راستگرایان
سنتی بر سر دو راهی سرنوشتساز 8تیر-96
«حالا
سوال مهم این است که طیف راستگرایان سنتی همچنان بنا دارند زیر سایه افراد تصمیمساز
فعلی جناح مانند غلامعلی حداد عادل، حسین فدایی و پایداریها باقی بمانند یا این
که تعداد شکستهای ثبت شده برای خود را دلیل کافی میدانند برای پیدا کردن راه
جدید سیاستورزی؛ دقیقا همان کاری که علی لاریجانی انجام داده است.»
به گزارش ایسنا، نامهنیوز نوشت:
«حالا که انتخابات ریاستجمهوری تمام شده است، نگاهها به آرایش سیاسی دوخته شده
تا تغییراتی که از پس پیامدهای نتیجه این رقابت مهم حاصل شده را بتوان یافت. اگر
از آن چه در جناح اصلاحطلب گذشته عبور کنیم با جناح اصولگرایی مواجه میشویم که
در وضعیت منحصر به فردی به سر میبرد. جناحی که اکنون دوران آشفتهای دارد و
چسبندگی مرکزگرای خود را از دست داده است. در جلسات خصوصی که علل شکست واکاوی میشود،
هر کدام مسئولیت را متوجه دیگری میکنند و از آن مهمتر این که برای آینده سیاستورزی
هر کدام نسخههای جداگانه دارند. همین هم موجب شده که در کنار سر و صداهای طیف
اقلیت این جناح طیفهای اصلی سکوت پیشه کرده و ترجیح دهند با چراغ خاموش از این
روزها عبور کنند.
این وسط وضعیت راستگرایان سنتی
شاید بیش از سایرین قابل توجه باشد. آنها در یک انتخابات دیگر دل به تئوریهای طیف
اقلیت سپردند و باز همان نتیجه سابق را دریافت کردند. باید وضعیت آنها را بررسی
کرد و به این پیشبینی رسید که آنها چه راهی را برای آینده سیاستورزی خود انتخاب
خواهند کرد.
واقعیت این است که علی لاریجانی
که در میان راستگرایان سنتی از هوشمندی خاصی برخوردار است، از همان چند سال پیش صف
خود را از طیف اقلیت جناح اصولگرا جدا کرده و ترجیح داد ضلع و فضای تازه در شرایط
جدید سیاست ایران برای کسانی که نمیخواهند زیر سایه طیف چپ اصولگرایان باشند
ایجاد کند.
کسانی که با او در پارلمان همراه
شدند اکنون با صفت اعتدالگرایی به سیاستورزی مشغولاند و پارلمانتاریستهایی شدهاند
که حسابشان جدا شده از تندرویهای برخی ژنرالهای منسوب به طیف چپ اصولگرا که
اکنون حتی فرصت حضور در پارلمان را هم از دست دادهاند. در این میان بخش دیگری از
راستگرایان سنتی سرنوشتی متفاوت پیدا کردند. آنها کسانی هستند که همچنان معتقد
بودند، جناح با همان ساز و کار قبلی میتواند تداوم حیات داشته باشد. تلاش همهجانبهای
را آغاز کردند برای آوردن جناح به همان راهی که خودشان درست میپنداشتند. توان مقابله
با طیف چپ اما برای آنها میسر نبود.
تلاشهای افرادی مانند محمدرضا
باهنر، غلامرضا مصباحیمقدم و حتی مرتصی نبوی برای متقاعد کردن جناح برای عدم ورود
به کانال غیر قابل بازگشت و هزینهساز هیچکدام به نتیجه نرسید. در بهار سال گذشته
محمدرضا باهنر چند باری از احتمال حمایت اصولگرایان از روحانی سخن گفت و حتی
مصباحیمقدم هم در این سخن به او پیوست تا که شاید بابی باز بماند برای تعاملات
سیاسی در شرایطی که اصولگرایان انتخابات را ببازند یا که شاید تلاش میکردند تا آن
دوقطبی رایساز دوباره شکل نگیرد.
مصباحیمقدم گفته بود: «این را
بگویم که این طور نیست که شرایط آقای روحانی شرایطی باشد که مورد اقبال اصولگرایان
قرار نگیرد و محتمل است مجموعه اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری از ایشان
حمایت کند و اگر گزینه بهتری نداشته باشیم حتما وارد گفتوگو با ایشان خواهیم شد.
من این موضوع را نفی نمیکنم اما اگر شرایط اقتضا کند و کسی به میدان رقابت با
آقای روحانی بیاید، حتما باید به گونهای باشد که همه اصولگرایان پشت او باشند که
اگر این اتفاق بیفتد، برنده انتخابات خواهیم بود.»
حتی مرتضی نبوی هم تمام تلاشش را
کرد تا اصولگرایان آن دوقطبی دردسرساز برای جناح را ایجاد نکنند. او رک و صریح
گفت: «درباره انتخابات ٩٦ هم حرفی از جانب اصولگرایان ندارم ولی از نظر توصیهای
بهتر میدانم اصولگرایان سرمایهگذاریشان را روی انتخابات شوراها انجام دهند تا
ریاستجمهوری؛ چرا که به هر حال آقای روحانی دور دومش است و کاندیدای اصلی ریاستجمهوری
دور دوازدهم ایشان است. برداشت من این است که روحانی بر کرسی ریاستجمهوری مینشیند.
مردم ایران به هر رئیسجمهوری دو دوره فرصت ریاستجمهوری میدهند.»
آن تلاش اما به جایی نرسید.
راستگرایان سنتی در میان شلوغکاری طیف چپ اصلا دیگر دیده نشدند. پیشبینی مرتضی
نبوی درست بود اصولگرایان انتخابات را باختند. حالا سوال مهم این است که این طیف
همچنان بنا دارد زیر سایه افراد تصمیمساز فعلی جناح مانند غلامعلی حداد عادل،
حسین فدایی و پایداریها باقی بمانند یا این که تعداد شکستهای ثبت شده برای خود
را دلیل کافی میدانند برای پیدا کردن راه جدید سیاستورزی؛ دقیقا همان کاری که
علی لاریجانی انجام داده است.
به نظر میرسد آنها بحثها و لابیهای
سنگین پشت پرده را میان خود آغاز کردهاند شاید مهمترین نشانهاش هم همین حرفهای
اخیر محمدرضا باهنر باشد که در مورد تداوم حیات جمنا ابراز تردید کرده است. آنها
اکنون چند راه پیش روی خود دارند:
۱- ادامه همراهی با وضعیت فعلی جناح و زیر سایه
جمنا یا تشکیلاتی مشابه آن بودن
۲- پیوستن به طیف علی لاریجانی و تشکیل بدنه حزبی
پیرامون او در خارج از مجلس
۳- اعلام استقلال و سامان دادن یک تشکیلات جدید
مانند همان حزب سراسری و بزرگی که برخی راستگرایان بارها از تمایلشان برای به وجود
آوردن آن سخن گفتهاند.
۴- باز کردن کانالهایی برای نزدیک شدن به دولت
برای حضور در کابینه
شرایط منحصر به فردی است.
راستگرایان سنتی باید در این مورد تصمیم بگیرند. فعلا شاید بتوان این پیشبینی را
داشته که تداوم همنشینی و همچسبی آنها با طیف چپ جناح مشکلتر از قبل شده است.»