پیرامون گزارش فروش و استفاده جنسی از كودكان كار دروازهغار
پیرامون این گزارش تراژدیک از زیر تیغ تیز سانسور عبور کرده که در مطبوعات حکومتی بازتاب داده شده است . باید گفت که هستند کسانی که به خاطر دارند که خمینی شیاد عوامفریب پس از بازگشت از پاریس و عازم بهشت زهرای تهران شدن در سخنرانی خود چه علیه شاه و پدرش گفت وچه قول هایی به مردم ایران داد؟ همچنین در ادامه چگونه قول حکومت آینده به مستضعفان و پا برهنگان داد و افزود که بوسه بر دست کوخ نشینان می زند؟البته پس از اینکه خرش از پل گذشت و قدرت را قبضه نمود . برای اینکه زیرآب ادعاها یا قول های وارونه ی خود را بزند. گفت لاکن ملت از برای ارزان شدن قیمت خربزه انقلاب نکرد چون از برای اسلام بود که نام مستعار خودش بود . بهرحال سوگلی و ملیجک و پیروان وجانشینان این شیاد هم همچون خودش تا کنون قول و وعده های دروغین ووارونه ی بسیار داده اند . از جمله ولی وقیح منفور ونامشروع منشور 8 ماده ای مبارزه با فقر و بیکاری وتبعیض وبی قانونی وتجمل پرستی وتورم وگرانی صادر نمود و تازگی هم موازی با ادعای پاسدار گماشته احمدی نژاد از رشد افزایش جمعیت تا 150 میلیون نفر دفاع کرد . مهمتر اینکه پاسدار گماشته اش احمدی نژاد رئیس جمهور مکتبی اصول گرا و ساده زیست عاشق خدمت گزاری به مردم ایران و مدعی مبارزه با مفسدان اقتصادی که قصد دارد فضا را تسخر کند و جهان را اصلاح نماید ومدیریت آن را بر عهده بگیرد .پس از اینکه قول واگذاری 1000 متر به ایرانیان با 3 برابر شدن یارانه های نقدی دولتی داد . ادعا کرد که در کشور فقیر وجود ندارد و کسی با شکم گرسنه سر بر بالین نمی گذارد . شاهد بودیم که زمانی از این ادعا نگذشته بود که درر استای جنگ قدرت وثروت و رقابت و اختلاف تق اختلاس 3 هزار میلیارد تومان بانکی در آمد . مترادف آن گزارش شد که 7 میلیون و135 هزار دانش آموزان بدلیل فقر اقتصادی خانواده ها یشان مجبور به ترک تحصیل شده وبه کودکان کار خیابانی پیوسته اند . همچنین قبلاً گزارش شده بود که ایران رتبه دار اول جهانی مصرف مواد مخدر است . همچنانکه گزارش شده است که سن مصرف کنندگان مواد مخدر همراه با تن فروشی به 13 سال کاهش داده شده است . فاجعه آمیز وتراژدیک تر اینکه اکنون گزارش شده است که در دروازه غار تهران که در زمان شاه این مکان وگود عرب ها مرکز بی خانمان معتادین بود بدلیل رشد وترقی اقتصادی و شکوفایی آن در سال جهاد اقتصادی در درواز غارکودک فروشی می شود یا اینکه به همسایه ها اجاره داده می شوند تا در فروش وتوزیع مواد مخدر وتکدی گری و حتی سوء استفاده جنسی مورد بهره کشی واقع شوند و اینان باید همچون تریاک که برروی سوراخ وافور و آتش می سوزد یا مثل گرد هرویین که بر روی زورق رقص کنان در حال حرکت دوان می باشد ا بزار ر فع خماری و نشئه شدن معتادین شوند. عجیب اینکه گزارش شده است ک سر کودکان دختر تراشیده می شود تاا ین نهضت سر تراشی برای شناسایی فروش مواد مخدر از سوی مشتریان مورد توجه باشدکه آن سوی سکه ی ستاره دار کردن دانشجویان منتقد ومعترض و مخالف برای اخراج و بازداشت ومحاکمه و محکوم به زندان است. بهر حال سئوال است که چرا پس از 33 سال که از عمر ننگین رژیم ضد بشری قرون وسطایی عوامفریب دین فروش وجنگ افروز و غارتگر که سپری شده است . بر خلاف گرد وخاک کردن های تبلیغاتی مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و معتادین کردن وادعای عدالت محوری داشتن و سنگ مستضعفان وپا برهنگان بر سینه زدن مسئولی یافت نمی شود تا که بگوید ریشه ی پدیده شوم فقر در جامعه چیست ؟چگونه رشد می کند وگسترش می یابد وشامل کدام قشر جامعه می شود؟ همینطور جرم و گناه کودکانی که در خانواده های محروم فقیر و یا معتاد متولد می شوند چیست که باید فدا شوند و بطور مضاعف بار به مسلخ برده شوند؟ همانگونه که مسئولی نمی گوید که چگونه نتیجه ی ادعای 33 سال مبارزه با قاچیان مواد مخدر و معتادین کردن بطور دربست معکوس بوده است . زیرا هم آمار معتادین رشد صعودی داشته است .هم مواد مخدر متنوع تر شده ومیانگین سنی مصرف کنند گان هم کاهش یافته است؟ آیا بنا بر تجربه ی 33 ساله رژیم عوامفریب دین فروش غارتگر وارونه گوی راه حل جز تلاش و مبارزه ی همگانی تغییر این رژیم به رژیم دمکراتیک سکولار جدایی دین از دولت می تواند باشد؟
فروش و استفاده جنسی از كودكان كار دروازهغار!
http://www.fararu.com/vdcjxaeh.uqeyyzsffu.html
10 مهر ماه 90
قانون نوشت: كودكان كار؛ دو كلمه كه وقتی در كنار هم مینشینند آهنگ بیان تركیب آنها راحت و شیرین است، اما در میان ماشینهای پشتِ چراغقرمزها، در اتوبوسها، مترو، خیابانها و بسیاری جاهای دیگر تصاویر دلآزار و ناخوشایندی را به پیشِ چشم هر كدام از ما میتواند تصویر كند. این روزها تصور خیابانهای بدون كودكان كار در شهری كه زندگی میكنیم آرزو و خواستی است دور از دسترس. اما این بچههای كمسنوسالی كه با بستههای دستمال، آدامس، گردو، فال، جوراب و بسیاری جنسهای كمارزش و بیارزش دیگر وقتی بالِ پیراهن آدم را بگیرند ولكن نیستند و چه خریدار جنسهایشان باشیم چه نباشیم، در روز با آنها مواجه خواهیم شد، زندگی كودكانهشان چگونه است؟ از كجا میآیند، زندگیشان چگونه است، بازی و تفریحشان چیست؟ كجا مدرسه میروند، چرا و برای چه كسی كار میكنند؟خیلی دور، خیلی نزدیك مترو شوش، خیابان خیام جنوبی؛ كوچههای تنگ و باریكی كه آدمی را از هیاهوی باركِشها و كارتنها و فضای بازار جدا میكند و روی دیگری از زندگی در این محله را به نمایش میگذارد. در یكی از همین كوچههای تودرتو و بنبست، چند جوان دانشجو با حمایت جمعیت خیریه امام علی(ع) بسیاری از این كودكان را گردِ هم آوردهاند تا در دو اتاق كوچك اجارهای مدرسه را تجربه كنند. بچههایی كه هر كدام زخمی بر دست و پا دارند؛ با چهرههایی به دور از تقلاهای ساختگی برای فروش جنسهایشان؛ با دستهایی كه گردوشكنی آنها را سیاه كرده، قلم به دست میگیرند تا یاد بگیرند كه با «میم» به غیر از معتاد میتوان مادر هم نوشت؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد، حتی اگر معتاد باشد. زیور، زینب، فاطمهزهرا، علی، امیر، سونیا بچههای كار هستند، كودكان اعتیاد و كودكان زندگی سخت. به گفته عاطفه صحرایی دانشجویی كه داوطلبانه برای آموزش این بچهها هفتهای سه روز به این مركز میآید، والدین بیشتر این بچهها معتاد هستند. «در دروازه غار سخت است كه پدر و مادری پیدا كنید كه معتاد نباشند، درآمد كار این بچهها هم صرف اعتیاد والدین میشود.» وقتی از فاطمه كه گوشه لبش زخم بزرگی دارد میپرسم كه پدرت چهكاره است در جواب میگوید: «چیزی نمیكشد!» به نظر میآید سؤالی كه بیشتر در ارتباط با پدر از او پرسیده شده، این بوده كه آیا پدرت معتاد است یا خیر؟! فاطمه میگوید در مترو مولوی دستمال میفروشد، خوششانس باشد روزی دو بسته میفروشد. پولش را هم در پایان روز به پدرش میدهد. زینب گردو میشكند، وقتی سؤال كلیشهای دوستداشتن یا نداشتن این كار را از او میپرسم، كودكانه شكایت میكند كه اصلاً این كار را دوست ندارد: «دست آدم درد میآید، دستم پاره میشود.» اما به نظر میآید سلامتی این بچهها آخرین چیزی است كه پدر و مادرها به آن فكر میكنند. واحدی، كه مسئولیت اداره این مركز را بر عهده دارد به قانون میگوید: «بارها پیش آمده كه بچهها به مركز آمدهاند و جای سوختگی روی پاهای آنها و یا زخمهایی روی بدنشان بوده است. یا روی ذغال و منقل پدر و مادرشان پا گذاشتهاند و یا مورد خشونت آنها قرار گرفتهاند. اینجا بچههایی داریم كه بعد از تولد كه واكسن زدهاند دیگر هیچ واكسنی را نزدهاند و هیچوقت برای درمان هم به دكتر برده نمیشوند.» گزارش چندرسانهای كودكان كار دروازهغاربچههایی كه چیزی برای فروختن ندارند دستشان را جلوی رهگذران پیادهروها و یا مسافران مترو دراز میكنند. زیور میگوید با برادرش میروند گدایی. پول این گدایی هم خرج دود پدری میشود كه به گفته او «مریض است و در خانه افتاده است.» یكی از معلمان مركز عكسی را از یك كودك به ما نشان میدهد كه قسمتی از موهایش تراشیده شده است. او میگوید موهای این بچهها را اینگونه میتراشند تا هنگام فروش مواد راحتتر تشخیص داده شوند. یك الگوی ساده برای بالابردن فروش مواد از طریق بچههایی كه فقط شب كه به خانه میروند باید دست پر باشند تا كتك كمتری بخورند. اداره كردن این بچهها و نگه داشتن آنها در كلاس، كاری طاقتفرساست. بچههایی كه یاد گرفتهاند در جامعه برای فروختن جنسهایشان و یا پول گرفتن از دیگران هر ترفندی را بهكار گیرند بسیار پرخاشگر و تهاجمی هستند. اما یك وعده غذای گرم برای بیشتر آنها انگیزه خوبی است كه حتماً كلاسها را شركت كنند. موهای رنگپریده آنها حكایت از سوءتغذیه شدید این كودكان دارد. بچههایی كه هفتهای سه وعده غذای گرم را احتمالاً تنها در همین مدرسه كوچك میخورند، نشانههای بارز فقر ویتامین و آهن و بسیاری مشكلات سلامتی دیگر را در اندام نحیفشان میتوان دید. كرایه دادن و فروش كودكان خیلی از كودكان كار در محله دروازهغار، فاقد شناسنامه هستند. یكی از اهالی محل میگوید: «پدر و مادر این بچهها اكثراً شناسنامه ندارند. بچههایشان را هم در شناسنامه برادر و یا خواهر همدیگر ثبت میكنند.» برای والدینی كه خود كودكی مشابهای را از سر گذراندهاند، این بچهها فقط ابزار هستند. با آنها پول مصرف مواد مخدر را درمیآورند، خیلی راحت بچههایشان را به همدیگر قرض میدهند و حتی میفروشند. واحدی میگوید: «خیلی وقتها بچهها را به همسایهها و یا فامیل كرایه میدهند تا برای آنها گدایی كنند. اما مشكل بدتر این است كه از آنها هر نوع سوءاستفاده دیگری هم میشود. دختر یازدهسالهای را در همین مركز داریم كه پیرمرد 70 سالهای در ازای روزی 5 هزار تومان از او سوءاستفاده میكند. برای خانواده هم تنها همان پولی كه به خانه میبرد مهم است.» وقتی این بچهها از خانهای كه هیچ شباهتی به مدرسه ندارد اما معلمانش با عشق به آنها یاد میدهند كه با میم چه كلماتی را میتوان نوشت خارج میشوند، راهی كوچه پسكوچههایی میشوند كه خیلی راحت میتوان اعتیاد، فقر و هزار معضل دیگر را در جایجای آنها دید. در گوشهای جوانی در حال تزریق مواد است، زنی جوان اما معتاد بر سر قیمت موادی كه خریده جروبحث میكند و كودكان دروازه غار در این میان به بازی مشغول میشوند تا فردا یك روز كاری دیگر را شروع كنند.