جنگ و دعواهای باندهای مافیائی علف خوار در حال چریدن و شاخ زدن به همدیگر . کیهان

نقد وبررسی " دوباره اعتلاف؟! " (يادداشت روز) روزنامه ی کیهان دوشنبه 31 اردیبهشت سال1386
"جنگ و دعواهای باندهای مافیائی علف خوار در حال چریدن و شاخ زدن به همدیگر "
عجیب است که روزنامه ی پادگانی کیهان در مورد فساد در دولت اسرائیل نقل قول مانع علف خوردن گاو نشو در برابر سوء استفاده ها و تخلفات گفته و در بخش دیگر یادداشت روز افزوده است که بايد به همان آموزه «بگذار گاو براي خود بچرد» عمل كردند ودر ادامه به نقل از روزنامه ی هارتص اسرائیل بدون مقدمه که در ابتدای یادداشت روز خود قرار داده و آن را نقل قول کرده است که گویا مربوط به دوت اسرائیل است اما هیچگونه اصطلاح مذهبی و غیر مذهبی در مورد رژیم و لایت فقیه که از رأس تا ذیل ان آلوده به فساد ورشوه است بکار نبرده است گرچه در دنباله طبق معمول به سراغ رقبای منتقد رفته است. بهر حال پااسدار یادداشت روز نویس پس از مقدمه چینی کردن به شکست جنگ 33 روزه اشاره کرده و اینگونه یادداشت روز خود را در دو نگاه ونگرش مادی و فرصت طلبانه والهی تقسیم بندی کرده وبه آن پرداخته است :
"نگارنده در اين نوشتار بر آن نيست كه به گزارش وينوگراد بپردازد يا درباره ابعاد شكست رژيم صهيونيستي در جنگ 33روزه به تأمل بنشيند بلكه غرض آن است كه بر جاري بودن اصل «بگذار گاو علف بخورد و به چريدن مشغول باشد» در همه نگرش هاي ماترياليستي- از كمونيستي تا كاپيتاليستي و از شرق تا غرب عالم- تاكيد ورزد و اينكه اين فرمول ماكياوليستي، منحصر به صهيونيست ها نيست. واقعيت اين است كه در طول تاريخ 2 نگاه تربيتي همواره در مقابل هم صف آرايي كرده اند. يكي همين نگاه كه به فرصت طلبان طالب قدرت و ثروت و نفوذ و غلبه توصيه مي كند به جاي روبه رو شدن با تخلف ها و انحراف ها و سوء استفاده، آنها را در افراد به رسميت بشناس و به جاي درگيري و اصلاح، همراهي و همدلي كن تا بعد بتواني آن گاو را بدوشي يا به گاوآهن ببندي يا سر ببري. به عبارت ديگر شهوات و تمنيات را در افراد به رسميت بشناس و تقويت كن تا به جاي آن كه مزاحم سوء استفاده و فرصت طلبي تو باشند، خود تبديل به آلت دست در اين سوء استفاده شوند و خيال كنند كه تو نه تنها با «اراده» و «آزادي» و «اختيار» آنها در حوزه هايي كه ناقض حقوق ديگران و متضمن تباهي شخص است، مشكلي نداري بلكه آن را به رسميت مي شناسي و بها مي دهي. فرهنگ اباحه گري (ليبراليسم) خاستگاهي جز اين شگرد نداشت اگرچه به مخاطب چنين القا مي كرد كه شورش و عصياني است عليه سيطره فاسد كليسايي.و نگاه دوم، نگرش تربيتي انبياء الهي و رهروان آنهاست كه معتقد ند شأن تربيتي آنان- كه منبعث از صفت ربانيت و ربوبيت الهي است- به فعليت رساندن ظرفيت هاي انساني در انسان است تا از خوي حيواني فراز آيد و آن چنان كه شايسته و شأن اوست، خدايي شود. در اين الگوي تربيتي البته طبيعي است كه راه را از چاه نشان دهند و به اختيار و اراده و آزادي محترم انسان جهت و چارچوب دهند. اولياي الهي در اين مسير دشوار، چه سختي ها كه نكشيدند و چه هزينه ها كه ندادند اما نخواستند همرنگ جماعت در انحطاط ها و سقوط ها شوند"
پاسدار حسین شریعتمداری در دنباله ی یادداشت روز خود بدون آنکه بطور مستقیم از جناح رقیب شکست خورده ی دوم خردادی نام ببرد و بگوید که منظور مستقیم این یادداشت روز همین منتقدان اقتصادی و سیاسی وعملکرد نیروی انتظامی به دولت امام زمانی پاسدار غلامک وگماشته ی ولی فقیه احمدی نژاد می باشد و منتقدان را به گاوانی تشبیه کرده است که فقط علاقه دارند بدون بازخواست ورسیدگی به حساب و کتاب شان همچنان به حال خود رها شوند وبچرند ، و در نهایت ا عملکرد ونظرگاه انتقادی آنان به دولت را بطور تشبیهی و مقایسه ای گوساله پرست پیوسته در حال چریدن معرفی کرده که البته منظور غارتگری کردن ودزدی نمودن جناح رقیب می باشد که عملکرد و ائتلاف یا اعتلاف یا علف خواری آنان را چنین تشریح کرده است :
"اين روزها كه به عرصه سياست مي نگري جماعتي را صد مي كني كه در گذشته با موتلفان خود در حوزه قدرت و مديريت و سرمايه چنان كردند كه «ليفي اشكول» مسئول مالي خبرگزاري «يهود» به نمايندگي از همه ماده پرستان و هوسبارگان عالم مي گويد؛ «بگذار گاو براي خود بچرد و علفش را بخورد». دريغ از يك بازخواست و تذكر و تغيّر. بماند كه اگر كس ديگري هم اعتراض و بازخواست كرد، همين ها به دفاع برخاستند و ادعا كردند چوب لاي چرخ توسعه و ترقي و آباداني و اصلاح مي گذارند. در حوزه تعامل با افكار عمومي هم به جاي آن غم و غصه شان سلامت فعاليت اقتصادي، رونق اقتصادي عادلانه، اشتغال شرافتمندانه براي جوانان، سلامت عرصه فرهنگ عمومي، حفظ فرهنگ عفاف و حيا و غيرت در جامعه و مراقبت از امنيت فرهنگي، اخلاقي و اجتماعي باشد، انگشت روي نقطه ضعف انسان- تمنيات و شهوات و ميل به يلگي- گذاشتند و به نام ليبراليسم و مدارا و تحمل و تنوع و تكثر، از هرج و مرج و انحطاط فرهنگي- اخلاقي دفاع كردند. منطق طايفه ماترياليست اين بود كه بياييد تقسيم حوزه كنيم؛ زد و بند و لفت وليس و حيف و ميل را بين خودمان به رسميت بشناسيم و عرصه سياست را تبديل به يك آخور پر از علف كنيم و كاري به كار هم نداشته باشيم و در قبال خواست هاي مشروع افكار عمومي، به جاي به رسميت شناختن و اداي حقوقشان، بباورانيم كه به آنها آزادي بخشيده ايم، بروند براي خود خوش باشند و از ما نپرسند كه با اختيار و مسئوليت تعهدآوري كه به شما سپرده شده چه كرديد. بدين ترتيب لابد تا مدت ها خلايق سر كارند و حاشيه امنيت قدرت كاملا تامين اما... شد آنچه شد. مردم نجيب اما فهيم و بالغ با آمدن به صحنه، عرصه حيات را بر آنها تنگ كردند و مهر «باطل شد» زدند بر اين منطق گوساله پرستان سامري كه «بگذار گاو علف بخورد و بچرد».حالا آن جماعت اقتدا كرده به گوساله پرستان دوباره به عرصه سياست بازگشته اند. آنها اين روزها با سايت ها و روزنامه ها و ميتينگ هاي جديد، ديگربار دم از آزادي و زندگي و اعتدال و تحمل و نفي افراط گري و اقتدارگرايي مي زنند. به نام ائتلاف، خيز برداشته اند براي «اعتلاف دوباره». فرقي هم برايشان نمي كند آن يكي چپ ماركسيست است، اين يكي سوپر راست آمريكايي و امين لانه جاسوسي. آن يكي مدعي سابقه باخته انقلابي گري و اين يكي ملحدي كه نه فقط قيد خدا و پيغمبر بلكه قيد هر ارزش و آرمان وجداني و اخلاقي را هم زده است. يكي خدمتگزار رژيم طاغوت و ديگري مدعي ليبراليسم و مبارزه با توتاليتاريانيسم و اقتدارگرايي. يكي مفسد اقتصادي و ديگري مدعي رفاه و توسعه اقتصادي براي مردم جنگلي از همه قماش در آن جمع. دم خروس پيداست در حالي كه قسم حضرت عباس مي خورند."
پاسدار یادداشت روز نویس در بخشی دیگر از یادداشت روز خود کمی نان قرض داده و مثلاً صف منتقدان دلسوز را از اینان جدا کرده است تا اینکه بهتر وبیشتر بتواند بر توی سر این شکست خوردگان آلوده به فساد بزند وبا اینگونه از عملکرد شان نقل قول کردن که گفته روزگاري آقاي مديري گفته بود مردم عقده تجمل دارند و همين كه ما خودروهاي مدل بالا را وارد خيابان هاي شهر كنيم، عقده آنها با ديدن اين خودروها فروكش مي كند و به رضايت مي رسند! چنین یادداشت روز خود علیه ی اینان را به پایان رسانده است : "حق منتقدان دلسوز دولت محفوظ. اما از اين طيف كه بگذريم بايد گفت اين دولت هرچه باشد و هر ضعفي داشته باشد به يقين بر مبناي «بگذار گاو علفش را بخورد» شكل نگرفته است بلكه اساسا با اين سياست خائنانه مشكل دارد و چون آسايش جماعتي را به هم ريخته، طبيعي است كه آن جماعت به خشم آمده و به ميدان رويارويي آمده باشند. ديگر بار تاكيد كنيم؛ حق منتقدان دلسوز دولت- هر سليقه سياسي اعم از اصلاح طلب و اصولگرا كه دارند- محفوظ. منت دار هر منتقد مصلحي بايد بود كه ضعف ها و خطاها را متذكر مي شود. اما بايد به همه نخبگان دلسوز اين نكته را متذكر شد كه خاستگاه نقد مصلحانه- كه جز قصد و نيت خير نيست- به همه ديكته مي كند مراقب باشند به جاي ائتلاف هاي رايج سياسي، كارگزار و خدمه جبهه «اعتلاف» و «تعليف» نشوند. اين، حداقل مرز موحدان و حق طلبان با ماترياليست ها و فرصت طلبان است.روزگاري آقاي مديري گفته بود مردم عقده تجمل دارند و همين كه ما خودروهاي مدل بالا را وارد خيابان هاي شهر كنيم، عقده آنها با ديدن اين خودروها فروكش مي كند و به رضايت مي رسند! چند سال پس از اين سخنان، يك روزنامه رسمي همسو مدعي شد حزب آن فرد در تكوين روحيه اصلاح طلبي و تحول خواهي مردم نقش داشته چرا كه بر ساختن برج هاي شيك و آوردن خودروهاي تجملاتي و... اهتمام كرده و به نارضايتي مردم دامن زده و در شكاف ميان آرزوهاي فراهم نشده و وضوع موجود، نيروهاي تحول خواه امكان مانور در عرصه سياست را پيدا كرده اند.حالا همان آقا روزنامه تاسيس مي كند و به گروهي از همراهان سياسي خود شام مي دهد كه در آن مراسم، يكي از حاضران- از طراحان سناريوي شكست خورده خروج از حاكميت- لب به سخن مي گشايد و به در نظر گرفتن هويت ديني جامعه در روزنامه مذكور (نظر برخي از حاضران) اعتراض مي كند كه اگر وارد بحث هويت ديني شويد، با مشكلات بيشتري برخورد خواهيد كرد همچنان كه اكنون در دانشگاه ها نيز نه با ماركسيست ها كه با انجمن هاي اسلامي برخورد مي شود(؟!)آيا برخي انجمن هاي كذايي كه گردانندگان آن صراحتا اعلام مي كنند، مسئله و مانع سر راه همين پسوند «اسلامي» است، ديني هستند و چون به آنها اعتراض و اشكال مي شود، پس بايد قيد دين را زد؟! آيا آن كه از موسي رويگردان شد، طعمه سامري و گوساله او نمي شود؟ به قول معروف:"
هركه گريزد ز خراجات شام
جوركش غول بيابان شود"
درخاتمه اینکه در میان باندهای مافیائی گوناگون وابسته به هر دو جناح غالب و مغلوب معلوم نیست که مردم ایران کجا ایستاده اند و چه سهم وحقی از این آب وخاک وذخایر ومنابع سرشار وفروان آن دارند ویا تا کنون نصیب شان شده است؟ درهر صورتیکه هر باند مافیائی از مردم ویا ملت ودلسوزی برای آنان کردن وسخنگو ونماینده تام الاختیار آنان بودن از اینان به عنوان ابزاری در سگ دعواهای خودشان گرگ های هار استفاده کرده اند و با هم برخورد می کنند؟ عجیب است که چرا بضی نمی خواهند بدانند یا خود را عمداً به نادانی می زنند که گویا داستان کمیک وتراژی بیش از 28 سال است که تکرار شده و ادامه دارد ومحور یک سیکل در حال چرخش بوده است. ولی بازهم سناریو سازان تلاش مذبوحانه می کنند تا که با پاک کردن صورت مسئله و آدرس غلط دادن فقط نیمی از پری لیوان را نشان مردم دهند تااینکه به آنان نگویند که چرا نیم دیگر آن لیوان خالیست و کجا رفته وچه کسی یا کسانی آن را نشیوه اند ؟ گویا اینکه اینان خوشباورانه فکر می کنند که هنوز مردم ایران واقشار گوناگون آنان به رشد آگاهی و تجربه در 28 سال گذشته نرسیده اند. مثلاً تجمع کارگران به مناسبت روز جهانی کارگرا ن نمی داند که چرا فریاد اعتراضی علیه دولت سر داده واز حق و حقوق پایمال شده ی خودشان با فریاد زدن دفاع کرده اند ؟ یااینکه معلمین اعتراضی در جلوی مجلس ارتجاع نمی فهمند که چرا فریاد وزیر بی لیاقت استع استعفا، استعفا سر داند و درک نکردند چرا در پاسخ به مطالبات آنان برای چه نمایندگان بی اراده ودست نشانده ی مجلس با دهن کجی به معلمان نمودن بازهم به جای اینکه به خواست ومطالبات معلمان پاسخ دهند در حرکت های کثیف و پلید باندی پشت صحنه ی خود دوباره این وزیر بی لیاقت را در پست خود ابقاء کردند واین ابقاء کردن چه پیامی دارد معلمین دیگر نباید اسیر جوسازی و نمایش بازی بازگوئی نیمی از حقیقت گوئی برای پوشاندن نیم دیگر آن شنوند . یااینکه دانشجویان معترضی که فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دادند اینان نمی دانند که معنی دیکتاتور چیست واکنون در ایران دیکتاتور کیست و چه می کند ویا اشراف کامل از رأس تا ذیل آلوده به فساد بودن این رژیم جناتکار و غارتگر وفاسد ودزد ندارند و نمی دانند که هیچگونه اختلافی میان دسته وگروه وباندهای مافیائی وابسته به هر دوجناح غالب و مغلوب نیست که اکنون پاسدار یادداشت روز نویس کوشش کرده است که با اجرای نقش نمایشنامه ی پلیس خوب وبد آنها از هم تفکیک کند که بلی اختلاف وجود دارد چونکه ائتلاف ها و دسته ها با اهداف متضاد وجود دارند که البته هیچ ارتباطی به اهداف و نیاز مردم ایران ندارد حتی اگر عوامفریبانه شعار مطالبات آنان را سر دهند ؟
هوشنگ – بهداد
دوشنبه 31 اردیبهشت سال1386