" یک مدعی منتقد دلسوز حافظ اپوزیسیون کیست وچه می گوید وچه می کند ؟"
فرصتی پیش آمد یا بهتر است گفته شود توفیق اجباری نصیب شده است تا که این نوشتار متنوع تهیه شود که کمی بر نوشتارهای قبلی فرق دارد . زیرا که اذعان می شود تحمیلی است . برای اینکه در دفاع از حفظ آبروی اپوزیسیون است ومی بایست آنگونه تهیه و تنظیم گردد تا که جوابگوی توصیه کننده ی منتقد دلسوز اپوزیسیون و بهینه سازی کردن دستور زبان فارسی باشد. به ویژه اینکه موجب سر درگمی یا گیجی خوانندگان بقول منتقد دلسوز اپوزیسیون نشود . بنابراین ضرورت دارد که در ابتدا به چند ضرب المثل و یکی دو بیت شعر اشاره شود . گرچه پراکنده می باشند .شاید هم نه منسجم و مرتبط بهم دیگر که جدا از هم با شند . البته در دنباله توضیح داده خواهد شد که هدف از بیان شان چیست تا که زمینه ی مرتبط بود شان بهم دیگر مشخص شود . ناگفته نماند که گاهی بیان یا نقل قول برخی از ضرب المثل ها یا جملات قصار آنگونه است که جای چندین مقاله ی تشریحی جوابگو می باشند . مشروط بر اینکه چاشنی کردن شان مانع از حالت یکنواختی و شایدهم ملال آور بودن نوشتار می شود.بگذریم این ضرب المثل ها یا جملات قصار چنین هستند:
رطب خورده کی منع رطب کند . یعنی اینکه کسی که خودش خرما می خورد برای دیگران نسخه تجویز نمی کند که خرما مصرف نکنند .
یا اینکه گفته می شود چوب که بر داشته شود ، گربه دزده فرار می کند . یعنی اینکه کسی که مظنون است تا اقدامی انجام می شود حتی اگر بطور مستقیم وی مورد مخاطب نباشد ،ولی از ترس واکنش نشان می دهد چون احساس می کند که شاید وی هم جزو مخاطبان بوده است .
یا اینکه گفته می شود سایه نشین همیشه داس وی تیز است . چونکه وی هر گز از داس برای درو کردن استفاده نمی کند، زیراکه اینکاره نیست، اما انتقاد کردنش همچون داس وی تیز است .
یا اینکه گفته می شود که دیکته نانوشته شده غلط ندارد . این یکی هم تقریباً معنی همان قبلی را می دهد.
یا اینکه به در گفته می شود تا دیوار بشنود . یعنی اینکه چون شهامت بر خورد یا انتقاد مستقیم وجود ندارد ، پس ن بطور غیر مستقیم پیام انتقادی منتقل می شود.
یا این دو تا شعری که می گوید : ما درون را بنگریم حال را نه برون بنگریم قال را . تن آدم شریف است به جان آدمیت ، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت . این دو شعر آنقدر پیام ومفهومش شفاف است که نیازی به تفسیر ندارد.
اما از سوی دیگر گفته می شود که برخی همچون پلیس راهنمائی سر 4 راه خیابان می باشند که فقط مأموریت دارند با سوت کشیدن و حرکت دستان خود، جهت عبور و مرور خود روها را مشخص کنند. می توان افزود که در زمینه ی سیاسی هم شرایط همینگونه است . یعنی آنانکه مایه و آگاهی و اطلاعات و استقلال ندارند. اینان زیر کنترل و نفوذ برنامه ریزان پشت صحنه می باشند وو نقشی بیش از هو کردن مخالفان وهورا کشیدن برای خودی ها ندارند .
بهررو همانگونه که در ابتدا تذکرداده شد که هدف از بازتاب دادن این ضرب المثل ها و جملات قصار و با دو خط شعر چیست ؟ باید گفت دلیل دریافت یک ایمیلی چند خطی است که یکی انتقاده کرده است که چرا نویسنده ی این نوشتار، پیرامون مقالات یا موضوعات فرهنگی و سیاسی و هنری نقد و بررسی یا تفسیر می کند؟ در دنباله افزوده است که این انتقاد نه از روی خصومت که برای بهینه سازی زبان فارسی وحفظ آبروی اپوزیسیون است . زیرا که مدعی منتقد گفته است که اینگونه نوشتار به سبک نویسندگی طلبه ها می باشد .
البته جای سئوال دارد که چرا منتقد دلسوز ضد نوشتار طلبگی و محافظ آبروی اپوزیسیون توضیح نداده است که اگر طلبه ها آنقدر بد واخ هستند که سبک و شیوه ی طلبگی نوشتن هم بدتر و مذموم است. آنچنان که طبق ادعای وی اینگونه نویسندگی موجب آبرو ریزی اپوزیسیون می شود؟ همچنین چرا خودش نوچه و مبلغ جریانی می باشد که سابقه ی دفاع کردن از خرداد 42 از خمینی تا از انقلاب بهمن سال 57 را دارد و تا کنون پشتیبان و مبلغ آخوند ها و طلبه ها بوده است و هنوز هم آشکارا و سفت و سخت از رفسنجانی و صانعی و بیت منتظری و کروبی و خاتمی و کدیور و امثالهم دفاع می کند؟ ضمن اینکه این جریان نه هیچگاه جزو اپوزیسیون رژیم ضد بشری نبوده است ، بلکه زیر چتر حمایت نمودن ازجناحی از رژیم ضد بشری پیوسته علیه ی اپوزیسیون بر انداز حرکت کرده است. طوریکه بیاد دارم در تابستان سال 61 در زندان اوین بند 2 هنگامی که تعدادی از زندانیان سیاسی اتاق 6 طبقه ی بالای این بند زندان اوین از هواخوری 20 دقیقه ای در 24 ساعته خود داری می کردند تا که مجبور نباشند بصورت جمعی سرود ای امام را بخوانند که توده ای ها اجرا کردنش در زندان اویی را پیشنهاد داده بودند.
همینطوراوایل انقلاب بخاطر دارم که روزی در جمع دوستان همکار در یکی از میدان های اصلی شهر مشغول گفتگو وبحث بودیم که ادامه حرف به توده ای ها کشیده شد . دوستی نقل قول کرد که بطور اتفاقی با کسی آشنا شده که توده ای باست . سپس به منزل وی رفت و متوجه شد که زندگی نسبتاً مرفهی هم داشت .آنگاه ادامه داد که وی گفت هر که نان توده ای بودن را بخورد محال است که تا آخر عمر از توده ای بودن خود دست بر دارد و از آن فاصله بگیرد .
همینطور روزی در سال 60 در زندانی بودم که یکی از پاسداران زندانبان مرا می شناخت . روی سخن به من گفت تو در زندانی ولی فلانی که یک کشتی گیر معروف و سرشناس است هر جمعه می آید گزارش هفتگی اش را تحویل بازجویان سپاه می دهد . البته وی کشتی گیری بود که چون یکی از آشنایان نزدیکیش توده ای بود، اینهم توده ای شده بود . با این وجود وی هم دستگیر و محکوم به چند سال زندان شد.
همچنین روزی معتادی با مزه و شوخ طبعی به رفیق معتادش گفته بود از تو که خیری در زمان زنده ماندنت به کسی نرسیده است . چه موقع می میری تا از عصاره ی تو یک شیره ای بدست آید که قابل استفاده و نشئه کننده باشد؟ یا اینکه گفته می شود دو تا معتاد مواد مخدر و الکی رفتند آزمایش خون دادند که نتیجه آزمایش شان داده بود که در مرفین و والکل بدن شان خون دیده شده است . اکنون برخی از سران این مدعیان جریان مذکور فعالیت این چنینی هم دارند . طوریکه برای ترک اعتیاد الکل به ایران سفر چند ماهه هم می شود . اتفاقاً مسافر ایران عجیب همچون منتقد دلسوز اپوزیسیون و سایر رفقای همطرازش اهل فعالیت هنری و فرهنگی و ادبی می باشد.
بهر حال فراموش نشود که منتقد کذائی تا آنجا که من می دانم با وجود اینکه تلاش می کند در بر خورد و تنظیم رابطه داشتن با دیگران وانمود کند که فردی مستقل است. ولی درعمل خصلت همان پلیس راهنمائی دارد که گفته شد مأموریتش چیست؟ برای اینکه زمانی همکاری با یک رادیوی یک ساعته ی توده ای در سیدنی استرالیا داشت که به نام رادیو صلح و آزادی بود و جمعه شب ها بر نامه پخش می کرد . هدف این رادیوهم رقابت و مبارزه کردن با رادیوی صدای ایران در تبعید بود که متعلق به یکی از هواداران سابق سازمان چریک های فدائی بود که پس از انشعاب به اقلیت پیوست. سپس چپ مستقل شد و مجری و گوینده این رادیو بود که دوشنبه شب های هر هفته یک ساعت برنامه داشت که اغلب همراه با آنتن آزاد فشاگرانه بود . بلی در مقابل نقش مدعی منتقد در آن رادیو صلح و آزادی همان پلیس راهنمائی سر 4 راه بود . جالب اینکه پس از اینکه بدلیل بیماری مجری رادیو صدای ایران در تبعید متوقف شد ، رادیو صلح و آزادی هم ادامه نیافت . چون مجریانش بکار فرهنگی روی آوردند.
همینطور منتقد دلسوز ونگران حفظ آبروی اپوزیسیون ، ایشان هم همچون سران و رهبران حزب توده ، معتقد به نفوذ از بالا و اقدام کودتا گونه در اشلی دیگر می باشد. زیرا که به جای مبارزه ی علنی با رژیم ضد بشری باور دارد که ابتدا می بایست که فعالیت فرهنگی کرد . بنابراین بر اساس این نظر وی وارد سازمان همیاری باایرانیان ددر سیدنی شد تا که بقول خودش از طریق این سازمان و نشریان هفتگی فارسی زبان حامی رژیم ضد بشری کار فرهنگی علیه ی رژیم ضد بشری را دنبال کند تا در کنار این اقدام فعالیت فرهنگی آبروی اپوزیسیون به حساب خودش حفظ و جریحه دار نشود . اما از جمله کار های فرهنگی که این سازمان انجام داده است ، مکان گرفتن برای جشن 4 شنبه سوری یا مراسم نو روز و جشن گرد همآئی ایرانیان در 13 بدر است . به خصوص اینکه اخیراً هم از طریق رسانه های فارسی زبان خبر بر گزاری مسابقه ی تخته نرد در پارک پخش تبلیغ می شود تا بر فعالیت های فرهنگی ایشان افزوده گردد.
مهمتر اینکه این سازمان ایرانیان دو تا مشاور اجتماعی دارد که جوابگوی تماس گیرندگان و بر آورد کردن نیاز شان در سطح سازمان می باشد که یکی از اینان یک خانم است که پس از بازگشت چند ماه پیش از ایران، هر جا که ایشان حضور داشته است از تبلیغ کردن مدل فرهنگی مورد نظر این سازمان همیاری دریغ و مضایقه نمی کند. زیرا که ایشان مدعیست که در ایران هیچ خبری نیست و مردم مشغول زندگی خود شان می باشند. اینگونه خبر های تظاهرات و امثالهم فقط در برون مرز مطرح می شود ! !
شایان یاد آوریست که من بنابر دلاللی نام از منتقد و رفقای دمخور وی و مشاور خدماتی سازمان همیار خوداری کرده ام . تصور نشور ناشی از ترس دست کردن بر توی لانه ی زنبور و واکنش نیش زنبوران است که مرا باکی از نیش زدن چنین زنبورهائی نیست که برای دیگران عسل تولید می کنند ، بلکه بدلایلی بطور عمدا محافظه کاری کرده و نام نبرده ام، چونکه ضمن پاسخگوئی به منقد دلسوز ، هشداریست که گر مرزها مخدوش گردد ، مشخص می شود کدام مدعی مشغول بردن آبروی اپوزیسیون است و منتقد و رفقا و مشاورانش بیش از این بدهکار خواهند شد ؟ از سوی دیگر پیوسته بر این باور بوده ام که می بایست مسئله مبارزه اصلی و فرعی شود و روی این موضوع تأکید نموده ام . برای اینکه مبارزه کردن با رژیم ضد بشری که نه اینکه رحم به بهترین مهره های کیفی خود نمی کند ، بلکه حتی فریاد مرگ بر منافق علیه ی نوه ی خمینی بنیانگذار رژیم ضد بشری می دهد . یعنی در حقیقت مرگ نثار بتیانگذار همین رژیم ضد بشری می کند. البته با ترفند برگزاری مراسم سال مرگش، زیر نامش این توطئه تدارک دیده شد. لذا مبارزه با این رژیم که آسان نیست که باید با مبارزه کردن حامیان شرمنده اش ، در دامی افتاد تا که دشمن اصلی به فراموشی سپرده و به حاشیه برده شود .
عجیب اینجاست که همان مدافعان سینه چاکان امام ضد امپریالیست سابق از تاریخ تجربه کسب نکرده اند و از سال گذشته آنگونه سبز قبا شده اند و با شور و حرارت از جنبش سبز یا همان پیروان سابق خط امام حمایت و تبلیغ می کنند که گویا همگی سید سبزپوش متولد شده اند . بنابراین مشخص است وقتی شرایط نا متعین است و مهرهای بازیگر ظاهراً در حال دگردیسی اند؛ ولی همان اهداف گذشته را دنبال می کنند. طوریکه گاهی سایه و روشن ها موجب مخدودش شدن مرز ها می شود. پس در شرایط کنونی مسیر حرکت مبارزه طوری شده است که مانع شدن از خطای آلوده شدن نه ساده نیست که گاهی پیچیده و پر هزینه است . به خصوص اگر کسی هم در نوشتار پر کار و فعال باشد و گاهی هم گریزی به افشا نمودن سنگر گرفتگان پشت اهداف هنری بزند . همینطور فرصت چک و تصحیح چند باره خوانی کردن نوشتارش هم برایش محدود باشد. بنابراین قابل پیش بینی است که اشتباه املائی و دستوری هم وجود خواهد داشت. البته نه آنگونه که بقول مدعی منتقد دلسوز موجب گیچی و سر در گمی خوانندگان شود . بد تر اینکه موجب آبروریزی و یا ضربه زدن به موقعیت اپوزیسیون شود. مشروط بر اینکه منتقد خودش اصلاً اهل نوشتار نیست و هر گز در این مورد فعال نبوده است . اما علائم فرهنگ شفاهی و گفتاری یا گفتمانی اش خلاء عدم فعالیت نوشتاری اش را پر و جبران کرده است . بطور مثال به چپ های دارای پرچم سرخ ملافه سرخ ها اطلاق می کند . یا اقدام مبارزاتی فرهنگی سیاسی اش هم این ا ست که زیرآب تجمع یا گرد همآئی های جمعی از ایرانیان مخالف در اتاقکی در سازمان همیاری را زده است که به مناسبت های گوناگون گاهی گداری برای مشورت جمعی بر گزار می شد . زیرا که منتقد بعنوان مسئول روابط عمومی این سازمان غیر انتفاعی و سیاسی، با تأکید کردن که بر هر جلسه ای باید مبلغی به این سازمان پرداخت شود موجب تعطیل شدن اینگونه گرد همآئی ها شده است . در صورتیکه بودجه ی این سازمان غیر انتفاعی را اداره مهاجرت استرلیا تأمین می کند تا که در خدمت ایرانیان مقیم سیدنی باشد.
در خاتمه اینکه نیاز به توضیح نیست که نکات تذکر داده شده فقط اشاره به نمونه های کوچکی از عملکرد دو دهه ی جریان مدعی در اینجا می باشد. بازگو کردن نکته ها صرفاً برای نشان دادن جایگاه منتقد دلسوز است که کجاست و معلوم شود که آبشخور انتقاد دلسوزی کردنش همراه با تأکید حفظ آبروی اپوزیسیون وی از چه موضعی می باشد؟ صد البته که انتظاری غیر از این نمی توان از جریانی داشت که در 31 سال گذشته و از همان بدو شکل گیری این رژیم ضد بشری در کنار حزب چماقداران جمهوری اسلامی بود و از نامزدان حزب جمهوری اسلامی و حوزه ی علمیه ی قم در اولین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری از جلال الدین فارسی افغانی حمایت کرد. سپس ازحسن حبیبی جانشین وی پشتیبانی نمود . پس از آن از اشغال سفارت آمریکا و مبارزه ضد امپریالیستی امام دفاع و حمایت کرد. البته در جبهه های جنگ خانمان برانداز ضد ملی و ضد میهنی ایران و عراق هم شرکت داشت واز آن پشتیبانی کرد . خلاصه با آویزان شدن به جناحی از این رژیم ضد بشری حمایت خودش را تا حال که جنبش سبزی شده همچنان ادامه داده است . البته به موازات این حمایت که ادامه یافته است مخالفت با اپوزیسیون بر انداز را نیز با شدت تمام همسو با حاکمان رژیم ضد بشری تا کنون دنبال کرده است . اکنون نیز منتقد اگر نه بطور علنی و آشکار ولی از طریق کانال های هم فکر با کانون و انجمن های رمان و داستان نویسی و شعر و شاهنامه خوانی و سینمای آزاد در رابطه کار فرهنگی است که تبدیل به چنین منتقد نکته سنج مسئولی شده
است که رسالت حفظ جایگاه و آبروی اپوزیسیون را بر عهده گرفته است.
هوشنگ بهداد
چهارم تیر ماه سال 1389 .