يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "توافق و چهار تصور اشتباه "

اوین نامه ی کیهان 25 تیرماه سال 1394
    يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان "توافق و چهار تصور اشتباه "
هم لهجه  ی سربازجو حسین شریعت نداری مکمل وموازی یادداشت دیروز وی برای اینکه برای خطبه ی نماز عید فطر خامنه ای نسخه ی سخنرانی ضد توافق هسته ای تنظیم کرده باشد . باترفند همیشگی به گفته ی خامنه ای آویزان شده تا  سپر تدافعی برای خود وتهاجمی  علیه ی رقیب ومدافعان توافق هسته ای داشته باشد .  زیرا که ازخامنه ای  نقل کرده  که وی  اواخر بهمن سال 92 در مورد اين خط خطرناک فرمود: «ما تسليم زورگويي و باج خواهي آمريکا نخواهيم شد. يک عده سعي نکنند چهره آمريکا را بزک کنند، آرايش کنند، زشتي ها و وحشت آفريني ها و خشونت ها را از چهره آمريکا بزدايند در مقابل ملت ما، به عنوان يک دولت علاقه مند، انسانْ دوست معرفي کنند؛ اگر سعي هم بکنند، سعي شان بي فايده استبنابراین اینکه گفته ی 92 خامنه ای را به رخ خامنه ای کشانیده تا راه پس و پیش وی را بنندد.
از طرف دیگر یادداشت روزنویس به اتکای همین اصطلاح " بزک کردن  "خامنه ای مانور تبلیغاتی با اتهام خائنانه ی علیه ی رقیب یا مدعیان اصلاح طلبان  و  رفسنجانی بعنوان پدرخوانده داده است . چونکه گفته است :
 بزک شيطان بزرگ، خطي مربوط به ديروز و امروز نيست. نيات و اهداف از اين بزک کردن نيز اگرچه تا حدي متفاوت اما نتيجه و اقدام يکسان است. عده اي خائنانه و کاملاً از روي آگاهي در اين مسير مي روند و برخي نيز با نيت خير! چرا که گمان مي کنند بايد به هژموني پوسيده آمريکا تن داد و براي اين نيز ماله کشيدن بر جنايات اين کشور اشکالي ندارد! بدون شک خط بزک آمريکا از اين پس تشديد خواهد شد. وقتي پدرخوانده يک جريان فکري و سياسي در سايت خود با استناد به آيات قرآن مي خواهد کار خود را پيش ببرد و براي آيه 34 سوره فصلت (هرگز نيكي با بدي يكسان نيست. هميشه بدي را با بهترين عمل (نيکي) پاسخ بده تا همان کسي که گويي با تو بر دشمني است، دوست تو گردد.) تيتر مي زند؛ «چرا دوستي با دشمنان محال نيست؟» و با اظهارات خود نويد بازگشايي سفارت آمريکا را مي دهد، تعجبي هم ندارد که نشريه ارگان اين جريان فاسد سياسي و اقتصادي، روي جلد خود را به آرزوي عکس سلفي اوباما با ميدان آزادي اختصاص دهد!
اماهم لهجه ی سربازجو شریعت نداری  درادامه  به دو قطبی شدن مدعیان رقیب اشاره  کرده  که یکی پیروز ودیگری مغبون شده و افزوده است :از ابتداي آغاز مذاکرات هسته اي در دولت يازدهم، تحليلگران و رسانه هاي غربي در حال فضاسازي درباره اين موضوع هستند که مذاکرات هسته اي يک دو قطبي داخلي در ايران است که سرنوشت آن بر جريانات داخلي و صف بندي هاي آن تاثير مي گذارد. آنان با زيرکي اين دوقطبي ادعايي را اينگونه القا مي کردند؛ 1- جرياني که خواهان مذاکره و توافق است، از انقلاب دور و به غرب گرايش دارد 2-جرياني انقلابي و حزب اللهي که مخالف مذاکره و توافق است و از هيچ اقدامي براي شکست مذاکرات دريغ نمي کند. پذيرش و تن دادن به اين دوقطبي القايي و ادعايي اين نتيجه را خواهد داشت؛ حال که مذاکرات به توافق ختم شده، جريان نخست پيروز و مسرور است و جريان دوم شکست خورده و مغموم. 
 
بالاخره یادداشت روز نویس همکار وهم لهجه شریعت نداری ازموضع  تهدید برخورد کرده  واعتراف نموده که اگر اتفاقی برای رژیم ضدبشری بی افتد چون سرنوشت باندها بهم پیوند زده شده خطر شامل همه می شود و قطب برنده وبازنده ای وجودندارد . چون  اذعان نموده   برخلاف اين دوقطبي سازي ادعايي، تمام آنان که زير پرچم  خرچنگ نشان رژیمو ارونه ی ولایت فقیه جمع شده اند، در واقع سوار بر يک کشتي هستند و هر اتفاقي براي اين کشتي رخ دهد و به هر کجا برسد، همه - فارغ از نوع علايق و سلايق سياسي- در اين سرنوشت سهيم اند. جريان حزب اللهي در اين ميان وظيفه اي بس خطيرتر و سنگين تر بر دوش دارد. چرا که اين جريان به روشني مي داند و باور دارد، پيشرفت و آباداني اين کشور منوط به نتايج ژنو و لوزان و وين نيست. 

توافقي که روز سه شنبه ايران و 1+5 به آن دست يافتند اگرچه ماهيتي هسته اي داشت اما به نظر مي رسد امواج آن فراهسته اي خواهد بود و يا بهتر است اينگونه بگوييم برخي ها چه در داخل و چه در خارج سعي مي کنند از اين توافق، پلي براي رسيدن به اهدافي فراهسته اي بسازند. اين موضوع ارتباطي به کيفيت توافق مذکور نداشته و خوب يا بد بودن توافق مسئله اي ديگر است که بايد در جاي خود به آن پرداخته شود. خوشبختانه متن کامل توافق - اگر چه به انگليسي و نه فارسي- منتشر شده و با توجه به حجم متن -بيش از 150 صفحه- بررسي و قضاوت درباره اين توافق اگرچه کاري زمان بر و ظريف است اما غيرممکن نيست. اما فارغ از محتواي توافق و سرنوشت آن در مرحله اجرا، درباره نتايج، آثار و گام هاي فراهسته اي اين توافق - چه واقعي و چه ادعايي- مي توان به موارد زير اشاره کرد:
    1-
برخلاف برخي القائات و تصورات اين توافق نه تنها نمي تواند منجر به همکاري ايران و آمريکا در مسائل منطقه اي شود بلکه به احتمال قوي تنش ها را افزايش نيز خواهد داد. اين مسئله از آنجا ناشي مي شود که توافق هسته اي را بايد آغازي بر ارائه ليستي بلند بالااز سوي طرف مقابل در حوزه هاي گوناگوني مانند ادعاي حمايت از تروريسم، نقض حقوق بشر و... دانست. اساسا اين موضوعات يک فصل مشترک بسيار مهم دارند و آن هم ادعايي بودن آنهاست. آمريکا مدعي بود و همچنان نيز هست که ايران به دنبال ساخت بمب اتمي است و بايد جلوي آن گرفته شود. در ساير موضوعات نيز همين نگاه ادعايي نسبت به ايران غالب است. نمونه بارز آن را مي توان در اولين نطق باراک اوباما، دقايقي پس از اعلام رسمي توافق مشاهده کرد. آنجا که ايران را در کنار داعش نشاند و به پادشاهي هاي مرتجع عرب - بخوانيد تامين کنندگان مالي داعش- وعده داد از آنها در برابر اين دو تهديد حفاظت خواهد کرد. 
    اوباما در اين سخنراني مدعي شد اين توافق براساس «سنت رهبري آمريکا بر جهان» -همان کدخدا!- حاصل شده است. وقتي چنين نگاهي به قضايا حاکم باشد تکليف روشن است. محور و ستون فقرات استراتژي منطقه اي واشنگتن، حفاظت و تامين حداکثري منافع رژيم صهيونيستي است. رهبر معظم انقلاب نيز چندي پيش فرمودند چه توافق بشود و چه نشود، اسرائيل ناامن تر خواهد شد. امروزه جاي جاي خاورميانه از لبنان و سوريه گرفته تا يمن و بحرين، صحنه اين تنازع استراتژيک است و پيش بيني افزايش تنش ها بيش از آن که مبتني بر بدبيني باشد، بر استدلالي منطقي و واقعيت هاي صحنه استوار است.
    2
- عده اي معتقدند رسيدن به توافق هسته اي به معناي چرخش استراتژيک در سياست «تغيير رژيم» آمريکا نسبت به جمهوري اسلامي ايران است و آمريکا با پذيرش اين توافق در واقع پس از 36 سال به واقعيتي به نام «جمهوري اسلامي» تن داده است. براي رد اين مدعا مي توان به سخنان اوباما و جان کري پس از توافق اشاره کرد. اين دو مقام ارشد آمريکايي در سخنان خود اذعان دارند که توافق هسته اي با ايران براي آنها انتخابي از سر اضطرار و ناچاري بوده است. چرا که آنها اساساً گزينه ديگري پيش روي خود نداشتند. اولين و قطعي ترين نتيجه شکست مذاکرات، غرق قايق تحريم ها بود. 
    
تحليل چند روز پيش نشريه آتلانتيک در اين زمينه کاملاً گوياست. گراهام اليسون در اين تحليل مي نويسد؛ «بعضي استدلال مي کنند که امضاي يک توافق کنترل تسليحات، منحرف شدن از هدف اصلي واشنگتن يعني تغيير رژيم ايران است. اعضاي کنگره در انديشه اين ادعا بايد هسته اصلي استراتژي امنيت ملي دولت ريگان را مطالعه کنند. اين استراتژي که از وضعيت طبقه بندي شده خارج شده است مي گويد «سياست آمريکا در برابر شوروي شامل سه عنصر است: مقاومت خارجي در برابر امپرياليسم شوروي؛ فشار داخلي بر اتحاد جماهير شوروي در جهت تضعيف منابع امپرياليسم شوروي؛ و تعامل با اتحاد شوروي از طريق مذاکرات در راستاي رسيدن به توافق هايي که به حفظ و پيشبرد منافع آمريکا مي انجامد و با اصول عمل متقابل و منافع مشترک سازگار است.» پس در حالي که دولت ريگان در حال مذاکره و امضاي توافق بود تلاش هايش براي تضعيف اتحاد شوروي را دو چندان مي کرد؛ و در ۱۹۹۱ اتحاد شوروي ناپديد شد 
    
تطبيق 3 اصل فوق با سياست عملي آمريکا در قبال جمهوري اسلامي، کار دشواري نيست. مگر آنکه بخواهيم چشم خود را ببنديم و خود را به خواب بزنيم!
    3-
بزک شيطان بزرگ، خطي مربوط به ديروز و امروز نيست. نيات و اهداف از اين بزک کردن نيز اگرچه تا حدي متفاوت اما نتيجه و اقدام يکسان است. عده اي خائنانه و کاملاً از روي آگاهي در اين مسير مي روند و برخي نيز با نيت خير! چرا که گمان مي کنند بايد به هژموني پوسيده آمريکا تن داد و براي اين نيز ماله کشيدن بر جنايات اين کشور اشکالي ندارد! بدون شک خط بزک آمريکا از اين پس تشديد خواهد شد. وقتي پدرخوانده يک جريان فکري و سياسي در سايت خود با استناد به آيات قرآن مي خواهد کار خود را پيش ببرد و براي آيه 34 سوره فصلت (هرگز نيكي با بدي يكسان نيست. هميشه بدي را با بهترين عمل (نيکي) پاسخ بده تا همان کسي که گويي با تو بر دشمني است، دوست تو گردد.) تيتر مي زند؛ «چرا دوستي با دشمنان محال نيست؟» و با اظهارات خود نويد بازگشايي سفارت آمريکا را مي دهد، تعجبي هم ندارد که نشريه ارگان اين جريان فاسد سياسي و اقتصادي، روي جلد خود را به آرزوي عکس سلفي اوباما با ميدان آزادي اختصاص دهد!
    
رهبر معظم انقلاب در اواخر بهمن سال 92 در مورد اين خط خطرناک فرمودند: «ما تسليم زورگويي و باج خواهي آمريکا نخواهيم شد. يک عده سعي نکنند چهره آمريکا را بزک کنند، آرايش کنند، زشتي ها و وحشت آفريني ها و خشونت ها را از چهره آمريکا بزدايند در مقابل ملت ما، به عنوان يک دولت علاقه مند، انسانْ دوست معرفي کنند؛ اگر سعي هم بکنند، سعي شان بي فايده است
    4-
از ابتداي آغاز مذاکرات هسته اي در دولت يازدهم، تحليلگران و رسانه هاي غربي در حال فضاسازي درباره اين موضوع هستند که مذاکرات هسته اي يک دو قطبي داخلي در ايران است که سرنوشت آن بر جريانات داخلي و صف بندي هاي آن تاثير مي گذارد. آنان با زيرکي اين دوقطبي ادعايي را اينگونه القا مي کردند؛ 1- جرياني که خواهان مذاکره و توافق است، از انقلاب دور و به غرب گرايش دارد 2-جرياني انقلابي و حزب اللهي که مخالف مذاکره و توافق است و از هيچ اقدامي براي شکست مذاکرات دريغ نمي کند. پذيرش و تن دادن به اين دوقطبي القايي و ادعايي اين نتيجه را خواهد داشت؛ حال که مذاکرات به توافق ختم شده، جريان نخست پيروز و مسرور است و جريان دوم شکست خورده و مغموم. 
    
برخلاف اين دوقطبي سازي ادعايي، تمام آنان که زير پرچم جمهوري اسلامي ايران جمع شده اند، در واقع سوار بر يک کشتي هستند و هر اتفاقي براي اين کشتي رخ دهد و به هر کجا برسد، همه - فارغ از نوع علايق و سلايق سياسي- در اين سرنوشت سهيم اند. جريان حزب اللهي در اين ميان وظيفه اي بس خطيرتر و سنگين تر بر دوش دارد. چرا که اين جريان به روشني مي داند و باور دارد، پيشرفت و آباداني اين کشور منوط به نتايج ژنو و لوزان و وين نيست. اگر قرار است اين مملکت پيشرفت کند و جمهوري اسلامي ايران به جايگاه درخور و شايسته خود در دنيا دست يابد، بدون شک مسير آن از راه تلاش شبانه روزي و مخلصانه در عرصه هاي مختلف است. 
    
اگر همه چيز آنطور که روي کاغذ آمده پيش برود، چيزي حدود يک دهه ديگر- و در بخش هايي بيشتر- اين توافق به پايان خواهد رسيد. بدون شک آن روز هم نخواهند گذاشت ما به راحتي از حقوق طبيعي و قانوني خود در اين عرصه استفاده کنيم. اگر مي خواهيم آن روز با دست پرتري از ميز مذاکرات بازگرديم، تنها نسخه اش اين است؛ در همه عرصه ها کار و کار و کار. نويسنده: محمد صرفي