تاریخ نگاری به شیوه ی بازجوئی وتحریف شده در ورق پاره ی پاسدار حسین شریعتمداری

تاریخ نگاری به شیوه ی بازجوئی وتحریف شده در ورق پاره ی پاسدار حسین شریعتمداری
قسمت بیست و هشتم

تواب وبازجو وگزارش نویس زندان اوین که تاریخ نگار شده است ، آنهم تاریخ نگار حرفه ای که خبره در تحریف گری با شیوه ی بازجوئی می باشد که همه ی هنرش این است که تاریخ نگاری وارونه در مورد مجاهدین کند. یعنی دقیقاً به سبک اتهام زنی دستگاه تبلیغات وزارت بد نام اطلاعاتی و سایت های مزدوران وابسته به آن علیه ی مجاهدین می باشد. زیراکه آنقدر این نابغه بیش از حد خنگ شده است که نه اینکه در مورد هم سلولی جدیدش دعیست تا آنجا که به خاطر می آورم اهل گیلان بوده است که با آمدن وی تازه فهمیده ومتوجه شده است که در جمع یا اجتماع بودن چه نعمت ویا موهبت بزرگی می باشد . البته چون دروغ می گوید وداستان سرائی می کند می بایست اینگونه بگوید که حتماً سرباز گمنام بوده ونام ونشان هم ندارد به خصوص اینکه دوقلو هم بودند. ولی تاریخ دقیق در مورد مجاهدین را یاد داشته است.در صورتیکه در زمان شاه که وی وجود نداشته است! بنابراین هر شماره که این بازجوی تاریخ نگار جلوتر می رود با همه تجربه وخبرگی وتخصص که خودش و مسئولش سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری دارد ولی بیشتر گلاب بر رخسار می زند ولو می دهد که خط زنجیره ای تاریخ نویسی علیه ی مجاهدین کردنش ناشی از اوضاع به شدت بحرانی به خصوص بحران هسته ای و افشا شدگی عملکرد ودستان وچنگال خونین رژیم تروریستی در عراق می باشد. اگر نه زمانی که هزاران بار رهبران ومسئولان رژیم تروریستی آخوندی ادعا کرده اند که مجاهدین یک گروهک مضمحل و.... شده است دلیل ندارد که اینگونه علیه ی آنان با همه ی دار و ندار وامکانات تبلیغاتی و ابزار های راه اندازی جنگ روانی و اهرم های شیطان سازی جیغ بنفش کشید وبر توی سر زنان متوسل به شیوه های معرکه گردانی و روش های های گوناگون روضه خوانی آویزان شد وبا گریز به صحرای کربلا زدن از همه انواع واقسام اتهام زدن و به خدمت گرفته جارچیان ومبلغان استفاده شود . همچنین همه ی مزدران وبازجویان ریز ودرشت علیه ی مجاهدین بسیج وفعال شوند و ورق پاره ی کیهان با نماینده ی ویژه ی ولی فقیه و سخنگوی رسمی سپاه پاسداران تبدیل به میدان نمایش پرده بازی مرشد وبچه مرشد بازی علی ی مجاهدین گردد.
البته در زندان یا سیاهچال های سراسر ایران و زیر کنترل حکومت ننگین آخوندی رسم بود که اگر زندانی مقاوم بود ودر زیر شکنجه تحمل کرده وبه اصطلاح نبریده و بر سر موضع بود . معمولاً یا یک تواب وجاسوس را هم سلولی اش می کردند ویا وی را هم سلولی یک کفتر پر قیچی بازجویان وزندانبانان می کردند. در اتاق های عمومی نیز چند تا آنتن یا جاسوس یا تواب گزارش نویس آدم فروش وجود داشت که کارشان چک کردن وگزارش دادن رفتار و روابط و گفته های سایر زندانیان بود. همینطور در مورد منتقل کردن زندانیان از زندان اوین به قزل حصار نیز از این شیوه استفاده می شد . بهزاد نظامی یک مزدور تواب منفور ومعروف بود که به اتفاق چند تا از همکاران مشابه خودش همین نقش را در قزل حصار در سال 61 اجرا می کردند. چونکه به محض وارد شدن زندانیان جدید که حکم گرفته بودند واز زندان اوین یا شهرستان ها تبعید شده بودند اینان خودشان را به آن نزدیک کرده ؛ سپس به عنوان کسی که با محیط آشناست وشناخت دارد به عنوان هم دردی کرد از موضع بالا وسر موضع برخورد می کردند وبا اطلاعات رد وبدل کردن تلاش می کردند تاکه بدانند موضع طرف مقابل چگونه است. آنگاه گزارشات خود را به مسئول بازجویش منتقل می کردند . بعد هم که مشخص می شد که زندانی قربانی و اسیر سر از کجا در می آورد وچه بر سرش می آمد؟ ناگفته نماند تااینکه اینان از سوی سایر زندانیانی که از قزل حصار به زندان اوین برای بازجوئی مجدد منقل شده بودند و اینان وشگرد شان را می شناختند شناسائی می شدند و آن زمان که اینان متوجه می شدند که همه زندانیان از اینان فاصله می گیرند ودیگر نمی توانند کاری کنند . از سوی زندانبانان و بازجویان سریع اینان را به جای دیگری برای اجرای مأموریت مشابه جا به جا می کردند. اکنون حسن شایانفر این تواب و جاسوس سابق پیکاری به همین گونه شیوه ونقشی که اجرا می کرده اعتراف کرده است . ضریب احمق گری این بازجو وتواب حرفه ای اینجاست که پس از اینکه کلی گزارش کرده است که چه رابطه ی صمیم و نزدیک با سر بازجویش داشته است وتبدیل به دشمن حرفه ای مجاهدین شده و لیست ارائه کرده است که زنان خانه وکودکان بی گناه و بقالی و سبزی فروش و... که همه هم بی گناه بودند به دست مجاهدین بر سر سفره موقع افطار ی کشته شدند وخانه ی آنان نیز به آتش کشیده می شد ولی اکنون خود را مسئله دار معرفی کرده است که گویا بطور کامل از مجاهدین دل بر نکنده بود و عجیب تر اینکه خودش را در نقش بازیگران اجرای شوی اعضای باند بازسازی شده ی سعید امامی گذاشته که از تلویزیون پشم وشیشه ی ولی فقیه علیه ی مجاهدین پخش شد که مجاهدین را مرتبط به صدام می کردند که اکنون دنبال همان سناریو ولی با بیش از 23 سال اختلاف مرتبط شده است که این تواب بازجوی ابله آن را اینگونه بهم ربط داده و به نقل از هم سلولی اش گزارش کرده است تا یکباره دیگر ماهیت پلید کثیف تواب و جاسوس و وابسته به سازمان پیکاری بودن سابقش را نیز به نمایش گذاشته است :
"درباره سازمان و مواضعش سؤالات بسياري داشت و من هم باوجود ابهامات زيادي كه خودم نيز داشتم، سعي مي كردم پاسخش را بدهم. ولي پاسخ هاي من نه تنها ابهامات او را حل نمي كرد بلكه براي خودم هم ابهام تازه اي بوجود مي آورد. او در باره رابطه سازمان و صدام، شكنجه پاسداران و اصلاً شروع جنگ مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي سؤالات زيادي داشت: رباره سازمان و مواضعش سؤالات بسياري داشت و من هم باوجود ابهامات زيادي كه خودم نيز داشتم، سعي مي كردم پاسخش را بدهم. ولي پاسخ هاي من نه تنها ابهامات او را حل نمي كرد بلكه براي خودم هم ابهام تازه اي بوجود مي آورد. او در باره رابطه سازمان و صدام، شكنجه پاسداران و اصلاً شروع جنگ مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي سؤالات زيادي داشت."
کسی که باز به فکر کردم افتاده است و رهنمودهای سربازجویش را بهترین رهنمود در همه عمرش می داند. حداقل آنانی که پای شان به زندان افتاده و بازجوئی شده اند می دانند که نقش و روش بازجویان با متهمین چگونه است و رهنمودآنان از چه زاویه ای می باشد که این قلمزن سر بازجو پاسدار بازجو وشکنجه گر و سناریو وتواب ساز حسین شریعتمدای که برایش تاریخ نگار شده است اکنون با افتخار فراوان از این توصیه و رهنمود بازجویش یاد کرده و چنین از آماده شدن برای به دادگا ه رفتن خودش که تؤام با اضطراب بوده گزارش داده است:
"يك ماه بيشتر طول نكشيد كه او را از سلولم بردند و مدت كوتاهي بعد، در كمال تعجب برادرش را به سلولم آوردند. خيلي جالب بود كه او هم كپي آن يكي بود، فقط كمي لاغر تر. كمتر حرف مي زد و برادرش را در دستگيري اش مقصر مي دانست. در همين بين بود كه براي دادگاه احضارم كردند. فكر مي كنم اواسط ارديبهشت 63 بود. برايم جالب بود كه اين بار به جاي شعبه بازجويي به دادگاه مي روم، اگرچه اضطراب زيادي هم داشتم. آخرين حرف هاي بازجويم را مرتب در ذهنم مرور مي كردم. گويي بهترين رهنمودهاي تمام عمرم بودند. "
حسن شایانفر تواب و بازجو و جاسوس از درمانده بودنش گفته كه چه جوابي به قاضي بدهد و افزوده که سكوت می كرده و در خودش فرو رفته می رفته و پس از خیس کردن وگلاب زدنش به این نتیجه می رسیده است که با همه وجودش مبه قاضي که مثل آب خوردن احکام اعدام صادر می کرده است حق بدهد که این کفتر پرقیچی بتواند اینگونه از دادگاه رفتن وشیوه ی سئوال و پرسش کردنش گزارش کند که گویا مجاهدین حاکم وصاحب زندان اوین بودند:
در دادگاه همان اتهامات كيفرخواست را يك به يك، قاضي مي خواند و در ابتدا سعي مي كردم طبق معمول اينگونه دفاع كنم كه من نبودم! من نكردم!! به من ربطي نداشت!! و البته قاضي در تمام مدت به حرف هايم گوش مي داد. حرف هايي كه براي خودم هم چندان منطقي نبود! به خاطر مي آورم وقتي از ريشه هاي گرايشم مجاهدين خلق پرسيد، پاسخ دادم كتاب هاي دكتر شريعتي را خوانده بودم و او سؤال كرد مگر دكتر شريعتي گفته بود برويد بقال و دستفروش و كاسب را ترور كنيد؟ سريع گفتم من كسي را ترور نكردم و قاضي سريع تر جواب داد كه شما دستور شناسايي شان را داده بوديد.شما براي سازماني فعاليت مي كرديد كه از هيچ جنايت و خيانتي در حق اين ملت مظلوم فرو گذار نكرد. از يك طرف مردم بي گناه را به گلوله بست و از طرف ديگر صدها هوادار ساده و ناآگاهش را در پاي خوشگذراني رهبرانش، قرباني كرد. شما اخبار جنايات آنها را با افتخار در جامعه پخش مي كرديد و براي اينكه بيشتر و بيشتر ترور و كشتار انجام دهند، پول و آدم فراهم مي كرديد. . . شما محارب هستيد. . .
بنابراین خود تواب و بازجو وتاریخ نگار شده حسن شایانفر با این بازی کلاغ پری که راه انداخته است بطور شفاف گفته است که از کجا رهنمود وتوصیه دریافت کرده است وبا چه زبانی دارد گزارش می دهد و مخاطبش کیست؟ و چرا کوچکترین اشاره ای به جنایات رژیم تروریستی آخوندی نمی کند . زیرا که آنگونه گزارش می کند که گویا مجاهدین بر سر قدرت می باشند و آخوندهای جنایتکار و سربازجویان و مطبوعات وابسته به اینان نیز جزو ومظلومانی هستند که مورد شکنجه و ترور وپایمال شدن حق وحقوق شان از سوی مجاهدین واقع شده اند. بالاخره اینکه دار زدن های خیابانی در سراسر ایران که این روزها نیز کار مجاهدین است و آخوندهای جنایتکار هیچگونه نقش و دخالتی در این اعدام و دار زن ها ندارند و ارتباطی هم به وحشت از گذاشتن نام سازمان فاشیستی سپاه پاسداران در لیست تروریستی و لو رفتن دستان و چنگال خونین شان در عراق و برکنار کردن نوری المالکی نخست وزیر دست نشانده در عراق ندارد.
هوشنگ – بهداد
قسمت بیست و هفتم
http://andesheh.com/maghalat29/186.htm
قسمت بیست وششم
http://andesheh.com/maghalat29/169.htm
قسمت بیست و پنجم
http://andesheh.com/maghalat29/162.htm
قسمت بیست وچهارم
http://andesheh.com/maghalat29/155.htm
قسمت بیست سوم
http://andesheh.com/maghalat29/140.htm
قسمت بیست ودوم
http://andesheh.com/maghalat29/131.htm
قسمت بیست و یکم
http://andesheh.com/maghalat29/112.htm
قسمت بیستم
http://andesheh.com/maghalat29/88.htm
قسمت نوزدهم
http://andesheh.com/maghalat29/72.htm
قسمتهیجدهم
http://andesheh.com/maghalat29/64.htm
قسمت هفدهم
http://andesheh.com/maghalat29/30.htm
قسمت شانزدهم
http://andesheh.com/maghalat29/17.htm
قسمت پانزدهم
http://andesheh.com/maghalat29/23.htm
قسمت چهاردهم
http://andesheh.com/maghalat29/24.htm
قسمت سیزدهم
http://andesheh.com/maghalat28/168.htm
قست دوازدهم
http://andesheh.com/maghalat28/169.htm
قسمت یازدهم
http://andesheh.com/maghalat28/157.htm
قسمت دهم
http://andesheh.com/maghalat28/153.htm
قسمت نهم
http://andesheh.com/maghalat28/142.htm
قسمت هشتم
http://andesheh.com/maghalat28/131.htm
قسمت هفتم
http://andesheh.com/maghalat28/114.htm
قسمت ششم
http://andesheh.com/maghalat28/100.htm
قسمت پنجم
http://andesheh.com/maghalat28/85.htm
قسمت چهارم
http://andesheh.com/maghalat28/79.htm
قسمت سوم
http://andesheh.com/maghalat28/53.htm
قسمت دوم
http://andesheh.com/maghalat28/52.htm
قسمت اول
http://andesheh.com/maghalat28/45.htm

یکشنبه 28 مرداد سال- 1386