تاریخ نگاری به سبک بازجو شریعتمداری در کیهان قسمت شانزدهم 9 مرداد-86


تاریخ نگاری به شیوه ی بازجوئی وتحریف شده در ورق پاره ی پاسدار حسین شریعتمداری
قسمت شانزدهم

بازجوی قلم بردست شده وتاریخ نگار گشته در روزنامه ی کیهان قلمزنی می کند و بیچاره چقدر هم زحمت می کشد تا که همه ی تجربیات بازجوئی که در زندان اوین انجام داده است و اطلاعاتی را که از طریق ضرب شکنجه و تیرباران از قربانیان به دست آورده است را در کنار دسترسی داشتن به آرشیوو اسناد طبقه بندی و بایگانی شده در دستگاه بد نام وزارت اطلاعات و فاکت آوردن از کتاب همکاران خود را به نام تجربه ی شخصی غالب کند تا که بتواند در شرایطی از سر تا پای رژیم تروریستی آخوندی له له زنان به دنبال مقامات آمریکائی پرسه می زنند واز ریز ودرشت اعضای دولت دست نشانده در عراق را واسطه کرده اند تا که شرایط مذاکره با سفیر آمریکا در عراق را فراهم نمایند و پس از اینکه دوره ی دوم با آمریکا انجامداده است البته قبل از از آن شوی دمکراسی و براندازان انقلاب مخملین از شبکه ی تلوزیونی پخش شده بود و خانه ی عنکبوتی امروز کیهان اطلاعاتی – امنیتی – پادگانی سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری نیز لیستی از روزنامه نگاران دوم خردادی و حزب و فعال سیاسی مرتبط به آن را معرفی کرده است که می بایست در شوهای بعدی شرکت داده شوند چون در رابطه با همان شوی تلویزیونی دمکراسی می باشند . اکنون این بازجوی تاریخ نگار شده چنین همچون طوطی چرندیات بیش از حد تکراری دستگاه تبلیغاتی و راه اندازی جنگ روانی و شیطان سازی و اتهام زنی وزارت بد نام اطلاعات رژیم تروریستی آخوندی علیه ی مجاهدین را تکرار کرده است و صفت هائی که مختص رهبران وسران رژیم جنایتکارمی باشد را به مخالفین ومبارزان راه آزادی یعنی مجاهدین نسبت داده دهند وچنین فتوای و پیام مستقیم وزارت بد نام وزارت اطلاعات علیه ی مجاهدین را بازگو ومنتقل کرده است:
". بعداً متوجه شدم كه سازمان و رهبري خيانتكارش بابت همين قربانيان و ادعاي اينكه هسته هاي مقاومت در ايران فعال هستند، چه امتيازهاي دلاري كلاني كه از اربابان امپرياليستش در آمريكا و كشورهاي اروپايي و رژيم هايي مانند اردن و عراق نگرفت و چه جنايت هايي كه بابت اين امتيازات، در حق آزادي و استقلال كشور روا نداشت "
اما اکنون می بایست گفت که خائن و خیانتکار آن رهبر وپیروان ودستیارانش هستند که به مردم ایران دروغ گفتند ورهبران شان پس از 15 سال تبعید بی احساس وارد ایران شد و رفت توی کره ماه تا که بتواند با عوامفریبی کردن و وعده های دروغین به مردم دادن مشتی آخوند مفتخور وبی سواد را بر گرده ی مردم ایران به عنوان حکومت مستضعفان وپابرهنگان سوار کند و به بیش از 28 سال حکومت خیانت وجنایت وغارتگری خود ادامه دهند و چوب تاراج بر منابع وذخایر مملکت بزنند. خائن وخیانتکار آنانی هستند که یورش سراسری به دانشگاه های ایران کردند ودرب دانشگاهها را بستند و آگاهترین قشر جامعه را دستگیر وزندان وشکنجه و تیرباران کردند و از سوی دیگر لمپن ترین وبی سوادترین باج خوران وحاشیه نشینیان شهر و خوشنشینان روستائی را در کمیته و سپاه پاسداران وکمیته وسایر ارگان های سرکوبگر مشابه استخدام و سازماندهی کردند تا با چماق و تفنگ ها وشلاق ها ی خود همچون شمشیر داموکلس برپشت گردن فرود آورند که اکنون به شکل مأموران نیروی انتظامی وطرح ضد امنیت اجتماعی در سراسر ایران در آمده و مشغول ضرب و شتم کردن جوانان دختر وپسرانی هستند که به اتهام عدم رعایت حجابی و مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی دستگیر وزندانی و سپس به عنوان اراذل و اوباش به دار کشیده می شوند. آری خائن وخیانتکار آنانی هستند که 8 سال جنگ ضدملی و ضد میهنی را به عنوان نعمت الهی در پرده ی دین به پیش برد و به مردم ایران تحمیل کردند و میلیون ها نفر را کشته ومجروح و موجی و جانباز و آواره وبی خانمان و وادار به تبعید کردند تااینکه بتوانند حکومت ننگین وضد بشری اش ادامه دهند وهفت خطانی چون رفسنجانی و آقازاده هایشان پرورش و پروار داده شوند که اکنون رفسنجانی معروف به اکبر شاه شده است که در جنگ و سگ دعواهای گرگ های درون رژیم اینهم تحمل نمی شود. بله خائن وخیانتکار وواقعی آنانی هستند که تظاهرات مسالمت آمیز 30 خرداد سال 60 را به رگبار بستند و هرآنکس را که دستگیر کرده بود ند بدون آنکه نام شان گفته شود به جوخه های تیرباران فرستادند و پس از آن هر شب صد ها نفر از دستگیر شدگان را تیرباران کردند که بقول بازجوی تاریخ نگار خائن وجانی ارتجاع تبدیل به پدیده گردد که در شماره ی پیشین به آن اشاره کرده بود که اکنون چپ و راست زده ودر تاریخ نگاری خود چون به شیوه ی بازجوئی و تحریف گری بیان می کند در شماره ی پییش از دستگیری خود گفته بود. اکنون از قبل از دستگیری دارد گزارش داده است ! البته که خائن وخیانتکار حقیقی آنانی هستند که آگاهترین قشر جامعه را دستگیر و شکنجه وتیرباران کردند و یا وادار به ترک میهن کردند و ناآگاهترین لمپن ها ولات ها و قاتلانی وتیغ وچاقوکشانی همچون اسماعیل افتخاری یا اسماعیل تیغ کش معروف دروازه قزوین را جذب ارگان های سرکوبگر کردند و ساده لوحان ودانش آموزان احساسی و روستائی را راهی جبهه های جنگ ضدملی و ضد میهنی کردند و آنان را به عنوان یکبار مصرفان در تنور جنگ سوزاندند و به عنوان مین پاک کن بطور گله گله بصورت عمودی برروی میادین مین فرستادند و افقی بازگرداه شدند واستخوان های آنان را تحویل خانواده هایشان داد و با دجال گری تمام ز آن خواسته شدکه حق عزاداری وگریه وزاری کردن ندارید زیرا ارج و قرب وارزش شهید در درگاه الهی کاسته می شود ومانع از شیون وزاری خانواده های داغدار شدند تا که نکند تبدیل به اعتراض شود. بالاخره خائن وخیانتکار این قلم بردست مزدور و بازجوی تاریخ نگار شده می باشد که خودش اعتراف کرده است که همچون سایر بازجویان و آدمکشان حرفه ای واقعیت ها را کتمان و حقیقت را تحریف کرده و به عنوان تاریخ نگار همانگونه که سر بازجو پاسدار حسین شریعتمدار دستور داده قلمزنی کرده است واینگونه بازگوئی خاطرات کرده است
"در آن زمان مسئول يك هسته مقاومت به عنوان بالاترين نهادهاي داخل كشور سازمان مجاهدين بودم. گرسنه بودم و از دستفروشي، يك بسته شكلات خريدم و دوباره به راه رفتن پرداختم. (اين هم يكي ديگر از موارد عدم رعايت مسائل امنيتي بود، گويي مي خواستم آن قدر در آن خيابان بچرخم و رفت و آمد كنم كه بيايند و دستگيرم كنند و يا شايد ديگر راه بازگشتي برايم نمانده بود. ) هميشه وقتي آن صحنه را پيش خود مجسم مي كنم، مي بينم كه خيلي ساده لوحانه آن قرار را اجرا مي كردم. حالا كه فكر مي كنم، به اين نتيجه مي رسم كه انگار نيرويي درونم مي گفت آن قرار را دوباره اجرا نمايم، حتي اگر دستگير شوم. انگار اصلاً خسته شده بودم از آن همه اميدهاي بيهوده و مخفي كاري و شعارهاي پوچ. شايد از همين رو بود كه وقتي روز بعد در دومين بار پيمودن خيابان محل قرار، شخصي مقابلم ظاهر شد و گفت «خيلي آروم سوار شو» و من را به سمت يك اتومبيل پژوي سبز رنگ كه درونش 2 نفر ديگر هم نشسته بودند، هدايت كرد، هيچ مقاومتي نكردم، حتي از او نپرسيدم «چرا؟» يا «شما چه كسي هستيد و از كدام نهاد يا ارگان آمده ايد؟». خيلي آرام، همان طور كه خواسته بود، سوار شدم و در صندلي عقب در كنار همان شخص جاي گرفتم كه خيلي مشكوك وراندازم مي كرد. اتومبيل حركت كرد، آرامش خاصي داشتم، انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است، انگار كه اصلاً قرارم با همين افراد بوده است كه بعداً فهميدم از نيروي ضربت دادستاني انقلاب اسلامي تهران هستند. "
در پایان سئوالی که مطرح است این است کسی که قبل از دستگیری چنین احساسی را داشته است ، پس چرا نرفته خودش را معرفی کند تا اینکه بیشتر احساس آرامش کند واز حالت پوچی و بیهوده بودن بیرون آید و عجیب بوده که هنوز تلاش می کرده است که سر قرار برود تااینکه آنگونه دستگیر وتبدیل به بازجو وسپس تاریخ نگار بازجویان زندان اوین یا قتلگاه گردد که همکار ِ همکار ودوست ویار صمیمی وهم تیم سعید امامی در روزنامه ی اطلاعاتی – امنیتی- پادگانی کیهان سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری شود و اینگونه انجام وظیفه کند . یعنی در حقیقت ادامه ی شیوه ی بازجوئی در زندان اوین علیه ی مجاهدین را چنین تعقیب ودنبال کرده است.
هوشنگ – بهداد
دستگير شدم به راحتي! رهايي از تو هم – 17روزنامه ی کیهان سه شنبه 9 مرداماه سال 1386