نقد وبررسی " رفع مظلوميت از فرهنگ " روزنامه ی جمهوری اسلامی شنبه 14 اردیبهشت ماه سال 1387
"چرا افزایش کلان بودجه ی فرهنگی برای رفع مظلومیت فرهنگی ، درست وارونه عمل کرده است؟"
آنگونه که سرمقاله نویس تیتر عنوان زده واز مظلومیت فرهنگی نالیده است. ابته این درد دل و نالیدن هم اتفاقاً کشدار ودنباله دار می باشد و نتیجه گیری از یک دیدار هیئت د ولت با لوطی جماران درسال گذشته کرده است که در آن دیدار لوطی جماران تأکید بر مظلومیت فرهنگ ورفع مظلومیت از آن کرده بود ونقل قول کرده است که حاصل این دیدار و آن تأکید رفع مظومیت از فرهنگ لوطی جماران موجب افزایش بودجه ی چشم گیر فرهنگی شد. ولیکن کارها خراب تر از قبل شد. یعنی اینکه بر مظلومیت فرهنگی به جای رفع مظلومیت افزوده شده است . البته این دیدار و افزایش بوجه ی فرهنگی برای مجریان ودست اندر کاران فرهنگی موجب خیرات وبرکات مادی فراوان بوده است که درست مصداق عینی این شعر برای مجریان فرهنگی را داشته داشت که گفته می شود . تغاری شکند . ماست بریزد ؛ جهان گردد به ام کاسه لیسان، بهر حال سرمقاله نویس در دنباله ی سرمقاله ی خود به مغفول ماندن محتوا و کیفیت فرهنگی و بازی کردن ومانور دادن به کمیت فرهنگی اشاره کرده و افزوده است که اینگونه برخورد کردن های رو بنائی فرهنگی چاره ی درمان ورفع مظلومیت زیر بنائی فرهنگی نیست . چون ابتدا می بایست بستر و لوازم اساسی کار فرهنگی آماده شود تا سپس در ترکیب و تلفیق از ظرفیت های ممکن بتوان بهره بداری درست فرهنگی را نمود. البته گر چه نامی برده نشده است ولی روی سخن یادداشت روز نویس وزیر سانسور فرهنگ و تفتیش عقاید ارشاد پاسدار محمد حسین صفار هرندی می باشد که مخاطب قرار دادن و چالش کردن با وی حد اقل تاریخ 3 سله دارد . یعنی از زمانی است که این پاسدار روزنامه ی کیهان سناریو وپروند ه ساز همکار خود سرباز جو پاسدار حسین شریعتمداری را به سوی وزارتخانه ی ارشاد اسلامی ترک کرد و وزیر سانسور فرهنگ و تفتیش عقاید ارشاد شد. بهر صورت سر مقاله نویس درد دل و نالیدن و انتقادات فرهنگی خودش را چنین باز و بیان کرده است:
اخيرا يكي از متوليان امور فرهنگي كشور گفته است در سال 1387 كه سي امين سال جمهوري اسلامي و پايان دهه سوم انقلاب اسلامي است مصمم هستيم سي طرح فرهنگي را به نتيجه برسانيم و افتتاح كنيم . در اين وعده سخن از كميت است و روي عدد 30 تكيه شده اما اينكه اين طرح ها چه تاثيري در ارتقا سطح فرهنگي جامعه ما خواهند داشت نكته ايست كه در اين وعده توضيحي درباره آن داده نشده است . مشكل اصلي فرهنگ جامعه ما نيز همين است . فرهنگ ورزش نيست كه با افتتاح هر ورزشگاه عده اي از مردم از بلاتكليفي و بي ابزاري در عرصه ورزش خارج شوند و بخشي از مشكل جامعه حل شود. معني اين سخن اين نيست كه براي ارتقا فرهنگ جامعه به اماكن فرهنگي نياز نداريم بلكه مقصود اينست كه قبل از اماكن بايد به محتواي فرهنگي انديشيد و بستر مناسبي براي رشد انديشه و زمينه هاي فرهنگي فراهم كرد. اگر چنين شود آن طرح ها قطعا ظرف هاي مناسبي براي باروري و شكوفائي فرهنگي خواهند بود و حتي اگر چنين ظرف هائي هم وجود نداشته باشند كار باروري فرهنگي و شكوفائي انديشه هائي كه فرهنگ پرور هستند به پيش مي رود و هدف متعالي رفع مظلوميت از فرهنگ تحقق مي يابد.
سرمقاله نویس پس از بازگوئی مقدمه ی خود در دنباله اینگونه به بیان مشکل اساسی فرهنگی اشاره کرد و افزود :
"شايد اساسي ترين مشكل در مقوله فرهنگ اين باشد كه يك مقوله � مغفول � است . مظلوميت فرهنگ نيز فقط به اين معنا اگر دانسته شود درست فهم مي شود. كساني كه فكر مي كنند مظلوميت فرهنگ يعني كمبود بودجه هاي فرهنگي يا كمبود ساختمانهاي فرهنگي يا كم داشتن كارمند در دستگاه هاي فرهنگي و يا عدم برخورداري از ابزارهاي همچون دوربين و سالن سينما و كامپيوتر و روزنامه و مجله و قلم و خودكار و كاغذ و... به معناي واقعي از مقوله فرهنگ غافلند. دقيقا همين تفكر است كه فرهنگ را دچار مظلوميت مي كند و تا هر زمان كه چنين تفكري وجود داشته باشد اين مظلوميت نيز ادامه خواهد داشت ."
بالاخره سرمقاله نویس در پایان سرمقاله ی خود به بازگوئی ازخاطره ی فرهنگی رجوع کرده که خودش در جمع و گروه برنامه ریان انقلاب فرهنگی در دهه 70 حضور داشته وبه این موضوع اشاره کرد که چگونه بحث و جدل پیرامون تهاجم فرهنگی جریان داشته که وی نیز نظارت در این بحث مخالف و موافق بود که نظر بر وجود تهاجم فرهنگی می کرده و هنوز همباور دارد که این تهاجم فرهنگی ادامه دارد . خلاصه بیان این خاطره ودفاع از نظر تاجم فرهنگی را چنین تشریح کرده است :
"رسيدن به اين نقطه خود پيشرفت مهمي است . زيرا از همين نقطه است كه راه براي تلاش هاي فرهنگي باز مي شود نگاه ها يكي مي شوند و فصل جهت گيري هاي صحيح و دقيق فرهنگي فرا مي رسد . هرگز از ياد نمي برم كه در اوائل دهه 70 جمعي از مسئولان با نظر رهبري براي بررسي موضوع تهاجم فرهنگي و يافتن پاسخ اين سئوال كه آيا اصولا تهاجم فرهنگي وجود دارد يا نه ماموريت يافتند كه مسئولان بلندپايه فرهنگي و امنيتي و روحاني در آن حضور داشتند و صاحب اين قلم نيز عضو آن جمع بودم . بعد از چند ماه جلسات پياپي كه اين جمع تشكيل داد مسئولان اصلي فرهنگ كشور حاضر نشدند بپذيرند كه واقعا � تهاجم فرهنگي � وجود دارد درحالي كه واقعيت وجود تهاجم فرهنگي براي هيچكس قابل انكار نبود و ناديده گرفتن آن درست مثل اين بود كه در روز روشن كسي وجود روز را انكار كند. مغفول ماندن فرهنگ در جامعه امروز ما نيز همين وضعيت را دارد واقعيت تاسف باري كه نتيجه آن مظلوميت فرهنگ است"
درخاتمه اینکه سر مقاله نویس ضمن اینکه انتقاد به مسئولان و بنامه ریان فرهنگی کرده است که اینان اصل و ریشه ومبنا وپایه و اساس را فراموش کرده اند وبه شکل گرائی و ارائه اعداد و ارقام با افزایش بوجه ی کلان برای بالا رفتن راندمان کار فرهنگی روی آورده و چسبیده ند و بررسی و عینت بخشیدن به محتوای کار فرهنگی و ارتقاء دادن کیفی آن را فراموش کرده واین موضوع همچنان مغفول مانده است .ولی این مدعی منتقد خبر ندارد که خودش نیز دچارتناقض گوئی شدید شده است . یعنی غافل مانده است زمانی که یک درختی ا ز ریشه آلوده و فاسد وپوسده وگندیده می باشد . قبل از اینکه این درخت از ریشه زده شود وجایش یک نهال جدید با مراقبت ومواظبت های ویژه کاشته شود تا امکان بهره وری مناسب و سالم � فرا رسد . در غیر اینصورت هیگونه بهرهوری مثبت ومناسب متصور خواهد بود . ولی عجیب است که بر عکس پایش را در یک کفش نموده است واصرار می رزد که می توان ومی باید که پیوند بر شاخه های همان درخت پوسیده وگندیده از ریشه زده شود . چونکه می توان به برداشت محصول عالی نبیز دست یافت . در صورتی که تجربه ی 3 دهه و انقلاب فرهنگی علنی که منجر به بسته و تعطلیل شذن 3 ساله ی دانشگاه شد و اکنون که انقلاب فرهنگی پادگانی کردن داشگاه ها در دستور کار قرارگرفته است نتیجه و حاصل آن چیزی شده است که حتی سرمقاله نویس هم نه اینکه نمی تواند منکر آن شود که چگونهتق آن در آمده است ، بکه خودش نیزصدای اعتراض اش از فرهنگ مبتذل و میرا و خرافاتی تحجر گرائی حاکم بر آسمان بلند شده است .

هوشنگ � بهداد
شنبه 14 اردیبهشت ماه سال 1387