گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 19 مهر - 89
ديابت (گفت و شنود)
گفتم : این سربازجوی معتاد لمپن لات ِ و لگرد
شده مثل آن یارو که همسفر بودبا یک جهان گرد
نشسته بود کنار پیر مرد سالخورده در هوا پیما
مهماندار بهش گفت نوشابه بدهم خدمت شما
پیر مردگفت به مهماندار نه متشکرم ، دیابت دارم
از یارو پرسید شما میل دارید ، گفت نه میل ندارم
چون نمی دانست که دیابت چیست هالوی پریشان؟
پل زد و گفت کمی میل می کنم از دیابت ایشان
ديابت (گفت و شنود)
گفتم : این سربازجوی معتاد لمپن لات ِ و لگرد
شده مثل آن یارو که همسفر بودبا یک جهان گرد
نشسته بود کنار پیر مرد سالخورده در هوا پیما
مهماندار بهش گفت نوشابه بدهم خدمت شما
پیر مردگفت به مهماندار نه متشکرم ، دیابت دارم
از یارو پرسید شما میل دارید ، گفت نه میل ندارم
چون نمی دانست که دیابت چیست هالوی پریشان؟
پل زد و گفت کمی میل می کنم از دیابت ایشان
گفت: تعدادي از مدعيان اصلاحات و نزديكان سران فتنه كه به آمريكا و انگليس فرار كرده و پناهندگي گرفته اند با ناراحتي هاي شديد عصبي روبرو شده اند.
گفتم: حيوونكي ها!
گفت: يكي از آنها گفته است، حال و روز ما مثل كسي است كه روي اره نشسته، نه راه پس داريم و نه راه پيش!
گفتم: خب! چرا دست به آدم كشي و جاسوسي و دهها جنايت ديگر زدند كه مجبور به فرار شوند و كاسه چه كنم؟ چه كنم؟ به دستشان بگيرند؟!
گفت: از قرار معلوم بهاءالله مهاجراني به آنها يك قول هايي داده بود كه اگر پناهنده شوند چنين و چنان خواهد شد ولي حالا كه پناهنده شده اند تازه فهميده اند چه خاكي بر سر خودشان ريخته اند.
گفتم: يارو توي هواپيما كنار يك جهانگرد نشسته بود. مهماندار از جهانگرد كه پيرمردي سالخورده بود پرسيد، نوشابه ميل داريد؟ و جهانگرد گفت؛نه! متشكرم، من «ديابت» دارم، بعد از يارو پرسيد شما نوشابه ميل داريد؟ و يارو كه مي خواست كلاس رفاقت بذاره و در ضمن نمي دونست ديابت چيه، جواب داد؛ نه! متشكرم، من هم براي همراهي با اين همسفرم، يك كمي از «ديابت» ايشون مي خورم!
گفت : واقعاً سرباز جوی زده به سیم آخر
هم یابو شده ،هم کره خر، هم خر تر از خر
گفتم : مگر چه کرده این سور زده به عنتر؟
دوباره از که پاچه گرفته ،کرده است عر عر؟
گفت: سرباز جوی پرونده ساز رژیم در مانده
گزارش اوینی داده از رقبائی که شدند پناهنده
برای اینکه تحقیر شان کند و بهشان زند نیش
گفته روی اره نشستند ،ندارند راه پس و پیش
به شیوه باز جوئی و هذیان گوئی و تحریف گری
به جاسوسی متهم شان کرده با پرسش گری
گفته چرا جنایت کردید بدستور بازجو نرفتیتد سر قرار؟
چرا به جای تقبل شکنجه و اعتراف، دست زدیدبه فرار؟
چرا گول خوردید از مهاجرانی که شما کرد مهما ن؟
تا چنین خاک بر سر شوید، هم نادم، هم پشیمان
گفتم : چرا مردک مترسک سربازجو دراز گوش
خودش را به خریت زده ، هم کرده فراموش؟
چرا انکار کرده جلوی سفارتخانه ها صف طویل؟
تا خارج روند،اما سرباز جو وارونه داده تحلیل
گفت : می نشیند پای منقل می کند خود سازی
نشئه می شود شروع می کند به پرونده سازی
تا زمانی که رژیم ضد بشری صاحب غل و زنجیر
ازهم فرو نپا شد ، از قدرت کشیده نشود بر زیر
سرباز جو هم به منتقدان و رقبا می دهد گیر
تا خفه کند صدای شان یا کند شان زمین گیر
گفتم : این سربازجوی معتاد لمپن لات ِ و لگرد
شده مثل آن یارو که همسفر بودبا یک جهان گرد
نشسته بود کنار پیر مرد سالخورده در هوا پیما
مهماندار بهش گفت نوشابه بدهم خدمت شما
پیرمرد گفت به مهماندار نه متشکر م ، دیابت دارم
از یارو پرسید شما میل دارید، گفت نه میل ندارم
چون نمی دانست که دیابت چیست هالوی پریشان؟
پل زد و گفت کمی میل می کنم از دیابت ایشان
هم یابو شده ،هم کره خر، هم خر تر از خر
گفتم : مگر چه کرده این سور زده به عنتر؟
دوباره از که پاچه گرفته ،کرده است عر عر؟
گفت: سرباز جوی پرونده ساز رژیم در مانده
گزارش اوینی داده از رقبائی که شدند پناهنده
برای اینکه تحقیر شان کند و بهشان زند نیش
گفته روی اره نشستند ،ندارند راه پس و پیش
به شیوه باز جوئی و هذیان گوئی و تحریف گری
به جاسوسی متهم شان کرده با پرسش گری
گفته چرا جنایت کردید بدستور بازجو نرفتیتد سر قرار؟
چرا به جای تقبل شکنجه و اعتراف، دست زدیدبه فرار؟
چرا گول خوردید از مهاجرانی که شما کرد مهما ن؟
تا چنین خاک بر سر شوید، هم نادم، هم پشیمان
گفتم : چرا مردک مترسک سربازجو دراز گوش
خودش را به خریت زده ، هم کرده فراموش؟
چرا انکار کرده جلوی سفارتخانه ها صف طویل؟
تا خارج روند،اما سرباز جو وارونه داده تحلیل
گفت : می نشیند پای منقل می کند خود سازی
نشئه می شود شروع می کند به پرونده سازی
تا زمانی که رژیم ضد بشری صاحب غل و زنجیر
ازهم فرو نپا شد ، از قدرت کشیده نشود بر زیر
سرباز جو هم به منتقدان و رقبا می دهد گیر
تا خفه کند صدای شان یا کند شان زمین گیر
گفتم : این سربازجوی معتاد لمپن لات ِ و لگرد
شده مثل آن یارو که همسفر بودبا یک جهان گرد
نشسته بود کنار پیر مرد سالخورده در هوا پیما
مهماندار بهش گفت نوشابه بدهم خدمت شما
پیرمرد گفت به مهماندار نه متشکر م ، دیابت دارم
از یارو پرسید شما میل دارید، گفت نه میل ندارم
چون نمی دانست که دیابت چیست هالوی پریشان؟
پل زد و گفت کمی میل می کنم از دیابت ایشان