«نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی گفت: من از ماشین جلوی حزب جمهوری
پیاده و وارد حیاط حزب شدم. یک دفعه صدای مهیبی بلند شد. با چشم دیدم تمام ستونهای
ساختمان از بین رفت و سقف یک تکه پایین آمد.»
به گزارش ایسنا، خبرآنلاین نوشت: «یک هفته بعد از تصویب طرح عدم کفایت بنیصدر
در مجلس، حزب جمهوری اسلامی تشکیل جلسه داد تا با حضور نمایندگان مجلس همسو با خود
درباره انتخابات ریاستجمهوری و حمایت از یک نامزد توانمند تصمیمگیری کند. این
جلسه در ساعت ۲۰:۳۰ در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری
اسلامی آغاز شد. هنوز شهید آیتالله بهشتی چند جملهای نگفته بود که انفجار رخ میدهد؛
دیوارها و ستونهای سالن اجتماعات از بین میرود و سقف یک تکه روی سر حضار خراب میشود.
محسن رهامی از جمله کسانی بود که باید در آن جلسه حضور میداشت اما عصر روز
هفتم تیر مهمانهایی سرزده به خانهاش آمدند و او با کمی تأخیر راهی حزب شد.
رهامی میگوید وقتی وارد حیاط حزب شد، چند ثانیهای تا ورود به محل جلسه فاصله
نداشت ولی یک دفعه جلوی چشمان او انفجار رخ داد و ساختمان ویران شد. در ساعات
ابتدایی افراد زنده از زیر آوار بیرون میآمدند اما بعد کسانی که خارج میشدند به
شهادت رسیده بودند.
گزیده پاسخهای محسن رهامی، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی را در
ادامه بخوانید:
- (سال ۱۳۶۰) من نماینده مجلس اول بودم و از قضایا و
مشکلاتی که بین آقای بنیصدر و مجلس پیش آمد، اطلاع داشتم. روز هفتم تیر هم در محل
حادثه بودم. به طور معمول ما نماز مغرب و عشا را در حزب جمهوری به امامت مرحوم آیتالله
بهشتی میخواندیم و بعد داخل جلسه میشدیم اما در روز هفتم تیر به دلیل این که
غروب چند نفر از دوستان روحانی حوزه علمیه قم به عنوان میهمان به منزل من رسیدند،
بنابراین پذیرایی اولیه از آنها کردم و بعد هم نماز را در خانه خواندم. از آنها
خواستم که در منزل بمانند تا پذیرایی شوند. من به جلسه حزب جمهوری بروم و برگردم.
وقتی به حزب جمهوری اسلامی در منطقه سرچشمه خیابان امیرکبیر رسیدم، از ماشین پیاده
شدم. به علت شلوغی خیابان از راننده خواستم که ماشین را به پارکینگ ببرد. بعد وارد
حیاط شدم. شاید کمتر از یک دقیقه مانده بود که داخل ساختمان شوم اما صدای انفجار
را شنیدم و جلوی چشمانم ساختمان به روی زمین خوابید.
- ریشه اختلافات مجلس و آقای بنیصدر به کجا برمیگشت؟ مقدمهاش مربوط به
اسفند ۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس برمیگردد که
مرحله دوم آن انتخابات هم در اردیبهشت سال ۵۹ برگزار شد. آن موقع
آقای بنیصدر، رئیسجمهور بود. از همان اوایل شروع کار مجلس آقای بنیصدر در خصوص
معرفی نخستوزیر با مجلس به توافق نرسید.
- اختلافی بین بنیصدر و سران حزب جمهوری اسلامی پیش آمد و به تدریج اختلافات
شدت پیدا کرد و سخنرانی دانشگاه تهران آقای بنیصدر در ۱۴ اسفند ۵۹ اختلاف و دو دستگی بین رئیسجمهور و
بقیه مسئولین را نشان داد. آن مراسم عمدتا به گردانندگی سازمان مجاهدین خلق اداره
میشد که در محوطه زمین چمن دانشگاه واقع بود که الان به جایگاه نماز جمعه تبدیل
شده است. ما هنوز هم آنجا را به عنوان زمین چمن میشناسیم؛ چرا که در دوران
دانشجویی به عنوان زمین فوتبال از آنجا استفاده میکردیم و فقط روزهای جمعه تبدیل
به نماز جمعه میشد. علیایحال صحبتهای آقای بنیصدر در قضیه معرفی نخستوزیر از
یک طرف و یک بخشی هم به اختلاف نظر او و حضرت امام و مرحوم آیتالله بهشتی و سایر
مسئولین در باب چگونگی حل جنگ برمیگشت. حضرت امام فرماندهی کل قوا را به آقای بنیصدر
تفویض کرده بود. همان طور که میدانید بر اساس قانون اساسی، فرماندهی کل قوا از
اختیارات رهبری است ولی مرحوم امام این اختیار را تفویض کردند تا قوای اجرایی و
مسائل جنگ یک دست شود و از یک جا تصمیمگیری شود. آن زمان شهرهای ما سقوط کرد و
عقبنشینیهایی در جبهه واقع شد.
- مجلس از آقای بنیصدر گزارش گرفت. صحبتی نیز با تعدادی از فرماندهان عالیرتبه
جنگ از جمله مرحوم سرتیپ فلاحی انجام داد که بعد به درجه رفیع شهادت نائل شد و به
درجه سرلشگری ارتقاء یافت. گزارش آنها این بود که ما زمین میدهیم تا زمان به دست
بیاوریم چون تعداد رزمنده لازم برای مقابله با دشمن را نداریم. مجلس اصرار بر
مقاومت داشت و معتقد بود در سقوط شهرها کوتاهی شده و بنیصدر از تدبیر لازم برای
فرماندهی و حفظ شهرها استفاده نکرده است. شهرها که یکی پس از دیگری سقوط کرد، فشار
روی آقای بنیصدر زیاد شد. جمعی از نمایندگان مجلس از اعضای حزب جمهوری اسلامی یا
سمپات حزب بودند، جلسات هفتگی در مجلس با هم داشتند و یک جلسه هفتگی هم در حزب
جمهوری با حضور مسئولین شورای مرکزی حزب جمهوری از جمله مرحوم آیتالله بهشتی، آیتالله
خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای باهنر برگزار میشد.
- مجموعه این نشستها به این سمت میرفت که در واقع مشکل جنگ، تنها تدارکات
جنگ نیست و بیشتر فرماندهی جنگ مهم است. بدنه سپاه آن موقع در حال تشکیل بود و
قدرت آنچنانی نداشت. مرحوم شهید چمران نیز در سوسنگرد گروهی را در قالب جنگهای
شهری و چریکی تشکیل داده بود و مقاومت میکرد. خود آیتالله خامنهای هم بعد از
تعطیلی مجلس در جنوب بود و با تعدادی از نیروها مقابل دشمن بعثی مقاومت میکردند.
در واقع بدنه نظام و رزمندگان تلاش میکردند که با مقاومت جلوی دشمن را بگیرند و
طبیعی بود که به روش جنگهای مدرن در چارچوب فرمولهای نظامی مقاومتها انجام نمیشد.
اختلافات سیاسی بین مجلس و رئیسجمهور در اداره جنگ و معرفی نخستوزیر بیشتر شد و
نهایتا در جلسات حزب جمهوری جمعبندی این شد که آقای بنیصدر آن کفایت لازم برای
اداره کشور را ندارد و باید به این سمت رفت که نسبت به عزل او اقدام شود. البته
همان طور که میدانید برای عزل رئیسجمهور دو راه در قانون اساسی پیشبینی شده است.
یکی از طریق رای عدم کفایت سیاسی مجلس و دیگری از طریق رای دیوان عالی کشور به
تخلف رئیسجمهور. در هر دو صورت رهبری نظام باید عزل را تائید و امضاء کند تا
قابلیت اجرایی شدن پیدا کنند. نهایتا با جلساتی که بیشتر نمایندگان حامی حزب
جمهوری اسلامی و مخالفین آقای بنیصدر در مجلس برگزار کردند، طرح عدم کفایت سیاسی
آقای بنیصدر تهیه و به مجلس ارائه شد. تا اینجا سازمان مجاهدین خلق وارد فاز
نظامی و درگیری نشده بود و بیشتر سعی میکرد با ملاقات و بیانیه و تجمیع مردم مثل
همان ۱۴ اسفند و قبل از آن در ورزشگاه شهید
شیرودی روی معادلات سیاسی اثرگذاری کند. اوایل که امام قم بودند و بعد که به تهران
آمدند، به چند نفری از مجاهدین خلق اجازه ملاقات دادند و بیشتر بحثها در قالب گفتوگو
و چگونگی مشارکت سازمان مجاهدین در نظام بود و بعد هم این مشارکت به حمایت از آقای
بنیصدر تبدیل شد. یعنی عقبه سازمان مجاهدین به سمت آقای بنیصدر رفت.
- بعد از مسائلی که برای آقای بنیصدر پیش آمد در واقع بعد از اواخر خرداد و
اوایل تیر ماه سال ۶۰، حساسترین روزهای تاریخ انقلاب بود که
چندین حادثه پیش آمد. یکی سیام خردادماه که شهادت شهید چمران در سوسنگرد است.
دومی انفجار ضبط صوتی که صدای آیتالله خامنهای را در مسجد ابوذر میدان فلاح
تهران ضبط میکرد و موجب جراحت ایشان شد. ایشان در آن زمان نماینده تهران و
نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بودند. سوم رفتن مجاهدین خلق به فاز نظامی و
شروع درگیریها در تهران بعد از جریان کفایت سیاسی بنیصدر بود. مجاهدین خلق روز
سی خرداد در تهران به اتوبوسها و مراکز جمعیتی حمله کردند. چهارم اطلاعیهای که
امام به نهضت آزادی و جبهه ملی داد و اعلام کرد: «شما دست از حمایت اینها بردارید
و اعلام برائت کنید.» پنجم حادثه هفتم تیر بود. سهشنبه هر هفته در محل حزب جمهوری
جلسهای برگزار میشد. قرار بود راجع به قضیه پیش آمده صحبت شود. مرحوم آقای بهشتی
در جلسه هفته قبل گفت: «ما فکر میکردیم بنیصدر و جریانش یک طرف است و ما هم یک
طرف. الان با این که معضل بنیصدر حل شده، ولی ممکن است این شکاف به داخل خودمان
کشیده شود. باید مواظب شکافهای بعدی باشیم که در شرایط جنگ چگونه آن را حل کنیم.»
جمع بندی این شد که اعضا جلسه بعد راجع به این که چه کسی رئیسجمهور شود، بحث
کنند. یعنی موضوع جلسه بعد، از قبل اعلام شده بود که راجع به تصمیمگیری در مورد
فردی بود که باید کاندیدا و مورد حمایت واقع شود.
- تقریبا حدود ۶، ۷ ماه بود که این جلسه تشکیل میشد و عقبهاش به سال ۵۹ برمیگردد که تقریبا از حدود دی، بهمن سال ۵۹ تا تیر ۶۰ این جلسات تشکیل میشد. اکثرا هم
نمایندگان مجلس بودند که در کنار نمایندگان مجلس، تعدادی از مسئولین مثل وزرا،
مشاورین نخستوزیر، تعدادی از قضات و سیاسیون هم حضور داشتند. البته خود نخستوزیر
هم حَسَب مورد میآمد. در مجموع تعداد افراد حاضر در جلسه به حدود ۱۴۰ نفر جمعیت میرسید. همان طور که میدانید سابق یک دبیرستان بزرگ در تهران
بود که بعدا دانشکده الهیات در آنجا مستقر شد و بعد که به خیابان شهید مفتح منتقل
شد، حزب جمهوری اسلامی آنجا را خریداری کرد و به عنوان ساختمان حزب از آن استفاده
میکرد. آن سالن هم یک سالن قدیمی بود که دیوارها را برداشته بودند و کنار آن با
اضافه کردن ستونها و سقفهای کاذب، مساحتش بزرگتر شده بود. وقتی که من از ماشین
پیاده و وارد حیاط ساختمان حزب شدم، صدای مهیبی بلند شد و ما به سمت ساختمان
دویدیم اما ساختمان یک جا خوابید یعنی تمام ستونها از بین رفت و سقف یک تکه پایین
آمد. دلیل بالا بودن تلفات نیز سخت بودن درآوردن پیکرها از زیر آوار بود؛ ضمن آن
که کل محوطه پر از وسیله نقلیه متعلق به همین افرادی بود که زیر آوار ماندند. لذا
جرثقیلهای کوچک هم که در ابتدا آمدند، نتوانستند سقف را بلند کنند و تا جرثقیلهای
بزرگتر برسند، زمان برد. این اتفاق حدود ساعت ۹ شب رخ داد و اولین افراد را مثل آقای کیارش (علویتبار) نماینده اهواز،
آقای سماورچی، آقای باغانی و فردوسیپور زنده بیرون درآوردیم. اکثر افراد زیر سقف
کاذب بودند، زنده بودند، فقط باید زودتر به دادشان میرسیدیم ولی بقیه ساختمان که
قدیمیتر و سنگینتر بود، جرثقیلهای بزرگتری را میطلبید. آقای محمودی را وقتی
درآوردیم دستش را بالا برد و چند بار تکبیر گفت. بقیه را تا ۲.۵، ۳ نصفه شب که درآوردیم دیگر همه شهید شده
بودند. بعد که قرار شد مجلس تشکیل شود، نصاب لازم را نداشت لذا آقایان محمودی،
علویتبار، مروی سماورچی و باغانی با وجودی که مجروح بودند، ولی با ویلچر یا تخت
بیمارستانی به صحن علنی مجلس آمدند تا تعداد نمایندگان حاضر در جلسه به حد نصاب
لازم رسید. ۲۷ نفر از نمایندگان شهید شدند و چند نفر
مجروحیت بالا داشتند، انتخابات بعضی از شهرها هم برگزار نشد.
- در کردستان، کموله و حزب دموکرات از رایگیری جلوگیری کرد و صندوقها را
آتش زد. نتیجه انتخابات چند شهر هم مثل خود سنندج و فیروزآباد فارس رد شد و قرار
بود نماینده میاندورهای انتخاب شود. در واقع آن شرایط به نحوی بود که به تعداد
لازم نماینده نداشتیم تا صحن علنی مجلس با نصاب دو، سوم نمایندگان تشکیل شود. دو،
سوم از ۲۷۰ نفر یعنی باید ۱۸۰ نماینده در صحن حضور میداشتند. با این وضع مجلس را تشکیل دادند. در عکسها
مشخص است که آقای محمودی و سماورچی دستشان را بالا آورده و تکبیر و مرگ بر آمریکا
میگفتند که در واقع میخواستند مقاومت مردم را نشان دهند.
- در موضوع مشابهسازی وضعیت مجلس اول با مجلس فعلی از این جهت که مجلس روحیهاش
را حفظ کرد و جلسه خود را ادامه داد تا نشان دهد که مجلس روحیه بالایی دارد و تحت
تاثیر وقایع تروریستی نیست، خوب بود اما بدیاش این بود که در واقع در هیچ کشوری
تا به حال جریان داعش و تروریستها در این عمقی که در ایران رفتند، نرفته بود و
این در واقع زنگ خطر است. نمیتوانیم ساده از کنارش رد شویم.