"فلسفه بافی وزمین ،آسمان دوزی ،عوامفریبی ووارونه گوئی، برای کتمان کردن حقایق"

نقد وبررسی : شكنجه وجه مشترك دمكراتها و جمهوريخواهانروزنامه ی جمهوری اسلامی دو شنبه 16 مهرماه سال1386
"فلسفه بافی وزمین ،آسمان دوزی ،عوامفریبی ووارونه گوئی، برای کتمان کردن حقایق"
مگر می شود پیوسته با شیوه ی فرصت طلبی و سیاست شترگاو پلنگی وتوبره وآخور خوری و تصویر مار کشی و مار نشان دادن و یک بام دو یا چند هوا بر خوردن کردن وخودزنی و فرار به جلو وفرافکنی وسئوال در برابر سئوال گذاشتن موج سواری کرد وبدون تقبل مسئولیت و پرداخت بهای عملکرد همچنان مشغول مفتخو ری وجولان ومانور دادن بود و تصور باطل داشت که سر پل خر گیری وجود ندارد و در کار نیست وکسی گیر نمی دهد و خلاصه سئوال وپرسش جدی در کار نیست و سمبه بقول معروف آنقدر سفت ومحمکم نیست که دارای واکنش باشد و به تواند یقه خطاکار را روزی چسبید و بیلان عملکرد طلب ازش کاری کند. بلی چون حساب وکتابی درکار نیست. پس سر مقاله نویس روزنامه ی ولی فقیه هر روز می تواند در نوشتار خود این متد بو قللمون صفتی را دنبال وتئوریزه کند. ولی می بایست گفت که اگر مبتکران ومجریان اینگونه سیاست ها تصور می کنند که همیشه تضمین هست که مدام می شود از اینگونه شیوه ها بدون پرداخت هزینه بهره جست و به سلامت جست وهمچنان با فاسفه ی سنگ مفت وگنجشک مفت به اینگونه سیاست ادامه داد؛ باید گفت که سخت در اشتباه می باشند که باورشان شده رسیدگی وارزیابی در کار نمی باشد. برای اینکه عواقب حساب دهی اینگونه سیاست های بی در وپیکر وچارچوب و فرصت طلبانه وباج گیرانه وحتی باج دادن ها ،بس سنگین است . چون برای بازیگران چنین سیاست هائی، افشا شدگی و بی اعتباری و ریشخند شدگی جهانی را به دنبال خواهد داشت. زیراکه شاهد بودیم که چگونه حضور غلامک سپاه پاسداران و گماشته ی ولی فقیه در دانشگاه کلمبیا که همچون موش در تله گیر افتاده بود و هر چه تقلا و تلاش می کرد که با قرار دادن سئوال در برابر سئوال راه فراری برای خود یابد و بتواند از مهلکه تله فرار کند نه اینکه موق نشد و نتوانست، بلکه در اثر دست وپا زدن وجستن های ایشان ، تله بیشتر بر گردنش فشار آورد . بازهم دیدیم که هزینه ی مکمل آن قرار دادن سپاه پاسداران در توی لیست تروریست از سوی کنگره ی آمریکا بود. بنابراین چرا سرمقاله نویس سیاست مشابه را دنبال می کند. برای اینکه اینگونه سیاست شترگاو پلنگی که چاشنی آن پنهانکاری واقعیات وکتمان کردن حقایق و عوامفریبی بی اثر شده و تکرارآن بس بیشتر مشکل آفرین خواهد شد. همچنین از سوی دیگر به نظر می رسد نخ نما و لورفتگی این شیوه برای مخاطبان خارجی نیز کاملاً رو و ر وشن شده است. از طرف خود قلم بردستان وتئوری پردازان در این مورد نیز متوجه شده و اشراف یافتند که بیش از این میدان مانور دادن وبهر برداری کردن از تضادهای حزبی وتشکیلاتی و انتخاباتی و... در اروپا وآمریکا امکان پذیر نیست و شرایط آنگونه شده است که دیگر اجازه نمی دهد تا که بتوان همچون گذشته در بستر اهداف مشخض حرکت واجرای نقش کرد. برای همین است که سر مقاله نویس اکنون تلاش نکرده است که با اختلاف میان حزب دمکرات وجمهوریخواه به نفع یکی و ضرر دیگری به نفع رژیم ترریستی آخوندی نمایش دهد و دچار همان اشتباهات محاسباتی شود که همتای قلم بر دست خود در روزنامه ی یادداشت روز گذشته ی کیهان شد. زیرا که یادداشت روز نویس تلاش مذبوحانه کرده بود که در جمع بندی عدم اثبات حمله ی نظامی روی اختلاف جدی دو حزب در آمریکا در این مورد مانور دهد . ولی سر مقاله نویس اکنون هر دو حزب در آمریکا را بر زیر تیغ کشانده است وگفته است که هر دو مدافع شکنجه کردن در زندان های آمریکا می باشند. جالب است که سر مقاله نویس از موضع برج عاج نشینی با این مقوله برخورد کرده است وآنگونه موشکافانه ومسئولانه با این موضوع برخورد کرده است که انگاری ایشان یک محقق و متخصص ومسئول کارشاس و فغال مدافع بیطرف حقوق بشر می باشد ودر ایران هم اصلاً بهشت برین است وهیچ اثر وخبری از شکنجه جسمانی نبوده ونمی باشد وکسی هم تا کنون در این رژ یم بازداشت وزندان وشکنجه وسنگسار و ....تیرباران نشده است . بهرحال سرمقاله نویس در دنباله به گزارش شیوه ی رفتار در زندان ابوغریب در عراق و زندان گوانتامالو در جزیره ی کوبا اشاره کرده است و نتیجه گرفته است که اینگونه همه ی شکنجه شدگان به اتهام اعمال تروریستی معرفی و شکنجه شده اند :
"تمامي افرادي كه تحت شكنجه قرار مي گيرند بدون استثنا « مظنون به اعمال تروريستي » معرفي مي شوند . اين در واقع تلاش آشكار براي سواستفاده از جو تبليغاتي عليه تروريسم براي توجيه شكنجه هاي منجر به مرگ در آمريكا و خارج از اين كشور است"

البته کیست که نداند در ایران چه در زمان شاه و چه در این دوره ی رژیم ضد بشری چه نوع برچسب واتهامات واهی به مخالفان ودگراندیشان وآزادیخواهان وفعالین حقوق بشر وآزادی بیان وعقییده و مبارزان عدالت اجتماعی زده شد وهنوز هم اینگونه اتهامات سنگین وغیر واقعی ادامه دارد و روزانه حتی به اهل قلم وروزنامه نگار و دانشجو واساتید دانشگاه ها رحم نمی شود وعوامل جاسوس وستون پنجم ووابسته به بیگانه وبرانداز و... خوانده می شوند . بدتر اینکه جوانان معترض اراذل و اوباش قلمداد می شوند و پس از مورد ضرب وشتم واقع شدن سرهای خیلی از اینان در شهرهای مختلف در ایران بر بالای دار برده می شود. عجیب است قبل از اینکه سرمقاله نویس ابتدا می بایست خودش پاسخگو باشد تا که به گوید داستان قتل های زنجیره ای چه بود وچه گفت وموضوع افشاگری قطره چکانی چه بود؟ چرا آنکه بطور قطره چکانی افشاری کرد به جای عالی جنابان سیاه وسرخ وخاکستری وآمران وعاملان و قاتلان افشا ورسوا شده دستگیر شد و مهمتر اینکه چرا همین طراحان وقاتلان قتل های زنجیره ای اکنون قدرت را قبضه ی کامل کرده اند؟ همینطور کدام مسئولی در رژیم تروریستی آخوندی یافت می شود تا که اعتراف کند چرا دررژیم جانی و ضد انسانی شکنجه می شود ویا مهمتر اینکه برای چه هنوز تعریف جرم سیاسی نشده است وزندانی به عنوان زندانی سیاسی در این نظام به رسمیت شناخته نمی شود؟ آخر این رژیم عوامفرب و شیاد وحقه باز می تواند چنین با شامورتی بازی از احزاب دولت آمریکا و رقیب خود در عراق پرسشگری کند وطلب صداقتی کند که از اساس خودش فاقد آنست و با آن بیگانه ودشمن می باشد:
"اما آيا دمكراتها در اين زمينه صداقت دارند و واقعا نميدانند كه در سياهچالهاي قرون وسطائي و شكنجه گاههاي آمريكا چه مي گذرد دمكراتها شركاي جرم دولت بوش در اين مقوله محسوب مي شوند و اكنون كه اين مسائل به اطلاع افكار عمومي رسيده فرياد اعتراض آنها هم بلند شده است . به عبارت بهتر كاملا بعيد به نظر مي رسد كه اگر انتخاباتي در پيش نبود احساسات انسان دوستانه و حساسيت هاي حقوق بشري دمكراتها گل مي كرد! در واقع دمكراتها مايلند از اين مانورهاي سياسي ـ تبليغاتي براي « تبرئه » و بي اطلاع نشان دادن خود سواستفاده كنند و چنين وانمود سازند كه واقعا از فجايع درون شكنجه گاههاي آمريكا بي اطلاع بوده اند و با آن مخالفند. حال آنكه افشاي فجايع زندانهاي گوانتانامو ابوغريب و بازداشتگاههاي آمريكا در اروپا ديگر بهانه اي براي دمكراتها باقي نگذاشته و درست پس از آن افشاگريها بود كه بوش و دستيارانش بجاي توقف شكنجه در زندانها و بازداشتگاهها سعي كردند همان شكنجه ها را « قانوني » و « موجه » جلوه دهند بدون آنكه ماهيت كيفيت و كميت شكنجه ها تغيير كند! اين بدان معني است كه در هيئت حاكمه آمريكا دمكرات و جمهوريخواه هر دو به يك اندازه در اين فجايع مقصرند و شريك جرم يكديگر محسوب مي شوند"
در خاتمه اینکه پس از سپری شد بیش از 28 سال حکومت ننگین وضد انسانی و قرون وسطائی آخوندی دیگر نکته ابهامی در اذهان عمومی باقی نمانده است که ندانند ماهیت وعملکرد این رژیم چگونه بوده است و سران رژیم تروریستی آخوندی به چه شیوه های گوناگون عوامفریبی کرده اند وناصادقی خودشان را در اختلافات عمیق طبقاتی در جامعه به اثبات رسانده اند. در صورتیکه خمینی از یک سو حکومت را به مستضعفان دادواز طرف دیگر اقتصاد را به خر حواله کرد بود که اکنون مگر شکی وجود دارد تا که کسی ندانسته باشد تعبیر و تفیر عملی این دو پیام قصار خمینی سرنوشتش چه شده است ودرک نکرده باشد که معنی صداقت یعنی چه و اکنون مشکل در فهم نقالی و روضه خونی کردن منبری سرمقاله نویس داشته باشد. برای درک بیشتر توصیه می شود که یکبار دیگر لطفاً مقدمه ی این نوشتاررا با دقت به خوانید تا که بهتر بدانید داستان چیست؟ وچرا سرمقاله نویس از موضع فرر به جلو وفرافکنانه این عنوان را شكنجه وجه مشترك دمكراتها و جمهوريخواهان برای سرمقاله ی خود برگزیده است؟
هوشنگ – بهداد
دو شنبه 16 مهرماه سال1386