ترک عادت گفتن و نخواندن لطیفه های توهین آمیز. 29 اردیبهشت 91
این توصیه که از رخشان بنی اعتماد است به نظرم جالب است  از طریق ایمیل در یافت شده که کپی و بازتاب داده می شود.
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم  .
شرم خندیدن، به  مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.  کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
 یک روز یه ترکه  اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
 یه روز یه رشتیه... اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
 یه روز یه لره...اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود غم رعیتش رو می خورد و نه تاج می خواست و نه قبله عالم بودن! خوش داشت که "فقط" بتونه وکیل الرعایا باشه ...
 یه روز یه قزوینی یه...به نام علامه دهخدا ؛از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و لغت نامه ای برای ما یادگار گذاشت که تا نسل ها بتونه میراث زبان پارسی رودست به دست برسونه...
یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و  رشتی و  لر  و  اصفهانی.تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛ حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!!یا جوک هایی رو که یه عده برامون پشت میزهای سرویسهای اطلاعاتی اون سر دنیا برامون می سازن به هم می فرستیم و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است.
 آنقدر اين ایميل را بفرستيم و بخوانيم تا عادتهاي قجري در خنديدن به  هموطن( آنكه در ديده ما جا دارد ) در ما بميرد

. و با هم يكي  باشيم.مثل هميشه، مثل زمانهاي سختي و مثل زمانهاي جشن و افتخار