دروغ نامه ی کیهان 5 شنبه 6 آبان ماه سال 1389
نقد و بررسی : (يادداشت روز) دروغ نامه ی کیهان "نمي پرسيد كجا بوديم؟! "
"آ خر رژیم ضد بشری نامشروع چه باوری به جوانمردی و مروت دارد که اکنون آن را تبدیل به چماق و توهین و اتهام و تهدید علیه ی رقیب مغلوب نموده است؟"
قلم بردست یک روضه ی مبسوط خوانده که تداعی کننده ترکیب و تلفیق حرکات بنگی ها ست که پس از بار زدن سیگاری وپک زدن به آن فقط دنبال بهانه بیان گفته های نامفهوم و نامرتبط برای خنده می گردند.آنگونه که هر موضوعی هم برایشان می تواند سوژه ی خنده باشد . البته باید از جنس آنان بود که حالا ت شان را درک کرد وبقول معروف خندید و حال نمود . البته زیاد روی در مصرف آن حالت فراموشی بهمراه دارد. اکنون به نظر می رسد که هم لهجه و هم قلم سربازجو حسین شریعتمداری یادداشت روز نویس دچار چنین وضعیتی شده است که محور اصطلاح نامردی با ترجمان گفتمان باز جوئی و پاسداری حوزوی تفسیر و تحلیل و تعبیر کرده است . برای اینکه کلی سفسطه گری کرده و گریز به خاک ریز و جدول زده و زمین و آسمان را بهم دوخته و سر به در و دیوار کوفته و خود را اینور و اونور زده تا که توانسته از فراموشکاری و بی هویت شدن شروع کند تا که به سئوالات کیستم وکجا بودم و کجا هستم و چرا هستم و از این قبیل نمونه سئوالات برسد . البته به حساب خودش از موضع روانشنانه و علمی و پژوهشی با آن بر خورد کرده است تا که توانسته پیرامون فراموشی چنین بالا آورده باشد:"فراموشي، نامردي مي آورد. گاه انسان روحيه نامردي ندارد اما فراموشي، او را بي چشم و رو مي كند"
در ادامه توی همین مایه های فراموشی در کویر دویده و از اشک به جای رگبار باران و نباریدن و سرآب و هیجان وبی هیجانی زود گذر سخن گفته است تا که بالاخر موفق شده عصاره جمع بندی تخیلاتش علیه ی مخاطبان رقیب را چنین تئوریزه نماید:
"مال دوستي، جاه طلبي، نخوت و تعصب كور، لجاجت يا شهوت بارگي از همه انواع آن؛ اينها آتش هاي افروخته اي در جان آدمي نيست كه مجال جولان به ياد حق و انصاف و مروت بدهد.رسم جوانمردان اهل فتوت است كه مدام از خود بپرسند كجا ايستاده ام؟ اينجا كه ايستاده ام سزاوار است؟"
آنگاه قلم بر دست معرکه گیر روضه خوان پس از اشاره کردن به جاه طلبی و مال دوستی که ادامه برگردان ترجمان نسحه کپی شده طوطی وار از سخنرانی ولی وقیح در قم پیرامون خواص است که اکنون آن را رله و نشخوار کرده است . البته به شیوه ی روضه خوانی دیگر آن را تکرار است تا که توانسته پیامش را به مخاطبان خاص ازجمله رفسنجانی رسانیده باشد . برای اینکه از ریش بریده و پیوند سبیل نموده است . زیراکه با تاکتیک سیاست دین ابزاری و شیادی و عوامفریبی شده استفاده نموده است . آنگونه که ولی وقیح منفور و نامشروع را علی جا زده و رقبای وی به خصوص رفسنجانی را زیبر معرفی کرده است . بنابراین با نقل قول کردن ازعلی و نهبج البلاغه رقبای ولی وقیح از تهدید به سر به نیست کردن رقبا سخن گفته است . بهر حال این چنین هدف خود را با روش بدر گفتن تا دیوار بشنود پیگیری کرده است :
"اميرمؤمنان(ع) به دو سركرده -بازي خورده- معركه جمل فرمود «فارجعا ايها الشيخان عن رأيكما. برگرديد- شما دو پيرمرد!- از تصميم تان»، و كلام پيامبر(ص) را به زبير يادآور شد كه «علي را دوست داري؟! اما تو روزي با او مي جنگي درحالي كه شورشي و ستمگري». و اين كلام آن قدر بحق و تكان دهنده و يادآورنده بود كه جناب زبير فرياد زد «انالله و انااليه راجعون». يعني كه من مصيبت زده ام! اما تذكر حيات بخش علي بن ابيطالب(ع)، گويا پتك بر آهن سرد بود. اگر آن هشدارها شنيده و به جان خريده مي شد امام مجبور نبود بر سر جنازه برخي شورشيان جمل گريه كند و درباره ماهيت ماجرا بگويد «ناشنوا باد گوشي كه نصيحت رسا را نشنود! و چگونه از صداي آهسته متأثر شود كسي كه فرياد بلند، گوش او را كر ساخته است؟! بر جاي و استوار باد دلي كه هرگز از ترس و ياد خدا جدا نشد. هيچ زماني سپري نشد جز اينكه ]همواره[ منتظر عواقب خيانت شما بودم و آثار فريب خوردگي را در سيماي شما بافراست دريافته بودم. لباس دين شما را بر من مي پوشاند و صدق نيت و باطنم، مرا بر حقيقت شما بصير و بينا مي كرد» (خطبه 4 نهج البلاغه)"
در دنباله مداح نقال معرکه گیر روضه خوان شده بدون آنکه به خود زحمت دهد و بگوید که این رژیم ضد بشری چرا باید چنین رژیم نا متعارف و نا مشروع منحصر به فرد در جهان باشد که با بحران روی کار آمده باشد و با بحران آفرینی ادامه داده و یک ریز در گیر فتنه و خنثی کردن فتنه ها باشد و گفته هم نشود که ریشه و علت این فتنه هاچه بوده است که حتی خودی های سابق شریک در قدرت نیز نه اینکه کنار گذاشته شدند ، بلکه اینان نیز متهم به فتنه گری شده اند؟ بهر حال با آویزان شدن با جوانمردی و مروت که نه حاکمان نه بیگانه با این واژگان هستند ، بلکه بشدت ضد آن در عمل اقدام کرده اند . بالاخره با ابزار تبلیغاتی و چماق اتهامی و اهانتی کردن این اصطلاحات علیه ی رقیب در ادامه به نافذ بودن سخنان ولی وقیح آویزان شده است که چگونه در سرفصل های مختلف و حساس توطئه ها را خنثی کرده است. همینطور با دراز کردن خاتمی که نقل کرده وی در دوران رئیس جمهور بودنش اعتراف کرد صدای پای دشمن را درون جبهه ی دوم خرداد شنید . ولی در 88 مرتکب اشتباه شد. در نهایت این چنین شورش و قیام و اعتراضات 58 تا 88 ضد حکومتی را با عنوان فتنه ردیف کرده است :
"فتنه هايي كه در سال هاي 60-58، 65-64، 74-73، 79-78 و سرانجام 88 امكان حلول و بازتوليد يافتند، اگر به دقت نگريسته شود خللي بود كه در «بصيرت» يا «مروت» برخي دوستان انقلاب افتاده بود، دوست نمايان كه بماند. اگر مروت باشد، اشتباه كرده ها و راه به خطا برده ها، پس از آن كه متذكر شدند، باز مي گردند و جبران مي كنند. اما اگر مروت غارت شده بود، يادآوري ها هم راه به جايي نمي برد و مي شود قصه جمل و «ما زلت انتظر بكم عواقب الغدر»؛ زخم خيانت است كه بالاخره سر باز مي كند و «خوب نما»ها و ظاهرالصلاح ها هيزم فتنه مي شوند تا تشخيص جبهه حق و باطل دشوار گردد. يعني عبرت هاي سيدكاظم شريعتمداري و بني صدر و منتظري كافي نبود براي ترس از «غرق شدن در خويش» كه جماعتي پس از رحلت حضرت امام و به ويژه در دهه هفتاد پاي در راه غفلت و غرقه گذاشتند؟ چرا بايد فتنه 78 دوباره در سال 88 بازسازي مي شد؟اگر رهبر فرزانه انقلاب از سال 69 بحث رخنه جويي و شبيخون فرهنگي دشمن را پيش كشيدند و سال هاي 79-78 هشدار دادند كه دشمن پايگاه مطبوعاتي در كشور زده و دنبال اجراي مدل فروپاشي شوروي است، يكي با مختصات آقاي خاتمي سال 83 بود كه علنا هشدار داد «صداي دشمن از اردوگاه اصلاحات به گوش مي رسد». نه، سخت نمي گيريم. قرار نبوده و نيست كه همه بينش نافذ ولايت و رهبري را داشته باشند. اما آيا نبايد از خاتمي سال 88 و 89 پرسيد كه چگونه پشت پا به باور با صداي بلند گفته خود زدي و وسط همان اردوگاه ماندي بي آن كه ذره اي اصلاح و پالايش در اين اردوگاه شده باشد؟ آن روز كه كساني ضمن شعار «عبور از خاتمي» گفتند بايد از قانون اساسي هم عبور كرد، همين آقاي خاتمي بود كه گفت عبور از قانون اساسي خيانت است. يعني اگر كساني از خاتمي عبور كردند، عبور آنان از قانون اساسي خيانت مي شود اما اگر جماعتي با بلوا و آشوب، از امام و اسلام و ولايت فقيه و استقلال و جمهوريت- تمام مباني قانون اساسي- عبور كردند، همان خيانت تبديل به خدمت و خيرخواهي و اصلاح طلبي مي شود؟! زماني- اواخر اسفند 1379- آقاي مجيد انصاري به خبرنگاران گفته بود «رئيس جمهور (خاتمي) هم از خواندن خاطرات آيت الله منتظري خشمگين شد. اين بي انصافي ها و تهمت هاي ادعا شده نشانه شجاعت نيست». 9 سال بعد آيا مي شد خاتمي را جايي جز حول و حوش رويكرد منتظري و باند مهدي هاشمي جست؟ راستي امروز آقاي انصاري كجاست كه فرزند آقاي منتظري با گستاخي، مرحوم حاج سيد احمد خميني(ره) را به جعل نامه به جاي امام خميني(ره) متهم مي كند اما بسياري از همين مدعيان خط امام- از موسوي و كروبي تا مجمعي ها و مجاهديني ها- لام تا كام زبان باز نمي كنند؟ و چه بگويند حال آن كه اغلب آنها خود در جبهه معارضه با مباني خط امام ايستاده اند؟ چاقو چگونه دسته خود را ببرد؟اگر در سي ام دي 78 نامه نوري زاده- جاسوس بدنام لانه جاسوسي و مرتبط با حزب خلق مسلمان و سيدكاظم شريعتمداري- به احمد منتظري منتشر مي شد كه «لطف كنيد مطالب و بيانيه هاي حضرت آيت الله را خودتان يا اخوي (سعيد) سريعاً به دستم برسانيد تا در رسانه هاي خارجي انعكاس پيدا كند»، حالا در سال 88 همان چهره بدنام، هواخواه دو آتشه شجاعاني! چون موسوي و كروبي و خاتمي مي شد. يعني او توبه كرده بود يا دوستان سابق انقلاب يكجا با باور و اعتقاداتشان دزديده شده بودند؟ براستي يكي مثل موسوي احساس تحقير نمي كند وقتي مي شنود كسي با مختصات اكبر گنجي كه به واسطه حلقه معتمدان فتنه سبز در لندن، ابوذر سبزها و يكي از 5 عضو اتاق فكر جنبش سبز در خارج معرفي مي شود - در كنار انكار امام زمان عج- با گستاخي مي گويد «موسوي فتيله دفاع از آيت الله خميني را پايين كشيده چون مي داند كه دفاع از خميني باعث فرار جمع زيادي از دلبستگان جنبش مي شود»؟! يعني مي شود جماعتي همزمان، ابوذر و وليد يا مالك اشتر و عمروعاص باشند؟ مي شود همزمان خط امامي ضد خط امامي يا انقلابي ضد انقلاب (تز و آنتي تز انقلاب) بود؟ مي شود مدعي اجراي بدون تنازل قانون اساسي بود و همزمان به روي جمهوريت و اسلاميت و ولايت و تماميت قانون شمشير كشيد؟ تا كجا مي توان به اين مسلك شترمرغي ادامه داد؟"
در خاتمه اینکه مشخص نیست که چرا هم لهجه ی سربازجو حسین شریعتمداری یادداشت روز نویس بر خلاف اینکه ابتدای روضه ی خود اعتراف به فراموشکار بودن رقیب مغلوب کرده و اینان را متهم با نامرد وبی مروت بودن کرده است. در پایان با توصیه کردن و مرثیه خوانی اش خود دچار فراموشی و وارونه گوئی شده است؟ یعنی اینکه بوضوح ثابت نموده است که پیرو و مرید آخوند مصباح یزدی است که ئتوری پرداز مرگ و خشونت و دروغ مصلحت گوئی است که عجیب هم بطور تا کتیکی سینه چاک ولی و قیح شده است. زیرا که با شیوه ی برج مقابل بارو از ولی وقیح سکوی پرش حمله علیه رقیب وهووی خود رفسنجانی مکار ساخته است. آری اکنون وی آنچنان دچار فراموشی و دو روئی و وارونه گوئی شده است که اصلاً برروی نا مبارک خودش نیاورده است که چرا محمد نوری زاد که همچون سایر قلم زنان همسو وهم لهجه با سربازجوی منفور و بدنام آن زمان که وی در دروغ نامه ی کیهان بود و قلم زنی و همکاری می کرد نه خائن ونه تواب و نه خلق مسلمانی و امثالهم همچون اسیر در بند کنونی در زندان نبود که خیلی هم حلوا حلوا می شد؟ آخر این چگونه قلم زنی و تحلیل دادنی می باشد که هر که غلامک چشم و گوش بسته و حلقه بر گوش و سینه چاک و پیشمرگه ی ولی وقیح و چاپلوس و متملق و ثنا و مدح گوی وی نباشد. در جا مورد بدترین توهین و اتهامات و فحاشی و پرخاشگری با تهدید واقع می شود؟ آخر کجای دنیا و کدام قانونی می گوید که یک نفر حق دارد به جای همگان تصمیم گیری و فکر کند و به هیچ مرجع و مقامی هم پاسخگو نبا شد . مهمتر اینکه حق داشته باشد تا همه را متهم و محکوم به اطاعت از خودش کند ، در غیر اینصورت تهدید شان به مجازات های تلافی جویانه گوناگون می نماید؟ عجیب تر اینکه در کجای جهان مشتی اطلاعاتی و امنیتی و شبه نظامی شکنجه گر و بازجو وپرونده ساز و تحریف گر و تواب ساز و اعتراف گیر روزنامه نگار می شوند تاکه همان شیوه ی زندان و شلاق و شکنجه و تجاوز و قتل را تبدیل به قلم زهر آئین نمایند و بساط بازجوئی و تخت و تازیانه و شکنجه و ترور و قتل در زندان بر پا دارند و با متهم و کیفرخواست کردن، حکم محکومیت برای منتقدان و دگر اندیشان و مخالفان و حتی رقبا در دفتر مطبوعات صادر نمایند آنهم ادعای طلبکاری هم بکنند که رژیم ضد بشری نامشروع کودتائی مردمی با اقتدار و آزاد و امن ترین کشور جهان می باشد؟
هوشنگ بهداد
http://www.kayhannews.ir/890806/2.htm#other200
دروغ نامه ی کیهان 5 شنبه 6 آبان ماه سال 1389
نمي پرسيد كجا بوديم؟! (يادداشت روز)