روزی نامه ی حکومتی جمهوری اسلامی شنبه 30 مهر ماه سال 1390
نقد وبررسی : سرمقاله ی روزی نامه ی حکومتی جمهوری " فاعتبروا يا اولي الأبصار "
"تعجبی ندارد که چرا سرمقاله نویس نقد را رها کرده و صفات و ارده و طلبکاری خودبه ولی وقیح منفور ونا مشروع را با لیست و فقط دیکتاتور ساقط و کشته شده قذافی و دیگران نسبت داده است . چون تابع این نظر است که گفته می شود هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است؟"
در روند سیاست کتمان کردن حقایق و تصویر مار کشی و مار قالب کردن اکنون بدون توجه به دیدار هایی که میان سرهنگ قذافی کشته شده با حاکمان ایران همچون علی خامنه ای رهبر ولی وقیح و پاسدار گماشته احمدی نژاد وجود داشت . همچنین بدون اشاره به نقش بمباران های هوایی جنگند ه های ناتو که بر فراز آسمان وخاک لیبی اجرا کردند . طوریکه در نهایت از سوی میراژ های فرانسوی کاروان خود رو های قذافی مورد اصابت موشک قرار گرفتند که قذافی و یک فرزندش مجروح و سپس از سوی مخالفانش کشته شدند تا محاکمه ای در کار نباشد واسرار نا گفته فاش نشود . همچنین با فراموش کردن این واقعیت که در ایران چه خبر است ؟ یعنی چه نوع حکومتی حاکم است؟ یا اینکه سر مقاله نویس بگوید که مردم ایران برای چه با دیکتاتوری شاه مبارزه کردند؟ آیا به خواست های خود شان که برای مبارزه کردند پس از سقوط شاه و سیستم پادشاهی استبداد رسیدند یا نه؟ مهمتر اینکه اگر چنانچه ایران هم همچون لیبی مورد بمباران های هوایی جنگنده های پیمان نا تو واقع شود و دارایی های بانکی حاکمان ایران در برون مرز مسدود شود و فروش نفت هم تحریم گردد . مردم ناراضی ایران مقابل حاکمان جنایتکار چگونه اقدام خواهند نمود؟ ولی سر مقاله نویس پیرامون کشته شدن سر هنگ قذافی چنین تحلیل و تفسیر داده است:
"يكي از بدترين مرگها اينست كه وقتي كسي ميميرد، مردم از مرگ او خوشحال شوند. ديكتاتورها دچار چنين سرنوشتي ميشوند. به خوشحالي و جشن و سرور مردم ليبي كه اين روزها از مرگ قذافي شادمانه به خيابانها ريختهاند نگاه كنيد و ببينيد كه يك انسان چقدر ميتواند سقوط كند كه ظرف چند ماه از اوج قدرت به اين نقطه از ذلت برسد. قذافي 42 سال قدرت بلامنازع را در ليبي در اختيار داشت. او در اين مدت، همه چيز و همه كس را مطيع خود ميخواست و حرف خود را حرف اول و آخر ميدانست. غرور قذافي تا آنجا بود كه به نفر اول ليبيبودن قانع نبود و خود را رهبر جهان عرب ميدانست. در ليبي هم هرگز حاضر نشد عنوان رئيسجمهور يا هر عنوان ديگري غير از "رهبر جماهيري" را بپذيرد. با تشريفات بينظير به سفر ميرفت و از هزينهكردن بيتالمال براي بالابردن تشريفات و جلال و جبروت ظاهري خود هيچ كم نميگذاشت. در عين حال، همين آقاي قذافي در برابر آمريكا و غرب بر سر مساله هستهاي تسليم شد و كليه تاسيسات اتمي ليبي را تحويل آنها داد و حاضر شد آنها جلوي چشمان او حتي پيچ و مهرهاي اين تاسيسات را باز و از ليبي خارج كنند."
سرمقاله نویس در ادامه بطور ردانه به در گفته است تا دیوار بشنود . چونکه مگر صدام و مبارک و بن علی و قذافی چقدر کشتند که مس تواندبیشتر از جنایات حاکمان ایران در 33 ساله گذشته با شد ؟ یا مگر جنایت دیکتاتور آدمکش بشار اسد کمتر از سایر دیکتاتور های ساقط شده منطقه است که نامش از قلم افتاده یا سانسور شده است. چونکه هم پیمان جنایتکاران حاکم بر ایران می باشد؟ در عوض در نوبت بودن ديكتاتور بعدي كه به اين سرنوشت قذافی دچار خواهند شد از علي عبدالله صالح رئیس جمهوری يمن وشاه بحرين و عربستان و اردن و ساير ديكتاتورهای دیگر چنین یاد نموده است:
"مشكل اصلي قذافي اين بود كه در برابر قدرتهاي خارجي ذليل بود و نسبت به مردم كشور خود قلدري ميكرد،مثل شاهان قاجار و پهلوي كه امام خميني در باره آنها ميفرمودند آنها به مردم ايران زور ميگفتند ولي در برابر آمريكا و انگليس و شوروي تسليم و خاضع بودند. سرنوشت محمدرضا شاه پهلوي، كه به نصايح امام خميني گوش نداد و مردم ايران را به جرم مطالبات بر حقشان سركوب كرد و به خاك و خون كشيد و زنداني و تبعيد و شكنجه كرد و سرانجام فراري و خانه به دوش شد و در نهايت ذلت جان سپرد، براي قذافي كه آن روزها در اوج قدرت بود مايه عبرت نشد. قذافي حتي از آنچه بر سر صدام، كه او هم مثل شاه ايران به مردم كشور خود زور ميگفت و در برابر بيگانگان تسليم بود و سرانجام در چالهاي به دام افتاد و به دست جوانان انقلابي عراق اعدام شد، نيز عبرت نگرفت. او بعد از مشاهده اين همه واقعيت عيني حتي از سرنوشت بنعلي، كه او هم مردم تونس را سركوب ميكرد و نوكر آمريكا و فرانسه و انگليس بود و سرانجام به عربستان گريخت و از سرنوشت حسني مبارك كه مثل همين ديكتاتورهاي يادشده عمل ميكرد و در نهايت او را در قفس آهنين به دادگاه بردند و محاكمه كردند، نيز عبرت نگرفت و بعد از 7 ماه لجبازي و خونريزي كه چندماه آن به فرار و جنگ و گريز گذشت، سرانجام گرفتار تيرهاي خشم مردم ليبي گرديد و در حال فرار به دست مردم كشته شد. عبرت آموزترين نكته در زندگي و سرنوشت قذافي اينست كه او با شعار نجات دادن ليبي از استبداد سلطان ادريس و استعمار آمريكا و ايتاليا قدرت را در سال 1348 و در حالي كه يك افسر جوان 27 ساله ارتش ليبي بود در دست گرفت ولي قدرت چنان او را سرمست و مغرور كرد كه بعد از 42 سال حكمراني بلامنازع سرانجام به دست همان مردمي كشته شد كه مدعي بود براي نجات آنها از استبداد و استعمار قيام كرده و قدرت را به دست گرفته است!با مرگ عبرتآموز قذافي، مردم يمن جان تازهاي گرفتهاند و علي عبدالله صالح نيز دچار ترس شده است، اما اين از ويژگيهاي ديكتاتورهاست كه هرچه بيشتر با عوامل عبرتآموز مواجه ميشوند، لجبازي آنها بيشتر ميشود و خود را به سقوط حتمي نزديكتر ميكنند.. وي آن روز كه گروه گروه مردم كشور خود را به جرم حقخواهي به خاك و خون ميكشيد و به زندان ميانداخت، به فكر روزي نبود كه گرفتار آتش خشم مردم خواهد شد. چه بسا ديكتاتور بعدي كه به اين سرنوشت دچار ميشود، علي عبدالله صالح باشد كه اين روزها فرياد مظلوميت مردم يمن از ظلم و بيداد او گوش فلك را كر كرده، ولي شاه بحرين و عربستان و اردن و ساير ديكتاتورها هم در نوبت هستند"
در خاتمه اینکه اگر دیکتاتور و رژیم دیکتاتوری وتک صدایی بد است . البته به جز مرتکب شدن در اعمال اختلاف در شیوه ی عملکرد وجنایات و ترفند هایی که هر دیکتاتور برای بقا و طولانی کردن عمر خود در رأس حکومت بکار می برد . بنابراین اختلاف و استثایی با هم دیگر ندارند تاکه بر اساس ادعایی که سر مقاله نویس کرده است. طوریست که مثلاًگفته شود هیتلر و موسیلینی و استالین و... و صدام و مبارک و بن علی و قذافی و علی عبدالله صلح و پادشاه بحرین و عربستان دیکتاتور های بد و ضد مردم هستند. چون اینان نه به خواست و مطالبات و نظرات مردم توجهی نکرده ونمی کنند بلکه مردم را سرکوب می کنند. ولی عجیب است که بشار و سید علی و امثالهم نه اینها دیکتاتور نیستند، بلکه رهبران خوب و صالح و مردمی و دوست داشتنی می باشند. در صورتی که کار نامه و پرونده ی ننگین نقض مستمر حقوق بشر هردو دیکتاتور ایران و سوریه و حتی نوری مالکی مزدور و خائن در عراق هر روز سنگین تر می شود . از سوی دیگر ولی وقیح منفور و نا مشروع نه بطور تشریفاتی و انتصابی وهمکاره رهبر شده است ، بلکه با ابزاری کردن دین خود را مبرا از هرگونه سئوال و پرسش و پاسخگویی نموده است . تازه گذشته از اختیار ماورای قانون اساسی که داردخود را رهبر ام القرای جهان اسلام و رهبر قیام های ضد دیکتاتور ملت های منطقه زیر چتر یا ترفند بیداری اسلامی منطقه می داند . همینطور برای خلیفه شدنش اعتراف به حذف نقش تشریفاتی ریاست جمهوری در سخنرانی خود در سفر اخیرش در کرمانشاه کرده است تا مسأله ای به نام بر گزاری نمایش خیمه شب بازی به حساب انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشته باشدتا که نیازی به طرح علنی کودتا باشد که در 22 خرداد 88 با تقلبات گسترده طراحی شد که منتهی به تظاهرات ضد حکومتی پس ازآن شد و منجر به فریاد مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل ولایت وقیح شد که با وجود سر کوب شدید معترضان ناراضی ولی عوارض آن همچنان ادامه دارد. البته تعجبی ندارد که چرا سرمقاله نویس نقد را رها کرده و صفات و ارده و طلبکاری خودبه ولی وقیح منفور ونا مشروع را با لیست و فقط دیکتاتور ساقط و کشته شده قذافی و دیگران نسبت داده است . چون تابع این نظر است که گفته می شود هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است؟
هوشنگ بهداد
http://www.jomhourieslami.com/1390/13900730/13900730_01_jomhori_islami_sar_magaleh_0001.html
روزی نامه ی جمهوری اسلامی شنبه 30 مهر ماه سال 1390