ناگفته‌های محمدحسین خوشوقت از قتل زهرا کاظمی


پس از جوابیه‌ای که به نامه مرتضوی به رئیس مجلس وقت آقای کروبی نوشته بودم، در حاشیه یک مراسم مذهبی دیدم کسی از پشت مرا صدا می‌زند، برگشتم دیدم آقای مرتضوی است، جلو آمد خیلی گرم و فروتنانه با من احوالپرسی کرد و با لحنی ملتمسانه گفت: از شما خواهش عاجزانه دارم، ممکن است برای شما که دیگر درباره من صحبت نکنید و چیزی نگویید و ننویسید.
فرارو- روزنامه سازندگی به بهانه بازگشایی پرونده قتل زهرا کاظمی به سراغ آگاهان آن پرونده رفته است. در زیر ناگفته‌های محمد حسین خوشوقت، مدیر کل وقت مطبوعات و رسانه های خارجی در وزارت ارشاد درباره مرگ زهرا کاظمی را می‌خوانیم:


چهارم تیر ماه سال ۱۳۸۲ از دفتر سعید مرتضوی با من تماس گرفتند و گفتند که او می‌خواهد با شما ملاقات داشته باشد. فوری مراجعه کنید و یک ضامن معتبر هم همراه خود بیاورید. با رئیس اداره خبرنگاران خارجی به عنوان ضامن به دفتر دادستان رفتیم. در انجا مرتضوی اظهار داشت، شما به کدام جاسوس مجوز فعالیت در ایران داده اید؟ که با تعجب پرسیدم شما که ادعا می‌کنید به یک جاسوس اجازه فعالیت داده ایم نام او را بگویید، نمی‌دانم، اما ایشان اصرار داشت می‌دانی، اما بازگو نمی‌کنی و گفت: اخیرا به خبرنگاران انگلیسی شما مجوز فعالیت داده اید که دو سه مورد نام بردم از جمله خانم زهرا کاظمی که به عنوان عکاس موسسه عکس انگلیسی "کمرا پرس" که درخواست مجوز فعالیت داشت؛ و او گفت: زهرا کاظمی همان فرد است و در اعترافات خود تصریح کرد که جاسوس است و مجوز فعالیتش را از وزارت ارشاد (من) گرفته است.

گفتم پرونده زهرا کاظمی هست و ما از وزارت اطلاعات استعلام و پاسخ مثبت دریافت کرده ایم. اما مرتضوی به من گفت: شما متهم به معاونت در جرم جاسوسی هستید؛ و فرمی در برابرم گذاشت که به عنوان متهم آن را پر کنم و درخواست داشت به سوالاتی پاسخ دهم. وقتی دیدم دارد رفتار‌های خارج از عرف و زننده انجام می‌دهد به او گفتم ظاهرا شما من را نمی‌شناسید. من مسئولیت مهمی در وزارت ارشاد دارم و وظیفه ام نظارت بر خبرنگاران خارجی در ایران است و در این مسیر تحت تاثیر و توصیه و فشار هیچ مقام مسئولی قرار نمی‌گیرم. پس از آن فرمی جلوی من گذاشت و خواست به عنوان مطلع آن را پر کنم؛ و در پایان به من گفت: آقای خوشوقت من از شما می‌خواهم با من همکاری کنید و دعا کنید اتفاقی نیافتد، چون اگر اتفاقی رخ دهد شما به عنوان متهم در معاونت جاسوسی بازداشت می‌شوید؛ و منتی بر سر من گذاشت که قاضی بازپرس پرونده قصد داشت حکم بازداشت شما را صادر کند، که من مخالفت کردم و مانع شدم.

بعد‌ها فهمیدم که دلیل این منت گذاشتن این بودکه می‌خواسته من را در حالت خوف و رجاء تا از من برای نجات و اهداف خود سوء استفاده کند. پرونده‌هایی که با خود برده بودم را نزد خود نگه داشت؛ و تا زمانی که در وزارت ارشاد بودم آن‌ها را برنگرداند و از سرنوشت آن بی خبرم.

۱۷ روز پس از آن ملاقات در ۲۱ تیر ۸۲ مرتضوی خودش در تماسی از من خواست فوری به دفتر او بروم. در این ملاقات مرتضوی به من گفت: خانم کاظمی فوت کرده اند. من خیلی متاثر شدم و گفتم بدون اطلاع ما بازداشت ایشان درست نبود؛ و اطمینان دارم فوت او یک معضل سیاست خارجی برای سال‌ها برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌کند. اما او گفت: حالا کاری ست که شده و شما هم که معاونت در جرم جاسوسی داشتید و شروع به تهدید کرد.

توضیح داد که خانم کاظمی زیر دست بازجو‌های وزارت اطلاعات بوده است؛ و به آن‌ها اظهار کرده که در آخرین جلسه بازجویی وزارت اطلاعات اعلام کرده که حالش بد است و بازجو‌ها او را به بهداری و یا بیمارستان فرستادند و در آنجا سکته مغزی کرده است. شما باید خبر فوتش را به این شکلی که بیان کردم اعلام کنید. من امتناع کردم و گفتم این موضوع به من ربطی ندارد و من حضور نداشتم و این موضوع اساسا به وزارت ارشاد مربوط نمی‌شود. باید از سوی وزارت اطلاعات و یا شما که او را بازداشت کردید بررسی شود و مجدد تاکید کردم که این کار درستی نیست، چرا که اگر از سوی وزارت ارشاد اعلام شود و پس از آن وزارت اطلاعات بیانیه دهد که تحت بازجویی آن‌ها نبوده و در دست بازجو‌های نیروی انتظامی و قوه قضاییه بوده است، دعوایی ناخواسته راه انداخته ام که به صلاح کشور نیست. اما تاکید کرد که نه، همین که می‌گویم را انجام دهید. شما را اینجا نگه میدارم تا این کار را انجام دهید.

گفتم از من می‌خواهید چه کار کنم، گفت: در یک مصاحبه با ایرنا بازگو کن زهرا کاظمی زیر دست بازجوی وزارت اطلاعات اظهار کسالت کرده و او را به بیمارستان بردند و در آنجا سکته مغزی کرده است. من موافقت نکردم و گفتم در مصاحبه می‌گویم که این را مرتضوی به من گفته است. بسیار ناراحت شد و تاکید کرد نباید اسم من را بیاوری. گفتم اگر اینقدر ناراحت هستید از قول یک منبع مطلع قضایی مطرح می‌کنم؛ و در نظر داشتم متن مصاحبه را از قول یک منبع مطلع قضایی تنظیم کنم و نزد او بگذارم؛ و از آنجا که بیرون آمدم از مدیرعامل ایرنا بخواهم که اگر متن مصاحبه من را از جانب مرتضوی دریافت کردید منتشر نکنید، چرا که تحت فشار و ارعاب این متن تنظیم شده است.

اما وقتی این متن را نوشتم دیدم سربرگی از معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در اختیار داردو از منشی خود خواست تا تایپیست این مصاحبه را در آن قرار دهدو کپی هم از آن بگیرد و از من خواست زیر این مصاحبه را امضا کنم؛ و بعد با عبدالله ناصری مدیر وقت ایرنا تماس گرفت و گفت: آقای خوشوقت از شما تقاضا دارد مصاحبه را بدون هیچ کم و زیادی منتشر کنید و مصاحبه را برای ناصری فکس کرد؛ و به من گفت: اینجا تشریف داشته باشید تا مصاحبه روی خروجی ایرنا رفت، بعد اینجا را ترک کنید.

پس از جوابیه‌ای که به نامه مرتضوی به رئیس مجلس وقت آقای کروبی نوشته بودم، در حاشیه یک مراسم مذهبی دیدم کسی از پشت مرا صدا می‌زند، برگشتم دیدم آقای مرتضوی است، جلو آمد خیلی گرم و فروتنانه با من احوالپرسی کرد و با لحنی ملتمسانه گفت: از شما خواهش عاجزانه دارم، ممکن است برای شما که دیگر درباره من صحبت نکنید و چیزی نگویید و ننویسید.