گزیده خبرهای نابرابری ونا هنجاری وناامنی و فجایع  اجتماعی. 5 دی 90
درر ژیمی که دارای سابقه ی تاریخی تهاجم  سراسری به دانشگاه ها وبه خاک وخون کشدن و3 بسته شدنش دارد . زیرا که بدین شیوه دشمنی وکینه خرافه پرستان دین فروش وعوامفریبان تصویر مار کش ومار قالب کن با دانشگاه ودانشجویان مبارز و آزادیخواه  فاش وبه نمایش گذاشته شد .چونکه دانشگاه و دانشجویان ن پیشگامان مبارزه با ارتجاع داخل واستعمار خارجی  در ایران بوده است . از سوی دیگر حاکمان غارتگر بربرمنش و تاریک اندیش تلاش خستگی نا پذیر برای صدور سرمایه و فرار مغزها از کشور کرده اند و با  بهانه های واهی وترفند و طرح های گوناگون  سیاست اخراج یا باز خرید و یا باز نشسته  اجباری و خانه نشین کردن اساتید دانشگاه ها را به پیش برده  اند .  یاا ینکه طرح پادگانی و حوزوی وگورستانی دانشگاه ها با اجرای تبصره طرح تفکیک جنسییتی یا جدا سازی دختران و پسران دانشجو هم  را دنبال  نموده اند. بعلاوه دانشجویان منتقد ستاره دار واخراج یا بازداشت و محکوم وزندانی شدند . بنابراین سیاست سنگ بستن و سگ رها کردن  در 33 سال گذشته منتهی به پیدایش و رشد پدیده های دراماتیک ونا هنجاری های اجتماعی شده است که جزو پیامدهای زیر مجموعه ی فاصله ی عمیق طبقاتی می باشد که  بخشی از مشتقات آن ضمیمه شده است که یک مورد پدیده ی کارتن خوابان خیابانی می باشد که گریبانگیر همه گونه افراد جامعه همچون فوق لیسانس فیزیک شده است . بلی بنابراین بنا بر ادعای خمینی شیاد انقلاب معنوی اسلامی شد تا اقتصاد به خر داده شود و سرنوشت قشر تحصیل کرده که در دایره ی خران صاحب اقتصاد وحاکم شده نیست  دچاراین چنین سرنوشت شوم کارتن خوابی شده است. همچنین  ادعای ایران امن و آزاد ترین کشور جهان است و فقیری در آن وجود ندارد و شکم گرسنه ای شب سر بر بالین نمی گذارد .لذا برای نشان دادن واهی ووارونه بودن این ادعاها چند خبر از مرگ خاموش و تجاوزجنسی ومرگ فجیع زن نگون بخت ومسمومیت 30 دانش آموز هم ضمیمه شده است .
فیزیکدان کارتن خواب در تهران!
تهران امروز نوشت:کارتن خوابها! گاهي لغت‌ها به بدترين شكل ممكن بر زبان و قلم جاري مي‌شوند. فكر مي‌كنم در دنيا لغتي به این نازيبايي وجود نداشته باشد. تفاوت بار مفهومي كارتن خواب‌ها با بي‌خانمان‌ها فراتر از آن چيزي است كه حتي بتوانيم تصورش را بكنيم. آنهايي كه به اشتباه كارتن خواب مي‌خوانيم بي‌خانمان‌هايي هستند كه خانه و سرپناهي براي ماندن ندارند. مجرم نيستند اما زمينه‌هاي جرم در ميان آنها بسيار وجود دارد. آنها فقط بي‌خانمان هستند و مشكلات اقتصادي، مشاغل فصلي، نبود كار در شهرستان، بي‌پولي، اعتياد و... باعث شده تا از بد روزگار همگي زير يك سقف كه گرمخانه مي‌نامندش جمع شوند و كارتن خواب نام بگيرند. اكثر آنهايي كه در گرمخانه «همخانه» هستند يك نقطه مشترك دارند. بيشتر فصل‌هاي زندگي كساني كه در اين محل سكنا گزيده‌اند با اعتياد نوشته شده است. سكانس اول: مهمانان شبانه .گرمخانه‌ها واژگاني استقراضي‌اند كه از ينگه دنيا بر پيشاني شهر چسبيده‌اند. مكان‌هاي اجتماع وسيع و گروه گرايي كه در آمريكا، آلمان، انگلستان، آمريكاي لاتين و حتي چين هم وجود دارد. خيابان خواب‌ها در طول روز اينقدر از بالا تا پايين شهر را پرسه مي‌زنند تا شب چادر سياهش را بر سر شهر پهن كند و بعد آرام و بي‌سر و صدا و فقط براي اين كه در سرما نميرند به گرمخانه پناه مي‌آورند و تا سپيده در آن بيتوته مي‌كنند و صبح دوباره روز از نو و روزي از نو. در ميان جمعي كه به گرمخانه پناه آورده‌اند همه نوع آدمي را مي‌تواني پيدا كني. كارتن خوابهاي شهر ما يكي فوق ليسانس فيزيك دارد و ديگري كارشناسي مديريت، يكي خلبان است و اعضاي خانواده رهايش كرده‌اند و به ينگه دنيا رفته‌اند و ديگري بعد از ورشكست شدن و دادن طلب طلبكارها خودش مانده و لباس‌هاي تنش. سكانس دوم: مصوبه بي‌حاصل ساماندهي بي‌خانمان‌ها نيازمند يك عزم ملي است و همكاري و تعامل همه نهادها و دستگاه‌هايي را كه به نحوي با اين مسئله مربوط مي‌شوند را مي‌طلبد. سكانس سوم:‌ فيزيكدان كارتن خواب .قهر روزگار مرد را كه حالا در سن 49 سالگي به پيرمردهاي 60 ساله مي‌ماند در بند خود گرفتار كرده است. از قهر روزگار و نامرادي دنيا مي‌نالد براي من كه مي‌خواهم با سماجت از چند و چون زندگيش سر در بياورم صحبت كه نه درد دل كرد به اين اميد كه شايد در پس ضبط صوت و قلمي كه دارم بتوانم امثال او را از اين نوع زندگي نجات دهم. هر چه بيشتر مي‌گفت، كمتر باورم مي‌شد. مرد بي‌خانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف مي‌زد فوق ليسانس فيزيك داشت و مدرس يكي از آموزشگاه‌هاي خصوصي كنكور بود. اما شب را در گرمخانه سپري مي‌كرد. سكانس چهارم:‌ عدالت كجاست؟ اگر با چشم‌هاي خودم او را در محوطه گرمخانه نديده بودم باور نمي‌كردم كه يك بي‌خانمان است. شايد شما هم اگر روزي او را در يكي از خيابان‌ها ببينيد حتي به مخيله تان هم خطور نمي‌كند فردي كه مي‌بينيد براي اين كه از سرما نميرد به گرمخانه پناه مي‌برد. سر و وضع مرتب و لباس‌هاي تميزش حكايت از زندگي مرفه گذشته‌اش دارد. زندگي‌اي كه سال‌هاست اثر آن را در خاطراتش جست‌وجو مي‌كند. دو سال كارتن خوابي بدترين روزهاي زندگي او را تشكيل داده است. كارشناس مديريت بازرگاني است. سال‌هاي سال در شركت تالبوت انگلستان كارمند بوده و همزمان قطعات يدكي ماشين آلات را به ايران وارد مي‌كرده اما امروز براي اين كه امرار معاش كند و پولي براي خريد لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگويد كه در كار ترجمه اسناد و مدارك به زبان انگليسي تبحر دارد. برق عجيبي در چشم‌هاي سبزش خانه كرده انگار اشك صدها سال در گودي چشمانش مرداب شده و آنقدر گريه نكرده كه حالا سبزي جلبك‌هاي ته چشمش زده است بيرون. براي اين كه متوجه برق اشك در چشمانش نشوم چشم به زمين مي‌دوزد و آهسته مي‌گويد بعد از بي‌خانمان شدن تنها دنبال يك چيز بودم:‌ عدالت. اما هر چه بيشتر جست‌وجو كردم كمتر يافتم. سهم مرد از دنيايي كه روزي با رفاه تمام در آن زندگي مي‌كرده در حال حاضر فقط يك دست لباس است و يك كيف كوچك كه صبح به صبح تمام بدبختي‌هايش را در آن مي‌ريزد و تا غروب با خود حمل مي‌كند. اعتياد، وجه مشترك بي‌خانمان‌ها حق بعضي شهروندان پايمال شده . سكانس آخر: كارتن خواب‌ها نمي‌خندند .كارتن خوابها نمي‌خندند. خيابان خوابها نمي‌دانند خنده چيست، شايد كه سرما را هم ديگر حس نمي‌كنند. كارتن خوابها ديگر به سرماي كشنده زمستان و گرماي تابستان عادت كرده‌اند و برايشان مهم نيست كه شب را در كوچه پس كوچه‌هاي مسگر آباد و مشيريه و دولت آباد بخوابند يا در زمهرير زعفرانيه و محموديه و كامرانيه شب را به صبح برسانند. زمان براي بي‌خانمان‌ها تصوير خامي است از تكرار روزها وشب‌هايي كه در تعقيب و گريز عقربه‌هاي ساعت و غبار فراموشي از ياد مي‌روند. همشهريان فراموش‌شده حرمان زده در دوزخ پايتخت در حالي شب‌هاي سرد زمستان زودرس را به صبح مي‌رسانند كه سرما از هفت جانشان مي‌گذرد تا به جانشان رخنه كند. كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگي اجتماعي امروزند كه هيچ كس آنها را به خاطر نمي‌آورد. تنها بايد يك كارتن خواب باشي تا كارتن خوابها را درك كني. فقط يك شب كه در سرماي زير صفر در جه در خيابان با يك پيراهن نم دار بخوابي و جز حرير آسمان رو اندازي و جز زمين سخت تشكي نداشته باشي مي‌تواني ادعا كني كه درد كارتن خواب‌ها را حس مي‌كني.
زوج جوان به دام قاتل خاموش افتادند
گاز گرفتگی وعدم رعایت اصول ایمنی باعث مرگ دردناک زن و شوهری جوان شدبه گزارش خبرنگار پایگاه خبری 125، تعدادی از همسایگان یک ساختمان مسکونی که نگران حال ساکنین یکی از واحدهای مسکونی این ساختمان شده بودند بی درنگ با سامانه 125 تماس گرفته و درخواست کمک فوری کردندستادفرماندهی آتش نشانی هم به محض دریافت این اطلاعات در ساعت 09:22 صبح امروزبلافاصله زنگ اعلام حادثه ایستگاه 92 را به صدا درآورده و آتش نشانان را به محل حادثه در منطقه تهرانپارس، خیابان جشنواره، خیابان درختی راهنمایی کردندغلامحسین عجبی افسر آماده منطقه 3 عملیات که در محل حضور داشت، در این باره گفت: «با رسیدن به آدرس مورد نظر مشاهده شد که حادثه در طبقه دوم ساختمانی 4 طبقه که دارای 8 واحد مسکونی بود اتفاق افتاده بود.» وی افزود: «آتش نشانان در حضور نیروی انتظامی و با استفاده از تجهیزات ویژه، اقدام به باز کردن درب منزل کردند که به محض ورود به داخل آپارتمان، با جنازه های زن و مرد جوانی روبرو شدند که در داخل اتاق خواب افتاده بودند.» عجبی علت مرگ این زوج جوان را استنشاق گاز منوکسید کربن ذکر کرد و گفت: «پس از بازدید و بررسی بیشتر مشخص شد که به دلیل روشن بودن آبگرمکن و بخاری گازسوز در این واحد 44 متری و بستن تمامی منافذ و راه های ورود خروج هوای آزاد، این زن و شوهر جوان دچار گاز گرفتگی شده و و متاسفانه جان خود را از دست داده اند».وی خاطر نشان کرد: «اجساد این دونفر به عوامل انتظامی منطقه تحویل شد تا برای بررسی بیشتر علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شوند».
  
تحقيقات پليس مشخص کرد زن ميانسالي که بخشي از جسد وي توسط حيوانات وحشي خورده شده بود در يک لانه فساد جان باخته است.خراسان: تحقيقات پليس مشخص کرد زن ميانسالي که بخشي از جسد وي توسط حيوانات وحشي خورده شده بود در يک لانه فساد جان باخته استبيست و پنجم آذرماه گذشته جسد زن ميانسالي در انتهاي شهرک التيمور مشهد و در حاشيه يک جاده خاکي در حالي کشف شد که قسمت هايي از آن توسط حيوانات وحشي خورده شده بود.با کشف اين جسد و دستورات ويژه اي که قاضي اسماعيل شاکر (قاضي ويژه قتل عمد) صادر کرد مأموران انتظامي به تحقيق درباره اين پرونده پرداختند و موفق شدند هويت جسد را شناسايي کنندمأموران انتظامي در پيگيري اين پرونده دريافتند  وي آخرين بار در محلي که لانه فساد بوده مشاهده شده استاين گزارش حاکي است: مأموران انتظامي با دستورات ويژه مقام قضايي وارد اين مکان شدند و افرادي را در اين منزل دستگير کردندبررسي ها نشان داد که زن ميانسال در اين منزل جان باخته و آنان با خودرو جسد او را به محل کشف منتقل و رها کرده اند. بازجويي از متهمان دستگير شده درباره زواياي پنهان اين پرونده ادامه دارد.محمدهاشمی از برادرش دفاع میکند: خواست مخالفان هاشمی رفسنجانی این است که ایشان دیگر رئیس مجمع نباشند / در شش سال اخیر بیش از ششصد میلیارددلار درآمد نفتی داشته ایم ولی وضع مردم این است.
مسمومیت ۳۰دانش‌آموز دختر بر اثر نشت گاز کلر
مدیر حوزه عملیات آتش‌نشانی مشهد از مسمومیت ۳۰دانش‌آموز دختر بر اثر نشت گاز کلر در یک استخر خبر دادایسنا به نقل از مهدی رضایی خبر داد: به علت نشت گاز کلر در محیط استخر «مولای متقیان» در منطقه قاسم‌آباد مشهد، ۳۰ دانش‌آموز دختر که در حال استفاده از این استخر بودند دچار مسمومیت شدند.با اعلام حادثه به آتش‌نشانی و اعزام ۲ تیم به استخر، دانش‌آموزان از استخر خارج شدند و از مسمومیت شدید آنان جلوگیری شد.رضایی با بیان این‌که نگهداری گاز کلر در محیط مرطوب استخر باعث آزاد شدن این گاز شده بود که تنفس آن باعث صدمه به سیستم تنفسی و ریه افراد می‌شود، افزود: پس از اعلام حادثه به آتش‌نشانی، ماموران نجات ایستگاه ۷ مشهد و همچنین گروه مبارزه با مواد شیمیایی آتش‌نشانی به محل اعزام شده و دانش‌آموزان را از استخر خارج کردند. ۲ نفر از دانش‌آموزان که دچار مسمومیت شدیدتر شده بودند، تحویل اورژانس شدند.به گفته مدیر حوزه یک عملیات آتش‌نشانی مشهد، تا رفع مشکل نشت گاز، این استخر تعطیل شده است.
دو کارگر میدان میوه و تره‌بار که دختری را ربوده و مورد تعرض قرار داده بودند، در بازجویی‌ها به جرم‌شان اعتراف کردند.شرق: دختر جوانی شامگاه چهارشنبه، ۲۳ آذر سراسیمه و مضطرب وارد کلانتری جوادیه تهران شد و به افسر نگهبان گفت توسط دو مرد مورد تعرض قرار گرفته است. این دختر ۲۹ساله که به شدت گریه می‌کرد درباره واقعه‌ای که برایش رخ داده بود، گفت: «من در شرکتی در خیابان ولیعصر کار می‌کنم و امروز بعدازظهر وقتی کارم تمام شد، به خیابان آمدم تا به خانه برگردم اما یک سارق به من حمله کرد و گوشی تلفن‌همراهم را از دستم قاپید. من هرچه دنبال آن سارق دویدم و جیغ و فریاد کردم، فایده‌ای نداشت و آن فرد فرار کرد. درحالی‌که به شدت ناراحت بودم، کنار خیابان ایستادم تا سوار تاکسی شوم. مسیرم را به یک پراید شخصی گفتم و راننده توقف کرد. یک مسافر مرد هم در صندلی جلو نشسته بود و من هم اعتماد کردم و سوار شدم. داخل ماشین به خاطر اتفاقی که برایم افتاده بود، شروع به گریه کردم. راننده وقتی این صحنه را دید، سر صحبت را باز کرد و من هم اتفاقی را که برایم رخ داده بود، شرح دادمدختر ۲۹ساله ادامه داد: «همان‌طور که مشغول صحبت بودیم، راننده از مسیر اصلی خارج شد و به یک خیابان فرعی پیچید. من به این کار او اعتراض کردم اما گفت به محض اینکه مسافر دیگرش را پیاده کند، دوباره به خیابان اصلی برمی‌گردد. به این ترتیب به راهش ادامه داد و ناگهان مردی که در صندلی کنار راننده نشسته بود، به صندلی عقب پرید. او چاقویی را از جیبش درآورد و زیر گلویم گذاشت و گفت اگر صدایم دربیاید من را می‌کشدبه شدت ترسیده بودم و تمام بدنم می‌لرزید. چاره‌ای غیر از سکوت نداشتم. آن مرد سرم را زیر صندلی فروبرد و چند دقیقه بعد وقتی پراید متوقف شد، دیدم کنار یک سوله میوه‌وتره‌بار هستیم. آن دو مرد من را به زور از ماشین پیاده کردندمن خیلی التماس کردم تا کاری با من نداشته باشند و رهایم کنند ولی توجهی به حرف‌هایم نداشتند و به طرز فجیعی به من تعرض و بعد دوباره به زور سوار پراید کردند و وقتی به بلوار فرهنگ رسیدیم، مرا از ماشین بیرون انداختند. من شوکه و وحشت‌زده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم برای همین تصمیم گرفتم به کلانتری بیایم و شکایت کنمافسر نگهبان کلانتری بعد از شنیدن حرف‌های دختر جوان پرونده‌ای را تشکیل داد و به دستور دادیار شعبه سوم دادسرای جنایی پایتخت، کارآگاهان اداره ۱۶ پلیس آگاهی موظف شدند تحقیقات‌شان را برای ردیابی و دستگیری متهمان آغاز کنند. آنها با اطلاعاتی که شاکی در اختیارشان قرار داد، صبح روز سه‌شنبه هفته پیش توانستند پراید موردنظر را شناسایی و آن را متوقف کنند.راننده ۲۲ساله پراید تحت بازجویی قرار گرفت و خودش را بی‌گناه خواند اما ادامه یافتن بازجویی‌ها سبب شد او به تعرض به دختر جوان اقرار و همدست ۲۳ساله‌اش را معرفی کند. به این ترتیب، نفر دوم نیز به دام افتاد. این دو متهم که کارگر میوه و تره‌بار هستند، صبح روز چهارشنبه توسط دادیار پرونده تحت بازجویی قرار گرفتند. آن دو بار دیگر همه چیز را انکار کردند اما وقتی با دختر جوان مواجه شدند، جرم‌شان را گردن گرفتند.یکی از متجاوزان در اعترافاتش گفت: «آن روز وقتی کارمان در میدان تمام شد، تصمیم گرفتیم کمی با ماشین در شهر پرسه بزنیم. وقتی دختر جوانی را دیدیم که به تنهایی کنار خیابان ایستاده و منتظر تاکسی بود، او را سوار کردیم. آن دختر شروع به گریه کرد و سر صحبت باز شد همین مساله باعث شد وسوسه شویم و او را با کشاندن به محل کارمان مورد تعرض قرار بدهیم