يادداشت روز " اوین نامه ی کیهان " مسئله «سپاه» نيست "

 اوین نامه ی کیهان 4 شنبه 7 تیرماه سال 1396
يادداشت روز " اوین نامه ی کیهان " مسئله «سپاه» نيست "
 در شرایطی که پاسداران  در 24 خرداد 92 که  روحانی رئیس جمهور شد نه  اینکه به وی تبریک نگفتند که ازهمان روزاول ریاست جمهوری روحانی همگام بااوین نامه ی کیهان بنای مخالفت با روحانی و سپس دولت وی را شروع کردند .درادامه بامطرح شدن برجام انتقادات تبدیل به  مخالفت های جدی شد . سپاه آنقدر سیاست کارشکنی ومخالفت بادولت روحانی را دنبال کرد و انتقادات سیاسی- اقتصادی   به ویژه مخالفت بابرجام افزایش  دادند که پاسداران فکرمی کردند باحذف کردن رفسنجانی  و تشکیل جمنا می توانند مهندسی شان علیه روحانی موفق  شود و روحانی برکنار می گردد و لی مهندسی شان با شکست مواجه شد .
بنابراین  پاسداران به جای تبریک گفتن  به روحانی  اقدام به گرفتن انتقام شکست مهندسی نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری شان کردند . چون ازسوی عوامل سازمان یافته شان غائله  متهم کردن روحانی به آخوندآمریکایی – منافق و دروغگو  وفتنه گر و بنی صدر وروحانی پیوندتان مبارک درر وز قدس را اجرا کردند .مهمتر اینکه دردنباله مداح پاسدارآتش به اختیارشان را درنماز عیدفطر به جان روحانی ومخالفت بابرجام انداختند . عجیب است که هم قلم و همکار سربازجو شریعت نداری با کتمان کردن واقعیات مدعی شده است :


بطور واقعي نه دولت در کار تضعيف سپاه است و نه سپاه در کار تضعيف دولت. چه اينکه دولت و سپاه در ايران در نهايت به نقطه اي وصل هستند که اختلافاتشان را هر چند جدي هم باشد که نيست، حل مي کند کما اينکه در ساير مواردي که نوعي کژتابي رفتاري نظير امضاي سند 2030 از سوي دولت روي مي دهد و تلخ هم هست در نهايت با دستور رهبري رفع مي شود بنابراين اختلاف دولت با سپاه بطور واقعي سپاه را فلج نمي کند و از اثرگذاري آن نمي کاهد ولي اين کژتابي با سپاه که رکن اصلي امنيت ملي جمهوري اسلامي و اقتدار ملي ايران است، طمع غرب را در پي مي آورد و کشور را بطور عمومي که بخش بزرگ آن دولت است با چالش مواجه مي گرداند. سخناني که در اين يک سال عليه سپاه و دستاوردهاي مهمي از جمهوري اسلامي که سپاه در کانون آن قرار داشت، زده شد، کم نيستند. وقتي از درون حلقه اول دولت محيط عمل منطقه اي و اقتدار ايران به «زمين سوخته» تعبير مي شود و تلاش ايران براي اقتداربخشي به ملت هايي که از يک سو در معرض اشغالگري غربي ها و از سوي ديگر در معرض حمله گروه هاي تروريستي تکفيري وابسته هستند، اقدامي بي نتيجه و پرهزينه معرفي مي گردد، دشمن گمان مي کند در درون ايران درباره درستي سياست هاي منطقه اي خود ترديد به وجود آمده و زمان آن است که با اعمال فشار بر بخشي که بار اين سياست ها را بر دوش دارد، اين ترديد را به يقين تبديل کنيم و ايران را از منطقه برانيم و مشکل لاينحل خود در مواجهه با نفوذ و قدرت معنوي ايران را حل کنيم.
پس از اقدام مجلس سناي آمريکا هم اينک 265 عضو از حدود 736 عضو پارلمان اروپا خواستار قرار گرفتن نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» در ليست سياه شده اند. البته نه اقدام غرب عليه سپاه تازگي دارد و نه پارلمان اروپا يک نهاد موثر بين المللي به حساب مي آيد در عين حال به نظر مي آيد هدف سناي آمريکا و پارلمان اروپا تحريم عناصر و نهادهاي وابسته به سپاه نباشد چه اينکه چنين هدف گذاري نمي تواند تاثيرات مهمي بر سپاه بر جاي گذارد. سپاه اساساً در داخل کشور شکل گرفته و مراودات مالي و صنعتي آن در داخل تنظيم شده و تحريم آن نمي تواند اين چرخه داخلي را از سپاه بگيرد. در خصوص علت اقدامات ضد سپاه نکات زير اهميت دارند:
    1
- از منظر زماني، تحريم هاي ضد سپاه، سنا و پارلمان اروپا معنا دار به حساب مي آيد. در اين روزها ما با دو تحول مهم مرتبط با ايران و سپاه مواجه هستيم يکي از آن ها موفقيت هاي بزرگ سپاه در ماه ها و هفته هاي گذشته است که شامل پاکسازي حلب و آزادسازي آن طي يک عمليات پيچيده، شکست دادن طرح ترکي - سعودي تکفيري اشغال استان حماء که براي کاستن از اثرات آزادي حلب صورت گرفت، مقابله سپاه با طرح کمربند امنيتي آمريکا در طول مرزهاي شرقي سوريه که با هدف امنيت بخشي به رژيم صهيونيستي صورت گرفت، حمله موشکي به ديرالزور سوريه که مستلزم هماهنگي کامل دولت هاي سوريه و عراق بود والحاق نيروهاي حشدالشعبي عراق به نيروهاي ارتش سوريه در منطقه مرزي «البوکمال» مي شود. اين تحرک ويژه حکايت از اين دارد که سپاه پاسداران و نيروهاي منطقه اي مرتبط با آن پس از فراغت از جنگ عليه تروريست هاي تحت الحمايه در عراق، بنا دارند سال 2017 را به سال پايان بحران سوريه تبديل نمايند و وضعيت را به حالت عادي درآورند. اگر اين اتفاق بيفتد در واقع همه سرمايه گذاري هايي که براي تغيير نظام سوريه و تضعيف محور مقاومت از سوي غرب و کشورهاي عربي و ترکيه طي 7 سال گذشته تدارک ديده شده است، از بين مي رود و علاوه بر آن برتري نظامي، امنيتي و سياسي محور مقاومت به اثبات رسيده و راه تحرک بيشتر آن هموار مي گردد.
    
دومين موضوع کليدي، آغاز شکل گيري دولت دوم دکتر روحاني است. از منظر غرب، همکاري دولت و سپاه در ايران مي تواند خنثي کننده فشارهاي خارجي به سپاه و ايران شود. چه اينکه غرب نمي تواند روابط با يک دولت رسمي را به دو بخش آري و هرگز تبديل کند بر اين اساس اگر دولت همانگونه که تاکنون اينطور بوده است، حمايت از سپاه را به عنوان جزيي از خويش - دولت به عنوان کارگزاري نظام سياسي- غير قابل معامله بداند در اين صورت نمي توان هم از منافع سرشار رابطه با ايران برخوردار بود و هم بخشي از حاکميت جمهوري اسلامي را انکار کرد. از سوي ديگر همانگونه که از دوران دولت اول مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني تاکنون شاهد بوده ايم، سپاه پاسداران با استفاده از ظرفيت انساني خلاق خود و دستاوردهاي بزرگ صنعتي و امکانات عظيم و تجربه و تعهدي که در به نتيجه رساندن پروژه ها تحت هر شرايطي دارد، دولت را از بحران هايي که غربي ها عليه آن پديد مي آورند مي رهاند. بنابراين کاملاً واضح است که براي تضعيف توامان دولت جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غربي ها بخش فعال تر و ضمانت بخش نظام که سپاه است را زير سوال ببرند و مشروعيت فعاليت هايي که مي نمايد را نفي نمايند که البته با توجه به اينکه سپاه بخشي از نظام سياسي است، غرب از نظر حقوق بين الملل قادر نيست در عين به رسميت شناختن يک نظام، مشروعيت بخشي از آن را انکار نمايد.
    2
- شکاف در سيستم سياسي ايران يکي از اهداف و شگردهاي شناخته شده به حساب مي آيد و از ابتداي انقلاب نيز دنبال شده است. در اينجا با توجه به نزديک بودن زمان آغاز به کار دولت دوم روحاني و بطور کلي شکل گيري دولت جديد در ايران، غرب در صدد ارسال اين پيام به دولت و ملت ايران است که اگر مي خواهيد از مواهب رابطه با دنيا! برخوردار باشيد و با تهديدات جديد مواجه نشويد بايد از سپاه فاصله بگيريد. البته همانطور که اين شگرد تازگي ندارد، حساسيت سازي عليه سپاه نيز تازگي ندارد وقتي ردپاي اين اقدامات را پي مي گيريم به سال 1386، 2007 مي رسيم که تحريم اعضاي سپاه در دستور کار کنگره آمريکا قرار گرفت و در هر سال گسترش يافته است. اما ترديدي نيست که اقدام سنا و پارلمان اروپا در اين مقطع معنادار است و به تغييرات داخل ايران گره خورده است.
    
اما همانطور که از تجربه ما در دوره اول آقاي روحاني برمي آيد و نيز اين تجربه با دوران 8 ساله آقاي خاتمي هم قابل تطبيق است، غرب اساساً کاري به سليقه دولت ها ندارد و از آنجا که هر سنخ آن را - ولو بعضي از آن ها داراي مطلوبيت هايي هم براي غرب باشند- دولت نظام جمهوري اسلامي مي داند و از سوي رهبري نظام قابل مديريت به حساب مي آورد، به هيچ وجه به موفقيت دولت در ايران کمک نمي کند. اين دولت که تار و پودش از انقلاب اسلامي است اگر به فرض محال دولتي از اعضاي جبهه ملي هم در جمهوري اسلامي ايران بر سر کار آيد عليرغم همنوايي کامل غرب و جبهه ملي- که هم اينک جز نامي از آن در تاريخ سياسي ايران باقي نمانده است- آمريکا و اروپا به موفقيت اقتصادي و... آن کمک نمي کنند چون در نهايت چنين موفقيتي را موفقيت جمهوري اسلامي به حساب مي آورند. پس کاملاً معلوم است که تلاش غرب براي جداسازي حساب دولت ايران از سپاه با هدف نهايي تسلط بر ايران صورت مي گيرد که از بين رفتن دولت ايران هم در ذيل آن خواهد بود و کيست که نداند مهمترين ارکان قدرت کشورهايي که امروزه در دنيا حرفي براي گفتن دارند قدرت ناشي از نفوذ ملي و توانمندي دفاعي نيروهايي است که تامين کننده محيط فعاليت دولت مي باشند. نفوذ ملي يک نظام سياسي ارتباط مستقيم به افتخارات آن نظام دارد و اين حس افتخارآميز بودن نظام با دستاوردهاي امنيتي و نظامي سپاه گره خورده است کما اينکه ديديم حمله موشکي سپاه به تروريست هاي تکفيري در ديرالزور هر ايراني را شادمان کرد و به محوري در وحدت ملي تبديل گرديد. پس اگر غرب بخواهد که قطعاً مي خواهد دولت ايران را تضعيف کند بايد موجبات افتخار آن را از او سلب نمايد.
    3
- اگرچه غرب با تحليل دقيق از عوامل قدرت جمهوري اسلامي، تضعيف سپاه را مدت هاست در دستور کار خود قرار داده است اما همه مي دانند که اثربخشي واقعي تضعيف سپاه به تضعيف آن در داخل گره خورده است. براين اساس غربي ها در دوره هايي که رخنه اي در داخل نظام سياسي عليه سپاه وجود نداشته است، در حد تبليغات سياسي عليه سپاه ورود کرده اند و در زمان هايي که زباني دوگانه در ايران در ارتباط با مسايل دولت و سپاه وجود داشته از حد تبليغات سياسي پا را فراتر گذاشته و به اقدام هايي از نوع تحريم سپاه روي آورده اند.
    
در همين جا مي توان به عمق و اندازه ضرر بگومگوهايي که در داخل کشور بين دولت و سپاه پديد مي آيد پي برد. همه مي دانيم که بطور واقعي نه دولت در کار تضعيف سپاه است و نه سپاه در کار تضعيف دولت. چه اينکه دولت و سپاه در ايران در نهايت به نقطه اي وصل هستند که اختلافاتشان را هر چند جدي هم باشد که نيست، حل مي کند کما اينکه در ساير مواردي که نوعي کژتابي رفتاري نظير امضاي سند 2030 از سوي دولت روي مي دهد و تلخ هم هست در نهايت با دستور رهبري رفع مي شود بنابراين اختلاف دولت با سپاه بطور واقعي سپاه را فلج نمي کند و از اثرگذاري آن نمي کاهد ولي اين کژتابي با سپاه که رکن اصلي امنيت ملي جمهوري اسلامي و اقتدار ملي ايران است، طمع غرب را در پي مي آورد و کشور را بطور عمومي که بخش بزرگ آن دولت است با چالش مواجه مي گرداند. سخناني که در اين يک سال عليه سپاه و دستاوردهاي مهمي از جمهوري اسلامي که سپاه در کانون آن قرار داشت، زده شد، کم نيستند. وقتي از درون حلقه اول دولت محيط عمل منطقه اي و اقتدار ايران به «زمين سوخته» تعبير مي شود و تلاش ايران براي اقتداربخشي به ملت هايي که از يک سو در معرض اشغالگري غربي ها و از سوي ديگر در معرض حمله گروه هاي تروريستي تکفيري وابسته هستند، اقدامي بي نتيجه و پرهزينه معرفي مي گردد، دشمن گمان مي کند در درون ايران درباره درستي سياست هاي منطقه اي خود ترديد به وجود آمده و زمان آن است که با اعمال فشار بر بخشي که بار اين سياست ها را بر دوش دارد، اين ترديد را به يقين تبديل کنيم و ايران را از منطقه برانيم و مشکل لاينحل خود در مواجهه با نفوذ و قدرت معنوي ايران را حل کنيم.
    وقتي در کشور بدون آنکه دليل و ضرورتي وجود داشته باشد، يک مسئول ارشد دولت متلکي را نثار سپاه مي کند و سپاه را وادار به واکنش مي نمايد، غرب گمان مي کند راهي براي ايجاد تقابل بين بخش سياسي و امورجاري و بخش امنيتي و امور راهبردي پديد آمده و بايد از آن استفاده کرد. نويسنده: سعد الله زارعي