دروغ نامه ی کیهان 4 آبان – 89
حرف (گفت و شنود)
گفتم : چرا این سرباز جوی پرونده ساز شیاد؟
نمی گوید برای چه سخن گفتن نیست آزاد
چرا به جای آزادی بیان و تفکر او ندیشه؟
شلاق بر دستان اینان را زده اند از ریشه
گفت : چون ولی وقیح دارد ایران
بجای آبادی، وی می کند ویران
همه را مخاطب می کند دشمن
تا به جای همگی خودگوید سخن
القصه داستان شده مثل برنارد شاو
پیر زنی که زیاد حرف زدن را بود لاو
شروع کرد با وی به حرف زدن
پس از نمی ساعت مخ زدن
گفت مزاحم شما شدم می بخشید
برناردشاو گفت نه مادر ادامه بدهید
چون حواس من هست در جای دگر
تو حرف بزن بدون هیچ شرط اگر ومگر
گفت: سايت جرس- حلقه ماسوني لندن- از قول زهرا رهنورد نوشته است؛ «براي من كانديداتوري شوهرم اهميتي نداشت، من در كنار او قرار گرفتم كه حرف هاي خودم را بزنم».
گفتم: عجب زمانه اي شده، همسر يكي از عوامل بازداشت شده فتنه هم كه هر از چندگاه به ملاقات شوهرش مي رود و بعد از قول او حرف هايي مي زند، وضعيتي مثل همسر موسوي دارد.
گفت: چطور مگه؟!
گفتم: يكي از نزديكان آنها گفته است كه اين خانم هم به بهانه ملاقات با شوهرش، حرف هاي خودش را مي زند و چيزهايي را به شوهرش نسبت مي دهد كه مانع آزادي او شود.
گفت: چرا؟!
گفتم: براي اين كه اگر شوهرش آزاد شود ديگر اين خانم فرصت خودنمايي و مطرح شدن را از دست مي دهد.
گفت: راست ميگي! عجب زمانه اي شده! خب حالا چه عيبي دارد كه همسر آن زنداني و اين پيرزن هم آرزو به دل نمانند.
گفتم: اشكالي نداره! ولي عوامل فتنه اعتراض دارند كه اين يكي باعث آبروريزي و آن يكي مانع آزادي شوهرش است.
گفت: اي بابا! آخه كسي كه به حرف اينها گوش نمي كنه و اهميتي نميده! بذار حرفشون رو بزنند.
گفتم: چه عرض كنم؟! پيرزن پرحرفي با ديدن «برنارد شاو» اديب نكته سنج و شوخ طبع انگليسي، شروع كرد به حرف زدن با او. بعد از نيم ساعت كه يك نفس حرف زده بود گفت؛ ببخشيد آقاي «شاو» كه مزاحم شما شدم و برنارد شاو گفت؛ نه مادر! ادامه بده! من حواسم جاي ديگر است
گفت: عجیب، سربازجوی پای منقل شده تپه نورد!
ازآنجا پاچه گرفته از همسر موسوی زهرا رهنورد
گفتم : این زوانی زنجیری ای پاچه گیر
برای چه دوباره به وی داده است گیر؟
گفت : این گزمه سربازجوی عسس
نقل قول کرده از سایت خبری جرس
از زهرا رهنورد کرده است نقل قول
چرا کنارموسوی می ایستد مثل دسته گل؟
تا فرصت داشته باشد بزندحرف خودش
اما سربازجوی برای هر آش شده نخودش
با شیوه ی همیشگی یک تیر زدن وچند نشان
وی مقایسه کرده با یک همسر بی نام و نشان
گفته این می رود به ملاقات همسرش در زندان
تا حرف های وی منتقل کند علیه ی مفسدان
تا همچون زهرا رهنورد گوید هست مستقل
تا تواند اینگونه پیام همسرش را کند منتقل
نتیجه گرفته که رهنورد می خواهد کند خود نمائی
اما اون یکی شده مانع آزادی همسرش بامظلوم نمائی
گفتم : چرا این سرباز جوی پرونده ساز شیاد؟
نمی گوید برای چه سخن گفتن نیست آزاد
چرا به جای آزادی بیان و تفکر و اندیشه؟
شلاق بر دستان این مقولات زده اند از ریشه
گفت : چون ولی وقیح دارد ایران
بجای آبادی، وی می کند ویران
همه را مخاطب می کند دشمن
تا به جای همگی خودگوید سخن
القصه داستان شده مثل برنارد شاو
پیر زنی که زیاد حرف زدن را بود لاو
شروع کرد با وی به حرف زدن
پس از نمی ساعت مخ زدن
گفت مزاحم شما شدم می بخشید
برناردشاو گفت نه مادر ادامه بدهید
چون حواس من هست در جای دگر
تو حرف بزن بدون هیچ شرط اگر ومگر