روشنفکران درعالم برزخ اند که بیماران خلافکارروانی فرار کرده از تیمارسند

نقد وبررسی " استراگيجي؟مسئله اين است..." (يادداشت روز) روزنامه ی کیهان یکشنبه 20 خردادماه سال 1383
روشنفکران در عالم برزخ اند زندگی که بیماران خلافکار روانی فرار کرده از تیمارستان هستند!
پاسدار یادداشت روز نویس برای اینکه روشنفکر را تعریف وتقسیم بندی کند. با شروع یک روضه ی مبسوط به سبک حوزه ی علمیه ی قم شروع کرده واز عالم ربانی و دون پایگان چپ وراست رهرو و خواص ونحبگان وعوام و کم دانانان یانادان ومغرور وخود خواه گفته است تا اینکه به ویروس روشنفکری رسیده است که در نهایت آنان را عامل رنج هاي بشر دانستن كار ويژه ديگري ندارند وافزوده آنچه که وی درصدد پرداختن به آن است در حد اجمال می باشد وشامل قسم از روشنفكري است كه در برزخ ميان «خير ضروري و مبارك» و «ويروس شرور» سرگردان شده است. و بدون آنکه بدون آنکه مشخص کند که آخوندهای حاکم ودولتمردان رژیم تروریستی کجا ایستاده اند وجزو کدام قسم از رده بندی روشنفکری می باشند، تیجه گرفته است با اين تلقي كه طيف هاي ديگر روشنفكري تكليف خود را با «خدمت» يا «خيانت» روشن كرده باشند که آگاهانه مشغول خدمت يا خيانتند. یعنی اینکه اینان باید جوابگوی عملکرد رهبران ودولتمردان حاکم باشند که چنین تعیین تکلیفی برای اینان ترسیم شده است ! برای اینکه اهداف مرسوم ومشخص یادداشت روز نویسان روز نامه ی کیهان پادگانی کیهان پیوسته یک پایه ی ثابت آن سیاستمدارن یا مطبوعات یا روشنفکران رقیب شکست خورده ی دوم خردادی می باشند بنابراین در این یادداشت روز نیز پرداختن به اینان از قلم نیفتاده است وچنین پرونده ی اینان گشوده شده وبه دفتر فرح پهلوی و آلوده به نمک خوری از دفتر ایشان و متهم به بیماری روانی شده اند:
آ"قاي رضا عليجاني از اعضاي محوري گروه موسوم به ملي- مذهبي ديروز در گفت وگو با روزنامه هم ميهن ضمن بيان اينكه «اصلاحات ] سكولار[ به پاورقي رفته و در متن حضور ندارد»، اذعان مي كند كه صداي اين طيف روشنفكري مصطلح در موضوعاتي مثل انتخابات رياست جمهوري گذشته شنيده نشد و بعد مي افزايد: «در شرايط سياسي پيچيده اي به سر مي بريم و روشنفكران ما هم مانند بسياري از فعالان سياسي به قول لطف الله ميثمي دچار نوعي «استراگيجي» هستند، نه مشاركت ] آنها[ در انتخابات، اثر كاركردي سياسي براي سياست ورزي داشته و نه تحريم و مخالفت، قدرت بسيج كنندگي به همراه داشته است... روشنفكران نبايد به صورت كله هاي باد كرده و پاهاي فلج دربيايند و بايد بين ذهن و عين آنها در انديشه و رفتار، نزديكي وجود داشته باشد.» اين استراگيجي كه گريبان طايفه اي از مدعيان تأثير در عرصه فكر و فرهنگ و سياست را گرفته، از كجا پديد آمده كه نه در تبليغ نامزدهاي انتخاباتي و نه در تحريم انتخابات نفياً يا اثباتاً- حائز حداقل تأثير نيست؟ چرا در قضاوت عمومي (اعم از عامه يا نخبگان) اين فرقه مدعي روشنفكري، قيافه اي كاريكاتوري پيدا كرده و داراي كله اي فربه و باد كرده اما تن و پيكري نحيف و ناپيداست؟ چگونه است كه مجموعه اي سياسي دورهم مي نشينند و به ماشين تبليغاتي پرتراكم خويش اين دستور را صادر مي كنند كه بايد بر محوريت آقايان هاشمي رفسنجاني، خاتمي و كروبي در ائتلاف جديد هفته ها مانور داد اما پس از مدتي يكي از اعضاي همان مركزيت تصميم گير- بخوانيد يكي از پدرخوانده ها- به نام آقاي عطريانفر، نقض غرض و تصميم مورد اتفاق جمع مي كند و به روزنامه كارگزاران (19 خرداد86) مي گويد «هنگام انتخابات شوراها ائتلاف اصلاح طلبان كه با محوريت سه شخصيت اساسي، هاشمي، خاتمي و كروبي شكل گرفته بود، توانست به موفقيت نسبي دست يابد. واقعيت اين است كه اكنون جبهه دوم خرداد نيازمند ائتلافي قدرتمند و پايدار است اما ائتلاف شخصيت محور مي تواند اين اتحاد اصلاح طلبان را آسيب پذير كند.» اگر اين استراتژي در واقع استراگيجي و پارادوكس عريان نيست پس چيست كه افرادي در يك مجموعه را محوريت بدهند و آنها را در تبليغات رسمي به عنوان نقطه قوت و اسباب ائتلاف و اتحاد و در عين حال «نقطه ضعف» و «اسباب آسيب پذيري» معرفي كنند!اين سرنوشت ها و اين گونه نابسامان حرف زدن ها آن هم از جانب كساني كه مغرورانه خويش را خدايگان يا لااقل پدرخوانده هاي بي نظير عرصه روشنفكري و سياست ورزي مي خوانند، عبرت آموز است. هم چنان كه بايد يكي مثل آقاي مسعود بهنود را آينه عبرت گرفت كه نمك پرورده و برآمده دفتر فرح پهلوي و مطبوعات و محافل درباري بوده و رشد و نمو خويش را مديون آنهاست اما امروز مجبور است براي آن كه از روزگار ضدآمريكا و ضدسلطنت عقب نماند و انگشت نما نشود، دست به قلم شود و ولي نعمت هاي ديروز را به قلم طعنه و تمسخر بنوازد و با اشاره به خبر ملاقات رضا ربع پهلوي با جرج بوش در پراگ، هم حيثيت رضاخان و محمدرضا و هم طرف آمريكايي را به استهزا بگيرد با اين اعتراف كه «مزدوري آمريكا و انگليس عاقبت خوشي ندارد»! (هم ميهن، 19خرداد 86)"
پاسدار حسین شریعتمدای پس از اینکه در دنباله ی یادداشت روز خود مشتی دیگر اتهامات و توهین به سبک فرهنگ وگفتمان حوزه ی علمیه ی قم و ترکیبی از تجربه ی تحیف گری وبازجوئی وتواب سازی مخلوط وچشنی آن کرده است در پایان آنان را به دیوانگان فرار کرده از تیمارستان تشبیه کرده اند ودارند در جهت مخالف رانندگی میکنند واینگونه دیگران را متهم به خلاف رانندگی می کنند :
"پس حكايت چنين روشنفكراني حكايت آن بيمار رواني خواهد بود كه از تيمارستان گريخته بود و در اتوباني خلاف مسير حركت ساير خودروها به سرعت مي راند. راديو را كه باز كرد شنيد گوينده هشدار مي دهد «مراقب باشيد، ديوانه اي گريخته و خلاف حركت درست در اتوبان مي راند». پيچ راديو را بست در حالي كه مي گفت؛ كجاي كاري؟ يك ديوانه؟ اين گونه كه من مي بينم ديوانگان يك تيمارستان با هم گريخته و يكجا به اتوبان زده اند!"
در خاتمه اینکه مگر می توان غیر از این توقع از رژیم ضدمردمی وآزادی داشت که عملکرد 28 سال جنگ و شکنجه وزندان واعدام وتیرباران وتبعید دارد و رو سری یا توسری را به عنوان حجاب جباری اعمال کرده است و تجربه طرح توی دره فرستان نویسندگان و دهان دوختن وقلم شکستن اهل قلم دارد . همچنین و سابقه ی توقیف مطبوعات و نهادینه شدن سانسور وتفتیش عقاید در جامعه دارد و آنتن های ماهواره ای را به عنوان مبارزه با تهاجم فرهنگی جمع آوری می کند و این روزها دنباله سرکوب گسترده ی زنان با روسری اوایل ، طرح امنیت ملی نیروی انتظامی برای پذیرش و اجبار حجاب مورد نظر را دارد اجرا می کند وسابقه ی قتل های زنجیری در مورد دگر اندیشان وفعالین سیاسی واهل قلم وروشنفکری دارد و شیوه ی برخور وتحقیر کردن در مورد جوانان دارد. همینطور با سناریو و پرونده سازی کردن برای مخالفان وعامل بیگانه وخرابکار خواندن آنان، متهم به بر هم زنندگان نظم عمومی وامنیت جامعه معرفی می شوند . می بایست که غیر از این باید عملکرد داشته باشد که اکنون پاسدار اطلاعاتی و بازجوی روزنامه نگار وقلم بر دست شد ه به وضوح به روشنفکران وروزنامه وخبرنگاران وابسته به رقیب دوم خردادی را بیماران روانی فرار کرده از تیمارستان وبرزخ نشیانی خطاب کند که دارند در جاده ی مخالف رانندگی می کنند. چونکه آنگونه متحجران و خرافه پرستان دستگاه جهل وجنون وجهل وجنگ افروزان حاکم می خواهند اینان فکر نمی کنند و تن به تسلیم وسازش کامل هنوز نداده اند.
آیا این رژیم پس از 28 سال تجربه هنوز جای شک وشببه باقی گذاشته است که این رژیم هر گز تغییر ناپذیر نمی باشد و هر روز که می گذرد منقبض تر وسرکوبگران تر از قبل عمل می کند وتازمانی که بر سر قدرت باشد با دگر اندیشان ووشنفکران به عنوان بیماران روانی وبا جوانان به عنوان اراذل و اوباش مفسد فی الارض محکوم به اعدام و به دانشجویان ومطبوعات به عنوان پایگاه دشمن وستون پنجم دشمن نگاه و به زنان ودختران به اتهام عاملین فساد اجتماعی واخلاقی نگاه و بر خورد می کند. زیرا که قرون وسطائی وواپسگرا ونامشروع وضد مردمی می باشد که هیچگونه همخوانی با دنیای متعارف ونوین ومترقی کنونی ندارد.
هوشنگ – بهداد
یکشنبه 20 خردادماه سال 1383