پیرزن
64 ساله از کاسبی شیشه میگوید! 9مرداد-96
یعنی اگر حکومت آلوده به فساد نبود وانگل وفسادپروری نمی کرد .
منصوره 64 ساله ها علاقمند نبودند زندگی
نرمال داشته باشند؟چرا درگزارش تأکید نشده که وی قربانی حکومت و شرایط وروابط آلوده
می باشد؟
منصوره یکی از کاسب های محلات جنوبی
تهران، پیرزنی 64 ساله که هنوز بعد از بارها دستگیری، به خرید و فروش موادمخدر
مشغول است از کسب و کار و مشتریانش می گوید.
منصوره یکی از کاسب های محلات جنوبی تهران،
پیرزنی 64 ساله که هنوز بعد از بارها دستگیری، به خرید و فروش موادمخدر مشغول است
از کسب و کار و مشتریانش می گوید.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، زن جوانی که
از اهالی محله مشیریه است در حالی که گره روسری اش را محکم می کند به نشانه تاسف
سری تکان داد و گفت: مسئولان محله ما را فراموش کرده و هیچ کس کاری به کار مواد
فروشان محله مشیریه ندارد. با انگشت اشاره خانه ای را که یک پنجره کوچک بر
دیوارهای آجری اش خودنمایی میکند نشان داد و گفت: معتادان و مصرف کنندگان مواد
مخدر برای خرید مواد جلوی درب این خانه صف می کشند.
گاهی صف انقدر طولانی است که هر کس
نداند فکر می کند اینجا صف نانوایی است. در گیر و دار به صف ایستادن معتادان،
فرزندان کوچک و بزرگ ما می روند و می آیند. اعتیاد خطری که سال هاست سلامت و امنیت
همه اهالی محله را تهدید می کند و البته کودکان و نوجوانان را به دلیل کم تجربگی و
کنجکاوی که دارند بیشتر مورد آسیب قرار داده است.
او از زیاد شدن تعداد خانه هایی که صاحبخانه شان جزو مواد فروشان هستند گله می کند و می گوید: تا همین چند سال پیش، از موادفروش های خانگی و خانه ای که در آن مواد مخدر بفروشند خبری نبود. مشیریه محله آرامی بود و ما خیالمان از زندگی در آن راحت بود. نه غصه رفت و آمد فرزندانمان را داشتیم و نه دل نگران دیوار به دیوار بودن با همسایه ای مواد فروش بودیم. اما امروز تعداد فروشندگان و توزیع کنندگان مواد مخدر در محله ما به حدی زیاد شده است که استرس تمام زندگی ما را فرا گرفته است. مواد فروشان در محله مشیریه به راحتی تغییر مکان می دهند و علی رغم تلاش ما و برخی از همسایگان، برای اطلاع رسانی به پلیس و سایر نهادهای مسئول، آزادانه به کار خود ادامه می دهند.
پسر ۱۴ ساله ای به نام مسعود حکایت خانه هایی که در آن ها مواد مخدر می فروشند را اینطور روایت می کند: در همسایگی ما خانه های بسیاری هستند که پسران و دختران جوان در آن هم مواد مخدر می فروشند و هم برای بچه های محل، ایجاد مزاحمت می کنند. در یکی از این خانه ها که دو پسر جوان به همراه خواهرشان زندگی می کنند معتادان زیادی رفت و آمد دارند. وقتی برای بازی به پارک محله می رویم، همان افراد را مشغول مصرف مواد مخدر می بینیم که در خانه ای که گفتم رفت و آمد می کنند.
ماجرای خانه هایی که به اصطلاح کددار (توسط پلیس شناسایی شده اند) هستند و منازلی که در آن ها مواد مخدر فروخته می شود مدت هاست مورد بحث در شبکه های اجتماعی و رسانه های مختلف است. بحث «مواد مخدر» بحثی قابل تامل و تلخ که حالا پای خرید و فروش آن به حریم امن مکانی باز شده است که به آن خانه می گویند.
محلی که در نگاه اول با گرمای خورشید مهر مادر می شناسیم و نان حلالی که پدر بر سفره می رساند، تداعی کننده فضای صمیمی و دلنشین آن است. برخی خانه ها اما با وجود ساکنان متفاوتی که دارند حال و هوای دیگری دارند.
اهالی این خانه ها فروشنده مواد مخدر هستند و امنیت و سلامت همسایگان خود را مورد تهدید قرار می دهند. بیشترشان در محلات فقیر نشین پایتخت واقع شده اند و به عقیده جامعه شناسان، این امر بیانگر رابطه فقر و اعتیاد و همچنین نتیجه نابرابری های اجتماعی است.
ساکنان محله از بی اهمیتی مسئولان نسبت به برخورد با فروشندگان مواد مخدر در خانه و آزادی زود هنگام آن ها پس از دستگیری گله مند هستند. در این میان می توان به محله مشیریه در شرق و محله شوش در جنوب پایتخت اشاره کرد. محله هایی که هر دو از نقاط قدیمی شهر بوده و به دلیل وضعیت نابسامان اقتصادی و فقر حاکم، نیازمند توجه ویژه از سوی مسئولان هستند.
پیرزن 64 ساله کاسب مواد مخدر است
در محدوده محله مشیریه خانه های بسیاری وجود دارند که صاحبان آن اقدام به فروش مواد مخدر می کنند و در شبانه روز مشتریان بی شماری برای خرید و تهیه مواد مخدر به آن ها مراجعه می کنند.
این خانه ها با همه مدل ظاهری به چشم می آیند، خانه های کلنگی، نوساز، آپارتمانی و ویلایی، البته درصد بیشتر این خانه قدیمی و کلنگی هستند. به واسطه یکی از بهبود یافته های اعتیاد با صاحب یکی از این خانه ها که در اختیار پیرزنی 64 ساله بنام منصوره است و در خرید و فروش مواد مخدر ید طولایی دارد آشنا شدم.
منصوره (نام مستعاری که من برایش انتخاب کردم) با جثه ریز و قد کوتاهش زنی 45 ساله به نظر می رسد و تیپش مثل جوان های امروزی است. رنگ شالش را با کتانی های سبزرنگ هماهنگ کرده و چین و چروک های صورت خود را به زور لوازم آرایشی پوشانده است و به قول خودش به دنبال پسری جوان است تا به صیغه او در بیاید.
او در خانه ای زندگی می کرد که بوی تعفن آن مشامم را آزار می داد. در و دیواری کثیف و پرده ای مثلاً سفید که از شدت چرک و کثیفی به قهوه ای می زد و ریسه های رنگ و رو رفته ای که از پنجره به سمت آینه دیواری به صورت رفت و برگشت آویخته بود.
جاروی دستی که جز دسته و چند شاخه بیشتر بر آن باقی نمانده بود و دندان های یکی در میان منصوره، برای چند دقیقه مرا مات و مبهوت کرده بود. خودم را جمع و جور کردم و توجهم را به حرف های او جلب کردم.
منصوره در حالی که خط چشمی باریک را همچون آرایشگری حرفه ای بر پشت پلک های چروکش می کشد ادامه داد: پدرم معتاد بود و چون آن روزها وضع مالی خوبی هم داشت، مواد را در وزنی زیاد و به صورت کلی می خرید و همیشه بساط نشئگی اش به پا بود.
رفیق های آسمان جلش هم می آمدند و می رفتند. «۱۷ سالم بود که با یکی از دوستان پدرم که فروشنده مواد مخدر و ۲۳ سال از خودم بزرگ تر بود ازدواج کردم» منصوره این را گفت و ادامه داد: علی رغم اختلاف سنی زیادی که میان من و همسرم بود او را دوست داشتم و با هم خوشبخت بودیم اما این خوشبختی زیاد دوام نیاورد.
منصوره به خالکوبی های روی دست و انگشت هایش اشاره می کند و با نشان دادن دو کلمه «دوستت دارم» از خاطرات روزهای کوتاه خوشبختی اش گفت. هم در فروش کمکش می کردم و هم با هم مواد مصرف می کردیم. بسیاری از مشتریانی که از ما مواد می خریدند زن بودند. کم کم متوجه رابطه برخی از آن ها با شوهرم شدم. در ابتدا چندین بار به او تذکر دادم، کلی با هم بگو مگو داشتیم و بارها از او کتک خوردم. اما هیچ فایده ای نداشت و همسرم به لودگی و همصحبتی و شوخی نامتعارف با زن ها عادت کرده بود. از طرفی هم چون خودم در مصرف موادی مثل هرویین غرق شده بودم حال و حوصله سر و کله زدن با او را نداشتم و از خانه بیرون زدم و دیگر به آنجا برنگشتم.
منصوره می گوید که چیزی از جوانی نفهمیده یا خمار بوده و در جستجوی مواد و یا از ترس اینکه همسرش ردی از او پیدا کند و به سراغش بیاید همیشه استرس داشته و دل نگران بوده است.
او در حالیکه به آرایش کردن ادامه می داد گفت: خبر فوت شوهرم هم که در یک درگیری با یکی از مشتریانش به قتل رسیده بود خیالم را راحت نکرد. عملم سنگین شده بود و بی محابا برای تامین مواد مخدر مصرفی ام، دست به هر کاری می زدم. از سرقت و همدستی با سارقان خانگی گرفته تا خرید و فروش مواد مخدر، هر چه درآمد داشتم صرف رفع خماری می کردم و در این راه حتی برای غذا و سیر کردن شکمم نیز از میزان مواد مصرفی ام کم نمی کردم. یا به جرم سرقت دستگیر می شدم و چند ماهی گرفتار بودم و یا با تخلف خرید و فروش مواد، روزگارم پشت میله های زندان سپری می شد. بار آخری هم که دستگیر شدم به دلیل مشارکت در یک باند خرید و فروش مواد مخدر برایم ۱۰ سال حبس بریدند و دو سال پیش این حبس طولانی به پایان رسید. اما به دلیل اینکه کاری بجز خرید و فروش مواد مخدر بلد نیستم دوباره به فروش شیشه مشغول و باز هم دستگیر شدم و به زندان افتادم. در حال حاضر ۴ ماه است که از زندان آزاد شده ام اما هنوز برای پرداخت اجاره خانه و تامین هزینه هایم شیشه و دوا (هروئین) می فروشم.
در همین حین که منصوره از زندگی این روزهایش در محله مشیریه می گفت، مرد جوانی حدودا ۳۰ ساله از اتاق دیگری بیرون آمد و با او خداحافظی کرد و رفت. منصوره با اشاره به او گفت: تازه با امیر آشنا شده ام، اگر او موافق باشد و از من خوشش بیاید با هم صیغه می کنیم. من که از او خوشم آمده است. رد عشوه گری زنانه هنوز در لابه لای چین و چروک صورت پژمرده اش دیده می شد و گفت لاک قرمز ناخن هایش از امیدواری او به دلبری کردن از امیر حکایت دارد.
منصوره به کلمن کوچکی که در گوشه خانه قرار دارد اشاره کرد و گفت: شیشه، پایپ و ترازوی کارم را داخل این کلمن گذاشته ام. گاهی که حوصله ام سر برود از خانه بیرون می زنم و چند ساعتی را میان بچه های معتاد و مصرف کننده مشیریه می گذرانم. البته بیشتر مشتریان من به خانه می آیند و موادشان را تهیه می کنند.
منصوره گفت: در این خانه به جز من چند نفر دیگر هم هستند که مواد می فروشند و هر کداممان مشتریان خاص خودمان را داریم.
با منصوره خداحافظی کردم و وقتی داشتم خانه او را ترک می کردم از من خواست که باز هم به او سر بزنم و گفت: من هیچ آشنایی در این خانه ندارم. دختر و پسرم برای اخلاق تندی که دارم مدتهاست که مرا ترک کرده اند. هر دوی فرزندانم معتاد هستند و پسرم ۲۰ سال دارد و علاوه بر اعتیاد مواد فروشی هم می کند و در حال حاضر به دلیل خرید و فروش شیشه در زندان است.
با خودم فکر می کنم مادری که دلش بحال بچه ها و جگر گوشه های خودش نسوخته است و آن ها را معتاد کرده و از خود رانده است، چگونه فرد غریبه ای چون من را به خانه اش دعوت می کند؟! آیا مهر مادری را که از آن ها دریغ کرده است را می خواهد به کسی غیر از فرزندانش هدیه کند؟! اصلا آیا زنی که حالا یک فروشنده حرفه ای مواد مخدر است و بیش از نیمی از عمر خود را به جرم سوداگری در زندان بوده است چیزی از مهر مادری می فهمد؟! منصوره را ترک کردم و این سوالات با فضایی که از خانه او دیده بودم از جلوی چشمانم رژه می رفت.
خانه های محله شوش در اسارت فروشندگان حرفه ای مواد مخدر
در محدوده محله پرآسیب شوش در جنوب پایتخت هم خانه های بسیاری وجود دارند که ساکنانش را فروشندگان مواد مخدر تشکیل می دهند. خانه هایی با چندین اتاق همجوار و یک حیاط و سرویس بهداشتی که همه ساکنین باید از آن ها به صورت مشترک استفاده کنند.
در میان اهالی خانه که اقدام به خرید و فروش مواد مخدر می کنند حضور زنان جوان جای تامل بیشتری دارد. خودم را تا حدودی برای یکی از زنان ساکن در محله که زنی مریم نام بود و از رفت و آمدهای گاه و بیگاه معتادان به ساختمان کلافه شده بود معرفی کردم.
با مریم مشغول صحبت بودم که زنی جوان کلید انداخت و به حیاط وارد شد. مریم با اشاره چشم های قهوه ای رنگش به من فهماند که بحث را عوض کنیم. طبق هماهنگی قبلی مرا به عنوان مددکار اجتماعی به زن جوان معرفی کرد و از او نیز با اسم ماهرخ نام برد.
زنی که هیچ شباهتی به نامش نداشت، سیاه چهره با پوستی لک لکی و مژه هایی کم پشت و کوتاه که وقتی شروع به حرف زدن کرد دندان های یکی در میانش حکایت از عمل سنگینش داشت.
ماهرخ بر خلاف اینکه ۲۸ سال بیشتر ندارد از فروشندگان حرفه ای مواد مخدر در شوش است و بیشتر مصرف کنندگان او را می شناسند. این شناخت بیشتر ناشی از این است که گاهی به زنان مصرف کننده، شیشه را بطور نسیه می فروشد و بجز شیشه، هرویین و قرص روانگردان هم در بساطش پیدا می شود.
ماهرخ یکبار ازدواج کرده و همسرش حدود دو سال پیش، به جرم قتل اعدام شده است و در حال حاضر خودش در کوچه پس کوچه های شهر شیشه می فروشد.
ماهرخ گفت: چند باری به جرم خرید و فروش مواد مخدر به زندان افتادم و بیشتر از ۵ سال را به دلیل ارتکاب جرایم مرتبط با مواد مخدر در زندان به سر بردم. اما سوء سابقه هم مانع ادامه کارم از فروش مواد مخدر نشده است زیرا بیکارم و اینکار در آمد خوبی برایم در بر دارد.
در مدت زمان کوتاهی که با ماهرخ و مریم حرف می زدم، مشتریان گوناگونی به این خانه آمدند و رفتند، از پسر ۱۰ ساله ای بنام ایمان تا زن باردار کارتن خوابی بنام آزاده که هم شیشه مصرف می کند و هم هروئین. در حالی که آزاده تا فارغ شدن و تجربه حس مادری دو ماه بیشتر فاصله نداشت اما به گفته خودش و ماهرخ که به عنوان کاسب او را می شناسد مصرف موادش در این ماه های آخر بیشتر از قبل شده است.
آزاده بزودی فرزندی به دنیا می آورد که بدون شناسنامه بزرگ خواهد شد، فرزندی که از همان ابتدای تولد معتاد است و اگر خیلی خوش شانس باشد به فردی فروخته می شود که بجز فروش مواد مخدر، شغل دیگری داشته باشد و او را به کودک کار تبدیل کند. البته اگه اعتیاد بدو تولد اجازه زنده ماندن به او را بدهد.
امروزه فروش آسان و در دسترس مواد مخدر، بطور جدی سلامت و امنیت جامعه را مورد تهدید قرار داده است. کودکان و نوجوانان، دختران و پسران جوان در محله های مختلف می توانند با مراجعه به فردی که همه او را به عنوان ساقی خانگی می شناسند مواد مخدر مورد نظر خود را تهیه و مصرف کنند. برخورد سریع و صدور حکم قاطع، برای صاحبان خانه هایی که در مجموعه های مسکونی به خرید و فروش مواد مخدر اقدام می کنند موضوعی است که مسئولان و مقامات انتظامی و قضایی باید با جدیت بیشتری آن را دنبال کنند تا عواقب آن دامنگیر سلامت خانواده ها نشود.
پیرزن 64 ساله از کاسبی شیشه میگوید!
منصوره یکی از کاسب های محلات جنوبی
تهران، پیرزنی 64 ساله که هنوز بعد از بارها دستگیری، به خرید و فروش موادمخدر
مشغول است از کسب و کار و مشتریانش می گوید.