چرا آمريكا در پي طولاني كردن بحران بود؟(يادداشت روز) روزنامه ی کیهان دو شنبه 20 فروردین ماه سال 1386
"چرا با آدرس غلط دادن ها، تلاش شده که جواب بحران، با بحران جدید داده شود؟"
یک روزنامه عربی گزارش کرده است که نظامیان انگلیسی در تهران به سر می برند تا پیرامون بحران گیری وگشت زنی آبی و تعیین خط و خطوط آبی گفتگو ومذاکره کنند. اما حسینی سخنگوی وزارت امور خارجه این خبر را تکذیب کرده است و از ارائه یا انتشار نامه ی ارسالی وزارت امور خارجه ی انگلیس پیرامون گروگان گیری کردن، خود داری کرده و تأکید کرده است که این خلاف عرف دیپلماتیک است . اکنون پاسدار تئوریسین سپاه پاسداران یادداشت روز نویس بر مبنای تجربیات وفلسفه ی اساسی و آموزش دیده از ارباب استعماری که می گوید نفاق بیانداز و حکومت کن، تلاش کرده است که از این شیوه، برای ایجاد اختلاف میان آمریکا وانگلیس در عراق استفاده کند تا شاید بتوان راه حلی برای عبور از بحران افتضاح آمیز گروگان گیری سپاه پاسداران دست وپاکرد چونکه این بحران خیلی ناجور گلابزدگی ببار آورده است . اما جالب است که پاسدار یادداشت روز نویس شده با انتخاب چرا آمریکا در پی طولانی کردن بحران بود؟ که مکمل پوششی برای یادداشت روز پاسدار حسین شریعتمداری همکارش می باشد که در یادداشت روز 18 فروردین ماه خود پیرامون بحران گروگان گیری سپاه پاسداران مدعی شده بود که با برنامه ریزی قبلی این گروگان گیری انجام گرفته بود که در راستای اهداف خاصی بود وقرار نبود که زمان طولانی باشد، بلکه ترجیح داده شد همچون گروگان گیری که در زمان مشخص انجام شد، آزادی آنان نیز در زمان مناسب باشد که میلاد پیامبر بهترین زمان مناسب برای آزادی گروگان ها بود. اکنون پاسدار یادداشت روز نویس همکر حسین شریعتمداری نیز در ابتدای یادداشت روز خود از مديريت بحران» و نه «حل بحران» يك راهبرد كلاسيك در سياست خارجي آمريكا گفته است. از اینکه چرا یادداشت روز نویس فرافکنی کرده است وتجربیات شگرد وعملکرد رژیم ترویستی آخوندی را چنین تعمیم داده وبه دیگران نسبت داده است . موضوعی بسیار جالب است و می طلبد یک خاطره چاشنی چنین ادعائی شود زیرا که بازگوئی آن بی مناسبت که چنین است.
به خاطر دارم که در دوران دانش آموزی تعداد ی از بچه های فضول و تنبل درس نخوان بودند که متعلق به قشر پائین جامعه بودند که به دلیل درجا زدگی در کلاس ها وایجاد مزاحمت در مدارس وکلاس درس برای سایر دانش آموزان، مجبور شده بودند مدرسه ودرس خواندن را ترک نمایند. اینان تشکیل یک باند چند نفره باجگیری داده بودند که موقع تعطیلی مدارس در جلوی درب خروجی دبیرستان ها حاضر می شدند و شروع به فحاشی ونزاع وچنگ زرگری وساختگی با هم دیگر می کردند . یکی دونفر بزرگتر از آنان نیز بودند که نظاره گر صحنه ی دعوا های زرگری و به حساب خودی می شدند. دانش آموزان تعطیل شده ی بی خبر از همه جا که وارد صحنه به عنوان میانجی می شدند، آنگاه دو نفر نظاره گر وابسته به باند نیز به عنوان واسطه وارد صحنه ی مشاجره می شدند ویقه ی کت دانش آموزان میانجی را می چسبدند وبه آنان می گفتند که شما لطفاً دخالت نکنید ونگران نباشید اینها با هم دیگر دوست هستند وحر ف شان شده وموضوع مهمی نمی باشد و قضیه تمام می شود وبا هم دیگر به زودی آشتی می کنند . خلاصه در همین اثناء هرچه در جیب بغل کت دانش آموزان میانجی بود در این شرایط بوسیله ی واسطه گران دیگر وابسته به باند زده می شد وبا رد وبدل کرد ن ندا از طریق چشمک زدن صحنه را ترک می کردند . بعداً که این دانش آموزان میانجی به خانه ی خود می رفتند یا اینکه روز بعد که به مدرسه می آمدند و وارد و کلاس درس می شدند تا دستان خودشان را بر جیب شان می کردند متوجه می شدند که چگونه جیب شان روز گذ شته زده شده است؟ اکنون همان دانش آموزان وباند ها وارد سپاه پاسداران شده اند که تشکیل یک ارگان مسلح ومجهز نظامی مافیائی غارتگر وباجگیر را داده اند و زیر نظر آخوندهای دزد وچپاولگر حاکم برایران آموزش دیده اند واکنون برای برون رفت از بحران هسته ای، این نوکران دستگاه ارتجاع داستان گروگان با ارباب استعمارگر انگلیس را برپا کردند . ولی چون خیلی زود گند راهزنی آبی این دزدان دریائی درآمد . پاسدار غلامک و گماشته ی ولی فقیه به عنوان میانجی مجبور شد تا که وارد صحنه شود وبا اجرای شوی کمدی اعلام عفو وبخشش برای گروگان ها کند. البته ایشات از این طریق می خواست که گند داستان گلابزدگی گروگان گیری سپاه پاسداران یا باند مافیائی باج بگیران را ماستمالی کند . ولی اجرای شوی کمدی اش موجب شد تا بیشتر گند قضیه در آید ومغبون شدگی فزونی یابد. بنابراین اکنون وظیفه ی قلم بر دستان پاسدار سابق است که باید با قلم و تجربیات خود مشغول ماله کشی و صافکاری شوند. یعنی مأموریت دارند که بحران را با بحران سازی کردن های نظامی و تاکتیکی وقلمی و سناریو سازی های جدید برای انحراف اذهان عمومی پاسخ دهند. برای همین یقه ی ارباب استعماری انگلیس را رها کرده و در دفاع از آن یقه ی بوش و آمریکا را چسبیده شده است. زیرا که نه آمریکا خودش وارد بازی نشد ونه اینکه حاضر نشد که 5 پاسدار بازداشتی در اربیل عراق را آزاد کند، حتی اجازه نداد تا که انگلیس بطور ظاهر ی و علنی به باجگیران دریائی گروگانگیر باج دهد. بهمین دلیل پاسدار یادداشت روزنویس رفتار آمریکا در نمایش گروگان گیری نوکر وارباب یا تئاتر ارتجاع با استعما را چنین تشریح کرده است:
"به مورد دستگيري و آزادي 15 نظامي انگليسي توسط ايران و رفتار دولت آمريكا در اين ماجرا بنگريد. انگليس متحد آمريكا در سياست هاي خاورميانه اي آمريكاست و اتصال دولت لندن به دولت واشنگتن به گونه اي است كه مطبوعات انگليس به خاطر آن بارها بلر را تحقير كرده اند و در عين حال گمان نمي رود در روي اين كره خاكي هيچ دولتي به اندازه دولت بلر به بوش خدمت كرده باشد در عين حال وفاداري دولت بوش به سياست «مديريت بحران و نه حل آن» به گونه اي بود كه آن را به خاطر نزديكترين دولت به واشنگتن رها نكرد و تغيير رويه نداد. وقتي 15 نظامي انگليسي در اروندرود به بازداشت مرزداران ايراني درآمدند آمريكايي ها سكوت پيشه كردند و هفت روز طول كشيد تا يك مقام رسمي آمريكا به حمايت از انگليسي ها برخيزد و در عين حال به طور تلويحي به بلر يادآور شود كه بايد روش ديپلماتيك را در حل ماجرا در پيش بگيرد- و درواقع روي حمايت جدي آمريكا حساب باز نكند- يك روز پس از موضعگيري سرد بوش معاون وزير خارجه آمريكا (نيكلاس برنز) در توجيه اين وضعيت گفت: «حمايت آمريكا از دولت انگليس به ضرر آزادي 15 نظامي انگليسي تمام مي شود و كار آنان را سخت تر مي كند»! اظهارات برنز آب سردي بود كه بر پيشاني بلر و دستگاه سياست خارجي او ريخته شد و دولت انگليس را به سمت مذاكره دوجانبه با ايران سوق داد و آنان را وادار كرد كه نامه ذليلانه اي براي ايران بنويسند. در اين مقطع آمريكايي ها تنها به تكرار يك عبارت اكتفا مي كردند: «ما از موضع دولت بلر براي حل و فصل ديپلماتيك ماجرا حمايت مي كنيم» در همين اثنا حتي يك مقام آمريكايي - سخنگوي كاخ سفيد- تلاش كرد تا عبارت حمايت آميز بوش نسبت به 15 نظامي- كه او آنان را گروگان ايران ناميده بود- را اصلاح كند او در پاسخ خبرنگاران گفت: من نمي دانم منظور بوش از اين كلمه چه بوده است به هرحال منظور ما اين 15 نفرند حالا شما هر نامي كه مايليد براي آنان انتخاب كنيد."
پاسدار یادداشت روز نویس در دنباله ی یادداشت روز خود بدون آنکه توضیح دهد چرا ایشان که اینقدر لائی لائی می داند چرا خودش خوابش نمی برد؟ یااینکه چرا قبل از گروگان گیری برای ولی فقیه وسپاه پاسداران لالائی نخوانده بود تاکه خواب بروند و در خواب ببینند که دارند لف لف پنبه دانه می خورند تااینکه در بیداری نشخوار نکنند واز پرخوری درد روده ومعده نگیرند تا مجبور شوند دست به رها کردن گازهای انباشته ی ناشی از نفخ معده شوند که بویش موجب آزارشان شود . یعنی وقتی که یادداشت روز نویس به این جمع بندی رسیده که در دنباله بازتاب داده شده است . برای چه ولی فقیه و سپاه پاسداران قبل از گروگان گیری به آن نرسیده بودند؟ چرا ولی فقیه در پیام نوروزی خود در مشهد علیه ی قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل عربده کشی کرد و آن را به بی قانونی متهم کرد؟ وتأکید بر واکش بی قانونی با همه توان وظرفیت کرد و سپاه پاسداران را تشجیع کرد تا در روز بعد اقدام به راهزنی و دزدی دریائی کند . در ادامه سناریوی اعتراف گیری از گروگان ها ونمایش آن شروع شود . ولی تا گروگان گیران ومجریان شان تا دیدند که چون سمبه طرف مقابل محکم است وحاضر نیست که مذاکره وعذر خواهی کند و وباج دهد و تا متوجه شدند که بالن یا فیل هوا شده اشان سریع ترکید ومچاله شد ه است آنگونه که فقط برای جمع وجور کردنش نیاز به اجرای شوی دلقکی و خنده دار وخوشمزه بود که پاسدار غلامک وگماشته محمود آحمدی نژاد مسئول اجرای آن شد و با سلام وصلوات و خفت وخواری و ذبونی وذلت از روی نسخه ی از قبل آماده شده آزادی بدون قید وشرط گروگان ها را اعلام نمود. اکنون همانگونه که تذکر داده شد وظیفه ی پاسداران قلم بردست است که ماله بر دست مشغول ماله کشی وماستمالی کردن این گند شوند . زیراکه باید برای پاسخ دادن به تهدید نوروزی ولی فقیه در مشهد و بحران افتضاح آمیز برپا کردن گروگان گیری سپاه پاسداران و اجرای شوی مسخره تر احمدی نژاد، باید گزارش و تحلیل در مورد نقش آمریکا و تنظیم رابطه اش با انگلیس در عراق تهیه کند و به گونه ای به نمایش گذاشته شود تا شاید به حساب سناریو پرداز تحلیل گر از شکر آب شدن رابطه ی میان آمریکا وانگلیس قدرت مانور بیشتر در عراق برای اعمال تروریستی و باجگیرانه به وجود آید که پیش زمینه سازی کردن این خواب وخیال چنین است:
" اما واقعاً چرا آمريكايي ها مايل بودند بحران ميان ايران و انگليس بر سر 15 نظامي تداوم يابد؟ در اين ماجرا براي آمريكايي ها چه چيزي به دست مي آمد؟ اگر به ماجرا نظري بياندازيم دلايل آن آشكار مي شود:1- آمريكايي ها مايل بودند تا حد زيادي بحران نظامي منطقه را از محور آمريكا به محور انگليس انتقال دهند. شايد انگليسي ها با زيركي خاصي در تقسيم عراق، جنوب اين كشور را انتخاب كردند تا از ورود در ميدانهاي اصلي معارضه- مناطق سني نشين يا مناطق تركيبي- دور بمانند. اين سياست براي آنان نتايج روشني داشت و تعداد تلفات آنان را يك به 60 كاهش داد، در همان حال انگليس بدون آنكه منتظر نتيجه دعواي بوش و كنگره آمريكا در مورد جدول زماني خروج از عراق بماند، اعلام كرد كه نيروهايش را از بصره و ساير مناطق جنوب عراق خارج مي كند. اين موضوع فشار داخلي آمريكا عليه بوش را دو چندان مي كرد. آنچه در اين اثنا در اروندرود اتفاق افتاد از يك سو يك گوشمالي براي دولت بلر به حساب مي آمد و اين بوش را خوشحال مي كرد و از سوي ديگر مي توانست اولويت رسيدگي به مسائل عراق و جاخالي ندادن را به انگليسي ها يادآوري كند. آمريكايي ها در اين مدت به گونه اي رفتار كردند كه سايه درگيري جدي را از روي منطقه عملياتي اروند دور مي كرد و به طرف ايراني فرصت مديريت مي داد، البته با اين گمانه بي سرانجام كه بحران براي چند ماه باقي مي ماند و اين يك «فرصت معكوس» براي سر و سامان دادن به پريشاني سياست هاي بوش ايجاد مي كند.2- آمريكايي ها گمان مي كردند با ماجراي دستگيري 15 نظامي انگليسي، حالا ديگر ايران بطور رسمي و مستقيم درگير بحران عراق و نيروهاي اشغالگر آن شده است و زمان چيدن ميوه هاي آماده - سود بدون هزينه- براي آن به پايان رسيده است. آنان «ايران درگير» را يك موقعيت براي تغيير معادله در عراق مي دانستند و گمان مي كردند در پرتو اين عمليات ايراني ها از بازي پشت صحنه به بازي در روي صحنه روي مي آورند و امكان شكار آنان و هماهنگ سازي سياست هاي غربي و عربي عليه آنان فراهم مي شود. آمريكايي ها گمان مي كردند توان مديريت اين صحنه را دارند و لذا ابايي از وجه المصالحه قرار دادن انگليسي ها نداشتند از اين رو خيلي مايل بودند كه ايران هر روز آهنگ صداي خود عليه انگليس را بلند و بلندتر نمايد.
3- آمريكايي ها از مدت ها قبل در صدد بودند ايران را به گونه اي درگير نمايند كه نتواند روي تحولات اطراف خود تأثير بگذارد. آنان با خامي تصور مي كردند ايران آنقدر درگير يك ماجراي محدود (تجاوز 15 نظامي انگليسي به آبهاي خود) مي شود كه فراموش مي كند در عراق، فلسطين و لبنان چه اتفاقي مي افتد. جالب اين است كه در اثناء بحران انگليس- ايران، آمريكايي ها رسماً از تغييرات در عراق سخن گفتند و تصويري از يك دولت با مشاركت احزاب كه به معناي نفي نتايج انتخابات مردمي و قانون اساسي عراق بود، ارائه كردند. اما ايران برخلاف تصور آمريكايي ها و غربي ها با سرعت از يك درگيري محدود دور شد تا در ميدان هاي اصلي به ايفاي نقش اساسي خود بپردازد.ماجراي دستگيري 15 نظامي انگليسي در آبهاي ساحلي ايران و سپس مديريت آن به گونه اي كه متحد اصلي آمريكا در عراق رسماً براي عدم تكرار تجاوز التزام بدهد و در نهايت آزادي اين نظاميان به جاي آنكه بصورت يك تله درآيد و ايران را براي نتايج محدود در بحران نامحدود درگير كند، به يك «سند» براي اثبات پايمردي ايران در اهداف خود و بيداري و نكته سنجي مسئولان آن تبديل شد و بايد اضافه كرد كه مديريت ايران «هدف محدود» را با «نتايج بسيار بزرگ» به انتها رساند. آمريكايي ها اينك پايان يافتن يك بحران را با ناباوري به تماشا مي نشينند و از اينكه نتوانسته اند به اهداف خود نزديك شوند، احساس زخم خورده اي دارند، زخم خورده اي كه به جاي ژست تهاجم اينك در كنار زوزه هاي ناشي از درد به «احتياط» روي آورده است.
درخاتمه اینکه برای بار دیگر تأکید می شود که باج ندادن ومذاکره نکردن به گروگان و باجگیران و دزدان وراهزنان دریائی ، موجب شد تا اینان را به موضع ذبونی و حقارت وتسلیم شدگی بکشاند . بخصوص اینکه رژیم تروریستی آخوندی در موضع ضعف شدید در برابر بحران هسته ای قرار دارد و گروگان گیری جدید وعاقبت آن نه اینکه موقعیتش را تثبیت نکرد، بلکه تضعیف ومتلزل تر کرده است، زیراکه عجیب زمینه ساز رشد تضاد ورقابت های باندهای مافیائی دو جناح غالب ومغلوب شده است که نمود آن در مجلس ومجمع مصلحت و مطبوعات وحتی در منابر نماز جمعه تهران برجسته شده و جناح ها وباندهای متخاصم ورقبا در برابر همدیگر دست به صف آرائی زده اند. ازسوی دیگر سپاه پاسداران وبرنامه ریزان پشت صحنه اینگونه گروگان گیری کردن ها و واکنش دریافت نمودن ها، متوجه شده اند که چگونه در زمین سفت رفع حاجت کردن هزینه دارد زیرا که به دلیل سفتی زمین دانستند وتجربه کردند که چگونه دانه های قطراتش برروی گونه ورخساره هایشان نشسته که برای پاک کردنش مجبور به اجرای شوی هنری کنفرانس مطبوعاتی دلقک معروف غلامک وگماشته احمدی نژاد شدند. ضمن اینکه برای غرب نیز ثابت شد که رژیم تروریستی آخوندی فقط زبان قهر را می فهمد ومی پذیرد وبه آن گردن می نهد.
نا گفته نماند که البته دستگاه تبلیغات جنگ روانی و شیطان سازی وزارت بد نام اطلاعات رژیم تروریستی آخوندی با همه ی ظرفیت وامکانات علیه ی مجاهدین وارد صحنه خواهد شد تااینکه مانع از خروج نام سازمان مجاهدین از لیست گروه و سازمان های تروریستی گردد تااینکه با اخراج نام این سازمان از لیست آنقدر ضعیف نگردد که نتواند اهداف هسته ای خود را برای تضمین بقای خویش و پیگیری صدور ترویسم وبنیاگرائی به منطقه را دنبال کند. بنابراین اگر غرب خواهان حل ریشه ای مرکز ثقل بحران آفرینی در خلیج فارس و خاورمیانه می باشد .می بایست که سریع نام مجاهدین را از لیست تروریستی خارج و حمایت و پشتیبانی از طرح راه حل سوم تغییرات دمکراتیک در ایران خانم مریم رجوی نماید.
هوشنگ – بهداد
روزنامه ی کیهان دو شنبه 20 فروردین ماه سال 1386
چرا آمريكا در پي طولاني كردن بحران بود؟(يادداشت روز)
"چرا با آدرس غلط دادن ها، تلاش شده که جواب بحران، با بحران جدید داده شود؟"
یک روزنامه عربی گزارش کرده است که نظامیان انگلیسی در تهران به سر می برند تا پیرامون بحران گیری وگشت زنی آبی و تعیین خط و خطوط آبی گفتگو ومذاکره کنند. اما حسینی سخنگوی وزارت امور خارجه این خبر را تکذیب کرده است و از ارائه یا انتشار نامه ی ارسالی وزارت امور خارجه ی انگلیس پیرامون گروگان گیری کردن، خود داری کرده و تأکید کرده است که این خلاف عرف دیپلماتیک است . اکنون پاسدار تئوریسین سپاه پاسداران یادداشت روز نویس بر مبنای تجربیات وفلسفه ی اساسی و آموزش دیده از ارباب استعماری که می گوید نفاق بیانداز و حکومت کن، تلاش کرده است که از این شیوه، برای ایجاد اختلاف میان آمریکا وانگلیس در عراق استفاده کند تا شاید بتوان راه حلی برای عبور از بحران افتضاح آمیز گروگان گیری سپاه پاسداران دست وپاکرد چونکه این بحران خیلی ناجور گلابزدگی ببار آورده است . اما جالب است که پاسدار یادداشت روز نویس شده با انتخاب چرا آمریکا در پی طولانی کردن بحران بود؟ که مکمل پوششی برای یادداشت روز پاسدار حسین شریعتمداری همکارش می باشد که در یادداشت روز 18 فروردین ماه خود پیرامون بحران گروگان گیری سپاه پاسداران مدعی شده بود که با برنامه ریزی قبلی این گروگان گیری انجام گرفته بود که در راستای اهداف خاصی بود وقرار نبود که زمان طولانی باشد، بلکه ترجیح داده شد همچون گروگان گیری که در زمان مشخص انجام شد، آزادی آنان نیز در زمان مناسب باشد که میلاد پیامبر بهترین زمان مناسب برای آزادی گروگان ها بود. اکنون پاسدار یادداشت روز نویس همکر حسین شریعتمداری نیز در ابتدای یادداشت روز خود از مديريت بحران» و نه «حل بحران» يك راهبرد كلاسيك در سياست خارجي آمريكا گفته است. از اینکه چرا یادداشت روز نویس فرافکنی کرده است وتجربیات شگرد وعملکرد رژیم ترویستی آخوندی را چنین تعمیم داده وبه دیگران نسبت داده است . موضوعی بسیار جالب است و می طلبد یک خاطره چاشنی چنین ادعائی شود زیرا که بازگوئی آن بی مناسبت که چنین است.
به خاطر دارم که در دوران دانش آموزی تعداد ی از بچه های فضول و تنبل درس نخوان بودند که متعلق به قشر پائین جامعه بودند که به دلیل درجا زدگی در کلاس ها وایجاد مزاحمت در مدارس وکلاس درس برای سایر دانش آموزان، مجبور شده بودند مدرسه ودرس خواندن را ترک نمایند. اینان تشکیل یک باند چند نفره باجگیری داده بودند که موقع تعطیلی مدارس در جلوی درب خروجی دبیرستان ها حاضر می شدند و شروع به فحاشی ونزاع وچنگ زرگری وساختگی با هم دیگر می کردند . یکی دونفر بزرگتر از آنان نیز بودند که نظاره گر صحنه ی دعوا های زرگری و به حساب خودی می شدند. دانش آموزان تعطیل شده ی بی خبر از همه جا که وارد صحنه به عنوان میانجی می شدند، آنگاه دو نفر نظاره گر وابسته به باند نیز به عنوان واسطه وارد صحنه ی مشاجره می شدند ویقه ی کت دانش آموزان میانجی را می چسبدند وبه آنان می گفتند که شما لطفاً دخالت نکنید ونگران نباشید اینها با هم دیگر دوست هستند وحر ف شان شده وموضوع مهمی نمی باشد و قضیه تمام می شود وبا هم دیگر به زودی آشتی می کنند . خلاصه در همین اثناء هرچه در جیب بغل کت دانش آموزان میانجی بود در این شرایط بوسیله ی واسطه گران دیگر وابسته به باند زده می شد وبا رد وبدل کرد ن ندا از طریق چشمک زدن صحنه را ترک می کردند . بعداً که این دانش آموزان میانجی به خانه ی خود می رفتند یا اینکه روز بعد که به مدرسه می آمدند و وارد و کلاس درس می شدند تا دستان خودشان را بر جیب شان می کردند متوجه می شدند که چگونه جیب شان روز گذ شته زده شده است؟ اکنون همان دانش آموزان وباند ها وارد سپاه پاسداران شده اند که تشکیل یک ارگان مسلح ومجهز نظامی مافیائی غارتگر وباجگیر را داده اند و زیر نظر آخوندهای دزد وچپاولگر حاکم برایران آموزش دیده اند واکنون برای برون رفت از بحران هسته ای، این نوکران دستگاه ارتجاع داستان گروگان با ارباب استعمارگر انگلیس را برپا کردند . ولی چون خیلی زود گند راهزنی آبی این دزدان دریائی درآمد . پاسدار غلامک و گماشته ی ولی فقیه به عنوان میانجی مجبور شد تا که وارد صحنه شود وبا اجرای شوی کمدی اعلام عفو وبخشش برای گروگان ها کند. البته ایشات از این طریق می خواست که گند داستان گلابزدگی گروگان گیری سپاه پاسداران یا باند مافیائی باج بگیران را ماستمالی کند . ولی اجرای شوی کمدی اش موجب شد تا بیشتر گند قضیه در آید ومغبون شدگی فزونی یابد. بنابراین اکنون وظیفه ی قلم بر دستان پاسدار سابق است که باید با قلم و تجربیات خود مشغول ماله کشی و صافکاری شوند. یعنی مأموریت دارند که بحران را با بحران سازی کردن های نظامی و تاکتیکی وقلمی و سناریو سازی های جدید برای انحراف اذهان عمومی پاسخ دهند. برای همین یقه ی ارباب استعماری انگلیس را رها کرده و در دفاع از آن یقه ی بوش و آمریکا را چسبیده شده است. زیرا که نه آمریکا خودش وارد بازی نشد ونه اینکه حاضر نشد که 5 پاسدار بازداشتی در اربیل عراق را آزاد کند، حتی اجازه نداد تا که انگلیس بطور ظاهر ی و علنی به باجگیران دریائی گروگانگیر باج دهد. بهمین دلیل پاسدار یادداشت روزنویس رفتار آمریکا در نمایش گروگان گیری نوکر وارباب یا تئاتر ارتجاع با استعما را چنین تشریح کرده است:
"به مورد دستگيري و آزادي 15 نظامي انگليسي توسط ايران و رفتار دولت آمريكا در اين ماجرا بنگريد. انگليس متحد آمريكا در سياست هاي خاورميانه اي آمريكاست و اتصال دولت لندن به دولت واشنگتن به گونه اي است كه مطبوعات انگليس به خاطر آن بارها بلر را تحقير كرده اند و در عين حال گمان نمي رود در روي اين كره خاكي هيچ دولتي به اندازه دولت بلر به بوش خدمت كرده باشد در عين حال وفاداري دولت بوش به سياست «مديريت بحران و نه حل آن» به گونه اي بود كه آن را به خاطر نزديكترين دولت به واشنگتن رها نكرد و تغيير رويه نداد. وقتي 15 نظامي انگليسي در اروندرود به بازداشت مرزداران ايراني درآمدند آمريكايي ها سكوت پيشه كردند و هفت روز طول كشيد تا يك مقام رسمي آمريكا به حمايت از انگليسي ها برخيزد و در عين حال به طور تلويحي به بلر يادآور شود كه بايد روش ديپلماتيك را در حل ماجرا در پيش بگيرد- و درواقع روي حمايت جدي آمريكا حساب باز نكند- يك روز پس از موضعگيري سرد بوش معاون وزير خارجه آمريكا (نيكلاس برنز) در توجيه اين وضعيت گفت: «حمايت آمريكا از دولت انگليس به ضرر آزادي 15 نظامي انگليسي تمام مي شود و كار آنان را سخت تر مي كند»! اظهارات برنز آب سردي بود كه بر پيشاني بلر و دستگاه سياست خارجي او ريخته شد و دولت انگليس را به سمت مذاكره دوجانبه با ايران سوق داد و آنان را وادار كرد كه نامه ذليلانه اي براي ايران بنويسند. در اين مقطع آمريكايي ها تنها به تكرار يك عبارت اكتفا مي كردند: «ما از موضع دولت بلر براي حل و فصل ديپلماتيك ماجرا حمايت مي كنيم» در همين اثنا حتي يك مقام آمريكايي - سخنگوي كاخ سفيد- تلاش كرد تا عبارت حمايت آميز بوش نسبت به 15 نظامي- كه او آنان را گروگان ايران ناميده بود- را اصلاح كند او در پاسخ خبرنگاران گفت: من نمي دانم منظور بوش از اين كلمه چه بوده است به هرحال منظور ما اين 15 نفرند حالا شما هر نامي كه مايليد براي آنان انتخاب كنيد."
پاسدار یادداشت روز نویس در دنباله ی یادداشت روز خود بدون آنکه توضیح دهد چرا ایشان که اینقدر لائی لائی می داند چرا خودش خوابش نمی برد؟ یااینکه چرا قبل از گروگان گیری برای ولی فقیه وسپاه پاسداران لالائی نخوانده بود تاکه خواب بروند و در خواب ببینند که دارند لف لف پنبه دانه می خورند تااینکه در بیداری نشخوار نکنند واز پرخوری درد روده ومعده نگیرند تا مجبور شوند دست به رها کردن گازهای انباشته ی ناشی از نفخ معده شوند که بویش موجب آزارشان شود . یعنی وقتی که یادداشت روز نویس به این جمع بندی رسیده که در دنباله بازتاب داده شده است . برای چه ولی فقیه و سپاه پاسداران قبل از گروگان گیری به آن نرسیده بودند؟ چرا ولی فقیه در پیام نوروزی خود در مشهد علیه ی قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل عربده کشی کرد و آن را به بی قانونی متهم کرد؟ وتأکید بر واکش بی قانونی با همه توان وظرفیت کرد و سپاه پاسداران را تشجیع کرد تا در روز بعد اقدام به راهزنی و دزدی دریائی کند . در ادامه سناریوی اعتراف گیری از گروگان ها ونمایش آن شروع شود . ولی تا گروگان گیران ومجریان شان تا دیدند که چون سمبه طرف مقابل محکم است وحاضر نیست که مذاکره وعذر خواهی کند و وباج دهد و تا متوجه شدند که بالن یا فیل هوا شده اشان سریع ترکید ومچاله شد ه است آنگونه که فقط برای جمع وجور کردنش نیاز به اجرای شوی دلقکی و خنده دار وخوشمزه بود که پاسدار غلامک وگماشته محمود آحمدی نژاد مسئول اجرای آن شد و با سلام وصلوات و خفت وخواری و ذبونی وذلت از روی نسخه ی از قبل آماده شده آزادی بدون قید وشرط گروگان ها را اعلام نمود. اکنون همانگونه که تذکر داده شد وظیفه ی پاسداران قلم بردست است که ماله بر دست مشغول ماله کشی وماستمالی کردن این گند شوند . زیراکه باید برای پاسخ دادن به تهدید نوروزی ولی فقیه در مشهد و بحران افتضاح آمیز برپا کردن گروگان گیری سپاه پاسداران و اجرای شوی مسخره تر احمدی نژاد، باید گزارش و تحلیل در مورد نقش آمریکا و تنظیم رابطه اش با انگلیس در عراق تهیه کند و به گونه ای به نمایش گذاشته شود تا شاید به حساب سناریو پرداز تحلیل گر از شکر آب شدن رابطه ی میان آمریکا وانگلیس قدرت مانور بیشتر در عراق برای اعمال تروریستی و باجگیرانه به وجود آید که پیش زمینه سازی کردن این خواب وخیال چنین است:
" اما واقعاً چرا آمريكايي ها مايل بودند بحران ميان ايران و انگليس بر سر 15 نظامي تداوم يابد؟ در اين ماجرا براي آمريكايي ها چه چيزي به دست مي آمد؟ اگر به ماجرا نظري بياندازيم دلايل آن آشكار مي شود:1- آمريكايي ها مايل بودند تا حد زيادي بحران نظامي منطقه را از محور آمريكا به محور انگليس انتقال دهند. شايد انگليسي ها با زيركي خاصي در تقسيم عراق، جنوب اين كشور را انتخاب كردند تا از ورود در ميدانهاي اصلي معارضه- مناطق سني نشين يا مناطق تركيبي- دور بمانند. اين سياست براي آنان نتايج روشني داشت و تعداد تلفات آنان را يك به 60 كاهش داد، در همان حال انگليس بدون آنكه منتظر نتيجه دعواي بوش و كنگره آمريكا در مورد جدول زماني خروج از عراق بماند، اعلام كرد كه نيروهايش را از بصره و ساير مناطق جنوب عراق خارج مي كند. اين موضوع فشار داخلي آمريكا عليه بوش را دو چندان مي كرد. آنچه در اين اثنا در اروندرود اتفاق افتاد از يك سو يك گوشمالي براي دولت بلر به حساب مي آمد و اين بوش را خوشحال مي كرد و از سوي ديگر مي توانست اولويت رسيدگي به مسائل عراق و جاخالي ندادن را به انگليسي ها يادآوري كند. آمريكايي ها در اين مدت به گونه اي رفتار كردند كه سايه درگيري جدي را از روي منطقه عملياتي اروند دور مي كرد و به طرف ايراني فرصت مديريت مي داد، البته با اين گمانه بي سرانجام كه بحران براي چند ماه باقي مي ماند و اين يك «فرصت معكوس» براي سر و سامان دادن به پريشاني سياست هاي بوش ايجاد مي كند.2- آمريكايي ها گمان مي كردند با ماجراي دستگيري 15 نظامي انگليسي، حالا ديگر ايران بطور رسمي و مستقيم درگير بحران عراق و نيروهاي اشغالگر آن شده است و زمان چيدن ميوه هاي آماده - سود بدون هزينه- براي آن به پايان رسيده است. آنان «ايران درگير» را يك موقعيت براي تغيير معادله در عراق مي دانستند و گمان مي كردند در پرتو اين عمليات ايراني ها از بازي پشت صحنه به بازي در روي صحنه روي مي آورند و امكان شكار آنان و هماهنگ سازي سياست هاي غربي و عربي عليه آنان فراهم مي شود. آمريكايي ها گمان مي كردند توان مديريت اين صحنه را دارند و لذا ابايي از وجه المصالحه قرار دادن انگليسي ها نداشتند از اين رو خيلي مايل بودند كه ايران هر روز آهنگ صداي خود عليه انگليس را بلند و بلندتر نمايد.
3- آمريكايي ها از مدت ها قبل در صدد بودند ايران را به گونه اي درگير نمايند كه نتواند روي تحولات اطراف خود تأثير بگذارد. آنان با خامي تصور مي كردند ايران آنقدر درگير يك ماجراي محدود (تجاوز 15 نظامي انگليسي به آبهاي خود) مي شود كه فراموش مي كند در عراق، فلسطين و لبنان چه اتفاقي مي افتد. جالب اين است كه در اثناء بحران انگليس- ايران، آمريكايي ها رسماً از تغييرات در عراق سخن گفتند و تصويري از يك دولت با مشاركت احزاب كه به معناي نفي نتايج انتخابات مردمي و قانون اساسي عراق بود، ارائه كردند. اما ايران برخلاف تصور آمريكايي ها و غربي ها با سرعت از يك درگيري محدود دور شد تا در ميدان هاي اصلي به ايفاي نقش اساسي خود بپردازد.ماجراي دستگيري 15 نظامي انگليسي در آبهاي ساحلي ايران و سپس مديريت آن به گونه اي كه متحد اصلي آمريكا در عراق رسماً براي عدم تكرار تجاوز التزام بدهد و در نهايت آزادي اين نظاميان به جاي آنكه بصورت يك تله درآيد و ايران را براي نتايج محدود در بحران نامحدود درگير كند، به يك «سند» براي اثبات پايمردي ايران در اهداف خود و بيداري و نكته سنجي مسئولان آن تبديل شد و بايد اضافه كرد كه مديريت ايران «هدف محدود» را با «نتايج بسيار بزرگ» به انتها رساند. آمريكايي ها اينك پايان يافتن يك بحران را با ناباوري به تماشا مي نشينند و از اينكه نتوانسته اند به اهداف خود نزديك شوند، احساس زخم خورده اي دارند، زخم خورده اي كه به جاي ژست تهاجم اينك در كنار زوزه هاي ناشي از درد به «احتياط» روي آورده است.
درخاتمه اینکه برای بار دیگر تأکید می شود که باج ندادن ومذاکره نکردن به گروگان و باجگیران و دزدان وراهزنان دریائی ، موجب شد تا اینان را به موضع ذبونی و حقارت وتسلیم شدگی بکشاند . بخصوص اینکه رژیم تروریستی آخوندی در موضع ضعف شدید در برابر بحران هسته ای قرار دارد و گروگان گیری جدید وعاقبت آن نه اینکه موقعیتش را تثبیت نکرد، بلکه تضعیف ومتلزل تر کرده است، زیراکه عجیب زمینه ساز رشد تضاد ورقابت های باندهای مافیائی دو جناح غالب ومغلوب شده است که نمود آن در مجلس ومجمع مصلحت و مطبوعات وحتی در منابر نماز جمعه تهران برجسته شده و جناح ها وباندهای متخاصم ورقبا در برابر همدیگر دست به صف آرائی زده اند. ازسوی دیگر سپاه پاسداران وبرنامه ریزان پشت صحنه اینگونه گروگان گیری کردن ها و واکنش دریافت نمودن ها، متوجه شده اند که چگونه در زمین سفت رفع حاجت کردن هزینه دارد زیرا که به دلیل سفتی زمین دانستند وتجربه کردند که چگونه دانه های قطراتش برروی گونه ورخساره هایشان نشسته که برای پاک کردنش مجبور به اجرای شوی هنری کنفرانس مطبوعاتی دلقک معروف غلامک وگماشته احمدی نژاد شدند. ضمن اینکه برای غرب نیز ثابت شد که رژیم تروریستی آخوندی فقط زبان قهر را می فهمد ومی پذیرد وبه آن گردن می نهد.
نا گفته نماند که البته دستگاه تبلیغات جنگ روانی و شیطان سازی وزارت بد نام اطلاعات رژیم تروریستی آخوندی با همه ی ظرفیت وامکانات علیه ی مجاهدین وارد صحنه خواهد شد تااینکه مانع از خروج نام سازمان مجاهدین از لیست گروه و سازمان های تروریستی گردد تااینکه با اخراج نام این سازمان از لیست آنقدر ضعیف نگردد که نتواند اهداف هسته ای خود را برای تضمین بقای خویش و پیگیری صدور ترویسم وبنیاگرائی به منطقه را دنبال کند. بنابراین اگر غرب خواهان حل ریشه ای مرکز ثقل بحران آفرینی در خلیج فارس و خاورمیانه می باشد .می بایست که سریع نام مجاهدین را از لیست تروریستی خارج و حمایت و پشتیبانی از طرح راه حل سوم تغییرات دمکراتیک در ایران خانم مریم رجوی نماید.
هوشنگ – بهداد
روزنامه ی کیهان دو شنبه 20 فروردین ماه سال 1386
چرا آمريكا در پي طولاني كردن بحران بود؟(يادداشت روز)