نقد و بررسی "شكست محور واقعي شرارت" روزنامه ی جمهوری اسلامی چهار شنبه 16 مردادماه سال 1387
"فرافکنی وتک در برابر پا تک زدن به دولت فخیمه ی انگلیس که چرا نام سازمان مخالف را از لیست گروه و سازمان های تروریستی خارج
"فرافکنی وتک در برابر پا تک زدن به دولت فخیمه ی انگلیس که چرا نام سازمان مخالف را از لیست گروه و سازمان های تروریستی خارج
کرد؟ "
وقتی فلسفه حوزوی و سیاست توبره و آخور خوری و عوامفریی و دین فروشی و دنیا خریدن در هم دیگر ترکیب و تلفیق می شود . از طرف دیگر وقتی که این معجون مسلح و چشم دوخته به دیگی شود که فقط باید برای آخوند به جوشد . در غیر اینصورت بهتر است که در آن کله ی سگ به جوشد. نتیجه این می شود که قلم بر دست و تحلیل گر روزنامه ی جمهوری اسلامی مبلغ و مدافع چنین بینش و تفکری می شود که بدون آنکه توضیح داده شود که چه فرقی میان حزب کارگر انگلیس کنونی با آن زمانی دارد که وزیر امور خارجه اش جک استراو بود که یک هفته قبل از تهاجم نظامی و اشغال افغانستان و عراق به تهران سفر می کرد تا ضمن دیدار با همتای خود و سایر مقامات رژیم تروریستی آخوندی در تهران دیدار و گفتگو داشته باشد تا پس از مشورت کردن و پیام دولت فخیمه و آمریکا منتقل کردن موافقت همکاری اشان را نیز جلب کند. البته که هنوز فراموش نشده واز خاطر نرفته است که چگونه از طریق همین آیت الله جک استراو بود که تقاضا و پیشنهاد شد تا که نام سازمان مجاهدین در لیست گروه و سازمان های ترویستی در کشورهای اتحادیه ی اروپا قرار گیرد.
بلی دوباره سئوال می شود که چه فرقی میان حزب کار گر کنونی انگلیس با همان دوران جک استراو دارد که اکنون مورد اهانت و توهین واقع شده است؟ مگر جز این است که اکنون به دلیل اینکه نام سازمان مجاهدین را از لیست گروه و سازمان های ترریستی خارج نموده است و تاجیک یک سفیر دلال تروریستی را که می خواهد برای محاکمه کردن تحویل آمریکا دهد و مخالف دسترسی رژیم تروریستی آخوندی به سلاح هسته می باشد که اکنون حزب کارگر انگلیس بی اعتبار شده و نخست وزیرش بدترین نخست وزیر انگلیسی نامیده شده است؟
همینطور دولت انگلیس کنونی چه فرقی با آن دولت انگلیس دارد که یک هفته مانده به نمایش خیمه شب بازی انتخابات مجلس هفتم شاهزاده چارلز ولیعهد انگلیس از بصره ی عراق به تهران سفر کرد و باتفاق سیدخندان خاتمی به کاخ سعادت آباد رفت تا از آنجا با باز ماندگان زلزله زدگان شهر تاریخی ویران ونابود شده ی بم و ابراز همدردی کند ؟ا لبته که این سفر با سکوت کامل و رضایت مندانه ی لوطی جماران مواجه شد . بطوریکه مطبوعات آن دوره گزارش دادند که نتیجه ی این سفر به نفع باندهای مافیائی وابسته به لوطی جماران تمام شد . زیرا که مجلس هفتم را قبضه کردند.
آری مشخص نیست که چه چیز تغییر کرده است که اکنون دولت فخیمه ی انگلیس اینقدر بد شده است؟
همچنین معلوم نیست که مگر مردم ایران چه خطائی مرتکب شده اند که به جای پاسخگوئی به مطالبات و نیاز های شان می بایست شاهد تحلیل و تفسیر موضوعات و مطالب و مقالاتی باشند که ار تباط به جوابگوئی نیاز و مطالبات اینان ندارد ؟ زیرا که یا پیرامون کشور های همجوار و منطقه و اسرائیل و آمریکا و اسرائیل است که گاهی هم شامل حال روسیه می شود . البته در شرایطی که سوخت انرژی اتمی نیرودگاه اتمی بوشهر را تحویل نمی دهد یا در اینکه در شورای امنیت سازمان علیه ی پرونده ی هسته ای رژیم تروریستی رأی به نفع رژیم ندهد که آن موقع خائن و غیر قابل اعتماد و... نامیده می شود .
بهر حال چگونه است که سرمقاله نویس به جای اینکه تحلیل پیرامون باندهای مافیائی داخل کشور ارائه کند و یا اینکه توضیح دهد چرا 3 دهه پیش که خمینی افتخار می کرد که آنقدر پایگاه مردمی دارد که مخالفین وی فقط کمتر از 2% می باشند و می افزود که سازمان اطلاعات وامنیت ندارد . اماامروز شرایط آنگونه شده است که رژیم تروریستی آخوندی تبدیل به یکی از بدنام و منفور ترین کشورهای جهان شده است که به جز کارنامه ی رکوداری نقض محکومیت حقوق بشر در جهان که دارد حتی یک روز هم بدون سرکوب و ارعاب و وحشت و شکنجه و زندان و اعدام و بدون وابستگی و اتکاء به ار گان های گوناگون سرکوبگرش در داخل کشور قادر به حیات ننگین خودش نمی باشد تا که بتواند ادامه دهد .
کمدی تر اینکه در عوض سرمقاله نویس با سرمنبر رفتن و گریز برصحرای کربلا زدن کلی هم روضه علیه دولت فخیمه ی ارباب خوانده است. راستی اگر می شد که پرسشی می شد که اجراشدنی بود یکی اینکه از سرمقاله نویس سئوال می شد اکنون که اینقدر از شکست حزب کار گر در انگلیس ناله و فغان سر داده می شود و نقل قول می گردد که اعضای حزب کارگر به نخست وزیر انکلیس از حزب کارگر به نخست وزیر فرصت یک ماهه داده اند تا که دست به کاری بزند تا شکست انتخاباتی اخیر حزب از رقبا را جبران کند . اگر چناتنچه سئوال متقابل از وی می شد که آیا قادر به پاسخگوئی می باشد که اگر چنانچه شیوه ی برگزاری انتخابات دمکراتیک مشابه که در انگلیس انجام می شود در ایران نیز برگزار شود تا که مشخص شود که کدام کشور منفورتر و ضد مردمی تی می باشد؟ آن موقع بهتر نمی شد قضاوت کرد که ضریب صحت و سقم ادعای قلم بر دست روزنامه ی جمهوری چه اندازه درست یا غلط است؟ ضمن اینکه مشخص می شد که کدامیک از این دو کشور مورد تنفراتباع خودش می باشد ؟
در خاتمه واقعاً که خیلی پرروئی و بی پرنسیبی می خواهد چنین فرافکنانه بتوان واقعیات را کتمان و وارونه کرد . یعنی بدون آنکه اشاره شود که احمد چللبی جاسوس چندجانبه که بود؟ چه رابطه ای با رژیم تروریستی آخوندی داشت و چگونه بستر سازی تجاوز و اشغال نظامی عراق کرد؟ همینطور اشغال نظامی عراق همچون افغانستان به نفع کدام کشور تمام شد؟ به خصوص اینکه قبل از اشغال و پس از اشغال نظامی عراق رابطه ی رژیم تروریستی آخوندی با دولت فخیمه ی انگلیس چگونه بوده است؟ اکنون برای چه سر مقاله نویس این واقعیات را نا دیده گرفته است و شروع به توهین و فحاشی کردن به نخست وزیر کنونی انگلیس وسابق کرده است وچرا انگلیس را جنگ افروزو تجاوز گر معرفی نموده ورژیم تروریستی آخوندی که عراق را تبدیل به باتلاق کرده است و خاور میانه را نا امن وبی ثبات کرده و دشمن واقعی روند مذاکره صلح خاورمیانه می باشد را ضد جنگ و صلح طلب جا زده است؟ مگر اینگونه شیوه ی قلمزنی به جز طنز تلخ و توهین به قلم چیزی دیگر می توان بر آن نام نهاد؟
هوشنگ � بهداد
چهار شنبه 16 مردادماه سال 1387
وقتی فلسفه حوزوی و سیاست توبره و آخور خوری و عوامفریی و دین فروشی و دنیا خریدن در هم دیگر ترکیب و تلفیق می شود . از طرف دیگر وقتی که این معجون مسلح و چشم دوخته به دیگی شود که فقط باید برای آخوند به جوشد . در غیر اینصورت بهتر است که در آن کله ی سگ به جوشد. نتیجه این می شود که قلم بر دست و تحلیل گر روزنامه ی جمهوری اسلامی مبلغ و مدافع چنین بینش و تفکری می شود که بدون آنکه توضیح داده شود که چه فرقی میان حزب کارگر انگلیس کنونی با آن زمانی دارد که وزیر امور خارجه اش جک استراو بود که یک هفته قبل از تهاجم نظامی و اشغال افغانستان و عراق به تهران سفر می کرد تا ضمن دیدار با همتای خود و سایر مقامات رژیم تروریستی آخوندی در تهران دیدار و گفتگو داشته باشد تا پس از مشورت کردن و پیام دولت فخیمه و آمریکا منتقل کردن موافقت همکاری اشان را نیز جلب کند. البته که هنوز فراموش نشده واز خاطر نرفته است که چگونه از طریق همین آیت الله جک استراو بود که تقاضا و پیشنهاد شد تا که نام سازمان مجاهدین در لیست گروه و سازمان های ترویستی در کشورهای اتحادیه ی اروپا قرار گیرد.
بلی دوباره سئوال می شود که چه فرقی میان حزب کار گر کنونی انگلیس با همان دوران جک استراو دارد که اکنون مورد اهانت و توهین واقع شده است؟ مگر جز این است که اکنون به دلیل اینکه نام سازمان مجاهدین را از لیست گروه و سازمان های ترریستی خارج نموده است و تاجیک یک سفیر دلال تروریستی را که می خواهد برای محاکمه کردن تحویل آمریکا دهد و مخالف دسترسی رژیم تروریستی آخوندی به سلاح هسته می باشد که اکنون حزب کارگر انگلیس بی اعتبار شده و نخست وزیرش بدترین نخست وزیر انگلیسی نامیده شده است؟
همینطور دولت انگلیس کنونی چه فرقی با آن دولت انگلیس دارد که یک هفته مانده به نمایش خیمه شب بازی انتخابات مجلس هفتم شاهزاده چارلز ولیعهد انگلیس از بصره ی عراق به تهران سفر کرد و باتفاق سیدخندان خاتمی به کاخ سعادت آباد رفت تا از آنجا با باز ماندگان زلزله زدگان شهر تاریخی ویران ونابود شده ی بم و ابراز همدردی کند ؟ا لبته که این سفر با سکوت کامل و رضایت مندانه ی لوطی جماران مواجه شد . بطوریکه مطبوعات آن دوره گزارش دادند که نتیجه ی این سفر به نفع باندهای مافیائی وابسته به لوطی جماران تمام شد . زیرا که مجلس هفتم را قبضه کردند.
آری مشخص نیست که چه چیز تغییر کرده است که اکنون دولت فخیمه ی انگلیس اینقدر بد شده است؟
همچنین معلوم نیست که مگر مردم ایران چه خطائی مرتکب شده اند که به جای پاسخگوئی به مطالبات و نیاز های شان می بایست شاهد تحلیل و تفسیر موضوعات و مطالب و مقالاتی باشند که ار تباط به جوابگوئی نیاز و مطالبات اینان ندارد ؟ زیرا که یا پیرامون کشور های همجوار و منطقه و اسرائیل و آمریکا و اسرائیل است که گاهی هم شامل حال روسیه می شود . البته در شرایطی که سوخت انرژی اتمی نیرودگاه اتمی بوشهر را تحویل نمی دهد یا در اینکه در شورای امنیت سازمان علیه ی پرونده ی هسته ای رژیم تروریستی رأی به نفع رژیم ندهد که آن موقع خائن و غیر قابل اعتماد و... نامیده می شود .
بهر حال چگونه است که سرمقاله نویس به جای اینکه تحلیل پیرامون باندهای مافیائی داخل کشور ارائه کند و یا اینکه توضیح دهد چرا 3 دهه پیش که خمینی افتخار می کرد که آنقدر پایگاه مردمی دارد که مخالفین وی فقط کمتر از 2% می باشند و می افزود که سازمان اطلاعات وامنیت ندارد . اماامروز شرایط آنگونه شده است که رژیم تروریستی آخوندی تبدیل به یکی از بدنام و منفور ترین کشورهای جهان شده است که به جز کارنامه ی رکوداری نقض محکومیت حقوق بشر در جهان که دارد حتی یک روز هم بدون سرکوب و ارعاب و وحشت و شکنجه و زندان و اعدام و بدون وابستگی و اتکاء به ار گان های گوناگون سرکوبگرش در داخل کشور قادر به حیات ننگین خودش نمی باشد تا که بتواند ادامه دهد .
کمدی تر اینکه در عوض سرمقاله نویس با سرمنبر رفتن و گریز برصحرای کربلا زدن کلی هم روضه علیه دولت فخیمه ی ارباب خوانده است. راستی اگر می شد که پرسشی می شد که اجراشدنی بود یکی اینکه از سرمقاله نویس سئوال می شد اکنون که اینقدر از شکست حزب کار گر در انگلیس ناله و فغان سر داده می شود و نقل قول می گردد که اعضای حزب کارگر به نخست وزیر انکلیس از حزب کارگر به نخست وزیر فرصت یک ماهه داده اند تا که دست به کاری بزند تا شکست انتخاباتی اخیر حزب از رقبا را جبران کند . اگر چناتنچه سئوال متقابل از وی می شد که آیا قادر به پاسخگوئی می باشد که اگر چنانچه شیوه ی برگزاری انتخابات دمکراتیک مشابه که در انگلیس انجام می شود در ایران نیز برگزار شود تا که مشخص شود که کدام کشور منفورتر و ضد مردمی تی می باشد؟ آن موقع بهتر نمی شد قضاوت کرد که ضریب صحت و سقم ادعای قلم بر دست روزنامه ی جمهوری چه اندازه درست یا غلط است؟ ضمن اینکه مشخص می شد که کدامیک از این دو کشور مورد تنفراتباع خودش می باشد ؟
در خاتمه واقعاً که خیلی پرروئی و بی پرنسیبی می خواهد چنین فرافکنانه بتوان واقعیات را کتمان و وارونه کرد . یعنی بدون آنکه اشاره شود که احمد چللبی جاسوس چندجانبه که بود؟ چه رابطه ای با رژیم تروریستی آخوندی داشت و چگونه بستر سازی تجاوز و اشغال نظامی عراق کرد؟ همینطور اشغال نظامی عراق همچون افغانستان به نفع کدام کشور تمام شد؟ به خصوص اینکه قبل از اشغال و پس از اشغال نظامی عراق رابطه ی رژیم تروریستی آخوندی با دولت فخیمه ی انگلیس چگونه بوده است؟ اکنون برای چه سر مقاله نویس این واقعیات را نا دیده گرفته است و شروع به توهین و فحاشی کردن به نخست وزیر کنونی انگلیس وسابق کرده است وچرا انگلیس را جنگ افروزو تجاوز گر معرفی نموده ورژیم تروریستی آخوندی که عراق را تبدیل به باتلاق کرده است و خاور میانه را نا امن وبی ثبات کرده و دشمن واقعی روند مذاکره صلح خاورمیانه می باشد را ضد جنگ و صلح طلب جا زده است؟ مگر اینگونه شیوه ی قلمزنی به جز طنز تلخ و توهین به قلم چیزی دیگر می توان بر آن نام نهاد؟
هوشنگ � بهداد
چهار شنبه 16 مردادماه سال 1387