دستأورد دیپلماسی مماشات گری30 سال گذشته ی آمریکا با رژیم تروریستی آخوندی در منطقه ی خاور میانه چگونه بوده است؟
جای بسی تأسف است که پس از 30 سال تجربه ی آزمون شده هنوز دستگاه دیپلماسی آمریکا نمی تواند درک درستی از ماهیت رژیم تروریستی و دیپلماسی آن داشته باشد.زیراکه همچنان تلاش می کند که مسیرسیاست شکست خورده و آزمون شده ی 30 ساله را دوباره آزمون کند و بر خلاف این ضرب المثل حرکت کند که گفته می شود آزمون کردن ر ا دوباره آزمون کردن خطاست .
اما نکته ی کلیدی و اصل قضیه ی نگرش اشتباه دیپلماسی آمریکا نسبت به حکومت بربرمنش و تاریک اندیش و پدر خوانده ی تروریست جهان ایران در این است که تصور کرده است که این رژیم تروریستی آخوندی همچون سایر کشور های جهان یک رژیم متعارف ونرمال می باشد که پای بند تعهدات خود و قابل مذاکره و اعتماد است . غافل ازآنکه آنگونه رژیمی است که بقول پاسدار یادداشت روز روز گذشته محمد ایمانی در ورق پاره ی کیهان پرونده و سناریوآشکارا اعتراف شد که مسئولان و سیاست مداران وابسته به نظام ، نه اینکه پای بند هیچگونه گفته و نظر و بیان خودشان نمی باشند . نه اینکه لحظه ای تغییر موضع می دهند ، بلکه هرچه در گذشته گفته و انجام داده اند را به آسانی انکار می کند و چیز دیگری می گویند که قبلاً از گفتن و انجام دادنش آن فاصله می گرفته اند .
از سوی دیگر به نظر می رسد که دستگاه دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا نسبت به رژیم تروریستی آخوندی زیادی بها به لابی های فعال دو طرفه ایرانی و آمریکائی داده است . در حقیقت بایدگفت که در دام اینان افتاده است .برای اینکه اینان هستند که بطور سیستماتیک از طریق دریافت انواع اقسام پیشنهادات و پیام و قول های تبدیل به پیک های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی و ... فعال پشت پرده شده و دولتمردان و سیاسمتداران آمریکائی به انحراف کشیده اند .
زیرا اصل مشاره ها وزد وبندها ی پشت پرده موجب شده است که دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا در 30 سال گذشته در مسیری حرکت و اقدام نموده است که دست به چند جنگ در منطقه زد که نه موجب ثبات رژیم تروریستی آخوندی شده است ، بلکه منطقه ی خاور میانه بی ثبات و ناامن شده است. همچنین شرایط برای نفوذ رژیم تروریستی آخوندی و صدور بنیاد گرائی و تروریسم در منطقه برایش فراهم شده است . مهمتر اینکه بستر مناسب برای پیگیری پروژه ی هسته ای و تلاش برای دسترسی به سلاح هسته ای نیز برایش میسر شده است .
نا گفته نماند که با فراموش کردن بر خورد مستقیم با مرکز کانون اصلی بحران و صدور کننده ی بنیادگرائی و تروریسم در منطقه است اما برپائی اینگونه اعمال جنگ ها در منطقه که موجب خسارات مالی بس کلان وهنگفت و تلفات سنگین جانی نظامیان آمریکائی در افغانستان و عراق شد که هنوز هم ادامه دارد ؛ بطوریکه به جرأت می توان گفت که بحران اقتصادی و مالی کنونی آمریکا ناشی از ادامه ی همین دیپلماسی غلط 30 گذشته ی آمریکا با رژیم تروریستی آخوندی در منطقه می باشد .
زیرا به جای تلاش برای دمکراتیزه کردن ایران و منطقه درست معکوس آن حرکت شده است . یعنی بر پا کردن جنگ و میلیتاریزه کردن منطقه سسب شد تا که در راستای قدرت گیری بنیاد گرائی و رشد تروریسم در منطقه منتهی شود . اکنون نیز مشاهده می شود که با مشاوره دریافت پیام های لابی های فعال و منافع دار دو طرفه، رئیس جمهور جدید آمریکا و دیپلماسی آن نسبت به رژیم تروریستی آخوندی در جهت سیاست گذشته حرکت می کنند و با پیروی از تاکتیک گذشته و به امید آنکه جریان نرم تن جای سخت سر را بگیرد سیاست و اهداف خود را دنبال می کنند .
بنابراین می بایست تأکید کرد که ادامه ی سیاست غلط و تکراری گذشته مثل همان اسب عصاری و بدور خود چرخیدن است که حاصلی جز تکرار آزمون شکست خورده ی گذشته نمی باشد چونکه بازهم بازده اش دربست به نفع رژیم تروریستی تمام خواهد شد و منطقه ی خاور میانه بحرانی تر از آنچه هست خواهد شد . برای اینکه نهادهای حکومتی در ایران همچون کشورهای دیگر در سراسر جهان نمی باشد . چونکه مسئولین نهادها قدرت استقلال ندارند و همگی بدون اجازه ولی فقیه لوطی جماران نمی توانند اقدام و تصمیم گیری مستقل کنند .
از سوی دیگر خود ولی فقیه یا لوطی جماران خامنه ای در چنگ سپاه پاسداران اسیر می باشد که هم منابع اقتصادی و نفتی و دولت را در اختیار خودش دارد . هم چنگ بر تأسیسات هسته ای انداخته است. هم اینکه کوشش خستگی ناپذیر و پیگیر برای دسترسی به سلاح هسته ای می کند . آنگونه که به خاطرش عراق را ناامن و بی ثبات کرده است . اکنون نیز تلاش می کند نتیجه ی انتخابات شوراهای ملی و استانی عراق را به نفع خود تمام کند.
همچنین از طریق حزب الله لبنان جنگ 33 روزه با اسر ائیل را راه اندازی کرد تا مفری برای عبور از بحران پرونده ی هسته ای به وجود آید که از شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شده بود . اکنون نیز با حماس در نوار غزه جنگ 22 روزه ی دیگری با اسرائیل بر پا کرد تا که پیگیری بین المللی پرونده ی هسته ای به حاشیه برده شود و با فرصت سوزی امکان دسترسی به دسترسی به سلاح هسته ای شتاب گیرد.
حال پرسش است که نهادن نام مجاهدین در لیست گروه و سازمان های تروریستی خواست چه حکومتی بود و تا حال به نفع کدامین دولتی تمام شده است ؟ چرا این دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا همچنان ادامه دارد؟
همینطور اشغال نظامی عراق و بمباران پایگاه های نظامی مجاهدین در عراق و با تلاق شدن عراق به نفع کدام کشوری تمام شد و چرا؟ بنابراین بازهم پرسش است که چرا سیاست وزارت امور خارجه ی آمریکا به این سیاست عدم خروج نام مجاهدین از لیست گروه و سازمان های تروریستی پای فشاری می کند که بدون شک فقط حاکمان تهران خواهان آن می باشند؟
در خاتمه اینکه آیا تصور نمی شود که دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا نیازمند یک بازنگری اصولی و بیطرفانه نسبت به عملکرد 30 سال کذشته ی خود در برابر حاکمان و مقاومت مردم ایران است تا که بداند چرا با دور زدن مردم و مبارزات آزادیخوهانه ا شان سیاست مماشات گری چماق و هویج دنبال شده است که پیوسته نگاهی به سوی جناحی از حاکمیت ایران بوده و موضع گیری تا کتیکی علیه ی جناح دیگر می باشد، نتیجه وبیلان پیگیری این سیاست چه می باشد؟ همچنین بر آورد شود که نقش و خطر کنونی رژیم تروریستی آخوندی در منطقه چیست و قدرت نظامی و تهدید ش نسبت به 30 سال گذشته چگونه شده است وچشم انداز خطرش در آینده در منطقه چیست؟ به خصوص اینکه ارزیابی و بررسی شود که نقش سیاست آمریکا و اروپا با فشار ممتد برروی اپوزیسیون در به وجود آمدن این شرایط و موقعیت رژیم تروریستی آخوندی چه بوده است؟ بالاخره اینکه سئوال است که چرا به جای تلاش و حمایت از جریان های دمکرات و آزادیخواه و سکولار که خواهان عدالت و آزادی و حکومت غیر دینی در ایران ، درست از مرتجعان عوامفریب و دین فروشان و آشوب طلبان و جنگ افروز ان حمایت شده است؟ در نهایت اینکه آیا شرایط کنونی خطری و بحرانی خاور میانه ایجاب نمی کند که به جای ادامه ی سیاست شکست خورده ی مماشات گری تصمیم جدی برای بر خورد با مرکز اصلی بحران و ناامن وبی ثبات سازی و جنگ افروزی منطقه ی خاور میانه بر خورد شود و از راه حل تغییرات دمکراتیک در ایران مسئولانه حمایت و پشتیبانی گردد؟
هوشنگ � بهداد
دهم بهمن ماه سال 1387
جای بسی تأسف است که پس از 30 سال تجربه ی آزمون شده هنوز دستگاه دیپلماسی آمریکا نمی تواند درک درستی از ماهیت رژیم تروریستی و دیپلماسی آن داشته باشد.زیراکه همچنان تلاش می کند که مسیرسیاست شکست خورده و آزمون شده ی 30 ساله را دوباره آزمون کند و بر خلاف این ضرب المثل حرکت کند که گفته می شود آزمون کردن ر ا دوباره آزمون کردن خطاست .
اما نکته ی کلیدی و اصل قضیه ی نگرش اشتباه دیپلماسی آمریکا نسبت به حکومت بربرمنش و تاریک اندیش و پدر خوانده ی تروریست جهان ایران در این است که تصور کرده است که این رژیم تروریستی آخوندی همچون سایر کشور های جهان یک رژیم متعارف ونرمال می باشد که پای بند تعهدات خود و قابل مذاکره و اعتماد است . غافل ازآنکه آنگونه رژیمی است که بقول پاسدار یادداشت روز روز گذشته محمد ایمانی در ورق پاره ی کیهان پرونده و سناریوآشکارا اعتراف شد که مسئولان و سیاست مداران وابسته به نظام ، نه اینکه پای بند هیچگونه گفته و نظر و بیان خودشان نمی باشند . نه اینکه لحظه ای تغییر موضع می دهند ، بلکه هرچه در گذشته گفته و انجام داده اند را به آسانی انکار می کند و چیز دیگری می گویند که قبلاً از گفتن و انجام دادنش آن فاصله می گرفته اند .
از سوی دیگر به نظر می رسد که دستگاه دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا نسبت به رژیم تروریستی آخوندی زیادی بها به لابی های فعال دو طرفه ایرانی و آمریکائی داده است . در حقیقت بایدگفت که در دام اینان افتاده است .برای اینکه اینان هستند که بطور سیستماتیک از طریق دریافت انواع اقسام پیشنهادات و پیام و قول های تبدیل به پیک های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی و ... فعال پشت پرده شده و دولتمردان و سیاسمتداران آمریکائی به انحراف کشیده اند .
زیرا اصل مشاره ها وزد وبندها ی پشت پرده موجب شده است که دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا در 30 سال گذشته در مسیری حرکت و اقدام نموده است که دست به چند جنگ در منطقه زد که نه موجب ثبات رژیم تروریستی آخوندی شده است ، بلکه منطقه ی خاور میانه بی ثبات و ناامن شده است. همچنین شرایط برای نفوذ رژیم تروریستی آخوندی و صدور بنیاد گرائی و تروریسم در منطقه برایش فراهم شده است . مهمتر اینکه بستر مناسب برای پیگیری پروژه ی هسته ای و تلاش برای دسترسی به سلاح هسته ای نیز برایش میسر شده است .
نا گفته نماند که با فراموش کردن بر خورد مستقیم با مرکز کانون اصلی بحران و صدور کننده ی بنیادگرائی و تروریسم در منطقه است اما برپائی اینگونه اعمال جنگ ها در منطقه که موجب خسارات مالی بس کلان وهنگفت و تلفات سنگین جانی نظامیان آمریکائی در افغانستان و عراق شد که هنوز هم ادامه دارد ؛ بطوریکه به جرأت می توان گفت که بحران اقتصادی و مالی کنونی آمریکا ناشی از ادامه ی همین دیپلماسی غلط 30 گذشته ی آمریکا با رژیم تروریستی آخوندی در منطقه می باشد .
زیرا به جای تلاش برای دمکراتیزه کردن ایران و منطقه درست معکوس آن حرکت شده است . یعنی بر پا کردن جنگ و میلیتاریزه کردن منطقه سسب شد تا که در راستای قدرت گیری بنیاد گرائی و رشد تروریسم در منطقه منتهی شود . اکنون نیز مشاهده می شود که با مشاوره دریافت پیام های لابی های فعال و منافع دار دو طرفه، رئیس جمهور جدید آمریکا و دیپلماسی آن نسبت به رژیم تروریستی آخوندی در جهت سیاست گذشته حرکت می کنند و با پیروی از تاکتیک گذشته و به امید آنکه جریان نرم تن جای سخت سر را بگیرد سیاست و اهداف خود را دنبال می کنند .
بنابراین می بایست تأکید کرد که ادامه ی سیاست غلط و تکراری گذشته مثل همان اسب عصاری و بدور خود چرخیدن است که حاصلی جز تکرار آزمون شکست خورده ی گذشته نمی باشد چونکه بازهم بازده اش دربست به نفع رژیم تروریستی تمام خواهد شد و منطقه ی خاور میانه بحرانی تر از آنچه هست خواهد شد . برای اینکه نهادهای حکومتی در ایران همچون کشورهای دیگر در سراسر جهان نمی باشد . چونکه مسئولین نهادها قدرت استقلال ندارند و همگی بدون اجازه ولی فقیه لوطی جماران نمی توانند اقدام و تصمیم گیری مستقل کنند .
از سوی دیگر خود ولی فقیه یا لوطی جماران خامنه ای در چنگ سپاه پاسداران اسیر می باشد که هم منابع اقتصادی و نفتی و دولت را در اختیار خودش دارد . هم چنگ بر تأسیسات هسته ای انداخته است. هم اینکه کوشش خستگی ناپذیر و پیگیر برای دسترسی به سلاح هسته ای می کند . آنگونه که به خاطرش عراق را ناامن و بی ثبات کرده است . اکنون نیز تلاش می کند نتیجه ی انتخابات شوراهای ملی و استانی عراق را به نفع خود تمام کند.
همچنین از طریق حزب الله لبنان جنگ 33 روزه با اسر ائیل را راه اندازی کرد تا مفری برای عبور از بحران پرونده ی هسته ای به وجود آید که از شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شده بود . اکنون نیز با حماس در نوار غزه جنگ 22 روزه ی دیگری با اسرائیل بر پا کرد تا که پیگیری بین المللی پرونده ی هسته ای به حاشیه برده شود و با فرصت سوزی امکان دسترسی به دسترسی به سلاح هسته ای شتاب گیرد.
حال پرسش است که نهادن نام مجاهدین در لیست گروه و سازمان های تروریستی خواست چه حکومتی بود و تا حال به نفع کدامین دولتی تمام شده است ؟ چرا این دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا همچنان ادامه دارد؟
همینطور اشغال نظامی عراق و بمباران پایگاه های نظامی مجاهدین در عراق و با تلاق شدن عراق به نفع کدام کشوری تمام شد و چرا؟ بنابراین بازهم پرسش است که چرا سیاست وزارت امور خارجه ی آمریکا به این سیاست عدم خروج نام مجاهدین از لیست گروه و سازمان های تروریستی پای فشاری می کند که بدون شک فقط حاکمان تهران خواهان آن می باشند؟
در خاتمه اینکه آیا تصور نمی شود که دیپلماسی امور خارجه ی آمریکا نیازمند یک بازنگری اصولی و بیطرفانه نسبت به عملکرد 30 سال کذشته ی خود در برابر حاکمان و مقاومت مردم ایران است تا که بداند چرا با دور زدن مردم و مبارزات آزادیخوهانه ا شان سیاست مماشات گری چماق و هویج دنبال شده است که پیوسته نگاهی به سوی جناحی از حاکمیت ایران بوده و موضع گیری تا کتیکی علیه ی جناح دیگر می باشد، نتیجه وبیلان پیگیری این سیاست چه می باشد؟ همچنین بر آورد شود که نقش و خطر کنونی رژیم تروریستی آخوندی در منطقه چیست و قدرت نظامی و تهدید ش نسبت به 30 سال گذشته چگونه شده است وچشم انداز خطرش در آینده در منطقه چیست؟ به خصوص اینکه ارزیابی و بررسی شود که نقش سیاست آمریکا و اروپا با فشار ممتد برروی اپوزیسیون در به وجود آمدن این شرایط و موقعیت رژیم تروریستی آخوندی چه بوده است؟ بالاخره اینکه سئوال است که چرا به جای تلاش و حمایت از جریان های دمکرات و آزادیخواه و سکولار که خواهان عدالت و آزادی و حکومت غیر دینی در ایران ، درست از مرتجعان عوامفریب و دین فروشان و آشوب طلبان و جنگ افروز ان حمایت شده است؟ در نهایت اینکه آیا شرایط کنونی خطری و بحرانی خاور میانه ایجاب نمی کند که به جای ادامه ی سیاست شکست خورده ی مماشات گری تصمیم جدی برای بر خورد با مرکز اصلی بحران و ناامن وبی ثبات سازی و جنگ افروزی منطقه ی خاور میانه بر خورد شود و از راه حل تغییرات دمکراتیک در ایران مسئولانه حمایت و پشتیبانی گردد؟
هوشنگ � بهداد
دهم بهمن ماه سال 1387