دروغ نامه ی کیهان سه شنبه 1 تیر ماه سال 1389

نقد و بررسی : (يادداشت روز) دروغ نامه ی کیهان " جنگ محاسبات "

" ادعا و اعتراف شده تصویب قطعنامه ی 1929 شورای امنیت سازمان ملل نتیجه شکست آمریکا و پیروزی های هسته ای رژیم ضدبشری کودتائی حاکم بر ایران است "

ایکاش قلم بر دست یادداشت روز نویس اکه اکنون منتقد تصویب قطعنامه ی چهارم 1929 شورای امنیت سازمان شده است و از پیآمدهای این قطعنامه 1929 گفته تا به حساب خودش قادر باشد به دو منظر تاکتیکی و استراتژیکی به آن نگاه کند و آن را مورد نقد و تحلیل قراردهد. معلوم نیست که چرا لا اقل یک تعریف اگر نه جامع و مانع ولی کوتاه و مختصر از این دو مقوله ارائه نداده است تا مشخص شود که منافع استراژیکی و مزایای تاکیتکی تاکنونی این پروژه ی هسته ای برای کشور و مردم چه بوده است ؟ آنگاه به آن طرف معادله یا مخاطبان یا تصویب کنند گان می پرداخت که جزو اعضای شورای سازمان ملل این قطعنامه می باشند . سپس نتیجه گیری می کرد که هدف از تصویب این قطعنامه پاسخ آمریکا به ضربات دریافتی های بیش از یک ساله از سوی رهبران و مسئولان هسته ای رژیم ضد بشری و کودتائی و نا مشروع بوده است . در دنباله به ردیف کردن سیاست فرصت سوزی هسته ای و جنگ و گریز با زد و بند های پشت پرده روی می آورد وبه دروغ گفتن وتناقض گوئی های خود ادامه می داد که ناشی از کتمان کردن اهداف پنهان هسته ای است که آشکار شده است . انگونه که به وضوح فاش شده است که بدون شک هدف نهائی دسترسی به سلاح هسته ای می باشد . اما اکنون پس از اشاره کردن به ادعای شکست ونا کامی های مقامات آمریکائی گفته شده است که تصویب قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل تلاش از سوی آمریکا بوده است . برای اینکه می بایست بالاخره کاری انجام می داد. زیرا که هدف برای کسب آبرو از دست رفته وتلافی کردن به عامل شکست هایش بوده است . بهر صورت قلم بر دست یادداشت روز نویس پس از این صغرا کبرا چیدن و روضه ی مبسوط هسته ای خواندن اینگونه این سرهم کردن ها را بر جسته کرده است:

"به لحاظ تاكتيكي 1929 يك هدف بيشتر ندارد و آن هم اين است كه «آمريكا مي خواست كاري كرده باشد». اين جمله شايد عجيب به نظر برسد ولي كاملا بر مجموعه ارزيابي هاي راهبردي كه منابع غربي دراين مدت ارائه كرده اند منطبق است. قضيه از اين قرار است كه آمريكا احساس مي كند در حدود يك سال گذشته مكررا ضرباتي از ايران دريافت كرده بي آنكه قادر باشد حتي به يكي از آنها پاسخي درخور بدهد. آمريكا در مقابل همه اين اقدامات واكنشي جز نظاره كردن نداشت. در واقع به تدريج آمريكايي ها دچار نوعي بحران حيثيتي در مقابل ايران شدند و فشارهاي داخلي بر اوباما براي واكنش نشان دادن به ايران به شدت افزايش يافت. آمريكا احساس مي كرد حتما بايد در مقابل ايران كاري بكند اما سوال اين بود كه واقعا چه كار مي تواند بكند؟ آنچه در گام اول براي آمريكايي ها مهم بود اين بود كه خودشان را از فشار رواني بي عملي در مقابل ايران خلاص كنند. در محافل راهبري آمريكا اين موضوع عموما به اين شكل مطرح مي شد كه آمريكا بايد كاري بكند كه اگر فشار موثر به ايران نمي آورد لااقل احساس اقدام به آمريكا و جامعه جهاني دست بدهد. از منظر تاكتيكي قطعنامه 1929 دقيقا پاسخي به اين نياز رواني است و لذا ماهيتي كاملا تبليغاتي دارد. آمريكايي ها چيزي مي خواستند كه با آن مصاحبه كنند و در درجه اول برايشان اهميت چنداني هم نداشت كه داخل آن چه نوشته شده است. به همين دليل در يكي دو هفته منتهي به زمان صدور قطعنامه اين ترم استراتژيك كه «براي واشنگتن اصل قطعنامه مهم تر از محتواي آن است»، بيش از 10 بار در سخنان آمريكايي ها تكرار شد. در كنار اين، آمريكايي ها توقع داشتند محتواي 1929 به عنوان يك «ضربه رواني» به ايران عمل كند. ضربه رواني اصطلاحي است كه آمريكايي ها در اين مورد خاص ساخته اند تا تاكيد كنند بر تاثير قطعنامه روي ذهنيت ايران حساب بيشتري كرده اند تا صدمه واقعي كه اين قطعنامه مي تواند وارد بياورد. به لحاظ راهبردي مهم ترين هدف خفته در پس قطعنامه 1929 اثرگذاري بر محاسبات ايران در مورد برنامه هسته اي اش است. الگوي استراتژيك حاكم بر سياست آمريكا درباره ايران اكنون اين است كه: بايد ايران را وادار كرد درباره هزينه و فايده برنامه هسته اي خود به محاسبه مجدد بپردازد (آمريكايي ها مي گويند ايران اهل محاسبه هست ولي فعلا به اين نتيجه نرسيده كه بايد دوباره هزينه-فايده كند) و 2- بايد مجموعه اقداماتي اتخاذ كرد كه ايران در محاسبه مجدد درباره برنامه هسته اي خود به اين نتيجه برسد كه پي گيري اين برنامه مستلزم پرداخت هزينه اي فراتر از حد استاندارد است يا به تعبيري كه رابرت گيتس علاقه دارد دائما در مورد ايران تكرار كند «امنيت ايران را كمتر مي كند نه بيشتر». قطعنامه 1929 دقيقا با همين هدف صادر شده و آمريكايي ها سعي كرده اند استراتژي خود را در آن بگنجانند"

جالب است سیاست توبره و آخور خوردن یا یک تیر و چند نشان زدن که جزو حرفه و تخصص قلم زنان یادداشت روز نویسان دروغ نامه ی کیهان می باشد . زیرا که مدیر مسئولش نماینده ی ویژه ی رهبر لوطی جماران است که از گفتمان رهبر تببعیت می کند و آن را ا لگوی قلم زنی این دروغ نامه کرده است . یعنی اینکه قلم زنان یادداشت روز نویس می بایست در حفظ و رعایت تز تأکید آمیز مخدوش نکردن مرز با دشمن بیگانه و افزایش درک و شناخت دشمن شناسی رهبر لوطی جماران خامنه ای همیشه کوشا باشند . بنابراین در راستای پیگیری این سیاست مگر امکان دارد که پیرامون هر موضوع و مقوله و پدیده ای که در این دروغ نامه ی کیهان قلم زنی می شود به خصوص اگر مسئله مربوط به بحران هسته ای و دفاع از آن باشد. انتظار داشت که اکنون به رقیب مغلوب پرداخته نشود و از قلم بی افتد . به ویژه اینکه مگر فراموش شده است که چگونه برای تسلط کامل بر تأسیسات هسته ای و سرعت بخشیدن به پیش برد اهداف هسته ای طرح کودتای پاسداری تدارک دیده و اجر شد تا که نه رقیب مغلوب از دسترسی به کسب قدرت ناکام وشکست خورده شود ، بلکه از فعالیت سیاسی هم محروم گردد؟ لذا طبیعی است که باید در بستر سیاست جنگ قدرت و ثروت و حذف رقیب مغلوب توطئه و سناریو سازی با تهدید و اتهام وتوهین ادامه یابد. طوریکه این شیوه تبدیل به فرمول ثابت یا قانون ناننوشته ای شده است که می بایست هر طوری شده در هر خبر و سخن و نوشته ای یقه ی رقیب مغلوب گرفته شود تا که همه کاسه و کوزه های شکست و نا کامی ها بر سر شکسته وخرد شود . به خصوص در شرایطی که رهبر لوطی جماران و پاسداران کودتا گر و دولت نامشروع مواجه با خطر یا بحران جدی همچون بحران هسته ای است که باید مثل گذشته از یک سو به حضور در خاورمیانه و برپائی جنگ 33 و 22 روزه با اسرائیل و شکست آمریکا در افغانستان و عراق اعتراف شود چونکه چاشنی برای توجیه کاری است تاکه بتوان عامل شکست و آشوب و اعتراضات مردم نا راضی و بحران هسته ای را در راستای بررسی اقدامات راهبردی و تصویب قطعنامه ی 1929 شورای امنیت سازمان این چنین به رقیب مغلوب و همکاری مشترک با آمریکا نسبت داده و مقصر قلمداد شوند:

به لحاظ راهبردي مهم ترين هدف خفته در پس قطعنامه 1929 اثرگذاري بر محاسبات ايران در مورد برنامه هسته اي اش است. الگوي استراتژيك حاكم بر سياست آمريكا درباره ايران اكنون اين است كه: 1- بايد ايران را وادار كرد درباره هزينه و فايده برنامه هسته اي خود به محاسبه مجدد بپردازد (آمريكايي ها مي گويند ايران اهل محاسبه هست ولي فعلا به اين نتيجه نرسيده كه بايد دوباره هزينه-فايده كند) و 2- بايد مجموعه اقداماتي اتخاذ كرد كه ايران در محاسبه مجدد درباره برنامه هسته اي خود به اين نتيجه برسد كه پي گيري اين برنامه مستلزم پرداخت هزينه اي فراتر از حد استاندارد است يا به تعبيري كه رابرت گيتس علاقه دارد دائما در مورد ايران تكرار كند «امنيت ايران را كمتر مي كند نه بيشتر». قطعنامه 1929 دقيقا با همين هدف صادر شده و آمريكايي ها سعي كرده اند استراتژي خود را در آن بگنجانند. پرسش كليدي در اينجا اين است كه 1929 چگونه بناست محاسبات ايران را تغيير بدهد؟ اين جايي است كه بايد در آن دقيق شد. تا پيش از انتخابات رياست جمهوري 88 و به راه افتادن فتنه در ايران محاسبه استراتژيك آمريكا اين بود كه اولا ايران نمي خواهد سلاح بسازد و فقط مايل است به حد آستانه اي برسد، ثانيا اگر حتي سلاح هم بسازد استراتژي كلاسيك بازدارندگي هسته اي (نابودي متقابل) بر رفتار آن حاكم خواهد بود و ثالثا آمريكا به دليل بحران مالي و مشكلات منطقه اي در كشورهايي نظير افغانستان و عراق، نه امكانات مالي كافي براي گشودن يك جبهه جديد در مقابل ايران را دارد و نه صلاح است كه چنين جبهه اي بگشايد. فتنه 88 اما محاسبات آمريكا را دگرگون كرد. آمريكايي ها كه تا آن روز در مقابل ايران دچار بحران گزينه بودند ناگهان و با مشاهده دو پديده 1- ناآرامي هاي خياباني و 2- صف كشي برخي خواص سياسي در مقابل رهبري احساس كردند يك گزينه جديد براي آنها توليد شده و آن هم اين است كه شكاف هاي دروني نظام را تا سرحد فلج شدن مكانيسم تصميم سازي استراتژيك در ايران تشديد كنند. تصور آمريكايي ها اين بود كه اگر اين كار را با مهارت انجام بدهند در مدت كوتاهي برنامه هسته اي ايران از درون مهار خواهد شد. در واقع دقيق اگر باشيم اينطور مي توان گفت كه فتنه، تحريم را «به شكل خاص» براي غرب تبديل به يك گزينه كرد. تا قبل از انتخابات آمريكايي ها به هيچ وجه تصور نمي كردند كه تحريم حتي در بلند مدت يك گزينه باشد اما اكنون اين تلقي در واشينگتن بوجود آمده كه تحريم اگر 1- عميق باشد 2- وسيع باشد 3- در زمان مناسب اعمال شود 4- اجماعي باشد 5- توسط تحريم هاي خارج از شوراي امنيت تكميل شود و 6- در زماني كم و بيش طولاني اجرا شود، مي تواند به تدريج با قدرتمند كردن جريان معارض در ايران اختلافات داخلي را به مرحله اي عبور ناپذير برساند و نهايتا محاسبات ايران در مورد برنامه هسته اي اش را تغيير بدهد. در واقع اگر نبود فتنه 88، صدور 1929 بي معنا بود و اكنون هم كه اين قطعنامه صادر شده همه اميد آمريكايي ها اين است كه دوستان داخلي شان بتوانند يك تلفيق مناسب از فشارهاي داخلي و خارجي ايجاد كنند. شواهدي هست كه اين موضوع را كاملا تاييد مي كند. خلاصه اين شواهد چنين است: 1- قطعنامه به لحاظ زماني در 20 خرداد (درست دو روز قبل از سالروز انتخابات ايران) تصويب شد در حالي كه مي توانست بسيار ديرتر يا زودتر تصويب شود. 2- قطعنامه 1929 به طور كاملا متظاهرانه اي بر سپاه متمركز است كه غربي ها آن را اصلي ترين نيروي مهار كننده فتنه در ايران مي دانند. طرف هاي غربي پيش تر هم گفته بودند كه پس از عواملي چون تقلب و كشته سازي، عمليات رواني در مورد شكل گيري ديكتاتوري نظامي در ايران ممكن است بتواند جاني تازه به آشوب ها بدهد 3- شواهد متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد آمريكايي ها در تنظيم پيش نويس 1929 از مشاوره جريان فتنه برخوردار بوده اند و به طور مشخص اين نمايندگان فتنه سبز بودند كه در نشست هاي مشترك با آمريكايي ها به آنها پيشنهاد كردند تحريم ها را بر سپاه متمركز كنند و 4- شايد مهم تر از همه اينها بهترين شاهدي كه نشان مي دهد تحريم نهايتا هدفي جز حمايت جريان فتنه ندارد اين است كه غرب به بهترين فرصت مذاكراتي خود يعني بيانيه تهران پشت پا زد در حالي كه مي دانست هيچ تحريمي در كوتاه مدت قادر به متوقف كردن برنامه ايران نخواهد بود. به عبارت ديگر براي درك هدف اصلي 1929 بهترين نقطه ديد اين است كه توجه كنيم مسير مذاكره باز و مسير فشار مسدود بود اما آمريكايي ها راه برعكس را برگزيدند؛ پس لابد چيز مهم تري در كار بوده كه به قرباني كردن آن فرصت ها مي ارزيده است "

در خاتمه اینکه همانگونه که اشاره شد نه اینکه هیچگونه تعریفی از راهبرد تاکتیکی و استراتژیکی پروژه ی هسته ای ارائه نشده است تا که مشخص شود مزایا و منافعش برای کشور و مردم ایران چیست ، بلکه مثل همیشه نامی از مردم معترض و ناراضی و مطالبات شان هم برده نشد و به ریشه ی نارضایتی شان هم اشاره نشده است. در عوض دفاع از پروژه ی هسته ای و دسترسی به سلاح هسته ای جایگزین شده است . زیرا که این حربه جزو اهرم کلیدی تضمین بقای رژیم ضد بشری کودتائی می باشد . برای همین برای دفاع از پروژه ی هسته ای است که تمرکز بر روی ا دامه ی سیاست جنگ قدرت جناحی و باندی و حذف رقیب مغلوب به خصوص رفسنجانی شده است . چونکه تلاش برای نادیده گرفتن بررسی پرونده و ریشه ی نارضایتی عمومی است که نه اینکه گفته نشود اعتراضات عمومی ضد حکومتی حاصل عملکرد 31 ساله ی حاکمان و دولت مردان رژیم ضد بشری غارتگر و جنگ افروز و عوامفریب دین فروش نمی باشد که تلاش می شود همچنان پرونده بسته باقی نماند وگشوده نشود . بلکه کوشش می شود تا که وانمود شود که اعتراضات ضد حکومتی مردم به خصوص جوانان و دختران ودانشجویان که پس از کودتای تقلباتی پاسداران و رهبر لوطی جماران در 22 خرداد شروع و اوج گرفت و ادامه دار شده است می بایست بطور وارونه گوئی مدعی شد که ریشه ی این موضوع ربط به توطئه ی مشترک آمریکا و سران رقیب مغلوب دارد که علیه ی حاکمان خیلی مردمی و مهار اهداف پروژه ی هسته ای برنامهریزی شده است. برای همین قلم بر دست یادداشت روز نویس موظف است که همچون همکاران قلم زنش باید در این ستون دروغ نامه ی کیهان با پاک کردن صورت مسئله هر روز بیش از گذشته علیه ی رقیب مغلوب پرونده سازی کند و از نقش مداخله و توطئه ی آمریکا در کنار سران رقیب مغلوب بگوید تا که ادامه ی همان سیاست تاکتیکی مبارزه با آمریکا و تأکید بر مخدوش نکردن مرز با دشمن شود که از سوی رهبر لوطی جماران مدام تکرار می گردد . در صورتیکه وی آلت دست و طوطی تکرار و بیان کننده ی اهداف کودتا گر یا بر نامه ریزان پشت پرده می باشد. بهر حال اگر مقامات آمریکائی و غرب خواهان پایان دادن به بحران هسته ای در ایران هستند و تصمیم دارند که از عدم دسترسی به سلاح هسته ای سران رژیم ضد بشری و کودتائی حاکم بر ایران خاطر جمع شوند . همینطور خواهان پایان دادن به بی ثباتی در عراق و خاتمه گرفتن جنگ داخلی در افغانستان می باشند . همینطورعلاقمند ایجاد ادامه ی مذاکرات صلح در خاورمیانه بر قراری امنیت و صلح در خاورمیانه هستند . می بایست که آمریکا هم نام اپوزیسیون اصلی را از توی لیست گروه و سازمان های تروریستی خارج کند . هم اینکه در کنار اتحادیه ی کشورهای اروپائی مسئولانه از مبارزات و مقاومت مردم ایران برای تغییرات دمکراتیک در ایران حمایت و پشتیبانی بدون هرگونه چشم داشتی نمایند.

هوشنگ – بهداد

http://www.kayhannews.ir/890401/2.htm#other200

دروغ نامه ی کیهان سه شنبه 1 تیر ماه سال 1389