که هم اکنون نيز در قيد حيات هستند ديده شده است که حتما يکي از اين دو راه حل در نود و پنج درصد از موارد پاسخگوي نياز مسافران شهري و حومه بوده و پنج درصد الباقي هم در نتايج مورد بررسي دچار سرنوشت نامعلومي هستند که علي رغم جست وجوهاي فراوان در مورد اين افراد - اعم از اطلاعات خانوار و ميزان درآمدها - فعلاً اطلاعات خاصي از اين عزيزان در دسترس نيست!

    
 دانشجوي فني*