بازتاب یک نامه دریافتی پیرامون چگونگی ضیافت شام کنسرت گروه شهناز در شهر بریزبن استرالیا""
یک ایمیل دریافت کرده ام که پیرامون چگونگی ضیافت شام قبل از اجرای کنسرت گروه شهناز در بریزبن است که با عنوان : "تجریه و تحلیل یک حرکت اجتماعی – بزرگداشت استاد محمد رضا شجریان"می باشد که ضمیمه شده است. در این نامه توضیح داده شده است که تدارک جلسه یا ضیافت شام و شیوه ی تماس و گفتگو و برنامه ریزی در پشت صحنه ی کنسرت گروه شهناز در شهر بریزبن مرکز ایالت کوتیزلند استرالیا چگونه بوده است. البته طبق اعتراف گزارش دهنده منجر به حذف وی در برنامه ریزی یا مشورت این ضیافت پشت صحنه ی کنسرت هنری شهناز منتهی شده است. ناگفته نماند که گفته می شود حدود 700 نفر در این کنسرت شرکت داشتند. اما نام وحید گواهی که در این نامه به آن اشاره شده است همان فردی می باشد که مسئولن نشریه ی هفتگی خلیج فارس در سیدنی استرالیا می باشد که قبلاً در موردش گفته شد که کیست و چه نقش تبلیغاتی پیرامون کنسرت های هنری آقای شجریان و گروه شهناز در 4 شهر پرت و ملبورن و بریزبن و سیدنی دراسترلیا داشته است و اشاره شد که نظر ایرانیان مقیم سیدنی نسبت به ایشان چگونه می باشد. به خصوص اینکه شنیده شده است که مبلغ 50 هزار دلار سهم تبلیغاتی ایشان از این کنسرت های هنری شجریان در استرلیا بوده است تا بیشتر معنی هنر مردمی و در خدمت مردم بودن بر جسته گردد . همینطور گفته می شود که ناصر اطمینان مقیم سیدنی هم در این جلسه پشت صحنه کنسرت هنری آقای شجریان در بریزبن حضور داشته است . ایشان هم چند سال پیش از طریق برخی سایت های خبری اینترنتی فاش شد که گویا ایشان سابقه ی کاردار سفارت رژیم کودتائی نامشروع در کنبرا را داشته است که سپس تقاضای اقامت دائم در استرالیا می کند. پس از آن در زمینه ی فرهنگی و ادبی و هنری فعال می شود و از کنبرا به شهر سیدنی عزیمت و در این این شهر مقیم می شود . البته ایشان در جلسه ای هم که در منزل فردی در سیدنی بر گزار شد باتفاق همسرش حضور داشته است . این جلسه هم مشابه ی جلسه ی پشت صحنه کنسرت گروه هنری شهناز در بریزبن بود که پیرامون تصمیم گیری نحوه اجرای کنسرت هنری گروه شهناز در سیدنی بحث و گفتگو شد. البته اعضای خانواده ی میزبان این جلسه بقول خودشان فعالیت هنری و ادبی و موسیقی و رسانه ی خبری ... دارند. همینطور شنیده شده است که هم اکنون همسر یکی از اعضای این خانواده در ایران بسر می برد . در مقاله بعدی توضیحات بیشتری پیرامون اجرای کنسرت گروه شهناز در سیدنی و نقش فعالیت برنامه ریزان پشت صحنه و شیوه ی تبلیغات مرتبط به آن اشاره خواهد شد . توضیح آنکه بازتاب این نامه فقط جنبه ی خبررسانی ونه تأئید وتکذیب نویسنده دارد و تغییر رنگ قرمز کردن اسامی و برخی جملات هم بخاطر برجسته کردن است.
هوشنگ – بهداد
3 خرداد ماه سال 1389
تجریه و تحلیل یک حرکت اجتماعی – بزرگداشت استاد محمد رضا شجریان
پیش درآمد:
خیلی زود بعد از اینکه سفر استاد شجریان و گروه شهناز به استرالیا مسجل شد و برای هماهنگی و مدیریت کنسرت گروه در کویئنزلند با من تماس گرفته شد، در گفتگویی با آقای وزیرزاده – رئیس کانون ایرانیان کوئینزلند – هر دو ابراز علاقه کردیم که در کنار کنسرت دیداری با استاد و گروه برای ایرانیان عزیز ترتیب دهیم.
این ایده یکماه قبل از کنسرت با دکتر قدیری که علیرغم تلاش ایشان تخفیف از کنسرواتوریوم موثر نشد، هم درمیان گذاشته شد و ایشان گفتند اگر سالن برای دیدار با گروه خواستیم، مجانا از گریفیت در اختیارمان خواهند گذاشت.
پیشنهاد دیگری از دوست عزیزم آقای فرامرز رهبر در این زمینه رسید که با ایشان تنظیم کردیم که قرار شد برای گرفتن سالنی در گریفیت محل کارشان تلاش کنند تا ببینیم چه پیش خواهد آمد.
خانم لیلا سروش از جانب کانون پیشنهادی در همین زمینه دادند که من گفتم آقای فرامرز در پی سالن هستند و قرار شدمن خانم لیلا و آقای فرامرز را بهم مرتبط کرده و خودم در صورت ضرورت وارد برنامه شوم.
آقای مهران رفیعی ایمیل هایی مبنا بر جلسات برنامه ریزی تشکیل دادند که اسم مرا هم بدون مشورت با من جزو برنامه گزاران نگاشتند.
در همین فاصله من در مکالماتم درمورد کنسرت و ده ها مطالب مربوط به آن با آقای گواهی، مرتب سوالات مربوط به شب بزرگداشت را هم مطرح میکردم. مواردی را که به آن مطمئن بودم به اطلاع خانم سروش و فرامرز رسانیدم. از جمله: بزرگداشت حتما شنبه شب نخواهد بود، استاد و گروه روی صحنه نخواهد نشست، استاد با همه گروه شهناز در جلسه شرکت خواهند کرد و پنل سوال و جواب نخواهد بود. اینرا به لیست برگزارکننده ها ایمیل کردم و مورد تایید یکی دو نفر هم قرار گرفت. مطلب دیگر سرویس شام بود که من نظر خودم را بعنوان یک فرد اعلام کردم که یا نباید شام داد یا همه بطور مساوی سهم خود را داده و در مراسم شام شرکت کنند و برتری و شایستگی به افراد خاصی داده نشود. (بنظر شما ایده حق تساوی زیبا نیست؟)
آقای گواهی در کوران کنسرتها قرار گرفت. خستگی گروه، اجرای اولین کنسرت در پرت، گذراندن 2 روز در ملبورن با گزارشگر اس بی اس و اجرای کنسرت، سفرصبح زود گروه به کویئنزلند ، همه و همه زمان مناسبی را ایجاد نمیکرد تا ما استاد را در جریان مراسم بزرگداشت قرار داده و از ایشان تایید بگیرییم.
مسلم برای مجریان، مراسم بزرگداشت یک رویداد مهم محلی بود ولی با آنچه گفته شد، برای استاد و گروه در حین محترم بودن مراسم بزرگداشت، مطالب دیگری مربوط به اجرا و غیره و غیره ردیفهای جلوتر لیست را اشغال کرده بودند.
شخص من که در کوران مسئولیتهای دیگر بودم با آمدن آقای گواهی نامه ایی به برگزارکنندگانی که اسمشان در ایمیل آدرسها بود فرستادم و پیشنهاد دادم که جزییات را با خود گواهی در میان بگذارند. چند روز بعد از آقای گواهی صحبتهایی در رابطه برگزاری مراسم با من درمیان گذاشت که من با تعجب متوجه شدم که من ایمیلی در این رابطه نگرفته ام. به من گفته شد در یک قضاوت عجولانه و پیشداوری شتابان اسم بنده حقیر، بیچاره، بیگناه و محتاج به ایمیل، به خواست آقای مهران رفیعی از لیست ایمیل ها حذف شده است. من به ایشان ایمیل زدم و در این مورد پاسخ خواستم. ایشان به تعبیر من قابل ندانستند که جوابی به پرسش من بدهند. بعد متوجه شدم که یا با دستور، یا با قانع کردن و یا با استفاده از برادری اسم من از لیست آقای بهزاد رفیعی که مرکز ارسال اطلاعات بوده اند هم حذف شده است!
بهر حال در پنج شنبه عصر استاد دعوت برگزار کنندگان را قبول کردند. آقای گواهی گفتند فقط استاد، ایشان و من به مراسم خواهیم رفت ولی همان شب استاد از همه گروه شهناز خواستند که در مراسم شرکت کنند و به من که به علت تعداد و تدارکات کمی هراسان شده بودم دستور دادند که تعداد را به برنامه گزاران خبر دهم که ساعت 9 شب خدمت آقایوزیر زاده زنگ زدم تا هم حضور همه گروه را اطلاع دهم و هم در مورد ترانسپورت و شام که موضوعات آقای گواهیبود و غیره صحبت کنیم. خوشبختانه تمامی آنچه را که من گفته بودم مثل زمان، تعداد شرکت کننده و غیره بدون اینکه من نفوذی داشته باشم، درست از آب درآمدند. حالا تجریه و تحلیل این حرکت را با هم مرور می کنیم:
مفهوم و کاربرد کلمه "حذف": کلمه "حذف" در علم روانشناسی اجتماعی همسان و همتراز با "پاکسازی"، "تصفیه"، "محرومیت" و "ایزولاسیون" است. کاربرد این کلمه یا همسانان آن مفهومی سیاسی / اجتماعی دارد که در سه دهه اخیر زیاد دیده و شنیده ایم. مثلا "حذف" تاریخ پادشاهی ایران از کتابهای درسی، "تصفیه" ادارات از عناصر ضد انقلاب، "محروم کردن" بهاییان از مشاغل و امکانات آموزشی، "ایزوله کردن" سیاسیون دگر اندیش و حتی اندیشه "حذف" یک ملت از روی نقشه جهان. "حذف" و کلمات وابسته به آن با درجه قدرت گرفتن افراد تغییر می کند. مثلا: در حد جامعه متینی چون استرالیا "حذف" نهایتا میتواند از لیست ایمیل باشد ولی با بالا رفتن قدرت در جامعه ایی چون ایران، براحتی کاربردش میتواند "پاکسازی" اداره از وجود افراد دگراندیش باشد. بعد میتوان انسانی را با حبس کردن از بودن در اجتماع "محروم" کرد و بعد با نیرو گرفتن و قدرتمند شدن میتوان تصمیم شتابزده ایی گرفت و به بهانه "تصفیه" جامعه، افراد را به اعدام سپرد. از نظر تجزیه و تحلیل جامعه شناسی نفس عمل یکی است. همه این اعمال بدور از محترم شمردن فردیت و عدم گفتگو با شخص مورد سوئ ظن یا محکوم است اما بنیاد اندیشه همه اعمال گفته شده یکی است.پس خانه ما، ایران تنها به جابجایی مهره ها و تعغیر اسامی احتیاج ندارد بلکه نیازمند درونگری و دگر اندیشی است. بقول زنده یاد سپهری "چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید". کامیونیتی ما نیازمند گفتگو، پرس و جو و پرهیز از قضاوتهای یکطرفه است.
من اساسا به اعمال نفوذ و یا به عبارتی به دیاگرام عمودی اجتماعی معتقد نیستم. بنظر من ما آدمها احتیاج به رهبر و رئیس و تصمیم گیرنده و حذف کننده نداریم. خط افقی جامعه شناسی همه ما را بطور مساوی کنار یکدیگر قرار میدهد و ما محتاجیم که به عقاید هم بطور مساوی احترام گذاریم. سخنان و رفتارمان مسئولانه باشد و از شتابزدگی افکاری و رفتاری پرهیز کنیم.
من کیستم؟
در 1990 به استرالیا آمدم. در 1996 با بنیانگذاری "کانون فرهنگی و آموزشی ایرانیان" و انتشار یک مجله دو زبانه بمدت 7 سال فعالیت کردم. در همان سال در سن 31 سالگی به دانشگاه هنر گریفیت رفتم و با زبان انگلیسی شکسته توانستم تز لیسانسم را در روزنامه نگاری با بالاترین نمره بگیرم. در 2003 برای تحقیق در دوره دکترای جامعه شناسی از طریق فیلم وارد "یو کیو" شدم. در همانسال جایزه فدرال استرالیا را که هر صد سال فقط به صد نفر میدهند دریافت کردم. در 2006 و 2007 بعنوان بهترین شهروند کاندید شدم. در 2008 سفیر صلح برای سازمان صلح جهانی شناخته شدم. کنسرتهای سیما بینا، گروه ذوالفنون (با همکاری دکتر قدیری و آقای علوی) ، گروه مشتاق را مدیریت کردم. در سال 2008 افتخار داشته ام در خدمت آقایان کتابچی و حاتمی کنسرت تور استرالیای کامگارها را مدیریت کنم. یکی از ویژه گیهای کنسرت هایی که من هماهنگ کننده یا مدیرشان بوده ام، ترتیب دیدار با هنرمند یا هنرمندان است. کامگارها دو شب پس از کنسرتشان با مردم در جلسه ایی دیدار و گفتگو کردند. گروه ذوالفنون ساعاتی پس از کنسرتشان با تعداد قابل توجهی افراد دیدار داشتند.
چند سالی ست که شانس داشته ام با صنعت فیلم و افراد سینمای هنری ایران از طریق فستیوالهای فیلم همکاری کنم. دولت محلی شهرم دفتری برایم تهیه دیده که برای کامیونیتی چند فرهنگی شهرمان پروژه طرح می کنم. هر کاری که داشته ام تا حد امکان بچه های ایرانی را بطریقی مخلوط کرده ام. پیشه ام نقاشی است و هنوز انگلیسی ام شکسته است. در برنامه ها همیشه عقب ایستاده ام. بعضی دوستان دریافت کننده این نامه میدانند که در مواردی اگر کاری هم کرده ام خواهش کرده ام اسمی از من نبرند مگر فستیوال فیلمی که لازم بوده است به جلوی صحنه بیایم. در تمام عکسها همیشه در حال انجام کارم. همیشه و همیشه کار میکنم. با "حذف" نامم از کار کردن نخواهم افتاد. وقتی من فعالیتهایم را شروع کردم اصلا ایمیلی در کار نبود. امروز هم صدای من با حذف نامم از لیست ایمیلی خاموش نمیشود و یادتان باشد: "تنها صداست که میماند".
آقای مهران رفیعی لطفا خودتان، رهبرانتان و پیروانتان نام مرا و همسرم را از لیست هایتان "حذف" کنید. اینرا بدون هیچگونه اندیشه کجی و با کمال صداقت و خوشخویی از شما میخواهم. دکتر بهزاد عزیز که میدانید من چقدر شما دوست دارم، شما هم نام مرا و همسرم را خط بزنید. من بسیار زودتر از ایمیلهای شما از اخبار سیاسی و اجتماعی بوسیله دوست و همکلاسی همسرم که از اساتید دانشگاه در آدلید است، با خبر میشوم و همینکه اینهمه مدت سمت خبر رسانی را بدوش کشیده اید از شما سپاسگزارم
شاد و سالم باشید
نسرین ص. وزیری